ماجرای خانه رؤیایی وزیر ایرانی در آمریکا چه بود؟
سایر خبرها
روشنگری جهانگیری درباره چرایی عدم خروج از دولت روحانی
رویداد24 اسحاق جهانگیری در گفتگو با ویژه نامه نوروزی مجله آگاهی نو گفت: بعد از سال 97 که کشور وارد جنگ اقتصادی ترامپ شد نامردی می دانستم که از دولت خارج شوم. سال 92 خدمت رهبری رفتم و در مورد کاندیدا شدنم صحبت کردم و ایشان به من گفتند که من شما را آدم منطقی می دانم و با شما مشکلی ندارم. آنجا به ایشان گفتم اگر آقای هاشمی و آقای خاتمی این دو نفر کاندیدا شوند من کاندیدا نمی شوم، چون نمی ...
همخوابی شیطانی دختر تهرانی با مرد متاهل / آرمیتا سقط جنین کرد+ عکس
....او می گفت وضع مالی خوبی دارد و می خواهد به زودی ازدواج کند. تله شیطانی برای آرمیتا وی ادامه داد: من که حرف های مرد جوان را باور کرده بودم به دیدنش رفتم. ما چند بار برای تفریح با هم بیرون رفتیم. او می گفت عاشقم شده و می خواهد به خواستگاری ام بیاید تا اینکه او یک روز به بهانه ای مرا به خانه اش دعوت کرد. وقتی به خانه مجردی سیاوش رفتم او که اسیر وسوسه های شیطانی شده بود آزارم داد ...
80 نفر رفتیم، ولی فقط 2 نفر برگشتیم!
نفر ماندیم و سماجت کردیم و گفتیم که هرگز به عقب برنمی گردیم، چند روزی گذشت و مسوولان پادگان متوجه شدند که ما برگشتنی نیستیم برای همین اجازه دادند تا ما هم به جمع نفرات آموزشی اضافه شویم.لباس خاکی آموزش به ما هم داده شد و ما هم شدیم آموزشی . من در پایگاه بسیج محله آموزش ها اولیه را دیده بودم و با اصول اولیه نظامی و نحوه کار با تنفنگ آشنایی داشتم، خیلی سریع مباحث را می گرفتم. بعد از ...
در جلسه امام(ره)، ناطق نوری و مهدوی کنی چه گذشت؟
فارس پلاس؛ دیگر رسانه ها- ایرنا نوشت: آیت الله مهدوی کنی، فرمانده وقت کمیته انقلاب اسلامی در کتاب خاطرات خود می نویسد: روز بیست و سوم ماه رمضان بود و ما شب تا صبح بیدار بودیم. ساعت 7 صبح حاج احمد آقای خمینی تلفن زدند و گفتند امام با شما کار دارند، ساعت 8 جماران باشید. من تعجب کردم و با این که شب نخوابیده بودم با عجله حاضر شدم و رفتم. اختلاف شما با ناطق سر چیست؟ ساعت 8 صبح ...
اطلاعات کاربران را می خواستند، ندادم/ روایت عجیب مدیر دیوار از احضار تا بازداشت!
اشکان آرمندهی جلب شود. *حکم را در پلیس امنیت اخلاقی گذاشتند جلوی من و گفتند شما جلب شده اید و باید اینجا باشید. تا زمانی که من را به بازداشتگاه ببرند حدود هفت، هشت ساعت گذشته بود و من آنجا نشسته بودم از حدود ساعت 14 تا 18 که به بازداشتگاه رفتم. دیدم افرادی را که مربوط به این پرونده هستند، یکی یکی دستگیر می کنند و به پلیس امنیت اخلاقی می آورند. موضوع این بود که ظاهرا یک کلینیک طب سنتی یک ...
اعزام به سربازی پاداش تلاش هایم برای تیم ملی بود! / لژیونرشدن اولین هدفم در سال 1402 است
لژیونرشدن فکر کنم شرایط من آن زمان بسیار سخت بود، تصور کنید یک بازیکن از تیم های خوب دنیا پیشنهاد دارد اما به خاطر قانون سربازی باید بدون هیچ قرارداد و امکاناتی در تیم نظامی بازی کند. از زمانی که در تیم ملی امید بازی می کردم پیشنهادهای خارجی برای من وجود داشت اما از همان زمان مشکل سربازی داشتم؛ دو سال فراری بودم، دو سال غیبت داشتم و دو سال هم مدت سربازی ام بود که در مجموع چند سال من را ...
هم تیمی هایم به من می گویند الاغ!
کای می گوید: یک روز عصر با من تماس گرفت و گفت: من رفتم. گفتم: چی؟ چطور ممکن است؟ به این سرعت همه چیز تغییر می کند. من مسی نیستم! کای هاورتس سال 2020 با 72 میلیون پوند از بایرلورکوزن به چلسی پیوست. او در این باره می گوید: برای من قیمت چیز بزرگی بود. من گران ترین بازیکن چلسی بودم. نمی دانم چگونه این همه پول پرداخت می شود، اما در فوتبال طبیعی است. به نقل وانتقالات اخیر ما نگاه کنید. این ...
منصوریان: تیم های مجتبی حسینی جان سخت هستند/ به داد استقلال و پرسپولیس برسید
به گزارش ایسنا، علیرضا منصوریان در نشست خبری بعد از بازی با پیکان، اظهارکرد: بابت این برد به مجموعه فولاد، بازیکنان و هواداران تیمم تبریک می گویم. بازیکنانم خیلی زحمت کشیدند. در فرصتی که داشتیم تلاش کردیم تغییر روش تاکتیکی مان را کم کم پیاده کنیم. جدا از نتیجه که بابت آن خیلی خوشحال هستم در روش بازی نیز بازیکنانم سعی کردند مالکانه بازی کنند و از روش بازی آن ها خیلی راضی بودم. به ایوب والی، ساسان ...
هنوز فیلم های دفاع مقدس مخاطب دارد
پیرمرد کشاورز روستایی تک و تنها بستری بود اهل روستاهای اطراف شهرکرد بود چهره مهربان و آفتاب سوخته ای داشت گاهی وقتها هم برادرش که تقریباً هم سن و سال خودش بود می آمد و پیشش می ماند اما زیاد خوش اخلاق نبود یکبار که آنجا بود از او پرسیدم شما مال کجائید؟ خیره نگاهم کرد و گفت: مال به حیوان و حشم می گن اول بفهم چی می گی بعد سوال کن... اما پیرمرد خودمان یک جور بیماری عصبی پوستی گرفته بود دست و پاهایش ...
حرف های زشت ژاله صامتی روی آنتن زنده | دلیل غیرتی شدن ژاله صامتی برای او چه بود؟
با خود می گفتم یعنی این بچه منه؟ و باورم نمیشد که صاحب یک دختر کوچولو شده ام. ژاله صامتی: یاس ساعت نه و نیم شب به دنیا آمد و خوب به یاد دارم همه خانم های آن بخش چون همان روز زایمان کرده بودند خواب که چه عرض کنم بیهوش بودند. (می خندد) ولی من که 48 ساعت نخوابیده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب یاس را از پتویی که در آن پیچیده شده بود در می آوردم و نگاهش می کردم و هر نیم ساعت یک بار او را ...
سرنوشت شوم عاشقانه دختر ایرانی در دوبی
دبیرستان منتظرم می ماند تا با یکدیگر مسیر خانه را طی کنیم. از آن روز به بعد با اعتماد به نفسی که از نوشین آموخته بودم، مقابل مادربزرگم ایستادم و رفتارهایم به کلی تغییر کرد. دیگر به همراه نوشین به تفریح و خرید یا باشگاه ورزشی می رفتم به همین دلیل همواره مشاجره و درگیری بین من و مادربزرگم رخ می داد ولی سرنوشت من ونوشین به هم گره خورده بود چرا که او نیز خانواده خوبی نداشت و شرایط زندگی اش ...
فتح الله زاده: از اول گفتم نمی توانم این پول را پرداخت کنم/به خاطر محبوبیت من را قربانی کردند
.... یکی از صحبت هایی که من با آقای قربانزاده داشتم، گفتند که ما یک بار پول داده ایم تا طلب استراماچونی را بدهند. به او گفتم شما درست می گویید. ما گفتیم 123 میلیارد را اگر بدهید، ما طلب استراماچونی و بقیه را پرداخت می کنیم. اولا آن 123 میلیارد نبود و 90 میلیارد بود که 30 میلیارد تفاوت دارد. آن روزی که صحبت کردیم آن پول را بدهند، دلار 35 هزار تومان بوده است. روزی که پول را گرفتیم، دلار 45 هزار ...
شادی مردم برام عبادته؛ خون و رگم ایرانیه
منه آن ها هم گفتند خلاص، رستوران دست خودت به این ترتیب افتادم به آشپزی، برنج را یک جوری دم می کردم که ته دیگش هم نمی ماند. دو سال و خورده ای آنجا کار می کردم. یک خونه سمت زینبیه کرایه کردم و دوچرخه داشتم و می رفتم و می آمدم. گاهی جشن هم داشتند و یک روز صاحب رستوران به من گفت بیشترِ شما آبادانی ها خوانندگی تون خیلی خوبه و شاد هستید گفتم بله گفت میخوام اَزَت تست بگیرم گفتم باشه رو چشمم بعد یک آهنگ ...
در 9 سالگی مرد خانواده شد
می کرد از مادرش چند دست لباس نو، جوراب و خوراک می گرفت و برای آن ها می برد. ضمن این فعالیت ها به خانواده اش در نبود پدر بسیار اهمیت می داد و سعی می کرد جای خالی او را برایشان پر کند به همین خاطر خانه قدیمی پدری را بازسازی کرد و دو خواهرش را راهی خانه بخت کرد. بی سیم چی مخصوص فرمانده به دلیل علاقه فراوان به ادامه تحصیل در سال 1364 در رشته کشاورزی و زراعت دانشگاه صنعتی اصف ...
بازسازی نمی خواستم، طلاق می خواستم
.... با خودم گفته بودم آنجا چیزی می نویسم: وسایل را در کارتن می گذارم و احساساتم را رها می کنم. اما بسته بندی خیلی طول کشید و حدود ساعت نُه شب کمردرد امانم را برید. قرار بود باربری صبح خیلی زود آنجا باشد. در خانۀ تاریک دراز کشیدم و خوابم برد و، مثل همۀ آن سال هایی که زنِ خانه بودم، نتوانستم چیزی بنویسم. روز بعد در بروکلین مشغول تزیینات کریسمس شدم. چون دیگر شومینه نداشتیم، جوراب ها را روی ...
لطیفی از روزگار غریب گفت+ویدیو
.... در هتل لاله سراغ هیات داوران رفتم و گفتم قسم می دهم شما را که به من راست بگویید چرا این جایزه را به من دادید؟ چون گرفتن جایزه در جشنواره گاهی وقت ها افتخار نیست و یک سری اتفاق پشت پرده می افتد و از سویی خیلی وقتها واقعا جوایز به شکل شایسته ای تقسیم نمی شود و این برای من مهم بود که بدانم چرا در آن سال جایزه گرفتم! در آن سال عزیزانی بودند که همه پیشکسوت من ...
روایتی از قهرمان شدن یک گیله مرد
میهنان خود بود که رهبر انقلاب در جمع مردم گیلان در 12 اردیبهشت سال 1380 در وصف این شهید فرمودند: شهید املاکی شما؛ جانشین لشکر گیلان که در میدان جنگ شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود. بسیجی بغل دستش ماسک نداشت، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش! قهرمان یعنی این! البته هر دو شهید شدند. هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد اما این قهرمانی ماند اینها که از بین نمی ...
گذری بر زندگی پطروس پالیان فیلم بردار اختصاصی خانواده پهلوی
اهدای سند زمین های اصلاحات ارضی به کشاورزان بود. پالیان درباره ی دوران فعالیتش به عنوان فیلمبردار اختصاصی محمدرضا پهلوی گفت: من در همه سفرها با شاه بودم. آن زمان برای نخستین بار به کشور پشت پرده های آهنین جماهیر شوروی رفتم. از اینکه در یک لیموزین با احترام ویژه بدنبال شاه می روم، احساس عجیبی داشتم، حتی سر میز شام هم در کنار رهبران جهان نشسته بودم، در بهترین هتل ها اتاق داشتم ...
سال نو در پاکدشت با دیدار مسئولان از مادر والامقام شهیدان مظفر آغاز شد
الشهدا آیا ما از زنهای بنی اسد کمتر بودیم که در کربلا یاری ات کنیم. الان جوان دارم تا در راه تو قربانی کنم. بعد سجده کردم و گفتم: یا بانو زینب کبری (س) یا سید الشهدا (ع) دیدید سر قولم بودم و فرزندانم را در راه تو و خدای تو قربانی کردم. ایشان خاطر نشان کرد : من به همراه همسران و فرزندان شهدا به دانشگاه رفتم. وقتی بالای سر شهدا رسیدم به همسران و فرزندانشان گفتم: اگر گریه کنید نمی گذارم روی ...
سبکبال؛ همچون خسی در میقات!
.... در راه دائما اضطراب داشتم که در مواجهه با خاطرات چه خواهد شد. به دو کوهه که رسیدیم، بی اختیار اشکم جاری شد و چنان سبکبال شدم که از این حال خوب متحیر مانده بودم. خانواده نیز به خوبی شرایطم را درک کردند و مرا به حال خودم گذاشته بودند. روزها نوبت من بود برای رفتن به محل خاطرات، و شب ها هم خانواده را به شهربازی و مکان های تفریحی اهواز می بردم. ...این سفر تا چهار سال ...
محسن زمانی: داوری مان از فوتبال مان بهتر است/ برای اولین بار از کمک داوران زن استفاده کردم
.... 20 روز از این جریان گذاشت و من خاطره را برای داوران ایرانی تعریف کرده بودم. بعد از 25 روز نامه ای از فیفا آمد. انگلیسی ها این اتفاق را گزارش دادند و من را شاگرد اول کلاس کرده بودند. بعد از آن صالحی با من بد شد ولی به طرز عجیبی من بهترین شاگرد آن کلاس شدم. * به نظر شما بهترین بازی که قضات کردید، کدام بازی است؟ به نظرم داربی استقلال و پرسپولیس در سال 52 یا 53 ...
قصه عاشقانه ی این زن ایرانی متاثرتان می کند
...، نفس کشید. اما او دل نگران و خسته، به جای ناشناخته ای در دوردست، خیلی دورتر از نگاه من یا هر کس دیگری، خیره مانده بود. * سلامش کردم و گفتم الهی سال تازه برای تان خوب باشد. برخلاف انتظارم، لب به آه و گلایه نگشود و با لبخند، برای من و همه ی آدم ها، دعای سلامت و آرامش کرد. وقتی از علت این جا نشستن اش پرسیدم، قصه اش را با یکی نبود شروع کرد. * این که یک هفته است خانه اش همین ...
به شاهین دل باختم اما او مچ مرا گرفت!
لگدهای همسرم در امان نبودم. خلاصه وقتی برای زایمان در بیمارستان بستری شدم و همسرم به سراغم نیامد پدر و مادرم متوجه حقیقت ماجرا شدند و من در حالی با بخشیدن همه حق و حقوقم طلاق گرفتم که حتی یک بار هم به چهره نوزادم نگاه نکردم و به او شیر ندادم چون می دانستم مهر فرزند به دلم می نشیند و آینده خودم تباه می شود. بعد از جدایی از اصغر وارد دانشگاه شدم و به تحصیل ادامه دادم و چند ماه بعد ...
این دختر صیغه فوری شد ! / بی عفتی از 15 سالگی با روابط سیاه !
از دانشگاه های آبادان پذیرفته شدم و در آن شهر علاوه بر تحصیل به تدریس خصوصی پرداختم. تا این که روزی امید به آبادان آمد و با هم به مسافرخانه رفتیم، در آن جا بود که به او گفتم من فرد دیگری را دوست دارم و طلاق می خواهم! ولی او با عصبانیت کتکم زد که مسئول مسافرخانه مرا از دستش نجات داد.من هم به خوابگاه دانشگاه بازگشتم ولی نیمه های شب پیام داد که قصد خودکشی دارد! من هم که ترسیده بودم به توصیه هم اتاقی ...
وقتی شوهرم آمد مرد غریبه از دستشویی خارج شد / من خائن نیستم !
داده بودم به فراموش سپردم تا این که چند روز قبل وقتی از خرید به منزل بازگشتم با آن مرد غریبه مقابل مجتمع مسکونی روبه رو شدم. او بعد از احوال پرسی و قدردانی از این که مبلغ 100هزار تومان راهگشای زندگی اش شده، ادامه داد: اکنون برای بازگرداندن قرضم آمده ام. سپس از من خواست اگر امکان دارد اجازه بدهم از سرویس بهداشتی منزلم استفاده کند به خاطر اعتمادی که از قبل به او داشتم و از سوی دیگر هم در رودربایستی ...
نظر مردم و مسافران درباره نوروز گاه آبشار بافق
هنوز وقتی عکس چند سال پیش که در تشییع شهدای مبارکه گرفتم و یا حتی عکس هایی که در طبیعت گرفته ام را نگاه می کنم، لذت میبرم و برایم تازگی دارد. خوش حال از خوشحالی مردم به سمت رفتن به طرف ماشین بودم که خانم بافقی حدودا 70 ساله ای صدایم کرد و از من خواست برایش شماره ی فرزندش را بگیرم. بعد از تماس تلفنی اش گفتم اگر می خواهند خانه بروند ایشان را ببریم که سر صحبت باز شد و گفت: بچه ...
دخترم که باردار شد تازه فهمیدم همسر صیغه ایم چه بلایی سرمون آورده/ اون نامرد شوهر من و دوست پسر دخترم ...
پس از مرگ همسرم مجبور شدم دنبال کار بگردم ،پس از چند هفته دوندگی و سپردن به دوستان و فامیل در یک شرکت خصوصی کار پیدا کردم ،من همیشه زن خانه بودم و حالا خیلی برام سخت بود که بیرون از خانه و در یک محیط رسمی کار کنم اما ناچار بودم. خیلی زود ازدواج کردم و یک سال بعد خدا نینا دخترم را به من هدیه داد ،وقتی نینا بزرگ تر شد اختلاف سنی کم ما با توجه به ظاهرمون خیلی جلب توجه می کرد .زندگی خوش و ...