نگاهی به روایت شاهد یاران از شهید وزوایی
سایر منابع:
سایر خبرها
هشدار شدید آیت الله مطهری درباره گروه فرقان+ عکس
اوین بردیم. سپس نزد شهید بهشتی رفتم و به ایشان گفتم: ما این ها را دستگیر کردیم ولی حضرت عباسی دست کسی بدهید که شل نباشد و این ها را آزاد نکند. مرحوم بهشتی خیلی زرنگ بود. یک لبخندی زد و گفت: خودت. تا گفت خودت، من لکنت زبان گرفتم. آمادگی هم نداشتم یک دفعه گفتم: م م ... من اصلا تا به حال قضاوت نکرده بودم، قاضی نبودم و پدر و پدر بزرگم هم قاضی نبوده اند. مرحوم بهشتی گفت ...
معلمان نور چشم جامعه هستند
از وزارت آموزش، مانند کانون مساجد، برنامه های تابستانی متعددی را برای بچه ها تدارک خواهیم دید. باقرزاده اظهار کرد: اکنون سرود، یک موقعیت فرهنگی و تربیتی است که کم به آن پرداخت نشده است. صحبت من در باب موقعیت هایی است که ما کم تر شاهد آن ها بوده ایم. به عنوان مثال می توان به تئاتر اشاره کرد. ما امسال برنامه تئاتر درسی را اجرا کردیم که در آن بچه ها با نقش گرفتن، درس های شان را به صورت ت ...
محسن وزوایی می خواست برود آمریکا، سر از بهشت درآورد!
سپرده شد. امروز قرار است به مناسبت چهل و یکمین سالگرد شهادت این سردار شهید، مراسمی بر سر مزار آن شهید برگزار شود. این برنامه از ساعت 11 صبح امروز دوشنبه 11 اردیبهشت در بهشت زهرا (س) قطعه 26 ردیف 44 شماره 46 برپا می شود و همرزمان و دوستان شهید، یاد محسن وزوایی را گرامی خواهند داشت. پایان پیام/ منبع ...
تغییر چهره عجیب بازیگر زن ایرانی پس از آرایش + 20 سال جوانتر شد + تصاویر
بود که عاشق کارم بودم. این وقف بودن در کار با مسئولیت مادری ام در تضاد بود به خودم می گفتم بچه رسیدگی و پرستاری می خواهد و نمی توان او را به بهانه کار به حال خود رها کرد. ازدواج و طلاق مرجانه گلچین مرجانه گلچین سال 1374 با کریم آتشی کارگردان ازدواج کرد و در سریال گریز و سقوط به کارگردانی همسرش نیز بازی کرد. با این حال در ادامه با مخالفت همسرش برای بازیگری مواجه و این رابطه منجر به طلاق شد. ...
از وقتی که صیغه رییسم شدم...
کردم وقتی با هم دوست شدیم قضیه برعکس شد و دوستانم به من حسادت می کردند ومی خواستند رابطه من و مهرداد را بهم بزنند تا اینکه او به من پیشنهاد ازدواج داد و من بدون اینکه فکر کنم به خانواده ام گفتم که مهرداد همان شاهزاده رویاهای من است که با اسب سفید به دنبال من آمده است. بعد از رضایت خانواده ام دوران عقد خوبی داشتم، اما بعد از عروسی شاهد دخالت خانواده همسرم درامور زندگی مان شدم مهرداد برخلاف ...
معلمانی که چشمان دانش آموزان روشندل البرزی را به نور علم روشن کردند
را دارم اما به آن شکل نیست که بگویم به دلیل کارم است، چون کارم را واقعاً دوست دارم. این معلم بیان کرد: سال اول که وارد مدرسه استثنایی شدم برایم سخت بود، دوره ما بچه ها چندمعلولیتی نبودند، در چند سالی که من در دوره راهنمایی در مدرسه معلولان بودم، همه در حد هم بودیم اما وقتی به عنوان معلم خواستم در کنار آن ها قرار بگیرم، دانش آموزان جسمی - حرکتی بسیار آزارم می دادند، از نظر اینکه برایم سخت ...
دربی فینال می تواند سورپرایز جام حذفی برای همه فوتبال دوستان باشد/ سال 65 استقلال را شکست دادیم اما برای ...
برای رسیدن به صدر جدول خیلی سختی بکشد. حالا هوادار حریف نیمه نهایی پرسپولیس شده و من فکر می کنم بچه ها انگیزه بسیار زیادی برای پیروزی در این دیدار داشته باشند. دروازه بان اسبق پرسپولیس در دهه 60 در خصوص تقابل احتمالی این تیم و استقلال در فینال جام حذفی نیز تصریح می کند: خیلی دوست دارم پرسپولیس و استقلال در فینال به هم بخورند و شاهد یک دربی دیگر باشیم اما اول باید تیم های خوب هوادار و ...
احکام خانواده (36)؛ احکام رضاع / چه مقدار شیردادن موجب مَحرمیت می شود؟
به کسی محرم نمی شود. د) شیر را از پستان بمکد، ولی احتیاط واجب آن است اگر شیر را در گلوی بچّه بریزند با آن زن و محارم او ازدواج نکند. ه) شیر را با چیز دیگر مخلوط نکنند. و) شیر مربوط به یک شوهر باشد، بنابراین اگر زنی را که دارای شیر است طلاق دهد بعد شوهر دیگری کند و از او باردار شود و تا موقع وضع حمل شیری که مربوط به شوهر اوّل داشته باقی بماند و مثلاً کودکی را هشت ...
ناگفته هایی از مرگ ناباورانه کیومرث پوراحمد
پوراحمد گفت: او هنرمند اجتماعی، انسانی بود و خیر همه را می ساخت. سپس آنونس بی بی چل چله پخش شد و داریوش فرهنگ با این پرسش که چند کارگردانان می توان نام برد که به وقت خودش و در زمان خودش فیلم خودشان را ساختند؟ و گفت: من به یاد علی حاتمی می افتم اما او هم زود رفت. داریوش فرهنگ سپس یادآور شد: خواستم سناریو بنویسم، در صفحه دوم دیدم چقدر عقب هستم از نسل جوان و نوجوانان! من از آقای ...
سکوتش دریایی بود که موج ها را به تلاطم وامی داشت
خاطره اش را می گذارم باشد تا یادش را دوباره در یادها زنده کنیم و روح نازنینش در درگاه ایزد منان شاد باشد. اوایل جنگ یکی از همکارانم آمد و گفت: می خواهم بروم جبهه. با تعجب نگاهش کردم. تازه ترک کرده بود. وقتی آمد پیش ما تصمیم گرفت ترک کند و دیگر لب به مواد نزند. فرمانده مرکز الکترونیک بودم و فرماندهشان بودم. اصرار کرد و پذیرفتم و بعد با هم راهی منطقه شدیم. با عده ای از شعرا برای شعرخوانی به ...
مخالفی که مدافع حرم شد
، ایشان ابتدا نگران بود و گفت من با این بچه های کوچک چه کنم؟ گفتم این همه رزمنده همسر و فرزندان شان را به امان خدا گذاشته اند و رفته اند، شما هم، چون آنها. شما هم خدا را دارید که قطعاً حواسش به شما خواهد بود. نهایتاً با رضایت همسرم راهی شدم. جریده حضرت زهرا (س) سیدقاسم هم حالا دیگر لباس بچه های لشکر فاطمیون را به تن کرده و در جبهه مقاومت سلاح به دست گرفته و از همرزم شهیدش سیداحمد ...
سفارش های هاشمی مثال نقض ادعای مرعشی
، چندان باورپذیر نمی آید. مرعشی در مورد سؤال استاندار شدن در 27 سالگی با رانت نسبت خانوادگی با آقای هاشمی، ضمن رد موضوع می گوید: من یک نیرویی در خدمت دولت بودم و دولت به من مأموریت داد که استاندار بشوم. این استانداری مقدمه داشت. چهار سال معاون استاندار بودم. دو سال قبلش هم جهاد استان را اداره می کردم. اینجوری نبود که از سر خیابان من را به استانداری برده باشند... سؤال شده که شما در 23سالگی چه می ...
روز های بی آینه
توی کلاس بمون، باید باهم صحبت کنیم. دلم شور افتاد. زنگ خورد و همه بچه ها رفتند بیرون. رفتم جلوی میز خانم معلم ایستادم و گفتم: چی شده خانوم؟ پرسید: این انشا رو کی برات نوشته؟ گفتم: خواهرم خانوم. گفت: دروغ می گی! بگو کی نوشته؟ سکوت کردم. خانم معلم ادامه داد: خواهرت می خواد از تو خواستگاری کنه؟ با شنیدن این حرف خشکم زد. اشک توی چشم هام جمع شد. گفتم: به خدا خانوم ...
زن خائن: من فقط با یک مرد پیامک بازی کردم اینکه اسمش خیانت نیست!
. شوهر اولت چه شد؟ پنج سال بعد از ازدواج مان فوت کرد و بعد از فوتش فهمیدم از مدتی پیش با زنی صیغه ای ازدواج کرده بوده است. بچه هم داری؟ از شوهر اولم یک دختر دارم که پیش مادربزرگش زندگی می کند، از ازدواج دوم بچه ندارم. چرا بچه نداری؟ هم من بچه داشتم هم شوهرم از همسر اولش بچه داشت، دیگر نیازی ندیدیم که بچه داشته باشیم. حالا ...
خاطره خواندنی شریعتمداری از آخرین دیدار با مرحوم احسان طبری
ظلمت زده ام ، خجالت می کشم .... و نگفت که چه چیزی از خدا خواسته است... گفت: گذشته حر تاریک نبود گفتم به هر حال به جنگ با حسین بن علی علیه السلام آمده و راه را برحضرت بسته بود چشمانش را به سقف دوخت وسپس تعمدا آنها را فروبست ، شاید نمی خواست از این دریچه که همواره راهی به دل دارد متوجه اضطراب و غوغای درونش شوم ، بعد آهسته زمزمه کرد قیاس مع الفارق است ... گفتم ماجرای مرحوم طبرسی ...
جنایت فجیع در ملاقات نحس / کابوس اعدام میهمان هر شب این قاتل است
اصلا قرار نبود من او را بکشم. پسرجوان درحالیکه صدایش می لرزید ادامه داد: ما و دوستانمان به خاطر یک کل کلی که از قبل باهم داشتیم در پارک جمع شدیم به دنبال ناسزایی که بینمان مطرح شد کار به دعوا کشید که ناگهان من فقط به خاطر ترساندن مقتول چاقویی که در جیب داشتم را درآوردم و بعد در حالیکه با مقتول دست به یقه شده بودیم و او حاضر به پایان دعوا نبود من ناگهان و نمی دانم چه اتفاقی افتاد که من با ...
حرکت در خط امام (ره) مانع از انحراف می شود
سفارش می کرد. خودش هم نمازش سر وقت بود. یک روز تازه از جبهه برای مرخصی آمده بود دیدم خیلی سرفه می کند. گفتم: کاظم جان دو سه روز نرو جبهه تا حالت کمی بهتر شود . با آن حال مریضش دستم را فشرد و گفت: مادرم اگر من به بهانه مریضی به جبهه نروم و استراحت کنم چگونه طاقت بیاورم برادرانم آنجا با جانشان بازی می کنند . دیگر من چیزی نگفتم. همیشه سفارش می کرد اگر در خط امام حرکت کنیم هیچ انحرافی ما را ...
خاطرات اسیر فلسطینی؛ 5 هزار روز در برزخ
5 هزار روز در برزخ عنوان کتابی است که حسن سلامه اسیر فلسطینی در حدود 200 صفحه آن را تدوین کرده و شامل داستان هایی شنیدنی از شرایط غیرانسانی وی در سلول انفرادی زندان های رژیم اشغالگر است که آن را شبیه به زندگی در دنیای مردگان توصیف می کند. حسن سلامه در سال 1996 به دنبال فرماندهی یک عملیات استشهادی در واکنش به ترور یحیی عیاش فرمانده گردان های عزالدین القسام (شاخه نظامی جنبش حماس) بازداشت شد. ...
فرشته زیبایی که شاد شد
حیاط صمیمانه بازی می کند و حالت عادی تری پیدا کرده بود. از مادرش خواستم که همراهش به مدرسه نیاید تا شاید وابستگی اش کم شد و این وظیفه را به یاسین دوست صمیمی اش واگذار کردیم تا صبح و ظهر شایان را همراهی کند و اگر لازم شد کیفش رو بگیرد و مواظبش باشد. بعد از مدتی کلا شایان به یک دانش آموز شاداب تبدیل شد. اول اسفند ماه، شب هنگامی که در خانه نشسته بودم، یک دفعه یادم افتاد که فردا تولد شایانِ ...
نامه ای از خوزستان به رئیسی: تانکی را که سال 1361 زدم، به خودم واگذار کنید تا به ضایعاتی ها بفروشم!
جناب رییس جمهور. اکنون که همه غنایم جنگ تقسیم شده و به من فقط درد و رنج آن رسیده، از شما می خواهم تانکی را که در سال 1361 در پلیس راه جاده اهواز خرمشهر زدم، به خودم واگذار کنید. من در ذره ای از این خاک شریک نیستم، و آن تانک هم متعلق به این کشور نبود. تانک متجاوزی بود از کشور بیگانه که کیلومترها از خط مرزی پیش آمده بود؛ شهر و زندگی مرا اشغال کرده بود و من آن را زدم. همه کسانی که آن شب در آن درگیری شرکت داشتند، شهادت کتبی داده اند که خودم و به تنهایی آن تانک را زدم. ...
نفوذی های انجمن حجتیه و منافقین در والفجر مقدماتی خیلی ضربه زدند
مهمش نماز شب هایش بود. ساعت 12 شب بلند می شد نماز شب می خواند. باور می کنید می لرزید و گریه می کرد؟ طوری که من با خودم می گفتم خاک بر سرت احمد بویانی! لیاقت یک نماز خواندن مثل این را نداری! چنان ضجه می زد و گریه می کرد در قنوتش! خلاصه با بچه ها شک کردیم و شورا تشکیل دادیم که به فرمانده گردان بگوییم یا نه؟ در مجموع به شهید (محمود) ثابت نیا ماجرا را گفتیم. ایشان خیلی پاک بود که همه را پاک می دید. گفت ...
تیپ ورزشی لیلا بلوکات همه را میخکوب کرد | لیلا بلوکات با این تیپ عجیبش حسابی سوژه شد
وی من شدند. تا قبل بازیگری دنبال این کارها بودم ولی تنها بودم . ولی وقتی بازیگر شدم شاید باورتون نشه که به نیت این کار بازیگر شدم که به آرزوی بچگیم که دوست داشتم یه یتیم خونه بزنم برای بچه هایی که بچه های یتیمو نگه داری بکنم .و وقتی بازیگر شدم گفتم بذارم معروف شم یه آدم بزرگ شم تا بتونم یه کار بزرگ اینجوری انجام بدم. هرچند الان یه بازیگر کوچیکیم ولی با همین شرایطی که برام ب ...
لحظه به لحظه از ساعت ها بازجویی خون آشام معروف ایران؛ اگر دستگیر نمی شدم 200 کودک را می کشتم
و گفت بله کار من بود. با اولین اعتراف بیجه، افسر پرونده که در گوشه ای از اتاق نشسته و شاهد گفت وگوی ما بود از جایش بلند شد و از من خواست تا صورتجلسه کنیم اما من به او اشاره کردم که صبور باشد. هنوز کارم با بیجه تمام نشده بود. من مطمئن بودم که او در پرونده های دیگر هم نقش دارد. ما در میان پرونده هایمان بچه ای را داشتیم که مدتی قبل از دستگیری بیجه، هدف حمله فردی ناشناس قرار ...
کنایه ویسی به مس: رئیس جمهور گفت ما در لیگ بمانیم!
چهاردهم و دوازدهم هم بود پیشنهاد داشتم و نیامدم اما زمانی که شانزدهم بود، این مسئولیت را قبول کردم و گفتم من بچه ها و مجموعه را می شناسم و تمام تمرکزم را می گذارم تا بدهی ام به آبادان را بدهم. تا الان هم موفق بودیم و از همه چیز راضی هستم و امیدوارم اتفاقات خوبی رقم بخورد. انتخاب سختی بود اما می دانستم از پس آن برمی آیم؛ این اتفاق در پیکان رخ داد و تیم را نگه داشتیم، در شاهین بوشهر هفت امتیاز عقب بودیم ...
الفبای درد در مدارس خودگردان/ تحصیل کودکان مهاجر لنگ مجوز و مدرسه
بچه ها شود. می خواستم از قاب عکس عموی شهیدم به جای تخته کلاس استفاده کنم! یک بار آمدم خانه؛ عکس عموی شهیدم را برداشتم و باز کردم. پدرم که دید پرسید چکار می کنی؟ گفتم: این قاب عکس را چند وقت امانت می برم مدرسه تا روی آن برگه آچار بزنم و به عنوان تخته سفید استفاده کنم. پدرم که اوضاع ما را دید قبول نکرد و گفت خودم برایتان تخته می آورم. این شد که دو تا تخته سفید برای ما آوردند و ...
پیشنهادی به رهبری نداده بودم
...؛ به خصوص در شرایطی مثل شرایط ما الان شرایطی نیست که ما احساساتمان را اجازه بدهیم که بی مهار هرکاری می خواهد بکند؛ نه شرایط حساسی است حساس بودنش هم برای شخص من یا برای یک گروه خاصی نیست برای همه تان است؛ چون همه شما بچه های انقلابید برای انقلاب زحمت کشیدید، خون دلی خوردید؛ همینطور که آقای الویری گفت راست می گوید ایشان. ](صص50-49) متأسفانه شورای نگهبان هیچ گاه به گفته رهبری در این باره اعتنا ...
تنهایی؛ ارمغان نامبارک تک فرزندی برای نسل جدید
. از کودکی تنها بودم مهدیه کریم نژاد، فرزند یک خانواده سه نفری و متولد سال 1366 است. مهدیه درباره چگونگی زندگی خود به عنوان تک فرزند در گفت وگو با ایکنا، گفت: من فرزند سوم هستم، فرزندان قبل از من زنده نماندند، بعد از آن مادرم سعی کرد، درمان کند، اما نتیجه نداد. وی ضمن اشاره به اینکه تک فرزندی انتخاب والدین او نبود، بلکه اجبار روزگار بود، اضافه کرد: وقتی 4_5 ساله بود ...
قلم فروشی که اهل کلک نبود
- درباره آقای لطیفی می گوید که از نظر من بهترین همکارم بود؛ در صنف همه او را می شناسند؛ او اهل دروغ و کلک نبود؛ در تعمیرات حرف اول را می زد و از بسیاری جلوتر بود. علی اصغر لطیفی وقتی دکتر حسابی مشتری فروشگاه لطیفی شد در خاطراتی که از لطیفی درباره دکتر حسابی منتشر شده آمده است که روزی در فروشگاه لطیفی مشغول به کار بودم که مردی وارد مغازه شد؛ این مرد پس از وارسی قلم های ...
مریم طلایی، قهرمان موتورسواری زنان ایران: موتورسواری زنان جاافتاده و دیگر کسی از دیدن یک خانم موتورسوار ...
کلا ایران بودم. بعدش هم مسابقات برگزار شد و خانم های زیادی وارد این رشته شدند. تا الان هم سمت های زیادی داشتم و این آخرین سمتی است که گرفتم. در این چند سال پشت سر هم بر اساس سمت هایی که گرفتم برنامه هایی برای بچه ها گذاشتیم تا تعداد ورزشکاران بیشتر شود. الان هم یک ذره بعد از این همه سال موتورسواری زنان در حال جا افتادن است. در سال های اول خیلی کند بود. به دلیل مقابله کردن تمام کسانی که ...