دهه نودی ها پرانرژی و شگفت انگیز هستند
سایر منابع:
سایر خبرها
واقعا این خانم همان “هانیه توسلی” قبل عمل زیبایی است/ عکس
.... ولی آن خیلی آرمانی است. من بهترین بازی که در زندگی ام دیده ام . نه. ازدواج یه خرده پیچیده است سخته. الان دارم به شما می گویم و ممکن است که ازدواج بکنم. والا راستش وقتی جوان و کم سن بودم خیلی دوست داشتم بچه دار بشوم تو ذهن همیشه بود و تحت تاثیر رمان جان شیفته بودم. چقدر رابطه آن زن با بچه عجیب است من هم در سن شانزده سالگی و هفده سالگی همیشه تو ذهنم .... الان احساس می کنم سی و هفت ساله هستم و خیلی بعید می دانم چون خیلی پیچیده است. ...
رؤیا بهشتی از فعالیت های عام المنفعه خود و دوستانش می گوید/ از دو سبد کتاب تا کتابخانه هزار و500 جلدی
.... از بچگی دوست داشتم کتابخانه داشته باشم سال 1368 در مشهد متولد شدم. بچه که بودم مادرم معمولاً برایم کتاب هدیه می خرید. من هم خیلی خوشحال می شدم چون کتاب ها را دوست داشتم. بعضی از آن کتاب ها را خیلی خیلی دوست داشتم مثلاً شنگول و منگول و حبه انگور ؛ کتاب بعدی که هنوز در ذهنم مانده خاله عروسک من بود. اتفاقاً امسال که به نمایشگاه کتاب تهران رفته بودم دوباره کتاب خاله عروسک من ...
نصرالله مدقالچی: دیگر هر رولی را دوبله نمی کنم
این صدای ماندگار دوبله در گفت و گویی با ایسنا از حال این روزهای خودش و وضعیت دوبله گفت. مدقالچی که آبان 1401 جراحی قلب انجام داده بود و مدتی است که به عرصه دوبله بازگشته است، حال این روزهایش را خوب توصیف می کند و می گوید: خداراشکر نسبت به گذشته خیلی بهتر هستم و چند ماهی است که مشغول کار شده ام؛ البته مدتی استراحت کردم و بعد از خوب شدنم کار و استراحت را با هم داشتم. وقتی کاری پیش می آمد ...
بهرام رادان: ما خرابه ها را می سازیم، با هم و در کنار هم
: اینجا چیکار می کنید؟ گفتم: به من گفتند برای تست بازیگری اینجا بیایم گفت: کی هستی شما؟ گفتم: اسمم بهرام رادان است . چند دقیقه بعد صدایم کردند داخل اتاق، چند مرد نشسته بودند،پشت سر هم سوال می کردند از سن و سال، کار و تحصیل و... پرسیدند، من هم مثل بچه مظلوم ها روی صندلی نشسته بودم و به سوالات جواب می دادم در نهایت هم گفتند: برو چند روز بعد با من تماس گرفتند و باز به آن دفتر رفتم و ...
پرسپولیسی ام و شکست مقابل این تیم اتفاق خاصی نبود!/ عاشق عابدزاده ام و دوست دارم پرسپولیس قهرمان جام ...
ملی امید است. با احمدرضا عابدزاده و تولدش شروع کنیم، همه جشن می گیرند و آیا شما هم حس مثبتی به این روز و کسی که مهمترین رقیب زندگی ات بوده داری؟ تولدشان را تبریک می گویم. چون دوران خوبی با او داشتم. ایشان رقیب من نبوده و همیشه استاد من بوده و خواهد بود. امیدوارم همیشه تنش سالم باشد و سال های سال در کنار مردم عزیز ایران باشد. آنقدر خاطره خوب داریم که از ذهن مان پاک نمی شود و عقاب ...
قصیده اکبر
بَکشم اووَر، ای کفِ صابونا اینجِه جمع رِفته! هم شما خودِت حتما آمارش دستتانه! چون اوقدر زیاده از دست مو در رفته! چند بار از همینجه تو خوشی و ناخوشی وایستادُم با شما صُحبت کِردُم؟ یادتانه سرِ به دنیا امدن محمود چقدر دلواپس فائزه خانم بودُم! خودتا مِدنن که فائزرَم از شما دِرُم، جوون بودُم. مغرور بودُم. راز دلُم به هرکی نمگُفتُم. دلُم که لِرزیده بود پیش شما محکمِش کردُم ...
روایتی تلخ از زندگی با یک جانباز اعصاب و روان/ بعد از مجروحیت ارتباط عاطفی مان هم قطع شد
.... یک سال و نیم از شهادت برادرم و چهار ماه از ازدواج ما می گذشت که پدرم اسدالله نیز شهید شد. آن زمان من دو خواهر دیگر با سن دو و چهار ساله هم در خانه داشتم. فارس: چند وقت بعد از ازدواج همسرتان مجروح شد؟ ژیان پناه: سیدحسین شغلش معلمی بود و لیسانس علوم سیاسی داشت. ازدواج ما با توجه به شرایط آن سال ها، بسیار ساده بود و بلافاصله همسرم راهی جبهه شد. یک سال پس از ازدواجمان فرزند ...
دربی 6تایی ها را در استادیوم دیدم و تا صبح نخوابیدم
من شاهد این بازی بودم. یعنی شما داخل استادیوم بودید؟ بله من در استادیوم بودم. البته آن بازی منصور مصدوم بود و به بعد بازی به شوخی به او می گفتم منصور خوب یخ جابجا می کردی. چون آسیب دیده بود و بازی نمی کرد، برای بچه ها یخ می آورد. آن بازی از دست بازیکنان استقلال در رفت. شاید باورتان نمی شود اما مادر من سرپرست جایگاه بود و ما از بچگی در استادیوم بودیم و من تا ساعتها از نتیجه این ...
محمدرضا گلزار : نفر اول بودن را دوست داشتم/ اگر در زندگی سه کار بزرگ کرده باشی آدم موفقی هستی
دوباره برای کنسرتی به قشم دعوت شدیم، رفتیم و باز در روزهای پشت سر هم که تعداد روزهایش الان یادم نیست برنامه اجرا کردیم، این سفر مصادف با انتشار نخستین آلبوم گروه آریان بود. 15 فروردین سال 1379 نخستین کنسرت رسمی گروه آریان در تالار حرکت برگزار شد، تا زمانی که همراه این گروه موسیقی بودم چند صد اجرای صحنه ای در شهرهای ایران داشتیم، اجرا در کشور دوبی هم بود یادم می آید در یکی از اجراها ...
روایت حضور خواهر شهید در فهرست اعزام به جبهه؛ شماره یک: بتول خورشاهیان!
گفتم اولین نفر در لیست اعزامی فردا من هستم. همان شد من نفر اول لیست بودم. شماره یک: بتول خورشاهیان. قرار ما خط مقدم بود، نه بیمارستان! چون از خیلی قبل تر خودم را برای اعزام آماده و حتی ساکم را هم بسته بودم کار زیادی نداشتم. به زن و شوهری از اقوام که در خانه ما زندگی می کردند 2 پسر 7ساله و 14ماهه ام را سپردم و گفتم بچه هایم را به شما و شما را به خدا می سپارم، حلالم کنید. بچه ...
افشاگری عجیب اکبر عبدی از اخراجی های ده نمکی ! / ده نمکی پشت صحنه چگونه بود ؟!
های مردم و منتقدان تکرار احسنت شدید و این یعنی سخت است. اکبر عبدی خودش نگاهش به آثارش چیست؟ از سریال بازم مدرسه ام دیرشد گفتید، اگر برای شما و به قول شما آن سریال برای بینندگانش نوعی نوستالژی شده است باید بگویم برای من یک یادگاری به یاد ماندنی است، شاید خود زندگی است. آنقدر این سریال را دوست دارم که همیشه دلم می خواست یک بار دیگر فیلم یا سریالی به همین اندازه محبوب مردم بازی کنم تا مردم ...
آقای همه فن حریف و علاقه اش به رادیو
ای بین رادیو و طنز است؟ بازیگری طنز در برنامه جمعه ایرانی را در کارنامه کاری ام دارم، این روزها وجود برنامه های طنز و شبکه های اختصاصی که حال مردم را بهتر کند، یک ضرورت است. ولی مهم ترین عامل در موفقیت یک رسانه، متن خوب است که تضمین کننده برنامه است، چه در صدا یا سیما فرقی نمی کند. کار طنز در رادیو چیست؟ کار طنز این که در عین کوتاهی یک موضوع یا پیام را به گونه ای با ظرافت و ...
اصغر سمسارزاده: سواد بازیگری فراموش شده است
دادند که قیمتی حدود 900 هزار تومان داشت. او درباره نحوه آشنایی خود با سیامک انصاری و این که چگونه به برنامه جوکر دعوت شد هم گفت: سر سریال شبکه مخفی زنان که سیامک انصاری نقش دامادم را بازی می کرد، در حال گریم بودم که سیامک به من پیشنهاد حضور در برنامه جوکر را داد و من تا آن روز اسم این برنامه را هم نشنیده بودم. بدون این که فکر کنم پاسخ مثبت دادم و این اولین برخورد من با سیامک بود. هنرپیشه ای مثل سیامک ...
کلویی کاردشیان از تجربیاتش در مورد رحم اجاره ای گفت!
تاحالا داشتم ! وقتی برای تحویل گرفتن پسرم به بیمارستان رفتم اینجوری بودم که باشه، پس این بچه منه و منم الان با خودم میبرمش خونه! این موضوع به بچه معصومم هیچ ربطی نداره اما من عمیقا احساس گناه می کردم که مجبورم بچمو از آغوش زنی که اونو به دنیا آورده بگیرم، این تجربه مثل یک معامله بود. آرزو می کنم ای کاش مردم با من بیشتر صادق بودن و بیشتر از سختی های رحم اجاره ای ...
روایت شنیده نشده امدادگران در فتح خرمشهر
خورده بودم و درد زیادی داشتم، فقط نگران بچه های گردان بودم و برای همین گریه می کردم که ناگهان صدای خانمی را بدون آنکه او را ببینم شنیدم که از من پرسید چرا گریه می کنی، گفتم من برای بچه های مردم و 16 گردان نیرویی که وارد عمل شدند و در حال پر پر شدن هستند گریه می کنم و آن صدا به من گفت: بلند شو و برو. تو هیچ مشکلی نداری و به همین دلیل من هم آن روز به محض به هوش آمدن از اورژانس رفتم . داوود ...
عاشقی با جانبازی معنا می شود
وصف هشت سال روزهای عاشقی در روزهای دفاع مقدس را نمی توان در میان واژه ها گنجاند و از مجنون هایی سخن گفت که بی ادعا و در راه علمدار برای دفاع از اسلام و انقلاب دل در گرو وصال نهادند و جان خویش را در کف دست گذاشتند و در میدان های جنگ تاختند. بزرگ مردانی که امروز یادگار و سرمایه ارزشمند آن روزها هستند، آن قدر بی ادعا و گمنام که بسیاری از آن ها را نمی شناسیم و در این دنیای خاکی به قول خودشان از رفقا ج ...
والی نژاد: فیلم دفاع مقدس سفارشی نیست
پذیرایی کرد. ایشان، چون معلم هستند خیلی خوب صحبت می کنند. زمانی که صبحبت های خانم بدیهیان داشت گل می انداخت، به او گفتیم: حیف است این ها ضبط نشوند. در اینجا او تسلیم شد. از او اجازه گرفتیم که بچه های فیلم بردار هم بیایند. بچه های فیلم بردار داخل شدند و ما سه ساعت مصاحبه کردیم. در انتها به من گفت: به من نشان دهید و تمام آن را پخش نکنید. ما هم این را قبول کردیم. کار مهمی که ما کردیم ...
مرگ معمایی خانم والیبالیست/ آیا دست مادر به خون او آلوده است؟
از من مراقبت می کرد. دوباره او را به بیمارستان بردید؟ بله چند بار او را به درمانگاه بردم. سرم می زدند و دوباره به خانه می آمدیم. حتی همسایه ها شاهدند که من دخترم را به بیمارستان رساندم چون یکی دو بار نیمه شب حال او بد شد و با ماشین همسایه مان به بیمارستان رفتیم. روزی که فوت کرد هم شما او را به بیمارستان برده بودید؟ نه آن روز من به خانه ام رفته بودم. دوباره حال دخترم بد شد ...
هوتن شکیبا : پدرم گفت برو در کاری بیکار شو که دوستش داری!
مردی است با سبیل، سبیل چه سمبلی برایتان دارد که از کودکی تا این روزها با شما آمده است؟زمانی در نقاشی هایتان حال برصورتتان؟ آن زمان به تقلید از دایی هایم بود، نقاشی های آن ها بیشتر از مردانی بود که در روستاها زندگی می کردند یا دستفروش ها و... و این طیف افراد، آن روزها، عموما سبیل داشتند، من از دایی هایم کودکانه تقلید کرده بودم. تا همین چند سال پیش، سبیل را دوست نداشتم، تا این که ...
نسیم ادبی: هیچ زنی ضعیف نیست
، همان رشته ای که بعد از آشنایی با تئاتر رهایش کردم و باردیگر کنکور دادم و دانشگاه هنرهای زیبا در رشته بازیگری قبول شده و ادامه دادم. همان روزهای سال اول دانشگاه مدیریت در تئاتر شهر، کلاس های بازیگری برگزار شده بود. ثبت نام کردم. هادی مرزبان یکی از استادان آن کلاس ها تمرین نمایش تنبورنواز خود را آغاز کرده بود، سال 1372 بود از میان بچه های آن کلاس چند نفر را برای نمایش انتخاب کرد که یکی من بودم. نخستین ...
وقتی سوپراستار محله از عرش به فرش رسید | پرنده آسیا چگونه سقوط کرد؟
...؛ چون با پای شکسته بازی می کردم. بازیکن سابق تیم ملی بسکتبال درباره برخورد بچه های محله سلسبیل در دوران ورزشکاری اش می گوید: ما در سلسبیل یک روزنامه فروش داشتیم که همیشه مجلات وروزنامه ها را خوب بررسی می کرد که ببیند عکسی از من چاپ شده است یا نه؟ به محض اینکه عکسی از من چاپ می شد روزنامه یا مجله را می آورد برای خانه مان و از پدرم مژدگانی دریافت می کرد. سال 62 عکسم روی جلد کیهان ورزشی ...
خانم مجری با نوزادش در پخش مستقیم برنامه حاضر شد
یکی از مجریان بی بی سی عربی که به تازگی صاحب فرزند شده، به همراه نوزادش برنامه خود را که به طور مستقیم پخش می شد اجرا کرد. به گزارش اعتمادآنلاین ، به نقل از رسانه های عربی، سیرینا غوکه، مجری سوری تبار شبکه بی بی سی عربی که مجری برنامه ترندینگ این شبکه است، این برنامه را در حالی اجرا کرد که بچه اش را در آغوش گرفته بود. اقدام این مجری سوری و تلاش های او برای ساکت نگه داشتن ...
لحظه ای که پدرم را جلوی چشمم تیرباران کردند
وسال به جبهه راه نمی دادند. اولش مردد بودم بگویم یا نه، ولی دل به دریا زدم و پرسیدم: تو را چطور راه دادند؟ گمان می کردم دوباره طفره برود. فقط می خواستم شانسم را امتحان کنم. گفت: راهم ندادند. خودم آمدم! راستش از این جوابش چیزی سر در نیاوردم. لابد خودش هم فهمید که ادامه داد: - خانه ما تو خرمشهر بود. شهر را که گرفتند، ما را اسیر کردند؛ یعنی همه ...
تهمینه میلانی: یا همه موفق می شویم یا همه نابود
...، مریم میرزایی ریاضیدان، جایزه نوبل ریاضی دریافت کرد و فیلم خانم برومند رکورد فیلم های پرفروش را زد. شعار من در زندگی این است: یا همه باهم موفق می شویم یا همه با هم شکست می خوریم و نابود می شویم بنابراین بهتر است که همه دست در دست پیش به سوی موفقیت برویم. کمی به تاریخ این روزها نزدیک بشویم و نگاهی به آثار این چند سال نزدیک تر شما داشته باشیم. از آتش بس 1، یکی از ما دونفر و ...
هیچ اشکالی ندارد تصمیمتان را تغییر دهید / ندانستن عیب نیست
هایتان که دیدگاه خوبی دارد و وادارتان می کند متفاوت فکر کنید. یا یک متخصص حوزه کاریتان که مایل به پاسخگویی به سوالاتتان است. تقریبا هر دستاوردی داشتم،به این خاطر بوده که به دنبال کسانی رفتم که بیشتر از من می دانستند. آدم ها خواهان کمک به شما هستند. فقط نباید از درخواست کمک بترسید. شاید کارتان با دانشگاه تمام شده باشد اما باید ادامه زندگی تان را یک فرآیند آموزشی ببینید. بنیانگذار مایکروسافت طی این سال ...
گفتگو با ناصر ممدوح دوبلور پیشکسوت
مسابقه دیگر هم بود که سال ها بعد کار کردم و نامش را به خاطر ندارم. سلول های خاکستری و بعد هم مجموعه مسابقات 101 نفر و 303 نفر هم بودند. * اجرای برنامه هنر دوبله چه طور بود؟ سری اولش را شما سال 1387 اجرا کردید. بعد یک فصلش را آقای جلیلوند اجرا کرد و بعد سری سومش را خودتان اجرا کردید. هنر دوبله، بهترین برنامه نوروز شبکه پنج شد. چون مردم خیلی دوست داشتند چهره گوینده ها را ببیند ...