سایر خبرها
2 روایت از گره هایی که سبب ایمان به عنایت امام رئوف(ع) شد| خوشا دردی که درمانش تو باشی
جا نذر کردم سه روز بروم زیارت. خسته بودم و حال و حوصله نذر های سنگین تر را نداشتم. گفتم اگر بخواهد درست بشود، به همین زیارت سه باره می شود. نور امیدی ته دلم حس می کردم، اما دلم قرص و محکم نبود. روز اول برای نماز صبح رفتم حرم. بعد از نماز در مسجد بالاسر زیارت امین ا... و دو رکعت نماز زیارت خواندم. یک دل سیر گریه کردم و هرچه را در ذهن پریشانم بود به آقا گفتم. حس سبکی عجیب پس از آن زیارت ...
مشتی! ما بچه های شماییم...
یک جای نماز هم برای ما نباشد، فدای سرتان، می دانید آقای امام رضا ما آدم معمولی ها بعضی وقت ها دلمان می گیرد، خلوت می خواهیم، می رویم پارک بعضی وقت ها یک ساقه طلایی هم می خریم با یک چایی نبات توی لیوان کاغذی می نشینیم، روی یک نیمکت و دلتنگی مان را دود می کنیم. آقای امام رضا! ما آدم معمولی ها وقتی یک پر ساقه طلایی را می شکنیم و یک ارزنش می افتد روی زمین، یک مورچه همان یک ارزن را ور می دارد، می برد با ...
محفل شعر خوانی پنجره هشتم به مناسبت میلاد امام رضا(ع) برگزار شد
آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است قطره هایی ست که در حسرت اقیانوس است آمدن سمت حریمت همه رویای من است دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است لحظه ها در حرم از عمر کسی کم نکند حرکت ثانیه ها در حرمت معکوس است تو برای دل من خوب رفیقی هستی از ازل نام تو با جان و دلم مانوس است آن بهشتی که خدا وعده به انسان داده به ...
اعمال شب و روز ولادت امام رضا (ع)
مِنْهُمْ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ سلام بر اولیاء خدا و برگزیدگان او باد سلام بر آنان که امین خدا هستند سلام بر دوستان (خاص) خدا سلام بر یاری کنندگان (دین) خدا و جانشینان و خلفای الهی سلام بر دل های محل معرفت خدا سلام بر قلوب پاک که منزلگاه ذکر خداست سلام بر آشکار کنندگان امر و نهی وحی خدا سلام بر داعیان خلق بسوی خدا سلام بر آنان که در راه رضای خدا ثابت قدم و پایدارند ...
محفل شعر رضوی در استان مرکزی برگزار شد
برگردم؟ من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی قول دادی به همه پس به خدا می آیی هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی... مجید تال دردی که در دل ماست درمان نمی پذیرد این سر ...
حج دوره کاملی از سیر عبودیت و بندگی خدا است / اسرار اعمال حج
، وآدم جنان کرد همانگونه که جبرئیل او را فرمان داد ، وهمانا آن را دو بار اعتراف قرارداد تا درفرزندانش سنت باشد . پس هرکه از آنان ، عرفات را درک نکرد و مشعر را درک کرد ، حج خود را (تا منی ) کامل ساخته است . سپس از مشعر به منی کوچ کرد و نیمروز به منی رسید به او دستور داد در مسجد منی دو رکعت نماز بخواند . سپس دستور داد ، برای خدا قربانی کند تا از او بپذیرد و بداند که خداوند توبه اورا پذیرفته ...
مبارزی که به فرمان امام (ره) لبیک گفت/ نوید شهادت برادر در خواب خواهر
.... از همان کودکی با همسن و سالانش متمایز بود کودکی را سپری کرد، بعد از دوران ابتدایی دوران راهنمایی را در مدرسه فرزان سپری کرد که همزمان با شروع انقلاب بود، سر از پا نمی شناخت و اهل منزل بارها دیده بودند که تا نیمه شب خانه نمی آمد، مادر که خیلی علاقه عجیبی به او داشت پیگیر بود که با چه کسی رفت و آمد می کند و کجا هست و دوستانش چه افرادی هستند، به خانواده های مستضعف و محروم علاقه داشت و ...
جلالی: بار روانی روی استقلال بیشتر است/ دربی فیزیکی و درگیرانه می شود
به گزارش وانانیوز، مجید جلالی در خصوص دیدار پرسپولیس و استقلال در فینال جام حذفی گفت: با توجه به اینکه دربی این بار در قابل فینال جام حذفی برگزار می شود، جذابیت و حساسیت آن چند برابر دربی های قبلی است و در نهایت هم باید یک تیم برنده شود. استقلال با توجه به از دست دادن قهرمانی در لیگ برتر، محکوم به برد است و پرسپولیس هم می خواهد بعد از قهرمانی در لیگ برتر، یک جام دیگر به افتخاراتش اضافه ...
بهرامی: یونس امامی می گفت نفسم بالا نمی آید/ سوریان باید پاسخگو باشد
آنکه هزینه ها بالا نرود و به هیئت ها فشار نیاید، انتخابی تیم ملی و قهرمان کشوری یکی باشد. مرتضی دالوند کشتی گیر نوجوان فرنگی کار ما در 92 کیلوگرم در حضور همه مدعیان اول شد، بعد او را به جام پیروزی ترکیه بردند که آنجا یک - یک به حریف قزاق باخت. محسن سوریان نفر دوم این وزن را در جام رحیم علی آبادی شرکت داد که آنجا اول می شود و حالا این کشتی گیر را برای مسابقات قهرمانی آسیا انتخاب کرده و کشتی گیر ما را ...
ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم/ کاروان زیر سایه خورشید به ملایر رسید
هایی که مسر باز کرده بود دیدنی است. میان انبوه جمعیت صدای هق هق و بریده بریده پیر زنی خمیده که برای استقبال از پرچم مسیر منزل تا میدان روستا را طی کرده شنیدن دارد که به یکی از خدام می گوید به امام رضا بگو بطلب من هم بیایم ، من فقط مشهد را از قاب تلوزیون دیده ام دلم به خدا تنگ است مگر امام رضا حج فقرا نیست و خادم حرم با بغضی گلویش را فشرده نمک تبرکی امام رضا را به پیر زن قد خمیده هدیه می ...
روایتی از مسیر یحیی| مامان جان غصه نخور، غصه حَرومه، کِلا رِ چرخ هادم مِ خدمت تَمومه
خبرگزاری فارس مازندران زینب پورمرادی | به من گفت: مامان جان غصه نخور، سربازیم تموم شد. ولی "اشک بریز تا قیامت". اشک ها در دار چشمانش بی قراری می کرد و پلک ها تندتند باز و بسته می شد . صبح چهارشنبه سوری بود که خبر شهادتش را دادند. عیدی من در سال 61، جنازه پسرم بود و من هر سال منتظرش بودم، میدانی انتظار یعنی چه؟ مسیر یحیی همه چیز از یک تماس شروع شده بود، یه صدایی که پر از ...
مادرم را خدا نگه دارد، قصه هایش تو را نشانم داد
مهدیار خراسانی به دعوت چاردیواری دقایقی را مهمان ما شد و با همان کلام کودکانه اش صحبتش را با بسم ا... شروع کرد. خوب آقا مهدیار سلام، حال و احوالت چطوره؟ عشق سوزان است بسم ا... الرحمن الرحیم، هر که خواهان است بسم ا... الرحمن الرحیم، به نام خدایی که روشنی راه است و امید دل های عاشق. سلام عرض می کنم خدمت شما و خدمت خوانندگان عزیز ضمیمه چاردیواری روزنامه جام جم. اول کلام دهه مبارک ...
آئین شب خاطره و شب شعر شاعران و عکاسان دفاع مقدس در خانه ام خرمشهر
...: خرمشهر آزاد شد در اتوبوس ما طنین انداز شد، همان لحظه با پای ترکش خورده به طرف مسجد جامع رفتم. این عکاس دوران دفاع مقدس با بیان اینکه قشنگترین جشن ملی را در کنار مسجد جامع خرمشهر دیدم، گفت: عکس های زیادی گرفته شد اما خودم عکسی را گرفتم که خیلی جالب بود، وارد مسجد که شدم یک تکه قالی خاکی آنجا پهن کرده بودند، ناگهان دیدم یک رزمنده با لباس خاکی کوله به دوش آمد و دو رکعت نماز خواند. شاید این اولین نمازی بود که پس از آزادسازی خرمشهر با ذکر یک رزمنده خوانده می شد. همانجا عکس گرفتم، و این یکی از بهترین عکس هایم بود. انتهای پیام/ 121 ...
روایت حضور خواهر شهید در فهرست اعزام به جبهه؛ شماره یک: بتول خورشاهیان!
شب سرد و تلخ پاییز انگار می گفت خواهرم بلندشو نوبت تو رسیده همه سال هایی که با مهر و محبت مرتضی گذشت در چند ثانیه برایم مرور شد دلتنگ و غمگین چشمان باز مرتضی را بستم پیشانی اش را بوسیدم و گفتم داداش قسم می خورم سلاحت را خودم برمی دارم. کاور را بستم اشک هایم را پاک کردم و از سردخانه بیرون آمدم صبح روز بعد، شیفت را تحویل دادم و پیاده راهی خانه شدم. عمه، بابایم شهید شده آن روز ...