سایر خبرها
، چهارمین نفر از سمت راست محمد احمدی نیا زمان زیادی به اذان صبح باقی نمانده است، محمد سجاده اش را پهن می کند، وقتی الله اکبر را می گوید غم و غصه از یادش می رود و همین چند دقیقه نماز خواندن مسکنی برای روح و جسم زخمی اش می شود. اما انگار قرار نیست خاطرات گذشته دست از سرش بردارد. یاد زمانی می افتد که شیمیایی می شود و دیگران مجروحان شیمیایی بدحال را با هلیکوپتر به بیمارستان منتقل می کنند، عصر همان ...
روز های 15 و 16 خرداد و اعلام حکومت نظامی و بازداشت جمعی از میدان داران و وعظ کنندگان و بازاریان به این بلوا پایان داد. شماری از شورشگران و نیرو های نظامی کشته و مجروح شدند. نهضت آزادی در 19 خرداد اعلامیه ای به مردم مسلمان ایران نوشت و در آن شمار مقتولان و مجروحان در شهر های مختلف را بیش از ده هزار نفر قلمداد کرد و افزوده بود" شما مردم مسلمان ایران می دانید که قیام مراجع عالیقدر و روحانیون بزرگوار ...
نگذار و یا می گفتند کاش امام تو زنده می ماندی و ما مرده بودیم . یکی از مجروحان جنگ، جوانی بود که بیش از بیست سال نداشت و بر روی صندلی چرخدار نشسته بود و می گفت قبلاً حاضر بودم به خاطر رهبرمان کشته شوم ولی حالا که او را از دست داده ام هیچ دلیلی برای زنده ماندن نمی بینم ؛ آن جانباز با دو جمله تاریخ تشیع را بازگو کرد. در برابر آنها پارچه ای قرار داشت که روی آن چند جلد قرآن کریم، گل و خرما ...
پرواز کرد اولین پرواز جنگی قادری ساعت 5 صبح اول مهر 1359 انجام شد و او به عنوان کابین عقب جعفر عمادی به ماموریت چهارفروندی حمله به فرودگاه و پایگاه حبانیه رفت. همان روز هم پس از این ماموریت، دو سورتی دیگر پرواز کپ را در دفتر پرواز خود ثبت کرد. قادری تا زمان اسارتش در هشتمین روز جنگ، 33 سورتی پرواز انجام داد که دو یا سه شب از این روزها را از صبح تا شب پرواز گشتی و کپ داشت. * نزدن پلی که ...
، اینها مال من است. اما توی فرودگاه یک نفر دیگر هم بود که عکس می گرفت. قرار بود امام بیاید. عده ای کمیته استقبال راه انداخته بودند. گفتم بروم با اینها آشنا بشوم. عکس های انقلاب را بردم، نمی دانستم کی به کیست. رفتم از آشپزخانه کمیته استقبال عکس انداختم. دو سال پیش یکی داشت این عکس ها را می دید، این مطهری است که آش هم می زند، یا این خلخالی است که برنج دم می کند. عکس هایی که ...
آماده پرواز با بالگرد شدیم. وقتی که به فرودگاه رسیدیم و به سمت باند حرکت کردیم تا به مسیر خود ادامه بدهیم؛ ناگهان عراقی ها اعلام کردند برای بازرسی هرچه بار دارید بر زمین بگذارید. کادر ارتش شاهنشاهی، چون از عوامل اطلاعات رژیم پهلوی بودند برای اینکه بهانه ای به دست عراقی ها ندهند؛ مخالفتی با آن ها نکردند اما من نگران شدم. در صفی که قرار بود وسایل را بازرسی کنند من نفر چهارم ایستاده بودم؛ در همان حال ب ...