سایر منابع:
سایر خبرها
زن جوان که از رفتارهای همسرش به ستوه آمده بود گفت: چندماه به خاطر بچه ها با خودم کلنجار رفتم تا اینکه تصمیم گرفتم سند ازدواج به دست، بیایم دفتر شما . بعد از خدا،سیروس را واگذار می کنم به شما وقانون،از مهریه تا هرکار دیگری که لازم می دانید انجام بدهید. مدتی بود که شب ها دیرتر از همیشه به خانه می آمد،راه به راه دوش می گرفت و شام خورده نخورده می گفت خیلی خسته ام وباید صبح زود سرکار باشم ...
مسجد آن موقع شاه و همچنین ناصرخسرو، جمعیت تمام نمی شد. همینطور می آمدند و شهید می شدند و مرحوم طالقانی گفت که در آن روز 15 هزار نفر شهید شدند. البته دیگران مطالب دیگری دارند، ولی 30 تیر را بنده یادم است و جزء تظاهرکنندگان بودم و در 30 تیر 69 نفر شهید شدند، ولی در 15 خرداد 15 هزار نفر. سؤال: اگر این عدد بالا و پایین شود اینقدر عدد بالا بوده است که می شد همچنین رقمی درباره اش گفت یعنی ...
زیاد وارد شدم دیدم پدر همسرم آنجاست و بالای سرم همسر بود با کمک یکی از نیروهای نظامی همسرم سوار هلی کوپتر کردیم و بلند شد که بعد از چند ثانیه هلی کوپتر دوباره بر زمین نشست و همسرم را پایین آوردند و گفتند که فوت کرده اما نمی دانم بعد از چند ثانیه صدایی از همسر آمد گفتند شکر خدا زنده است و دوباره سوار هلی کوپتر کردند. از پادگان بیرون آمدم یکی از فامیل هایم را دیدم گفت دخترت عایشه خانه ما ...
یکی دو تا مونولوگ و صحنه را براشون بازی کردم، چند روز بعد دوباره به دفترشون رفتم و مونولوگ هایی را که برام ایمیل کردند را براشون بازی کردم و همون روز برای نقش شیوا انتخاب شدم و فیلمنامه به دستم رسید و قرارداد کار را بستم و از اواخر شهریور و مهر سال گذشته، کار را شروع کردیم. جذاب ترین نکته ای که تو را ترغیب کرد تا در این کار با این مضمون خاصش بازی کنی؟ وقتی که قرارداد بستم ...
مانده ماشین ماند و ما نمی توانستیم بمانیم. رفت طرف حوض که دست و پایش را بشوید. گفت: اگر لباس دارم برایم بیاور. به خدا قسم همان لباسی را بر تن داشت که از اینجا برده بود ولی من به عنوان خلعتی یک پیراهن و شلوار چلوار برایش تهیه دیده بودم. در غیاب ایشان یک بار پدر و مادرم آمدند قم، چند روزی هم قم بودند. پدرم قبایی خرید و گفت این هم خلعتی من برای حاجی مان باشد، اینها را آوردم دید نو است ...
ایران پدر خود را از دست داده بود، پس از برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری با انتخاب یار راستین امام خمینی (ره)، حضرت امام خامنه ای به عنوان رهبر و جانشین او، برای ادامه دادن راه و هدف والای خمینی کبیر کمی از اندوه مردم التیام یافت. حجت الاسلام علی بقایی، فعال حوزه فرهنگ و از اعضای دفتر امام جمعه شاهین شهر نیز در شرح خاطره آن روز غم انگیز چنین می گوید: ده ساله و دانش آموز بودم، بعد از اعلام ...
می شود. اما بالاخره او رفت و همان بار اول هم به شهادت رسید. شب اعزام کت و شلوار خواستگاری پوشید خواهر حجت خاطره ای از دم دم های رفتن برادر تعریف می کند و می گوید: عید سال 94 برای او کت و شلوار شیکی خریده بودیم تا برای خواستگاری آن را بپوشد. شب اعزامش خانه خواهرم جمع شده بودیم تا با او خداحافظی کنیم. وقتی برای خداحافظی آمد، همان کت و شلوار را پوشیده بود. همه ذوق کردیم و به او ...
خبرگزاری مهر - محمدحسین بدری؛ چه عاملی باعث شد من کاملاً لائیک و جوان بزرگ شده در شرایط هیپی بازی و ژیگول بازی آن زمان، زندگی ام را بگذارم که بروم خودم را بچسبانم به امام خمینی، به خاطر جذبه و کشش او و آن حقیقتی که در او نهفته می دیدم؟ روزی که امام می تواست بیاید، خودم را به آب و آتش زدم که باید بروم فرودگاه. حالا فکرش را کن که یک سال و خرده ای بود توی خیابان ها داشتم می دویدم به خاطر این ایده آبستر ...