مرور جلوه های رفتاری امام با کودکان
سایر منابع:
سایر خبرها
از بوسیدن پیکر مطهر در سیل عزاداران تا تبرک جستن به کفن حضرت
. ترفند حجت الاسلام ناطق نوری برای خاکسپاری امام (ره) در میان انبوه جمعیت/ از بوسیدن پیکر امام (ره) در سیل جمعیت تا به تبرک رفتن کفن حضرت محافظین گفتند: حاج آقا کروکی منطقه بهشت زهرا (س) دست همراهمان نیست ، گفتم: عیبی ندارد، ما داخل جمعیت می رویم . به بهشت زهرا (س) که رسیدیم، نمی دانستیم کجا برویم، داخل جمعیت شدیم. مردم اطراف ماشین ریختند و اظهار ارادت می کردند. گفتم بگذارید ...
عاشقانه هایی از حضور در خانه ی پدری
عرض چند ثانیه نقش تربیت صحیح فرزند توسط خانواده و یا رها کردن او به دست روزگار را با خودم مرور می کنم. می گویم: امام خمینی را می شناسی؟ کدام اخلاق امام را دوست داری؟ بنظرت باید چکار کنی که امام از شما راضی باشند؟ می گوید: امام با بچه ها خیلی مهربان بود و نمی گذاشتند کسی کارهایشان را انجام بدهند و با اینکه خیلی کار داشتند خودشان کارهای خودشان را انجام می دادند . بعد ادامه می دهد: باید همین حجابم را ...
وقتی حضرت امام(ره) مجوز تولید موسیقی پس از انقلاب را صادر کردند
هم دستشان را بوسیدم. در حالی که هنوز دست ایشان در دستم بود پرسیدند اهل کجا هستی؟ گفتم از بندرانزلی هستم آقا. ایشان گفتند آهنگ بدون شعر این سرود را هم شنیده ام؛ کار خوبی است. بعد به آقای حداد گفتند شما جلو بیایید. آقای حداد جلو رفت و گردن و پیشانی و دست آقا را بوسید. اصلاً داشت از خود بیخود می شد. ما هم همین طور دورتا دور، دو زانو نشستیم. حضرت امام گفتند من اکثر سرودهای شما را شنیده ام ...
جمهوری اسلامی به زن آگاهی و فرصت تحصیل داد
بچّه ام دست دشمن اسیر بود، اخیراً به من خبر دادند که او را آنجا شهیدش کردند، به امام از قول من بگو که فدای سرتان، شما زنده باشید، من حاضرم بچّه های دیگرم هم در راه شما شهید بشوند. من آمدم تهران، وقتی آمدم، رفتم خدمت امام. در ملاقات با ایشان یادم رفت این نکته را بگویم، بعد که آمدم بیرون یادم آمد، گفتم خوب نیست پیغام این مادر شهید را نرسانم. به آن برادرهایی که در بیت بودند، گفتم من یک کلمه ...
داغ هزاران یوسف گمگشته داریم
من بود. از بچگی بامحبت و مهربان بود. همه او را خیلی دوست داشتند. کارهای خاصی انجام می داد. مثلاً یک بار گفتم: رنگ نارنجی کابینت ها چشم هایم را می زند. چند روز بعد رنگ خرید، به کابینت رنگ کرم زد. یا وقتی مهمان داشتم، به کمکم می آمد و برایم بادمجان سرخ می کرد. ممکن است بعضی به من بخندند. اما هر وقت زنگ در حیاط را می زنند، فکر می کنم جواد است. وقتی برای زیارت به مکه رفتم، به همه سفارش کردم تا اگر ...
هیچ چیز به اندازه قصه نمی تواند مفاهیم اولیه را به کودک منتقل کند
رضوی بود و پس از آن تمام کتاب هایی که نوشتم به نوعی المان رضوی در آن وجود داشت. وی از ارادت خاص خود به امام رضا (ع) گفت و افزود: در جشنواره امسال با اشتیاق داستانی که نوشتم ارسال کردم اما اتفاق خوبی که افتاد، از زمان ارسال داستان و بررسی تا انتشار آن، زمان محدودی بود و امروز همزمان با اختتامیه جشنواره، کتاب چاپ شده به دست من رسید. میرفیضی با بیان اینکه عنوان کتاب ...
مرهم دل های سوخته
که بعد از رحلت امام، چه کسی به عنوان رهبر انتخاب خواهد شد؟ کمی طفره رفتم. شاید می خواستم به خلوت خودم برگردم. به آرامی گفتم: چه می دانم حاج آقا، شما که ماشاالله بهتر می دانی. دوباره سوال کرد و اصرار داشت تا چیزی بگویم. من هم اسم چهار نفر از علما رابردم. حاج اقا فرمودند: خیر اینها نیستند. با صراحت از او پرسیدم: پس اگر علما نباشند، چه کسی خواهد بود؟ حاج آقا گفتند: من به صراحت می گویم رهبری شایسته تر ...
کتاب زندگی به سبک روح الله در هندوستان رونمایی شد
بچه ها را نگه می داشتند. آقا همیشه حواس شان به خانم بود و سعی می کردند با دقتی که به احوال ایشان داشتند. مراعات حالشان را بکنند تا کوچک ترین سختی به خانم وارد نشود. حتی روزهای آخر عمرشان هم همینطور مراقب خانم بودند و نام ایشان ورد زبان شان بود. دختر امام می گوید: آقا هربار که چشم شان را باز می کردند. اگر قادر به صحبت کردن بودند حال خانم را می پرسیدند. می گفتیم: خوبند بگوییم بیاید پیش شما؟! می گفتند: نه! خانم کمرش درد می کند. بگذارید استراحت کنند. " ...
زن در اندیشه امام خمینی(ره) انسان ساز و دارای نقش تربیتی توأم با تعالی است
طرف غرب و عمال بی وطن به شما عرضه می شود، نکنند. (صحیفه امام؛ ج 21، ص 417). این نگاه حضرت امام رعایت مقوله های از قبیل حجاب را حفظ ارزش ها می داند و پایبندی به ارزش ها را عامل سعادت معرفی می کند. آیا از دیدگاه حضرت امام حجاب مانع آزادی زن است؟ در دیدگاه امام راحل و تمام آزادی خواهان دنیا زن ابزار دست اهل فحشا و منکر نیست و نبوده، اما امروزه تمدن بی ثبات وحشی غرب برای ...
عیسی کلانتری: چه کسی باعث شد خاتمی وارد انتخابات 1376 شود؟/ به کروبی گفتم سیدی به این خوشگلی و دانایی ...
که می خواستم بروم، از دفتر گفتند که آقای خاتمی دو سه بار تماس گرفته است، به آقای خاتمی زنگ زدم، ایشان شروع کرد به فحش دادن(با خنده)، گفت دیشب من را بیچاره کردی، 200 نفر ریختن خانه من تا صبح نخوابیدم، به خاتمی گفتم دیروز خواستم کاری کنم که آقای کروبی از دفتر تشریف ببرند تا من به جلسه دولت برسم یاد شما افتادم، اسم شما را گفتم و آقای گروبی هم گرفت. کلانتری درباره رای دادن در دوم خرداد 1376 گفت ...
وسیله های تقرب
.) پیامبر (ص) دعا کردند و یک هفته تمام باران آمد، تاآنکه مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت: ای پیامبر خدا! خانه ها خراب و راه ها قطع شد و... پیامبر (ص) فرمودند: پروردگارا! (باران رحمتت را) بر کوه ها و تپه ها و درون دره ها و رودخانه ها و نقاطی که درخت می روید، نازل کن ، پس از آن، باران در شهر مدینه قطع شد، ولی در اطراف همچنان می بارید؛ و در روایات معروفی حضرت آدم (ع) برای بخشیده شدن، نام پنج تن آل عبا را ...
روزهای بی امام در سوگواره ادبی نفس مطمئنه روایت شد
امام ، با بغضی در گلو و داغی بر دل، خاطرات روز های خوش هم نفسی با امام را مرور می کردند و با خود می گفتند: ... در این سوگواره ادبی شاعران و هنرمندانی، چون علیرضا قزوه، غلامرضا کافی، عبدالرحیم سعیدی راد، رضا اسماعیلی، سید مسعود علوی تبار، سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی، محمد علی یوسفی، نغمه مستشار نظامی، فاطمه نانی زاد، سارا عبدالهی فر، فاطمه ناظری و زیبا فلاحی حضور داشتند ...
بازخوانی یک انتخاب/ روزی که حیرت تبدیل به آرامش شد
تاحدودی پیش آمد، ولی من این را که ممکن است این در ذهن امام باشد واقعاً جدّی نگرفتم. [با خود] گفتم حالا به عنوان مثال گفتند شما رهبر باشید. اصلاً یادم نماند. بعد از چند روز بنا بود همه ی رفقا در دفتر من جمع بشوند. آقای هاشمی چند دقیقه ای زودتر آمده بود. به من گفت: فلانی! نظر شما راجع به آن مطلبی که امام گفتند چیست؟ ؛ من اصلاً یادم نیامد که ایشان چه میگوید. گفتم: کدام مطلب؟ ؛ گفت: اینکه گفتند شما ...
مصطفی صدرزاده کیست؟ + تصاویر
مخلوق ما را انسان خلق کرد. شکر خدایی را که از میان این همه انسان ما را خاکی مقدس به نام ایران قرار داد؛ و شکر خدایی را که به بنده پدر و مادر و همسر صالح عطا کرد؛ و شکر بی پایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم. خدایا از تو ممنونم بی اندازه که در دل ما محبت سید علی خامنه ای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه ...
شهیدی که امام خامنه ای از او یاد کردند، که بود؟
کار های من را جور کنید. دقیقا خاطرم نیست که 21 یا 23 رمضان بود. من فقط او را نگاه می کردم. گفتم من بالا می روم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحه ای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا می کرد. کمتر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت. سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد. شهید صدرزاده در کنار شهید مرتضی عطایی اما مصطفی باز برای اعزام های ...
فال انبیاء روزانه | فال انبیاء امروز دوشنبه 15 خرداد 1402
و به این همراهی دلگرمیم. حضرت خضر ای صاحب فال ! بشارت باد تو را که در دولت به روی تو باز است و از این به بعد شاد و خرم می شوی و کارت گشاده شود و سفری در پیش داری که آنجا به راحتی می رسی و تو را بینند و محبت در دلشان پیدا شود و فایده زیاد بینی ، اما راز دلت را به کسی نگوو درسه روزبا هیچکس خصومت نکن واز روزها سه شنبه، و پنجشنبه بر تو مبارک است و دل به چیزی بسته ای که زود میسر ...
پدر و مادر شهید از خاطرات پسر شهیدشان می گویند | مهرداد نگهبان بیت امام(ره) بود
روی بخاری گرفت و آنها را به هم سایید تا گرم شوند. معصومه خانم شعله بخاری را بالاتر کشید و پرسید: از جماران می آیی مادر؟ مهرداد دست هایش را روی گونه هایش چسباند: بله... آنجا برف بیشتر از اینجا روی زمین نشسته. معصومه خانم گفت: تو که نه حقوق می گیری و نه استخدام ارتش و سپاه هستی. پس چرا توی گرما و سرما می روی نگهبانی می دهی؟ به بسیجی ها که نباید این قدر سخت بگیرند. مهرداد جواب داد: بچه ها آرزویشان ...
عشقی که عاقبت، ثمرش انقلاب شد
بالایی برخوردار بودند. مقطع نخست، ایام ورود امام خمینی (ره) به میهن است که این اشعار تحت عنوان فجریه سروده شده اند. مقطع تاریخی دیگر، ایام رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی بود که تا چند ماه پس از کوچ عرفانی امام (ره)، شاعران انقلاب به خاطر تأثرات روحی و عاطفی، درباره شخصیت امام (ره) شعر می گفتند که حاصل آن چندین جلد کتاب شامل مجموعه اشعار تا زمان چهلمین روز درگذشت ایشان بود. این نشان دهنده جایگاه رفیع ...
در اندرونی بیت امام (ره) اولویت با که بود؟
گروه زندگی: برای ما دهه شصتی ها چهره امام خمینی(ره) شبیه به یک مهربی پایان بود. شبیه به پدربزرگی که آن سال ها همه مان آرزوی داشتنش را داشتیم. همیشه در رویاهای بچگی مان او پدربزرگ می شد و ما نوه. ما که آن روزها از انقلاب و مبارزه سر در نمی آوردیم و سرمان گرم دنیای بچگی هامان بود اما بی آنکه بخواهیم یا بدانیم چرا، مهر امام در عمق سینه هایمان جا خوش کرده بود. وقتی کمی ب ...
تصدق هایی که تبدیل به نسخه شفادهنده برای خانواده ها شد
می گوید: حضرت امام به من خیلی احترام می گذاشتند و خیلی اهمیت می دادند. هیچ حرف بد یا زشتی به من نمی زدند. امام (ره) حتی در اوج عصبانیت هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی کردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف می کردند و تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی کردند. حتی حاضر نبودند که من در خانه کار کنم. همیشه به من می گفتند: جارو نکن. اگر می خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم می آمدند و ...
غیر از آیت الله خامنه ای گزینه دیگری برای رهبری نداشتیم/ دفاع خبرگان از فقاهت آیت الله خامنه ای در جلسه ...
گفتند که اکثر شما من را اهل نظر نمی دانید من از روی صندلی بلند شدم که بار ها از تلویزیون هم پخش شده، اما این بخش از صحبت های من پخش نشده است. من در آن روز گفتم: یکی از کسانی که در درس شما در مشهد شرکت می کرده از درس کفایه شما خیلی تعریف می کند. بعد به مجلس گفتم کسی که در حوزه علمیه مشهد کفایه که آخرین کتاب اصول است را تدریس می کند و افراد از آن تعریف می کنند اهل نظر است. من گفتم: شهادت می دهم که ...
چرا حضرت آیت الله خامنه ای، مسئولیت رهبری را قبول کردند؟
از امام (ره) در دوران بستری شدن ایشان ذکر می کنند: امام تا آخرین لحظات حیاتشان، ذکر و نماز و دعا را از دست ندادند؛ حاج احمد آقا فرزند عزیز حضرت امام می گفتند: پیش از ظهر روز آخر حیات امام (ره)، ایشان روی تخت دائماً نماز می خواندند، مدتی گذشت، بعد پرسیدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلی. آن وقت خواندنِ نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع کردند. 13 خرداد 1368: ساعت 5 صبح با وجود اینکه دمای ...
پاسخ امام خمینی(ره) به نامه یک کودک جهرمی
شما و رزمندگان دعا می کنم و دلم می خواهد اگر شما را ندیدم نامه ای که نوشته ام به دست شما برسد و جواب نامه ام را زود بدهید. امام عزیز، من عکس خود را برای شما می فرستم و شما هم یک عکس درخشان خود را برای من در نامه بفرستید. امام، من خیلی دوست دارم به جبهه بروم و خیلی هم اصرار می کردم، ولی این مدیر خوبی که دارم یک روز سرکلاس ما آمد و گفت مدرسه هم یک سنگراست، سنگرها را حفظ کنید؛ و من از وقتی ...
رفتار امام خمینی (ره)با خانواده اش چطور بود؟
که می رفتیم خدمت امام، وقتی می نشستیم سرشان را برمی گرداندند و می گفتند: (ناهار فلان خورشت را دارید؟) غیرمستقیم می خواستند بگویند که بوی سبزی می دهی. البته هیچ وقت چیزی به ما نمی گفتند. حتی من یک دفعه گفتم، شما چه قدر باید ما را تحمل کنید. نمی خواستند خلاف بگویند، لذا گفتند: خوب تحمل می کنم. دیگر پیش من نخواب! دخترامام نقل می کند، چون امام قلبش ناراحت بود من مدت ها نزد امام می ...
نخستین روز سربازی یک جانباز بسیجی
کردند که تو عقل نداری؛ اگه ما جای تو بودیم. ...جوابم همیشه این جمله بود: الان تنها راه برای بودن در مناطق عملیاتی، خدمت سربازی ست و بسیج دیگه اعزام نداره. من طاقت زندگی در شهر رو ندارم و غریبه هستم؛ اما اینجا هنوز برام همون حس و حال جبهه رو داره... ...در نهایت در شب 18 بهمن 64 از رکن یک گردان گفتند: امشب ترخیصی و فردا باید تشریف ببری. برگه موقت شما را نوشتیم و امشب می بریم خط، فرمانده ...
کلاس ریاضی با چاشنی غزلی از امام راحل
درسَت تمام شده وقت آن است که به مردم خدمت کنی، وقت آن است که قلم برداری و بنویسی، شعر بنویسی، قصه و مقاله بنویسی. بعد امام گفتند: مرا می بینی، من 40 سال پیش درباره ولایت فقیه کتاب نوشتم. همان که الآن در بحث ها بر سرش دعواست! (آن موقع بود که چند سال پیش همه جا بحث ولایت فقیه مطرح بود) من وقتی از امام شنیدم که آن زمانها ایشان کتاب نوشته اند با تعجب و به شوخی گفتم: وای، آقا شما چقدر شیک بوده اید که ...
نظر امام خمینی درباره فیلم گاو مهرجویی چه بود
خیلی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت می خواهم این بچه ها را تشویق کنم. ما آنها را جمع کردیم و ایشان خیلی خیلی محبت کرد ولی به من گفت این چرا لباسش اینطوری است یا آن چرا آنطوری است؟! گفتم همین ها رفتند این عکس ها را گرفته اند و همین ها وقتی گفتند می خواهیم اینجا را سرکوب کنیم و بزنیم، جلو رفتند. مسجد جامعی گفت: می خواهم بگویم اینقدر سخت نگیرید. اگر هم اشکالی هست زبانش این نیست. کسی که عاشق سیدالشهداست و حاضر است برود تکه پاره شود، نمی شود که اینقدر فکر کنید که این منم طاووس علیین شده! البته ایشان هم پذیرفت و خیلی هم آدم محترمی هستند پ ...
نسخه صوتی تنها گریه کن منتشر شد
مدام از دیروز و روز قبلش می پرسید. باید خیالش را راحت می کردم که خوبم، ولی هم او و هم بقیه، می دانستند ازحال رفتنِ من خبر نمی کند. می گفت: اگه بی هوا وقتی بچه تو بغلته بیفتی، من چه خاکی به سر کنم؟ همه می ترسیدند که وقتی می افتم، سرم به جایی بخورد و دردسر شود؛ این بود که با اوستا حبیب صحبت کردیم و قرار شد برویم طبقه بالای خانه آقاجانم زندگی کنیم. این طوری خیال آن ها هم راحت بود؛ مادر و ...
دکتر زهرا عالی نژاد: در کره زمین چیزی ارزشمندتر از اندیشه انسان نیست
.... من وزارت بهداری هستم اینجا تدریس می کنم این خانم از دانشکده پزشکی و دانشگاه تهرانی است و بچه شماست. بدون هیچ پیش زمینه ای این کار را کردند و به من گفتند سرکلاس بروید؛ چون می دانست که دانشجویان من باید مقاله با خود به کلاس بیاورند. گفتم به عنوان کار بهداشت همگانی بلدم ولی همه آنها در ذهنم نمانده است. گفتند تو به کلاس برو و ناراحت نباش. یعنی به عنوان مدرس خواستند که شما تدریس کنید ...