سایر منابع:
سایر خبرها
قاتلی با تی شرت سفید
...> چطور رضایت اولیای دم را جلب کردی؟ مادرم خانه مان را فروخت. او حالا زندگی اش را به سختی می گذراند. چند روز پیش در زندان با من تماس گرفت و گفت حتی خرجی برای زندگی ندارد. من شرمنده او هستم. بعد از آزادی قصد داری چکار کنی؟ من آدم سالمی بودم. حتی سیگار هم نمی کشیدم، اما زندگی ام از هم پاشیده شد. وقتی به زندان افتادم همسرم از من جدا شد و حالا یک پسر 23 ساله دارم می خواهم بعد از آزادی کار کنم و گذشته سخت را برای مادر و خواهر و پسرم جبران کنم. ...
طلاق، عاقبت ازدواج اینترنتی زوج جوان
ازدواج داد. وقتی دیدم از نظر دینی، فکری و معیاری به هم نزدیک هستیم ماجرا را به خانواده ام اطلاع دادم و به رغم اینکه همسرم ساکن شهرستان بود، پذیرفتم که درآنجا زندگی کنم چون به او علاقه داشتم. بنابراین زندگی زیر یک سقف را شروع کردیم. همان اوایل زندگی مان متوجه شدم هیچ تفاهم فرهنگی باهم نداریم، آنجا بود که با خودم کلنجار می رفتم ای کاش به راحتی بله نمی گفتم و زمان بیشتری را برای شناخت از یکدیگرتعیین می ...
سرنوشت تلخ یک دختر فراری 14 ساله؛ فرار کردم، چون دائم کتک می خوردم
زنم ومی گویم مامان تورو خدا نرو من را ببرقول می دهم دیگر اذیتت نکنم دیگه حرف بد نمی زنم ببخشید که دیشب گفتم دوستت ندارم...، اما اعتیاد تأثیرش را گذاشته بود ومادرم صدای من را نمی شنید من با دو برادرم تنها تر از همیشه ماندیم. خودم رامی بینم که بزرگتر شدم هر کسی وارد خانه مان می شد پدرم اجازه می داد که به من توهین کند. جواب هر سؤالم یک سیلی می شد... می بینم کمی بزرگتر شده ام با پدرم به باغ ...
زندگی تلخ مردی که به جای برادر معتادش یک کارتن خواب را کشت
آنها گرفته بودند یک مرد جوان از اهالی محل را که آن شب با تی شرت سفید به پارک رفته بود و رفتار مشکوکی نیز داشت شناسایی و یک روز بعد بازداشت کردند. اعتراف به قتل اشتباهی بدین ترتیب ساسان 44 ساله پس از بازداشت به قتل اشتباهی مرد معتاد اعتراف کرد و گفت: برادرم معتاد است و خانواده مان را اذیت می کند. او بارها اسباب و اثاثیه خانه پدری ام را برده و فروخته و خرج مواد مخدر کرده است. او مدتی ...
صیغه زن جوان توسط بنگاه دار محله
تغییر کرد تا حدی که دیگر مرا زنی خیابانی می خواند! این ماجرازمانی شکل حادتری به خود گرفت که چند روز قبل مدت صیغه محرمیت ما به پایان رسید و او مدعی شد که دیگر حاضر به تمدید زمان عقد موقت نیست! وقتی برای گفت وگو به بنگاه او رفتم با خونسردی و پررویی گفت: تو نه مهریه ای داری و نه من دینی به تو دارم! و سپس ادامه داد: من از روز اول هم تو را برای زندگی مشترک نمی خواستم! بعد هم با پلیس 110 تماس ...
سیدی اَنَا عُریان
فاش نیوز - سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به همراه جمعی از رزمندگان شهرضایی اسیر شدم. ما را به اردوگاه موصلِ 2 بردند. در این اردوگاه، حمام رفتن نوبتی بود. تقریباً هفته ای یک بار نوبتمان می شد که به حمام برویم. اگر کسی نیاز به طهارت پیدا می کرد، می رفت آشپزخانه با التماس یک حلب آب گرم از عراقی ها می گرفت و می آورد تا با آن غسل کند. یکی از روزها رفتم نصف حلب آب از آشپزخانه گرفتم و ...
من از قبل می دانستم ایشان رهبر خواهند شد
بهاءالدینی داریم و از آنجا که ایشان بصیرت ماورایی داشتند، عملاً در این خصوص تأیید ایشان را هم داشته باشیم. عزم سفر قم کردیم و وقتی خدمت آیت الله بهاءالدینی رسیدیم همین موضوع را مطرح کردیم، ایشان فرمود: بله ما از دو سال قبل می دانستیم که آقای خامنه ای بعد از امام مسیر را ادامه خواهند داد و خوب هم ادامه می دهند و شما خیالتان راحت باشد و دلتان قرص بروید با ایشان بیعت کنید و سلام ما را به ایشان ...
مسی: به بارسا برنمی گردم، به اینتر میامی می روم
. آن را چگونه دیده ای؟ آیا دلتنگ آن هستی؟ بله، بدیهی است که بله، من دلتنگ هستم. فقط می گفتم حقیقت این است که سال اول اینجا برای من خیلی سخت بود، اینکه بعد از رفتن همه چیز چطور گذشت. بدیهی است که تیم را دنبال می کردم، بازی ها را تماشا می کردم و همیشه آرزوی خاطرات و حضور در آنجا را داشتم. از قهرمانی بارسلونا در لالیگا خوشحال بودی؟ بله، بدیهی است. تمام سال تیم را دنبال ...
زیاد از فوت پدر نگذشته بود که ناپدری آمد...
روز پیش سوراخ شده بود کار خودش را کرده بود. مادرم که از تغییر حالاتم چیزهایی دستگیرش شده بود با نگرانی پرسید: چی شده محمد؟ - هیچی، چاقو نیست! - نیست؟! حالا چه خاکی به سرمون بریزیم. جواب پدرتو چی بدم. از شنیدن کلمه پدر ناراحت شدم و با کلافگی گفتم: - اون پدر من نیست! مادر، سراسیمه کف دستش را به دندان فشرد و با ترس و لرز گفت: - حالا ...
با خاطرات محمد نیک که تاریخ زنده ادبیات شهرمان در نیم قرن اخیر و یکی از موسپیدکرده های مشهدی است | شاعری ...
، نتوانستم بروم. همچنین برای کار در حسابداری صداوسیما قبول شدم که پدرم با آن هم مخالفت کرد و گفت این ها نانشان حرام است؛ کارشان مطربی است. این بود که رفتم شدم کارمند بانک سپه. من سال 52 کارمند بانک شدم و تا پایان خدمت که به عنوان رئیس شعبه بازنشسته شدم، در همین کار ماندم. اگرچه درکارم هیچ کم نگذاشتم، معتقدم شغلم، مناسب کار شاعری نبود. یک بار خبرنگاری از من پرسید: شما بیشتر کجاها، شعر می گویید؟ گفتم: پشت چراغ قرمز! (می خندد.) گفتم: توی بانک که شلوغی کار و سروصدای مراجعانش، نمی گذارد؛ در خانه هم مشغله همسر و بچه ها نمی گذارد. این است که من شعرهایم را بیشتر توی خیابان و پشت چراغ قرمز می نویسم . ...
داستان وحشتناک و عجیب آدمخوار ژاپنی +تصاویر
کردم و دوباره دوست دخترم رو دعوت کردم...رنه این بار هم اومد ولی مثل شب قبل خوش شانس نبود. از پشت سر به رنه شلیک کردم و اون درجا کشته شد.هول کرده بودم...نمیدونست چیکار کنم. خواستم با آمبولانس تماس بگیرم که یهو به خودم گفتم: صبر کن احمق!چیکار داری میکنی؟ 32 سال منتظر این اتفاق بودی و حالا که اینقدر بهش نزدیکی داری خرابش میکنی؟بسرعت لباس رنه رو در آوردم و بهش تجاوز کردم بعد یه ...
جنایت هولناک پدر شیشه ای
: مردک معتاد سر بچه هام رو برید. تقصیر خودم بود که ازش جدا نشدم... گفتم خوب می شه، من بدبخت از صبح تا غروب تو بیمارستان کثافت و عفونت مریض ها رو تمیز می کنم به خاطر بچه هام. اینم از بچه هام. ده ساله با حسن زندگی می کنم. شغلش راننده اتوبوس داخل شهری بود. فقط سال اول زندگی مثل آدم رفتار کرد. بعد معتاد به تریاک و هروئین شد. چند بار خواستند از سر کار اخراجش کنند که رعایت من و بچه هایش را کردند ولی این ...
پهلوانی که نخستین شهید دفاع مقدس بسطام شد
برویم و او را بیاوریم. ترکش به داخل شش او رفته بود و آن قدر خون از او رفت که شهید شد. سید ضیا اولین شهید دفاع مقدس بسطام شد. وقتی سید ضیا شهید شد، چیزی از جنگ نگذشته بود؛ یعنی سال 59 شهید شد که بلافاصله بعد از او، من رفتم، که در عملیات خیبر و در جزیره مجنون شیمیایی شدم. باید دست به دست هم بدهیم و کشور شیعه علوی را بسازیم این برادر شهید در پایان گفت: مردم ایران، مردم خوبی هستند و ما مثل این مردم پبدا ...
روایت زائران بیت ا... الحرام پس از سال ها انتظاراز حس و حال سفرشان به سرزمین وحی
بود که به دیدارش رفتم. ایشان ضمن صحبت هایش گفت روز عرفه همه حاجیان باید در عرفات باشند و یکی از زائران همیشگی حاضر در این جمع نیز وجود مبارک امام زمان (عج) است؛ بنابراین همه حجاج حاضر در عرفات بدون استثنا عطر حضور حضرت را استشمام می کنند. این شد که سخت شیفته و مجذوب حج شدم و تا جایی که بتوانم، هرسال مشرف می شوم. به نقل از شهرآرا خبرنگار زهرا شریعتی به گزارش ...
در آخرین لحظات سقوط دو خلبان ایرانی چه گذشت؟
ضبط شده شنیدم، غفاری چندین بار با اعلام وضعیت اضطراری ما به افسر رادار و این که قطعات هواپیما در حال جدا شدن است با نگرانی تمام گفته بود محمد بپر بپر! هواپیما الان منفجر می شود! که البته ما هیچ صدایی نشنیده بودیم. در این روز مجموعاً 10 نوبت پرواز خلبانان هواپیمای اف 14 در منطقه شمال عملیات و 18 نوبت پرواز خلبانان اف4 در منطقه شرقی عملیات و تعداد 16 نوبت پرواز خلبانان اف5 در منطقه شرقی ...
حیرت اساتید از نقاشی شهید توسلی از امام
و هم خطاط بود. روش قرائتش را هم از استاد منشاوی پیروی می کرد. این جانباز دوران دفاع مقدس در خصوص برادر شهیدش بیان کرد: من شروع کننده مسیر رفتن جبهه بودم و اصلا فکر نمی کردم بمانم، اما شهدا را از آخر می چینند و برادرم به شهادت برسد. وقتی سعید (زین العابدین) در عملیات گیلان غرب شهید شد ما خبری از او نداشتیم تا اینکه بعد 8 ماه پیکرش آمد. در این چند ماه انتظار، مادرم خیلی بی تابی می کرد ...
امت شهیدپرور ایران، امروز روز یاری اسلام است
روز یاری اسلام است و روز لبیک گفتن به هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) است. امیدوارم که این راهی که در پیش گرفته اید به رهبری امام امت تا انقلاب حضرت مهدی(عج) ادامه دهید. ان شالله. و اما سخنی هم با پدرو مادرم، پدر و مادر عزیزم زحمات شما را تا قیامت فراموش نمی کنم و از اینکه هنگام اعزام نتوانستم بیایم و با شما خداحافظی کنم از شما پوزش می خواهم و امیدوارم که مرا ببخشید و اگر خداوند شهادت ...
رزق حلال ذوب آهن و تلاوت مستمر قرآن، برکت خاصی به زندگی ما بخشیده است
در اولین کارخانه تولید فولاد کشور کار می کنند و دعا می کنم هر روز موفق تر باشند. خیلی خوشحال شدم، کارخانه را از نزدیک دیدم، فکر نمی کردم این قدر بزرگ باشد. امیرعلی هم گفت : هر موقع برادرم درس و تکلیف نداشته باشند،در حفظ سوره ها کمکم می کنند، من سوره های حمد،اخلاص،کوثر،ناس،فلق، قدر و کافرون را حفظ هستم،آرزو دارم حافظ و قاری قرآن بشوم. خیلی خوشحالم پدرم در کارخانه کار می کنند تا بتوانند بسیاری ...
هدیه 19 میلیونی خواهر قاتل برای نجات یک زندانی
تمام شده بود که به خاطر پول دیه همچنان در زندان بود. مادر دل شکسته می گفت هنوز 19میلیون تومان پول کم دارد تا پسرش به خانه برگردد. همان لحظه چشمم به النگویم افتاد که می دانستم حدود 19میلیون تومان ارزش دارد. با خودم گفتم النگو به چه کار من می آید درحالی که با فروش آن می توانم دل یک مادر را شاد و جوانی را از زندان آزاد کنم. جوان زندانی، آزاد شد؟ النگو را به مادرش دادم و روز بعد ...
ماجرای حمله اراذل و اوباش به رئیس بیمارستان ازنا چه بود؟
استراحت بودم دو فرزند پسرم جهت خرید خوراکی به بیرون از منزل مراجعه کردند که در مسیر چند نفر از اراذل و اوباش به بهانه اینکه چرا به آنها سلام نکرده اند با پسرای بنده که کم سن و سال هم هستند درگیر می شوند. وی افزود: پس از اینکه زمان برگشت فرزندانم طول کشید نگران شدم که در این حین یکی از فرزندانم با بنده تماس گرفت که افرادی ناشناس در حال کتک زدن برادرم هستند، بنده هم بلافاصله از منزل خارج شدم و ...
شهیدی که در قلوب مردم ماندگار شد
الله علیها. پیش خود گفتم: این هم از حساب و کتاب خداست که باید بین الطلوعین و شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها دفن شود؛ و این که پایین پای قبر شهید سلیمانی جای خالی وجود داشته باشد تا شهید پورجعفری هم آنجا دفن شود! چهار روز قبل از شهادتش، دوشنبه ای که فردایش همراه سردار سلیمانی برای آخرین بار به سوریه می رفت، آقای پورجعفری را کنار خانه سردار سلیمانی دیدم. گفت سردار سلیمانی امروز به من ...
داشتم دق مرگ می شدم! / سروصدایی که در گردوخاک پادگان گم شد
اشین به سمت پایین تخت بود، مقصودی بعد از چاق سلامتی با بچه ها از من پرسید: - اسماعیل، چیزی کم و کسر ندارین ؟ - نه الحمدالله همه چیز بر وفق مراده . - هوا خیلی گرمه . من برم یه آبی به سروصورتم بزنم و برم . مقصودی که داخل خبازخانه رفت. شیطنتم گل کرد. فوری با یک طناب، پایین تخت شهردار را به سپر ماشین گره زدم. به بقیه بچه ها گفتم: صبر کنین ببینیم چه اتفاقی می ...
حضور فعال آیت الله مصباح در گروه سرّی 11 نفره
...> گرچه برخی منابع و خاطرات، بین این گروه و تشکیلات موسوم به هیئت مدرسین که پیشینه اش به سال 1337 برمی گردد، خلط نموده اند.9 اما آیت الله خامنه ای با تفکیک دقیق میان این دو مجموعه، در این رابطه چنین نوشته اند: من و برخی از دوستان در امور تشکیلاتی که در قم کاری جالب و ابتکاری بود سرآمد بودیم. من به اتفاق برادرم سید محمد در تنظیم این آیین نامه داخلی مشارکت داشتیم. برادرم در تدوین این قبیل امور ذوق ...
نابینایی که با پادرمیانی امام زمان(عج) خیاط شد
در انزلی ما یک چاه صاحب الزمان (عج) داریم. این خانم رفته بود آنجا و گفته بود یا صاحب الزمان(عج) در دل خانم کامیاب بنداز به من درس بدهد و همین حرفش باعث شد که من حرفی برای گفتن نداشته باشم ، البته به او گفتم برو و 2 روز دیگر بیا! خبرگزاری فارس – فاطمه احمدی؛ از [...] در انزلی ما یک چاه صاحب الزمان (عج) داریم. این خانم رفته بود آنجا و گفته بود یا صاحب الزمان(عج) در دل خانم کامیاب بنداز ...
هرکسی جای من بود دیوانه می شد/ خواهرم با شوهرم رابطه داشت و من ...
ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که ...
راهکاری برای خاکسپاری پیکر امام (ره) در میان انبوه جمعیت/ از بوسیدن پیکر مطهر در سیل عزاداران تا تبرک ...
جنازه امام را به سردخانه بیمارستان جنب بیت حضرت بردیم. در آن لحظه، عمامه و عبا نداشتم و با قبا وارد حیاط شدم. احمدآقا و بقیه آقایان نشسته بودند. تا احمدآقا مرا دید، شروع به گریه کردن کرد و گفت: آقای ناطق، همین صحنه را در روز ورود امام از تو دیدم، بدون عمامه و عبا تو به داد امام رسیدی، امروز هم تو به داد ما رسیدی؛ اما با یک فرق که آن روز محاسنت مشکی بود، امروز محاسنت سفید است. خیلی منقلب ...
همسر شهید: به پویا می گفتم جنگ سوریه به ما چه ربطی دارد؟
اینگونه روایت می کند: زندگی ما روال عادی خودش را داشت. در این وسط خداوند ریحانه را به ما هدیه داد و روز و روزگار می گذراندیم؛ حرامی ها به حرم عقیله بنی هاشم می خواستند نزدیک شوند و خواب را از چشمان پویا در این طرف مرز های ایران ربود برای همیشه. من خیلی وارد سیاست نمی شدم، اما می گفتم که این جنگ، جنگ ما نیست. مگر ما هشت سال جنگیدیم، کسی به ما کمک کرد؟ کسی به داد ما رسید؟ پویا می گفت ...
سازمان آزادیبخش فلسطین: شاه ایران را ربوده و تحویل دادگاه های انقلاب اسلامی می دهیم/ اخطار شدید امام به ...
امام خمینی که این سخنرانی را در سالروز 15 خرداد در مدرسه فیضیه ایراد کرده اند گفته اند؛ خاک بر سر من که بخواهم خون شما ریخته شود و من استفاده اش را ببرم به شما نصیحت میکنم که به اسلام وفادار باشید و آنها که در خارج صف بودند هیچ حقی در این نهضت ندارند. و اینکه من شاه را نصیحت کردم و گفتم کاری نکن که ملت تو را بیرون کند، نشنید و کاری کرد که ملت بیرونش کرد. از جمله خبرهای دیگر این شماره ...
افسون های زننده سحر قریشی جلوی دوربین + فیلم شرم آور خانم بازیگر
قریشی به بازیگری از کودکی علاقه من به بازیگری به قبل از ورودم به مدرسه باز می گردد زمانی که کارتون نگاه می کردم و شخصیت های کارتونی را تقلید می کردم آن قوت ها همه می گفتند ، سحر یک روزی بازیگر می شود شروع بازیگری سحر قریشی از 20 سالگی اولین بار سال 1388 در 20 سالگی از طریق یکی از آشنایان همسرم به من پیشنهاد شد که تست بازیگری بدهم ، من هم تست دادم و برای ...
داغ هزاران یوسف گمگشته داریم
...> محمد، دانشجوی سال سوم پزشکی بود. سال 65 شهید شد و سال 74 خبر آوردند که جسدش پیدا شده. حواسش به جبهه و جنگ و امام(ره) بود. وقتی می خواست به جبهه برود، به او گفتم: برادرت که به جبهه رفته. جواب داد: برادرم برای خودش رفته. امام گفته به جبهه برویم، من هم می روم. انگار محمد، استاد بود و ما شاگرد. 9 سال انتظار خیلی سخت بود. هر کس در می زد، شوهرم بلند می شد در را باز کند، فکر می کردیم او است. به ما نگفتند شهید شده، گفتند شاید زنده باشد. الحمدلله بعد از 9 سال جسدش آمد. جسدش جوری بود که به من نشان ندادند. شوهرم به پزشکی قانونی رفت. دولتی در فرهنگسرای رازی تجلیل شد. ...