سایر منابع:
سایر خبرها
بنیاد در آینه مطبوعات
مدت برای این که بچه هام از درس عقب نیفتن خودمم در کارخانه تولید مرُبا مشغول به کار شدم. کارم سخت بود و هر روز باید قوطی های مربا رو آماده می کردم، انگشتام درد می گرفت و هنوزم گاهی دستام مور مور میشه. آقا ما را سر افراز کردند آخرین دقایقی است که مهمان مادر شهید کریم هستیم و او بار دیگر به حضور رهبر انقلاب اشاره می کند: آقا خیلی صمیمی و راحت بودند، وقتی برای پذیرایی خربزه آوردیم آقا به ...
روز ثبت نام
از ریحانه خداحافظی کرد و رفت، اما ریحانه انگار در جایش میخکوب شده بود. با خودش حرف های نازنین را مرور می کرد. در همان لحظه با خودش تصمیم گرفت که هر جوری شده پامو توی یه کفش می کنم که منم باید برم مدرسه چهار راه بالاتر، غذا نمی خورم و از اتاقم بیرون نمیام، حتماً پدر قبول میکنه که تو اون مدرسه ثبت نام کنم. همینطور که داشت برنامه چند روز آینده را تصور می کرد مادرش آمد و او را صدا کرد ...
بمباران هوایی با طعم کنسرو ماهی
.... چند روزی گذشت. یک روز سیّد عبّاس گفت: من میرم حمام تو برای من آب داغ کن و بیار . توی پادگان ابوذر همه حمام های داخل ساختمان ها را بسته بودن فقط یک حمام عمومی بود که همه می رفتن آنجا ولی واحد ما چون طبقه بالا بود بچه ها حمام را درست کرده بودند و با گرم کردن آب می شد که یک دوش گرفت. من یه قابلمه آب داغ درست کردم و ریختم توی تشت و دادم به سید. او هم شروع کرد به کف مالی و شستشوی خودش ...
دارو کام مرد انجیری را تلخ کرده است+تصاویر
و پرتغال و مرکبات دیگر نرفته. - خب با خودم حساب کردم که اگر نارنگی یا گردو بکارم وقتی محصول می رسه، یکی دو نفر می رن و همه اش رو می چینن و می برن برای خودشون. اما انجیر در طول چند هفته مدام ثمر میده. شما امروز برو بچین فردا باز درخت پر از ثمره. اینطوری هم مسافرها می تونستن بخورن هم آدمای بی بضاعت. انجیرفروش های کنار جاده را دیده بودم. بچه هایی با سطل های کوچک. خودش ادامه داد ...
حاشیه نگاری از حضور پرنشاط طلاب در ساحل / شکلات هایتان تمام نمی شود؟ + تصاویر
... مسافران، زن و مرد و پیر و جوان و کودک کنار دریای بابلسر یا نشسته روی حصیری از چشم انداز دریا لذت می بردند، یا در حال آبتنی بودند. یکی از طلبه های جوان حرکت می کند و می آید وسط ازدحام مردم، چند نفری با تعجب نگاه می کنند، یکی دو نفر یواشکی می خندند، طلبه اما با تبسم و خیلی آرام و با حوصله از بچه ها دعوت می کند بیایند برای بازی و مسابقه، عامدانه می رود سمت دو جوانی که می خندیدند و دستش را سمت ...
گزارش مرگ یک مادر و 2 نوزاد در بیمارستان های پایتخت
. در ادامه ساعت 12 و 5 دقیقه امروزماموران کلانتری 115 رازی در جریان مرگ نوزاد 3 روزه در بیمارستان قرار گرفتند که ماموران با حضور در بیمارستان پی بردند که این نوزاد به خاطر بیماری قلبی در بیمارستان تسلیم مرگ شده است. پس از مرگ این 2 نوزاد ساعت یک ظهر از ماجرای مرگ مادر 23 ساله ای در اتاق عمل بیمارستان امام خمینی (ره) به بازپرس کشیک قتل مخابره شد که ماموران کلانتری در تحقیق از ...
گفت وگوبامادری مهربان، قهرمانی گمنام
رو از ما بیشتر دوست داری.یعنی این طوری احساسمو درک می کردن. اونا هم کمکم می کردن. ولی هروقت یکی شهید می شد دیگه کار بچه هام زار بود. فقط چند روز گریه می کردم. مثلاً یه بار یکی از بچه ها واسه عمل کلیه می خواست بره آلمان. به من زنگ زد گفت پرونده ام رو شما برام از آسایشگاه بگیرید. من رفتم از آسایشگاه براش گرفتم. براش پست کردم شهرستان. اون بنده خدا هم رفت و همون جا زیر عمل شهید شد. خیلی حالم بد شده ...
خدا کند که دلم از شما جدا نشود
آدمِ میراث خور افتاده ن به جون هم تا شاید چیزی گیرشون بیاد... مشتریه با همة وجودش خوشحاله که بعد از چند هفته گشتن، جایی رو پیدا کرده که باب دندون شه و می تونه دست زن و بچة دربه در شده ش رو بگیره و بیاره و بشونه توی خونه ای که هم بزرگه... هم صاحب خونه ش به نقل مرد بنگاه دار آدم نازنینیه... مرد بنگاه دار که گوشی تلفن مغازه ش رو روی تلفن می ذاره، نمی تونه حریف دلش بشه... نگاهی به عکس پدر ش می کنه و ...
پدر شهریاری به دنبال علت شکستگی دست نوزادش؛ پیگیری 10 روزه فعلا به نتیجه نرسیده است + تصاویر
. پزشکان ارتوپد فرزندم را معاینه کردند اما متوجه شکستکی نشدند. تا اینکه همسرم روز دوم با من تماس گرفت و گفت متخصص اطفال محمد ارمیا را معاینه کرده و دستور عکس اورژانسی داده که در نهایت نتایج عکسبرداری ها، شکستگی را تائید کرده است که با اجازه کتبی از ما نوزادمان را به اتاق عمل منتقل کردند و آتل گچی به دستش بستند. وی با بیان اینکه 10 روز است از تولد نوزادمان گذشته اما هنوز دلیل شکستگی دست ...
زندگی دختران مجرد در پانسیون های شهر تهران
نشان می دهد مدت هاست دست باغبانی به هرس گیاهان آن نپرداخته است. سمت راست چند اتومبیل پارک شده اند. دخترها گوشه و کنار حیاط مشغول صحبت با تلفن همراه هستند. می گویند تلفن همراه توی ساختمان آنتن نمی دهد. ابتدای ورودی ساختمان، دفتر مسئول پانسیون است. خودش دانشجوی دکتر است. یک دفتر بزرگ روی میز مقابلش باز است: اینجا همه یا دانشجو هستند یا کارمند. کارمندها محل کارشان معمولاً همین اطراف است ...
حکایت مادری که اولین فرزندش به شهادت رسید و فرزند سومش مفقودالاثر شد
چقدر سخت است. همیشه به خودش می گفت: شاید بین این شهدای گمنام خبری هم از بچه من باشد. سلام آشنای من، برادرم خوش آمدی نجیب و زخم خورده ای؛ دلاورم؛ خوش آمدی چرا سکوت کرده ای؟ سخن بگو! چگونه ای ؟ چه با حیا نشسته ای تو در برم، خوش آمدی شنیده ام سفر کمی دراز و راه؛ دور بود! سفر بخیر، سرفراز بی سرم! خوش آمدی برایم از خودت بگو، هنوز می شناسمت! اگر چه ...
اقدام هولناک پزشک اصفهانی با دختر بچه ای درمطبش
روز نو : پایگاه خبری گلوَنی ادعا کرد: یسنا مختارزاده دختر شش ساله اصفهانی روز سه شنبه هفته گذشته به همراه مادرش برای کشیدن دندان به مطب یک پزشک در شهر اصفهان مراجعه کرده است. او که از دندان پزشکی بسیار وحشت دارد، هنگام معاینه بی قراری کرده و با دکتر برای کشیدن دندان همکاری نکرده است. آقای دکتر بعد از چند دقیقه از مادر یسنا خواسته که به اتاق انتظار برود تا با روش خودش وارد ...
عاشق اهل بیت از همه تعلقات برید و رفت
وگو با خانواده اش یادگاری هایی را از خاطرات یک شهید به غنیمت ببریم. همراه من محمد گزیان از بچه های عقیدتی نظارت حوزه 215 ایثار و آقای پهلوان از بچه های فرهنگی این حوزه حضور دارند که هماهنگی های لازم را با خانواده شهید به عمل آورده اند. زنگ در خانه را که به صدا درمی آوریم، زوایایی از زندگی شهید مدافع حرم دیگری به رویمان گشود می شود. رنگ و بوی یک شهید محمدعلی آقا عبداللهی، پدر شهید از ...
"هیچکس بهانه بی پدری بچگی مارانشنید"
شنیدم که هم اکنون با داشتن دو فرزند هم احساس خفگی می کنم: عزیزم، اون عروسک رو باباش براش خریده، به بابات بگو بخره بیاره ما هم سر صف بهت بدیم". با بغض به خانه برگشتم، و مادرم با دیدن من مرا در آغوش کشید و گفت: جانِ دل مادر، چی شده؟ گفتم: "من از اون عروسکها می خوام، آهنگ می زنه و یه بچه بغلشِه، برای بچه اش لالایی می خونه و می خوابوندش". با بغض ناهار خوردم و ...
"مرهم نیستید، نمک نپاشید"
شنیدم که هم اکنون با داشتن دو فرزند هم احساس خفگی می کنم : عزیزم، اون عروسک رو باباش براش خریده، به بابات بگو بخره بیاره ما هم سر صف بهت بدیم ". با بغض به خانه برگشتم، و مادرم با دیدن من مرا در آغوش کشید و گفت: جانِ دل مادر، چی شده؟ گفتم: "من از اون عروسکها می خوام، آهنگ می زنه و یه بچه بغلشِه، برای بچه اش لالایی می خونه و می خوابوندش ". با بغض ناهار ...
روایت یک روزنامه چاپ تهران از ترک تحصیل دختران روستاهای منطقه سردشت
که بروند سر زندگی شان. حمیده می گوید: تو کل خانواده ما فقط من زرنگ بودم... که اونم نتونستم ادامه بدم. مادر پسربچه ها را نشان می دهد و می گوید: اینها درس می خونن. یک پسرش هم پیرانشهر دانشگاه می رود اما دخترم رو دلم نمی خواد بفرستم شهر دور. گوشه ای نشسته دختر و عروسش را نگاه می کند. درس نخوانده است: آن موقع مدرسه بود ولی وضع مالی نمی ذاشت. حمیده می گوید: مادربزرگم پیر بود، دختر دیگه نداشت، اون هم ...
ساخت کاردستی روباه با کاغذی های رنگی (عکس)
کاغذ را پشت و رو کرده و مشابه شکل زیر خم کنید، و بعد آن را علامت گذاری کنید. در این مرحله کاغذ را از روی خط فوق تا کنید و توجه کنید که کاغذ در این مرحله چند لایه است. حالا مابین تای کاغذ ها را مطابق شکل باز کنید،و برایش چشم و ابرو بگذاریدو در انتها دم روباه کوچولو را کمی خم کنید. بچه ها و بزرگتر ها خسته نباشد، حالا کاردستی اریگامی روباه را در گوشه ای از اتاق گذاشته و از حاصل تلاش خود و فرزندتان لذت ببرید. منبع :تبیان ...
قتل مادر با قیچی و گوشت کوب
زندگی و دوری از پدرم و مرگ برادرزاده ام به قدری برایم سخت بود که افسرده شده و در بیمارستان بستری شدم. چند سال پیش هم به دلیل اختلاف هایی که با همسرم داشتم، از او جدا شدم. یکی از فرزندانم ازدواج کرده و فرزند دیگرم با مادرش زندگی می کند. من هم با مادرم زندگی می کردم. در این مدت مادرم حاضر نبود ارثیه ام را بپردازد. وی تصریح کرد: نیمه شب از خواب پریدم. انگار بوی گاز می آمد. با دیدن مادرم که ...
آتش زدن درب خانه مادر شهید به خاطر امر به معروف و نهی از منکر
. بعد از آنکه خودمان را معرفی می کنیم، خانمی که ساکن طبقه اول است نطقش باز می شود. حاج خانم را ما سال هاست که می شناسیم. هیچ آزاری برای کسی نداشته است. نوه اش هم پسر سربه زیر و آرامی است. آن روز من و دخترم در خانه نشسته بودیم. صدای ماشینی آمد که به سرعت از پارکینگ خارج شد. من به دخترم گفتم که نگاه کند ببیند چه کسی است؛ اما ماشین رفته بود. چند لحظه بعد، صدای حاج خانم را از طبقه پنجم شنیدم که فریاد ...
جزئیات حادثه برای بهادر مولایی در جاده شمال!
روزنامه ایران: هنوز قطرات اشک بهادر مولایی برای ناکامی در رسیدن به المپیک 2016 ریو از گوشه چشمانش پاک نشده بود که در راه بازگشت از اردوی تیم ملی به همراه پدر، پدربزرگ و برادرش با تصادفی شدید روبه رو شد. این حادثه هولناک درحالی رخ داد که بهادر برای دقایقی پشت فرمان خودرو نشسته بود. وقوع این تصادف بازتاب های مختلف داخلی و بین المللی را به دنبال داشت. این در حالی است که هزاران کار بر فضای ...
سه شنبه های بدون خودرو
برگشتم سمتشو سوالمو تکرار کردم. با اخم گفت: ازهمه رفتارهای آدمیزادی، فقط یه سلام کردنو داشتی که اونم از دست دادی. گفتم:سلام، مودم کو؟ شونه هاشو بالا انداختورفت یه گوشه نشست. بابا بزرگ که کار تکمیل موجودیاش تموم شده بود، سمعکشو گذاشتو برگشت که منو دید. تا گفتم سلام طبق معمول با یک نگاه شاد گفت :سلام به روی ماه چارسود، آ قربونود بره خارسود. پرسیدم: مودم کو؟ گفت:خراب شده بود، حج خانوم صبح کا رفت روضه برد بدد درست کُنِد. من برنامه روضه های مادر بزرگو از برم اما هرچی فکر کردم سه شنبه ها روزای تعطیلش به حساب می اومد، در واقع فقط سه شنبه و جمعه تو خونه بود، واسه همینم گفتم: روضه؟ مگه امروز سه شنبه نیست ؟ دایی جونی وارد بحث شدوگفت : چرا اما چند روزه پیش که رفته بوده پیاده روی زنان عفیفه شهرضایی با چند تا خانوم هم سن و سال خودش دوست شده،امروزمسجد اونا روضه داشتن. داشتم فکر میکردم هر چند خیلی خوبه مامان بزرگ آدم انقدر توی فعالیت های فرهنگی حضور پررنگی داشته باشه اما اگه مامان بزرگ تو چند تا ازاین برنامه ها شرکت کنه تا چند وقت دیگه باید برای دیدنش وقت بگیریم اونوقت دیگه خدا به دادمون برسه با جلسه ها و مأموریت هاش. خلاصه تو این افکار بودم که بابا بزرگ گفت: ناراحت نباش حالا بیا با ما بریم بیرون. ...
فروش نوزاد معتاد 30 روزه به 10 میلیون تومان+عکس
...، نوزاد به سازمان بهزیستی کشور واگذار شده است. برای بررسی وضعیت این خانواده و مشخص شدن جزئیات بیشتر این اتفاق، گفت و گویی با رقیه موسوی، مددکار اجتماعی موسسه خیریه مهرآفرین داشته است. وی با اشاره به معرفی زهره، مادر فاطمه از سوی یکی از بیمارستان های تهران به این موسسه می گوید: زهره در یکی از بیمارستان های جنوب تهران نوزاد خود را به دنیا می آورد و به این خاطر که او معتاد بوده و نوزاد ...
اقدام هولناک دندانپزشک با دختر بچه 6 ساله
به گزارش زریان؛ یسنا مختارزاده دختر 6 ساله اصفهانی سه شنبه هفته گذشته به همراه مادرش برای کشیدن دندان به مطب یک پزشک در شهر اصفهان مراجعه کرده است. او که از دندان پزشکی بسیار وحشت دارد، هنگام معاینه بی قراری کرده و با دکتر برای کشیدن دندان همکاری نکرده است. آقای دکتر بعد از چند دقیقه از مادر یسنا خواسته که به اتاق انتظار برود تا با روش خودش وارد عمل شود. بعد از رفتن مادر ...
تأسیس مراکز بهداشتی زنان روسپی در هجوم منتقدان
راننده که کنار می آید، سوار ماشین می شود. از صحبت های ضبط شده توسط دوربین معلوم می شود دختر متولد 1374 است. بعد هم به مرد می گوید که دو دختر دیگری که گوشه میدان ایستاده بودند هم خواهرانش هستند. دختر با خنده درباره خانواده اش صحبت می کند و تصویر سیاه می شود... . برداشت سوم روی تخت کمپ نشسته ام. زنی مبهوت نگاهم می کند. کیفم را بالا و پایین می کند و می پرسد: کیفت مارکش ابر کرومبیه ...
سکونتگاه های غیررسمی هر روز گسترده تر می شوند/ دودی که به چشم شهر می رود
. گاز و آبگرمکن هم ندارد. اینجا خاک اونقدر زیاده که اگه هر روز هم جارو کنیم باز هم کمه ؛ زینب می گوید، دختر سوم خانواده است که چند وقت دیگر باید به هرات برگردد و عروس پسرعمویش شود. میرم افغانستان. این جا که هیچی ندیدم. هرچی باشه این جا زادگاهمه، اونجا وطنم. اما اونجا همیشه باید بترسم که مبادا یه بمب کنارم منفجر شه. تا کلاس پنجم درس خوانده و چون راه خانه تا مدرسه طولانی بوده نتوانسته مدرسه رفتن را ...
طنز؛ دالان بهشت
رو خونده که هر هشت تا پاش رو جفت کرده و رفته سیخ وایساده یه گوشه. آخه چرا با اعصاب و روان ما بازی می کنید؟ اصلا مگه شما توی دریاهاتون آبزی دارین که می خواین صادرش کنین؟ بذاریم ما همین چندتا ماهی و آبزی که براتون موندیم با خیال راحت توی آب های آلوده تون به زندگی حقیر خودتون ادامه بدیم. *** آقا من خیلی خوشحالم که قراره آبزی های ما به کشورهای دیگه صادر بشن. من از همین الان می ...
عمو حسن دست فروش به روحانی چه گفت؟/ وقتی همه خواب بودند!
دو بار ازدواج و هر دو بار طلاق گرفته بود. از زن اولش دو پسر و از دومی هم یک دختر داشت. می گفت: دختر هجده ساله ام، چند روز قبل ازدواج کرد. به من زنگ زدند که برای رضایت والدین باید بیایم محضرخانه امضا کنم. به آنجا که رفتم از دایی های دخترم پرسیدم داماد چه طور پسری است و وقتی آنها تاییدش کردند؛ من هم امضا کردم و زود آمدم بیرون. آقا غلامرضا می گفت: قبل از اینکه اینجا بیایم؛ چند مدتی پیشِ ...
بازی کلش آف کلنز و دردسرها
قسمت؟ مادر داماد: توی فیسبوک پست میزاره هر5 دقیقه! مطالبی که در بالا گفته شد؛ چند نمونه از اتفاق هایی است که در زندگی روزمره خود یا آشنایان می بینیم و با وجود اینکه تاثیر معایب زندگی مجازی را در زندگی واقعی می بینیم اما دل کندن از دنیا و افراد مجازی سخت است. روزانه مطالب بسیاری که اغلب جُک هستند دست به دست در دنیای مجازی می چرخد و ما به آن ها می خندیم، غافل این که همه این جُک ها ...
لبخند دخترک سرطانی در بارگاه امام هشتم(ع)
نزد من امانت است. من بی زهرایم می میرم. این گونه مرا امتحان نکن. چرا که طاقت این امتحان را ندارم و...زهرا آهی کشید و گفت: همان موقع از پروردگار خواستم خیلی زود مرا بکشد تا مادرم که وضع مالی خوبی نداشت مجبور نشود برای فراهم کردن پول درمانم خودش را به زحمت بیندازد. دخترک ادامه داد: روزی در خانه نشسته بودیم و کولرمان نیز چند هفته ای بود در گرمای بیش از 50 درجه آبادان خراب شده بود و پول ...
ملاحظات خبری!
که به اتاق انتظار برود تا با روش خودش وارد عمل شود. بعد از رفتن مادر، دکتر، دختر را کتک زده و این دختر بچه ظاهرا از درد کتک، درد دندان را فراموش کرده است! احتمالا همین روزها عکس های پزشک جلوی بیمارستان جم منتشر می شود که کاغذی دست گرفته و روی آن نوشته : دختر شش ساله اصفهانی ! لطفا مواد صنعتی را با سنتی مخلوط نکنید ! از رجب طیب اردوغان پرسیدند : بالاخره معلوم شد کودتا کار کی بود؟! پاسخ داد: والا ما که اصلاح طلب فتنه گر نداریم که همه چیز را همان لحظه اول بیندازیم گردن آنها ... برای همین حالا حالاها باید بررسی کنیم! ...