سایر خبرها
ماهینی: دعوت کی روش پاقدم دخترم بود
شرایط خیلی سختی ازدواج کردم. سرباز بودم در انزلی، تنها بودم و گفتم باید ازدواج کنم. رفتیم اهواز خواستگاری و جواب مثبت شنیدم و زندگی متأهلی را شروع کردم. آخر سال 93 بود. آن روزها همسرم خیلی به من کمک کرد، به من دلداری داد و می گفت تو در اوج بودی و به اوج برمی گردی... همیشه می گفتند یک همسر خوب می تواند آدم را بالا ببرد و من خوش شانسم که همسر خوب نصیبم شد. واقعاً باید از همسرم تشکر کنم. این خوشبختی ...
وقتی لباس های آرش را می شستم اتفاق عجیبی افتاد و ... +عکس
راه نمی دهد و با عوض کردن قفل در خانه، من و دخترم را آواره کوچه و خیابان کرده است. اما باورکنید با همه بدی هایش هنوز دوستش دارم و فقط آرامش خودم، دخترم وخانواده ام را می خواهم. تو را به خدا کمکم کنید از این زندگی سیاه رها شوم. و.... اقدام های مشاوره ای پس ازاظهارات این زن و همدلی با او، راهنمایی های لازم صورت گرفت و همچنین با دعوت ازشوهرش، پیامدهای اعتیاد برای او و خانواده اش ...
اتفاقی باورنکردنی برای دختر19 ساله در روز خواستگاری
ازدواج با او یک بچه معلول به دنیا آوردم. از زندگی خسته شده بودم تا اینکه یک روز به خانه پدری ام رفتم و مصطفی را دیدم. شماره های مان را به هم دادیم و رابطه مان شروع شد. قرار شد با هم فرار کنیم. با هم به خانه ای در شهر گرگان رفتیم. چند ماه آنجا زندگی می کردیم تا اینکه یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که مصطفی نیست. ناگهان در اتاق باز شد و چند مرد وارد شدند و برای چند روز به من تعرض کردند. بعد از همه این اتفاق ها تصمیم گرفتم خودم را به نیروی انتظامی معرفی کنم. ...
روزگار سپری شده خانم پرستار از تهران تا رشت
و ما در خرداد ماه سال 1371 از یکدیگر جدا شدیم و من از همان سال آواره ام . به گفته این زن بی سرپرست، شوهرش در دادگاه گفته بود که این زن نمی تواند از بچه ها نگهداری کند که دادگاه هم دستور داد بچه ها به پدرشان سپرده شوند. به گفته او از سال 1371 تا کنون آواره این شهر و آن شهر است و هیچ جای مشخصی برای زندگی ندارد . سوال کردم چرا دو پسرت کمکت نمی کنند. او گفت: هر دو پسرم ازدواج ...
نوعروس قربانی جنون داماد شد/ مرگ مرموز دختر دانشجو/ قتل زن تنها کنار شالیزار/ عشقی که قربانی مواد شد/ ...
هربار یکی گذشت می کرد و آقای جیم گاهی قبل از بازی تماس می گرفت و با به دست آوردن دل سهیلا پا در زمین می گذاشت. رابطه گرم آنها نقل محافل ورزشی بود، تا اینکه آقای جیم به یک تیم در جنوب کشور پیوست. اما سهیلا می دانست که با این قرارداد کمتر می تواند شوهرش را ببیند. از همان سال بود که شوهر برای گوشی تلفن همراه رمز گذاشته بود و هر زمان هم به تهران می آمد در بالکن خانه حرف می زد یا هر وقت سهیلا به ...
سرگذشت و میراث آخرین بازمانده خاندان فرخزاد+ مصاحبه و تصاویر خاندان فرخزاد
آدم را دوست دارم ولی از اولین لحظاتی که نزدیک تر شدیم، همه چیز برای من تمام شد. اما چه می توانستم بکنم؟ خودم کرده بودم و بابا گفته بود حق برگشتن به این خانه را نداری. به فروغ هم گفته بود، شماها حق برگشتن به این خانه را ندارید! چرا چون این ازدواج ها را نمی پسندید. می گفت مردی که می خواهد برای تو خودکشی کند، اصلا ارزش زندگی ندارد! بچه ننه است! عینا این را می گفت. ولی اصلا مرد بدی نبود. مدیر روزنامه ...
مصاحبه ای خواندنی با مرحوم دکتر محمدحسن صالحی
دکتر محمدحسن صالحی در سال 1309 دریکی از روستاهای شفت به نام دوبخشر متولد شد و6 دی ماه امسال در بیمارستان دکتر حشمت رشت درگذشت. به بهانه ی درگذشت این پزشک خوش نام گفت وگویی که چندی پیش توسط ماهنامه پزشکان گیل با ایشان انجام شده بود را بازنشر داده ایم. از خانواده بفرمایید. چند خواهر و برادر بودید؟ ما 11 بچه از دو مادر بودیم چون وقتی مادرم فوت کرد، پدرم همسر دوم گرفت. اما ما ...
تمام وقت در بیمارستان فارابی بودم/ از سال 65 به پول فکر نمی کردم
شفا آنلاین: مادرم باوجوداینکه هجده سال بیشتر نداشت و هنوز خیلی جوان بود، بعدازآن دیگر ازدواج نکرد و خودش را وقف تربیت و پیشرفت من کرد. این در حالی بود که پیشنهادها و موقعیت های خوب و مناسبی برای ازدواج داشت. به گزارش شفا آنلاین :به نقل از سپید وقتی که به گذشته و فداکاری هایی که مادرم برای من انجام داده، نگاه می کنم، متوجه می شوم که هیچ وقت نتوانسته ام ذره ای از مرارت ها و سختی هایی را ...
جهان به سمت عوام زدگی می رود
مشغله اش نوشتن رمان و تمرکزش بر آن باشد. در خواب و بیداری، مشغول شخصیت پردازی باشد. نوشتن یک رمانم آنها که به خانه بر می گردند که خوشبختانه با استقبال هم روبه رو شد، 10، 15 سال طول کشید تا آن را بنویسم برای نوشتن همین رمان، چیزهایی در دور و بر خودم می دیدم که کشیده شدم به نوشتن آن چون دیگر نمی شد آنها را به شعر گفت. درواقع رمان برای من یک شعر تجزیه و تحلیل شده است. یعنی آنچه شعر توان و ظرفیت بیانش را ...
درمان فرزند سرطانی شرط بخشش قاتل !
زن میانسالی که پسرش با ضربه چاقوی دختری جوان به قتل رسیده، درمان دختر سرطانی اش را شرط بخشش قاتل قرار داد. به گزارش ، متهم پرونده که دختری 20 ساله به نام ندا است 12 آذرماه سال قبل به اتهام قتل ناپدری اش که مردی 42 ساله بود، بازداشت شد. ندا در شرح ماجرا گفت: مادرم بعد از جدایی از پدرم با مردی به نام منصور آشنا شد و با او رفت و آمد داشت. البته من خودم زندگی جداگانه ای داشتم. شب حادثه در ...
عذاب وجدان راز جنایت 2 ساله را برملا کرد
می کرد تا اینکه تصمیم گرفتم او را هم به قتل برسانم. چند روز پس از حادثه داروی بی هوشی تهیه کردم و به خانه مادرم رفتم، اما او کامل بی هوش نشده بود و وقتی خواستم خفه اش کنم، متوجه شد و مرا از خانه اش بیرون کرد و متوجه شد که من همسر و دخترم را به قتل رساندم. در این دو سال چه کار می کردی؟ من کار خودم و انجام می دادم، اما سه بار تصمیم گرفتم به زندگی ام پایان دهم که موفق نشدم. منبع: روزنامه جوان ...
بخشش زندگی پای چوبه دار/درخواست قاتل کرمان از پلیس/ افشای قتل هولناک همسر و فرزند پس از دو سال/ پلیس ...
یک سال و نیم پیش دخترخاله 23 ساله اش را بدون برگزاری مراسم عروسی و فقط با مهریه یک شاخه گل به عقد خودش درآورد اما پس از چند ماه زندگی مشترک زیر یک سقف، زن جوان نزد خانواده اش بازگشت و با بیان مشکلات شدید شوهرش درخواست طلاق کرد تا اینکه مرد جوان در اوج خشم، با در دست داشتن یک سلاح خودکار به خانه پدرزنش رفت و به بهانه دخالت آنها در زندگی زناشویی و تصمیم به جدایی دخترشان، همه اعضای خانواده خاله اش و ...
سعید پیش از آنکه استاد کاراته باشد مربی اخلاق بود
دارم که پسرم سعید متولد سال 70 و آخرین فرزندم بود. از کودکی خیلی بچه آرام، صبور، با محبت و قانعی بود. بسیار با ایمان بود و نمازش را اول وقت می خواند. همیشه با وضو بود. به من و پدرش بسیار احترام می گذاشت با اینکه آخرین فرزندم بود ولی از همه فرزندانم بزرگتر بود. یعنی کارهایی می کرد که از سنش بیشتر بود. غالباً مادرها به فرزند آخرشان احساس دلبستگی بیشتری دارند. با این وجود چطور حاضر شدید به سوریه ...
دختری به اسم مریم از پرسه زدن در خیابان ها و وضعیت تلخ زندگیش می گوید..
خاطره ای چهره اش بیشتر در هم فرو می رود و آرام تر حرف می زند. 9 ساله بودم که مادرم به اتهام حمل مواد مخدر در یکی از شهرهای مرزی کشور دستگیر شد. از پدرم بی خبرم، یعنی اصلا او را ندیدم فقط می دانم که مغازه ای داشت و هر ماه مبلغی پول به حساب مادرم می ریخت. اوایل زندگی مان خوب بود و حتی خدمتکار داشتیم و همان پیرزن خدمتکار مرا معتاد کرد. بچه که بودم هر وقت مریض می شدم و گریه می کردم پیرزن ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (348)
...> 4. کنسرت کاکوبند میکروفون رو نمیتونن بگیرن سمت تماشاچیا؟ هر کی واسه خودش یه چی میخونه! تکنیک ناب ایرانی 5. آخرین باری که یکی به من مسیج داد حالمو پرسید آق قویونولها درگیر کشمکشهای خصومت آمیز با حکام همسایه و نزاع با قراقویونولها بودن. 6. من سر امتحان یه پا شاخی هستم برا خودم. سوالا رو seen میگنم، ولی جواب نمیدم. 7. مخاطب خاصتونو میارید خونه به مادر ...
پاسدار شهیدی از دیار مازندران که لحظاتی قبل از شهادتش دل نوشته ای برای پدر و مادرش از جنس حماسه و معرفت ...
کاملاً شکسته می شد. همه دوستش داشتند. برای مادرم مثل پسر بود نه داماد. یک حس علاقه توأم با احترام... کمک کار همه بود، مثلاً به طور ویژه به پدربزرگ و مادربزرگش کمک می کرد و آنها حتی بیشتر از فرزندان خودشان او را دوست داشتند. یادم هست وقتی از محل کار برمی گشت، در اوج خستگی به خانه آنها می رفت تا اگر کاری دارند انجام دهد. خانه آنها باغ کوچکی بود که در حیاط آن درختان پرتقال، سیب و ...
دلایل مخاطبان درباره مجرد ماندن/ بیکاری، مهریه، دختران پر مدعا
ها گذاشتند و نظرهای مختلفی ارائه کردند که بعضی از آنها را می توان اینطور دسته بندی کرد: مشکلات اقتصادی: عدم ازدواج ناشی از بیکاری جوانان و وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه است. من خودم سی سالمه برای چی ازدواج نکردم؟ چون بیکارم و دستم جلوی مادرم که حقوق پدرم رو می گیره درازه، خوب برای چی برم یه آدم دیگه رو هم بیارم بدبخت کنم؟ .... من توی یه دبیرستان حق التدریسی دارم درس می دم و برای یه ...
افشای راز قتل مادر و دختر پس از 2 سال
همه تصور می کردند که مرگ مادر و نوزاد 55 روزه اش، مسمومیت ناشی از گازگرفتگی بود اما پس از گذشت 2 سال پدرخانواده راهی کلانتری شد و راز جنایت هولناکش را فاش کرد. به گزارش همشهری، ساعت 7صبح 24 آذرسال 93مردی با اورژانس تماس گرفت و خبر از مرگ همسر و دختر 55روزه اش داد. با گزارش ماجرا به مأموران کلانتری 103گاندی و قاضی کشیک جنایی پایتخت، تیم تحقیق راهی محل حادثه شد. پدرخانواده گفت: همسر و ...
نامادری ام دستور قتل پدرم را داد / زن مرموز به من قول هایی داده بود+گفتگو با قاتل+عکس
دیپلم گرفتم. شغل پدرت چه بود؟ پیمانکار شرکت برق بود و وضع مالی خوبی داشت. چند سالت بود که پدرت با مریم ازدواج کرد؟ یک ساله و نیمه بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند.7سال داشتم که پدرم با مریم ازدواج کرد. رابطه ات با نامادری است چطور بود؟ من با مریم رابطه خوبی با هم داشتم .به دنیا آمدن خواهر و برادرناتنی ام هم رابطه ما را با هم بهتر ...
هنر عافیت طلب نیست
شتاب شده و حوصله کار هنری ناب را ندارد؛ بنابراین کسی که در جامعه ما کار هنری ناب می کند، درآمد خوبی نخواهد داشت. این وضعیت در همه حوزه های هنری جریان دارد؛ البته امثال آقای شجریان، ناظری و علیزاده استثنا هستند. این افراد، سال های سال کار کردند و البته موج های اجتماعی مختلف به شکلی حرکت کرده که آنها از این دو دسته جدا شده اند. حرف من مربوط به نسلی است که امروز دارند کار می کنند. پدر من، بنا بوده ...
نهضت سواد آموزی سکوی پرتابم شد
راهم را ادامه بدهم. یادم هست که مادرم می گفت: چه فرقی بین ما که قدیمی هستیم با شما که بچه این زمان هستید وجود دارد که هیچ کدام درس نخواندیم؟ آن سال ها مادرم از همه بیشتر ناراحت بود ولی کاری از دستش برنمی آمد. همیشه هم به من می گفت که مطمئن باش اگر شرایط برای من مهیا بود، حتما درس می خواندم. مدام به من می گفت: کلاس های نهضت سواد آموزی را از دست نده که خیلی کمکت می کند. آن سال و سال های بعدش ...
بانوی انتظار/ خاطرات معصومه کریمی همسر آزاده سید رحیم حسینی(2)
.... به دیدنم می آمدند. گاهی هم من به اصفهان می رفتم، خانواده همسرم از دیدنم خیلی خوشحال می شدند. فضای خانه ما خیلی سوت و کور شده بود. بچه اول بودم و بچه های کوچک را بزرگ کرده بودم ،حالا همه خواهرو برادرهایم ازدواج کرده بودند و دور و برم خلوت شده بود. در این وضعیت دیدار با خانواده همسرم کمی آرامم می کرد... ادامه دارد... گوشه ای از خاطرات/ معصومه کریمی همسر آزاده سید رحیم حسینی برگرفته از کتاب/ بانوی انتظار(2) نویسنده: مهدیه شادمانی ...
زنان صیغه ای از تجربه های تلخ شان می گویند
می پرسید و بعدش آوار زخم زبان بود که بر سرم می بارید. منتظر نوه بودند و من هنوز باردار نشده بودم. سال سوم باردار شدم. فرزندم یک دختر بود که باب میل خانواده دایی قرار نگرفت. چند وقت بعد خبر آوردند که پسر دایی عاشق دختر دیگری شده و می خواهد مرا طلاق دهد. به شرط اینکه دخترم را به من بدهند مهریه ناچیزم را بخشیدم و آنها هم از خدا خواسته که مزاحمی در زندگی پسرشان نیست قبول کردند. به خانه پدری برگشتم ...