سایر منابع:
سایر خبرها
نگرانی "استاندار" درباره "زلزله" تهران
...> کجا بودید؟ هاشمی: من انگلیس بودم. سال 55 برای پدر نامه نوشتم که من می خواهم ازدواج کنم. یعنی 23 ساله بودید؟ هاشمی: بله. تابستان به تهران آمدیم. پدر امام جماعت مسجد زید بازار تهران بودند. من به حاج خانم گفتم یک آقایی با حاج آقا مکه رفته بودند و دختری داشتند. آن دختر هنوز هست؟ مادرم گفتند بله. من هم گفتم دنبال او بروید. اهل کمک در کار خانه هستید؟ ...
بیشتر ازاحمدی نژاد در اروپا مشهور بودم
فرزند خانواده بودم. پدرم عبدالمحمد و مادرم ساره نام داشتند. دوران کودکی تان چگونه گذشت؟ در زمان رضاخان که تازه انتخاب نام خانوادگی مرسوم شده بود، هرکسی به واسطه شغلی که داشت، اسم فامیلش را تعیین می کرد؛ به مناسبت شغل پدرم که باغ دار و تاجر عمده مرکبات بودند، اسم خانوادگی ما لیمو نارنجی تعیین شد. پدرم در بازار قدیم دزفول مغازه میوه فروشی داشت و سال ها قبل از تولد من، از صادر کنندگان ...
بازداشت 3 فعال عرفان حلقه در شیراز/ ادعای سومالی علیه ایران/ ادامه پرداخت حقوق های نجومی
ناکارآمدی فراکسیون امید را آب در خانه امید توصیف کرد. مجله کارگزارانی صدا در گزارشی با همین عنوان می نویسد: بیطرف قربانی اصلاح طلبان و دوستان خود شد. آنها بیطرف را اصلاح طلب ترین عضو کابینه پیشنهادی معرفی کرده و از او به عنوان موفق ترین و بهترین وزیر نیروی تاریخ جمهوری اسلامی نام بردند. تعاریفی غلوآمیز که باعث شد از او شخصیت غیرقابل انعطافی بسازد، مگر می توان او را اصلاح طلب ترین عضو ...
ماجرای طرح ریاست جمهوری مادام العمر آیت الله هاشمی رفسنجانی چه بود؟
رفاقت دارم و با آقای ناطق از قدیم رفیق هستیم. آقای ناطق هنوز جزو اصولگرایان هستند؟ بله. بنظرم ایشان اصولگرا هستند هنوز چه سالی ازدواج کردید؟ سال 56 ازدواج کردم. چطور آشنا شدید؟ من دانشجو بودم و در خارج درس می خواندم. تنها پسر خانواده بودم کجا بودید؟ من انگلیس بودم. سال 55 برای پدر نامه نوشتم که من می خواهم ازدواج کنم. یک زمان هایی اواخر مجلس ...
شبهه افکنی به شیوه ی نهضت آزادی ایران
اعضای جوان نهضت پیش از دستگیری به خارج کشور رفتند و در آن کشورها، با عنوان نهضت آزادی خارج از کشور، به فعالیت خود ادامه دادند که با توجه به مخالفتشان با سلطنت به شدت مورد اعتراض اعضای نهضت آزادی داخل کشور قرار گرفتند. در سال 1346، همه ی سران و اعضای اثرگذار نهضت آزادی به مناسبت مراسم تاج گذاری مشمول عفو ملوکانه قرار گرفتند، از زندان آزاد شدند، ولی از این زمان تا سال 1356 هیچ گونه ...
31 شهریورماه ، آخرین مهلت بخشودگی جرایم بانکی
بانک کشاورزی یکی از بانک های تخصصی کشور و مورد تایید بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران است که ماموریت آن، حمایت از بخش کشاورزی و زیر بخش های آن می باشد و هم اکنون با پشتوانه هشتاد و سه سال تجربه خدمت رسانی به عنوان یک بانک پیشرو در زمینه ارائه خدمات بانکی به همه مردم در سراسر کشور در حال خدمت رسانی می باشد . این بانک در راستای تامین مالی بخش کشاورزی و زیر بخشهای آن به عنوان یکی از زیر بخش ...
کدخدایی: منکر برخی مشکلات در کشورمان نیستیم
...> سخنگوی شورای نگهبان با بیان این که امام خمینی بعد از 1400 سال توانستند حکومت دینی را در کشورمان محقق کنند تصریح کرد: این حکومت با رهبری امام خمینی و ایثار مردم به پیروزی رسید البته حکومت هدف نیست بلکه وسیله و ابزار مهمی برای هدایت انسان ها و پیاده کردن احکام اسلامی است. وی با اشاره به اینکه امام خمینی بار ها گفته اند ما برای اجرای احکام اسلامی آمده ایم و اگر من این نیز این احکام را اجرا نکنم ...
نام خانوادگی طیب چگونه حاج رضایی شد
لات ، لوتی یا گردن کلفت ! واژگانی که شاید برای امروزی ها غریبه باشند اما برای دیروزی ها آشنایِ آشنایند؛ همان هایی که دست بی رحم روزگار، گَرد پیری بر موی و محاسن شان پاشیده اما همین که یاد جوانی می کنند، بی هوا باد در غبغب شان می افتد. لوتی ها برای خودشان کیا و بیایی داشتند؛ هر کسی لوتی می شد، هم عزت و احترام اطرافیانش را داشت، هم می توانست سری میان از ما بهترانِ درباری دربیاورد. طیب حاج رضایی یکی از همان لوتی ها بود. طیب 5 سال قبل از انقلاب مشروطه طلوع کرد و 15 سال قبل از انقلاب اسلامی، غروب. لات محله باغ فردوس زندگی پُر پیچ و خمی را پشت سر گذاشت؛ حضور در کودتای 28 مرداد 32 تا میانداری قیام 15 خرداد 42، دو گردنه اصلی زندگی طیب بودند که هر کدام دنیایی حرف در خود دارند. به همین مناسبت به سراغ علی حاج رضایی رفتیم. اشتباه نکنید! علی ، برادر یا پسر عموی طیب نیست؛ او از دوستان طیب است. طیب نام خانوادگی اش را از خانواده علی گرفته! علی 80 بهار را در زندگی اش به چشم دیده؛ لحن کلامش میراث دار لوتی های قدیم است؛ بی تکلف و بی مبالغه. قامتش خمیده شده و صدایش بی نوا اما وقت نام طیب که می رسد، حنجره اش حسابی جان می گیرد. خیلی وقت است که دوره خان و خان بازی تمام شده؛ شاید بیش از 50 سال اما طیب برای علی همچنان خان است. مرام و مسلک علی، زورخانه ای است؛ جوان که بوده در کنار ورزش زورخانه، کشتی و بوکس را هم تجربه کرده. در میدان شوش حجره بار داشته؛ از خیار و گوجه تا پیاز و سیب زمینی. شَر بوده؛ به خاطر همین از مدرسه نظام اخراجش می کنند. گرفتن 2 نمره برای برادر کوچک تر، علی را وادار کرد تا به سراغ وزیر فرهنگ دولت علی امینی(نخست وزیر شاه) برود و با کارد سرش را خونین و مالین کند. علی، روزگاری برای خودش مصدقی بوده؛ کاشانی را هم دوست داشته؛ شاید بیشتر از مصدق. تا همین جا بس است! در ادامه گفتگوی مشروح خبرگزاری مهر با علی حاج رضایی را می خوانید. حاج آقا شما چند سالتان هست؟ 80 سال. از وضعیت خانواده برای ما بگویید. پدرتان به چه کاری مشغول بودند؟ پدرم تکنسین پارچه بافی بود. محلی که ما زندگی می کردیم، در جنوب شهر خیابان لرزاده بود. مرحوم طیب هم محله ای شما بود؟ بله؛ طیب خان در خیابان پاک می نشست. من هر روز از خیابون لرزاده به میدون محل کسبشون می رفتم. طاهرخان برادر طیب خان بیشتر موقع ها در میدون توی دکون من بود. درس هم خوانده اید؟ بله؛ مدرسه نظام می خوندم؛ البته اخراجم کردن. چرا؟ به خاطر دعواکردن با دانشجوها. بعد از این مارو اخراج کردن دیگه. روزی که به مدرسه نظام رفتم، طاهرخان(برادر طیب) دنبال کارای من بود که به حساب، من برم اونجا درس بخونم. بعد که اخراج شدید کجا رفتید؟ رفتیم سراغ کار میدون که سابق اونجا کاسب بودیم. میدان کجا؟ شوش؛ میدون انبار غله. اونجا کاسب بودیم؛ حجره خریدیم و بار می فروختیم. چه رشته ای می خواندید؟ ریاضی. ریاضی تان خوب بود؟ آره؛ به خاطر این میگم خوب بود که توی میدون بودم و پای باسکول می نوشتم. اولین بار که مرحوم طیب را دیدید چه زمانی بود؟ 70 سال پیش. فامیل ما حاجی رضاییه؛ اونا فامیلشونو از ما گرفتن. فامیل اصلی مرحوم طیب چه بود؟ همه چی بهشون می گفتن. مثلا؟ تهرونی؛ همدونی. چرا فامیلشان را از شما گرفتند؟ سابق بیشتر مردم فامیل نداشتن. فامیل ما قشنگه؛ حاجی رضایی بد نیست. ما اون موقع بچه بودیم؛ همه اینها الان مردن. یه روز طاهرخان به من گفت: علی! فامیلیه شما خیلی قشنگه؛ به ما میدین؟ رضایت می دین؟ گفتیم چرا نمی دیم. اومدم به بابام گفتم که طیب اینا می خوان فامیلیشونو بکنن حاجی رضایی؛ اجازه می دی شما؟ گفت برن بکنن. رفتار مرحوم طیب چگونه بود؟ ایشان را به چه خصلتی می شناختید؟ به گردن کلفتی می شناختیم؛ نه فقط من. طیب اسم تکی داشت؛ کسی اسمش طیب نبود. هم اسمش قشنگ بود؛ هم هیکلش قشنگ بود؛ هم گردن کلفت بود. رفت و آمدی با خانواده مرحوم طیب داشتید؟ نه؛ رفت و آمدی با پدرش نداشتیم اما با طاهرخان چرا. یه احمد نجار بود توی چاهارراه مولوی کله پاچه ای داشت، این با طیب خان درگیر شده بود. طیب خان حمله کرده بود به مغازه این. یه صورت جلسه می کنن، سه چاهار نفر هم پاشو امضا می کنن. میرن به کلانتری شکایت می کنن که طیب به دکون من حمله کرده، شیشه رو شکونده، عکس شاه رو هم انداخته. کلانتری هم روی عکس شاه گیر میده. حالا واقعا مرحوم طیب عکس شاه را پایین انداخته بود؟ نه؛ خود صاحب مغازه انداخته بود. اون دو سه نفری که استشهاد داده بودن، گفتن که ما دیدیم که اینا اومدن مغازه این کارهارو کردن؛ عکس شاه رو انداختن. وقتی می خواستن طیب خانو از زندان آزاد کنن، اونایی که شهادتی داده بودن، باید می اومدن پس می گرفتن؛ دروغ بود دیگه. اون دو سه نفر اومدن شهادت خودشونو پس گرفتن؛ مونده بود احمد نجار. من توی رانندگی تصادف کرده بودم، سوءسابقه بهم نمی دادن. یه روز برای سوءسابقه با شوهر خاله حداد عادل رفته بودم دادگستری؛ دیدم گردن کلفت ها جمع شدن. از طاهرخان پرسیدم چه خبره؟ گفت تو نمی دونی؟ گفتم نه. ماجرا رو برام تعریف کرد. طاهرخان بهم گفت هیچ کودوم اینا نمیان خودشونو جای احمد نجار جا بزنن که استشهاد رو پس بگیریم؛ می ترسن. گفتم من جای احمد نجار خودمو جا می زنم. طاهرخان گفت اگر گیر بیفتی، دو سال حبس داره ها؛ گفتم حالا تا بخوان مارو بگیرن، یه کاریش می کنم. فقط گفتم پرونده رو بیارین، من امضای احمد نجار رو ببینم که بتونم جاش امضا کنم. منشی هم می خواست طیب خان از زندان بیرون بیاد. خلاصه منو جای احمد جا انداختن؛ بازپرس هم اصلا از من شناسنامه نخواست. احمد نجار وقتی فهمید شما جایش امضا زده اید، چه کار کرد؟ دیگه هیچی تموم شد. مرحوم طیب از شما تشکر کرد؟ نه؛ اون منو می شناخت. اینا برای من زحمت کشیده بودن. من وقتی مدرسه نظام رفته بودم، اینا مخصوصا طاهرخان برای من خیلی زحمت کشیدند. مثلا میومد سفارش مارو به مدیر مدرسه می کرد. مرحوم طیب چند برادر داشت؟ 3 تا؛ مسیح یکی؛ اکبرخان دو تا؛ طاهرخان سه تا. خواهر هم داشت؟ خواهر هم داشت. به قبل از کودتای 28 مرداد 32 برگردیم. شما آن موقع سیاسی بودید؟ اون موقع هر جا سرو صدایی بود، ما هم بودیم. آن زمان شما در محله ای که ساکن بودید، به چه لقبی شهرت داشتید؟ مثلا به شما لوتی می گفتند؟ نه؛ ولی ما ساکت نبودیم. ما سابق ورزش می کردیم؛ ضمن ورزش یه مقدار هم به خودمون مغرور بودیم. اگه مثلا اتفاقی میفتاد، دفاع می کردیم. بزن بهادر بودید پس؟ هی، تقریبا! مثلا می رفتیم کشتی و بوکس کار می کردیم که اگه جایی دعوامون شد، بتونیم از خودمون دفاع کنیم. شَر بودید. آره؛ یه زمان خواستم با کارد، درخشش(محمد درخشش وزیر فرهنگ دولت علی امینی سال 1340) رو بزنم. چرا؟ داداشم توی مدرسه ای که می رفت، تک ماده نمره نیاورد. اونا هم گفتن تک ماده باید رد بشه. من رفتم مدرسه داداشم؛ یه حسین مُکری بود، رئیس مدرسه بود؛ آشنامون بود؛ بهش گفتم آقای مُکری این رو قبولش کنین. بهم گفت وزارت فرهنگ گفته که تک ماده ای ها رو رد کنید. بهم گفت تو برو این یه نمره رو از اینا بگیر تا من همه این نمره ها رو قبول کنم بذارم داداشت بره. ما رفتیم وزارت فرهنگ توی بهارستان؛ من بودم و مرتضی تهامی شوهر خاله حداد عادل. آقای تهامی آن زمان در وزارت فرهنگ سمتی داشت که با شما آمد؟ نه؛ همین جور روی حساب رفاقت اومد. اول زدیم به در و فحش دادیم؛ دیدیم در رو گرفتن که درخشش بیرون نیاد؛ من هم با چاقو زدم توی سر خودم؛ الانم جاش هست. خودزنی کردید که توجه آن ها جلب شود. آره؛ دیدیم زن ها جمع شدن دستمال کاغذی دادن؛ همین جور خون میومد. (درخشش) بهم گفت که چی شده؟ گفتم داداشم واس دو نمره می خواد رد بشه. گفت تو برو من تک ماده رو درست می کنم. بعد رفتم پیش مکری گفتم چی شد؟ گفت هیچی داداشت قبول شد. با خود آقای غلامعلی حداد عادل آشنایی داشتید؟ البته اون ها هم محله ای ما بودن. خونه ایشون طرف لب خط، خیابون صفاری(میدان خراسان) بود. این حداد(غلامعلی حداد عادل) هم اون زمان کوچیک بود. ما یه خونه ای داشتیم که پشت بوماشون به هم راه داشت. ما از پشت بوم خونمون می رفتیم پشت بوم خونه اونا. اونا هم از پشت بوم، میومدن خونه ما. با مرتضی رفیق بودیم؛ شب ها بالا پشت بوم می خوابیدیم. فرمودید ورزش می کردید؛ الگوی ورزشی شما آن زمان چه کسی بود؟ آقا تختی. اون موقع خودم زورخونه درست کرده بودم. شما جزء دوستان نزدیک مرحوم طیب بودید؟ تقریبا. یعنی از شما نزدیک تر هم بود؟ طیب خان یه جوری بود؛ یه اخلاقی داشت؛ مثلا خودشو زیاد به بعضیا قاطی نمی کرد. دوستانش محدود بودند. آره. طیب خان از صبح تا ساعت ده و یازده میدون بود؛ بعد از اون سرپایی می رفت پیکی، آبجویی می زد. جواب سوال من را ندادید؛ قبل از سال 32 آیا سیاسی بودید؟ مثلا دنبال می کردید مصدق کیه؟ ملیون چه کسانی هستند؟ آیت الله کاشانی کیه؟ آره؛ اول همش دنبال مصدق بودیم؛ بعد قوام رو آوردن. بالای ماشین سگ گذاشتیم، گفتیم این سگ کیه؟ قوامه! یک سال قبل از کودتا. آره؛ اون موقع من مدرسه پهلوی بودم. کدام نقطه تهران بود این مدرسه؟ میدون شاه؛ الان بهش می گن قیام. پس شما طرفدار مصدق بودید؟ طرفدار مصدق بودیم تا زمانی که شاه رفت. اون موقع که رفت؛ به بابامون گفتیم این جوری شد، بابام گفت اون زمان هم توده ای هم بودن، هر کی واس خودش می زد. چرا طرفدار مصدق بودید؟ چون ما زیر سلطه بودیم. اون موقع ها سر در پمپ بنزین ها می نوشتن، پمپ بنزین انگلیس و ایران. مردم صداشون دراومد که این نفت مال ملته؛ آیت الله کاشانی اومد توی کار. مردم هم به سمت آیت الله کاشانی گرایش کردن؛ مصدق هم می خواست نفت رو ملی کنه دیگه. همه مردم موافق بودن. یعنی مردم هم یک روحانی رو می دیدند و هم یک شخصیتی که ملی گراست. آره. همه جمع شدن؛ جوونا جمع شدن شعار می دادن یا مرگ یا مصدق . وقتی کودتا شد شما چه حسی داشتید؟ خیلی ناراحت بودیم دیگه. وقتی رابطه مصدق با کاشانی بهم خورد، دو شاخه شدن. مردم هم بیشتر دنبال مذهبی بودن دیگه؛ بین مصدق و کاشانی نفاق افتاد. ولی مصدق همچنان محبوبیت خود را داشت. آره داشت ولی بنده خدارو نابودش کردن دیگه. کی نابود کرد؟ خانواده شاه با آمریکا با انگلیس. از روز کودتا برای ما بگویید؟ چه صحنه هایی دیدید؟ صبح روز کودتا مردم اومدن خیابونا می گفتن: یا مرگ یا مصدق اما ظهر همه چی برگشت مردم ریختن گفتن: زنده باد شاه؛ زنده باد شاه . زن های فاحشه رو توی کامیون ها جمع کرده بودن؛ شعار می دادن زنده باد شاه ، مرگ بر مصدق ، مرگ بر کاشانی . افرادی که علیه مصدق یا کاشانی شعار می دادند، خودجوش نبودند. نه؛ نقشه از قبل ریخته بودن. بعد کودتا هم یه سری جنس از آمریکا آوردن؛ فراوونی توی دست مردم شد. فکر می کردید کودتا شود؟ نه؛ قدرت شاه زیاد بود؛ مردم رو می کشتن. چه طور خبر کودتا به گوشتان رسید؟ ما با بچه های صاحب جم (حسین امامی از اعضای فداییان اسلام که عبدالحسین هژیر نخست وزیر شاه را در سال 1328 ترور کرد، ساکن خیابان صاحب جم بود) رفیق بودیم. این محله مذهبی بود؛ همه اتفاقا توش می پیچید. ما این طوری فهمیدیم کودتا شده. خود مرحوم طیب طرفدار چه کسی بود؟ طرفدار شاه بود. یعنی مصدق یا کاشانی رو اصلا قبول نداشت؟ معلومات چندانی نداشت. از سیاست سرنمی آورد. آره؛ کار سیاست نداشت. خب شما هم کار سیاسی به آن صورت نکرده بودید اما طرفدار مصدقی ها بودید. آره ولی اون موقع زور شاه بیشتر به مردم می چربید چون مردم رو می گرفتن و زندانی می کردن. یعنی مرحوم طیب از سر ترس طرفدار شاه بود؟ نه؛ واقعا طرفدار شاه بود. از طرف دیگ مذهبی هم بود. به ائمه علاقه داشت؟ آره؛ هر سال روزه خونی و سینه زنی و این جور برنامه ها رو داشت. ماه محرم که می شد دم دکون هر بارفروشی می رفت پول جمع می کرد؛ از مردم برنج و روغن می گرفت؛ خرج می داد. این ها مال مردم بود؛ مردم هم از دل و جون بهش می دادن. طیب خان خیلی دوست داشت که با این بارفروش با اون بارفروش سلام و علیک کنه؛ بارفروشا هم طیب خان رو دوست داشتن. اگر شما یا بقیه جلوی مرحوم طیب از مصدق طرفداری می کردید و از شاه بد می گفتید، با شما برخورد می کرد؟ کسی جرات نداشت باهاش حرف بزنه. طیب خان عکس شاه رو روی سینش کوبیده بود. مردم از مرحوم طیب می ترسیدند؟ نه؛ اونم آدم بود بالاخره. مردم احترام طیب خان رو داشتن. مرحوم طیب چگونه به دولت وصل شد؟ ببینید اون موقع دسته به دسته و گروه به گروه بود. مثلا شعبون بی مخ از همون اول طرفدار شاه بود؛ یه عده هم زیر پرچمش بودن. طیب خان هم یه عده ای توی محله طرفدارش بودن. اون وقت که کودتا شد، طیب خان زیاد دنبال شاه نرفت اما می گفت من شاه دوستم. در ضمن طیب خان روز 28 مرداد برای خودش سردسته بود. خرابکاری می کرد؟ نه خرابکاری نمی کرد. پس چیکار می کرد؟ کنار نشسته بود؟ کنار نشسته بود ضمنا توی مردم بود. در نقشه ای که از قبل از سوی دولت برای کودتا چیده شده بود، طیب خان هم جایی داشت؟ نه. خب وقتی می گویید در بین مردم بود یعنی چه؟ طیب خان جلو راه میفتاد، بقیه هم دنبالش راه می افتادن. پس روز کودتا طیب خان اقدامی علیه مردم انجام نداد؟ نه. طیب خان از کودتا ناراحت بود یا خوشحال؟ ناراحت بود. می دانست که کودتا را شاه ترتیب داده؟ همه مردم می دونستن. شما فرمودید مرحوم طیب، شاه دوست بود در ضمن از کودتا ناراحت شد. خودش می گفت شاه دوستم اما نظری نداشت. حتی در دادگاه(سال 42) گفت که من سال 32 از این ها(دولت) پول گرفتم اما الان پول نگرفتم. وقتی پول گرفته یعنی در کودتا نقش داشته است. مثلا بهش می گفتن 10 نفر رو بردار بیار سه راه آذری. جمعیت رو جمع می کرد. یکی دو تا اتوبوس صدا می کرد، بچه هایی که توی میدون بیکار بودن یا اون کسایی که دور و برش بودن رو جمع می کرد، می گفت این ها رو مثلا ببرید امامزاده حسن. چه قدر پول گرفته بود؟ پول کلونی بود دیگ که با همون مردم رو راه مینداخت وگرنه توی بارفروشی که خبری نبود. شده بود که خود مرحوم طیب شخصا به دیدار شاه برود؟ من یه عکسی داشتم بچه ها برداشتن بردن؛ طیب خان رفته بود پیش شاه که ازش تقدیر کنن. شعبان هم بود؟ نه؛ طیب خان اصلا شعبون رو آدم حساب نمی کرد. این ها خودشون اجازه گرفته بودن که برن شاه رو ببینن. شاه از طیب تشکر کرد. نشان هم داد؟ آره داد؛ به طاهرخان هم داد. نشان شاه دوستی. دولت چطور با مرحوم طیب آشنا شده بود؟ طیب خان گردن کلفت بود؛ معروف بود. مثلا هر جا جشنی می شد دولت صداش می کرد؛ مثلا ولیعهد که دنیا اومد، چاهارراه مولوی به نام طیب خان طاق نصرت زدن. من دَم طاق نصرت بودم؛ طیب خان کلاه شاپوش رو داد دست من، گفت علی حواست باشه؛ گفتم چشم. طیب خان ماشینشو دم طاق نصرت گذاشته بود. نصیری(نعمت الله نصیری) اومد گفت این ماشین واس کیه؟ گفتم برای طیب خانه؛ گفت برش دارید. منم گوش نکردم. آخر سر بین نصیری و طیب خان دعوا شد. بینشون حرف شد؛ خب طیب خان هم نمی ایستاد تا حرف بشنوه. از آن جا خاطره بد در ذهن نصیری از مرحوم طیب ماند. آره خاطره بد شد. حاج آقا به یک سال قبل از کودتا برگردیم. جایی که شاه، مصدق را به دلیل اختلافاتی کنار گذاشت و احمد قوام را جانشین کرد. مردم در حمایت از مصدق به خیابان ها ریختند و شاه مجبور به بازگرداندن مصدق شد. یک سال بعد از آن حادثه یعنی در کودتا، مصدق کنار رفت اما خیابان ها از هواداران نخست وزیر خالی شد. به نظر شما چرا این طور شد؟ دستگاه شاه، دستگاه عریض و طویلی بود. آقای کاشانی و مصدق با هم بودند و مردم مذهبی بیشتر طرف اینها بودن. بعد یه مقدار وضع این دو تا بهم خورد، مردم هم رفتن سمت تفرقه. دلزده شدند؟ آره. اگر پشت هم بودند، نتیجه بهتر می شد. خب نتیجه نگرفتن، شاه هم همین رو می خواست که بین مردم تفرقه بیفتد، این هم حکومت کند. بعد از کودتا به چه کاری مشغول شدید؟ ما همون بار فروش بودیم. تا زد و آیت الله خمینی اومد. ببخشید میان کلامتان! شما خودتان مذهبی بودید؟ آره. مرجع تقلیدتان چه کسی بود؟ آیت الله خمینی. اون زمان اگه رساله آقای خمینی رو می دیدن، واویلا بود؛ ما داشتیم. آیا شده بود به خاطر داشتن رساله حضرت امام دستگیر شوید یا اتفاقی برایتان بیفتد؟ ما زرنگ بودیم؛ نمی ذاشتیم گیر بیفتیم. اون زمان توی محله مان همه طرفدار آقای خمینی بودند اما صداشون درنمیومد و کسی هم کارشون نداشت. فرمودید خود مرحوم طیب هم مذهبی بود؛ مرجع ایشان چه کسی بود؟ اصلا در این وادی ها بود که مرجع داشته باشد؟ آره. چه کسی بود؟ دستگاه امام حسین. هر کاری که می کرد طبق نظر این ها بود. نه منظورم از میان روحانیون و مراجع آن زمان هست. والا ایشون تابع خود آقای خمینی بود. چطور مذهبی بود اما شراب می نوشید؟ آخه ببینید چه جوری بهتون بگم؛ ایشون فقط دو ماه محرم و صفر نمی خورد؛ ماه رمضونم روزه می گرفت. اینکه می گویند مرحوم طیب گفته خواب امام حسین را دیده و ایشان فرموده بودند دست از شراب بردار را شما شنیده بودید؟ نه نشنیدم. البته طیب پاک شد. چه زمانی؟ زمانی که تیرباران شد. در سال های پس از کودتا رابطه مرحوم طیب با سیستم چگونه بود؟ رابطه خوب بود تا همین سال 42. طیب خان در دادگاه (سال 42) گفت من پول نگرفتم؛ من این سید(امام) رو بد نام نمی کنم. اون موقع حاج علی نوری از بزرگای میدون توی زندان به طیب خان گفته بود، شبا نماز بخون؛ طیب خان هم بهش می گه بابا من نصفه شب بلند میشم نماز شبم می خونم. از جریان دستگیری مرحوم طیب در سال 42 برای ما می گویید؟ هیئت سینه زنی بود؛ عکس آقای خمینی رو زده بودن؛ گفتن اینارو بردارید؛ طیب خان هم برگشته بود گفته بود اینارو من نزدم مردم زدن؛ نمیتونم بگم که بردارید. از طرف سیستم پیغام ندادند که طیب اعدام نشود؟ چرا؛ خانم طیب خان رفته بود پیش شهبانو(فرح دیبا). به گوششان رسیده بود که می خوان طیب خان رو اعدام کنن؛ شهبانو اونجا میگه جون ولیعهد نمی ذارم طیب اعدام بشه. طاهرخان که رفته بود زندان پیش طیب خان، طیب خان گفته بوده، بگید کُت و کفشم رو بیارن. فکر نمی کرد که اعدام شود؟ نه؛ شب همون روز که فرح گفت به جون ولیعهد نمیذارم طیب رو اعدام کنن، طیب خان رو اعدام کردن. بعد اون، طاهرخان رفت توی خیابون خراسون فحش زن و بچه به شاه می داد. بعد چه شد؟ بعد بیچاره اونو با حاج اسماعیل رضایی رو آوردن. توی زندان عشرت آباد اعدامشون کردن. جنازه هارو آوردن مسگرآباد. اسماعیل رضایی که بود؟ توی میدون بارفروش بود. یه روز رفتیم زندان قصر که طیب خان رو ببینیم؛ این اسماعیل رضایی هم به من گفت: علی من خیلی دوست دارم زندان قصر رو ببینم؛ اونم با ما اومد. بیچاره گرفتار شد؛ یعنی خودش باعث گرفتاری خودش شد. یه سوالی درباره آقای خمینی کردن، اینم چون مذهبی بود، هیچی دیگ اینم گرفتن. شما چطور از اعدام با خبر شدید؟ شب که اعدام کردن، صبح همه جا پیچید. روز تشییع جنازه مرحوم طیب یادتان هست؟ جمعیت آمده بود؟ دولت نذاشت ختم بگیرن. یعنی اجازه نداد مردم در مراسم تشییع شرکت کنند؟ نه نذاشت اما خب مردم اومده بودن. سگ، سگو ن ...
کتاب و زندگی، دخیل عشق حججی
رمانی به قلم مریم بصیری از سوی انتشارات جمکران منتشر شده است. دخیل عشق سرگذشت زندگی دختری 44 ساله است به نام صبوره، دختری که تا این سن هنوز ازدواج نکرده و تنها بهانه او برای مجرد بودن، نذر او است؛ عهدی که او در جوانی با خود بسته و آن ازدواج با یک جانباز و خدمت به او است. او که دوران جوانی خود را در جبهه های جنگ دفاع مقدس به سر برده و با امدادگری وظیفه جهادگری را بخوبی ایفا کرده است، بعد ...
نقش ازدواج در کاهش مرگ در اثر بیماری های قلبی
کارتر از دانشگاه بیرمنگام، گفت: ازدواج و داشتن همسر و ایجاد علاقه بین دو نفر موجب می شود تا افراد بیش از هر زمان دیگری مراقب سلامتی شان باشند . محققان، بیماران قلبی را که در فاصله سال های 2000 تا 2013 در بیمارستان انگلیس بستری شده بودند را تحت بررسی قرار دادند، بر اساس وضعیت تأهل، آنها را طبقه بندی کردند و اثبات کردند که داشتن همسر به زنده ماندن در اثر بیماری های قلبی کمک شایانی می کند ...
شورای پنجم و انتخاب دشوار شهردار جدید/ چالش های پیش روی شهردار چیست؟
شهرداری را مطرح کرد و ادامه داد: این احتمال وجود دارد فردی از نیروهای شهرداری به عنوان سرپرست منصوب شود تا در زمان طی شدن فرایندهای اداری و انتخاب شهردار وظیفه اداره امور شهرداری را بر عهده داشته باشد. بلالی در مورد شایعات مربوط به انتخاب رضا رمضانی، رئیس دفتر نماینده شهرستان در مجلس نیز عنوان کرد: دکتر رمضانی از گزینه های شاخص و جدی برای این پست است، با این حال برای انتخاب شهردار باید ...
من اهل رفتن به میهمانی بازیگران نیستم / تیتراژ برایم مهم نیست/ زندگی شخصی ام به خودم مربوط است
تا 5 سال طول کشید تا این قضیه به رسمیت دائم برسد همین بود که من به عنوان ازدواج دوم جای ریسک نداشتم با توجه به اینکه مورد قضاوت عجیب و غریب قرار گرفته بودم باید انتخاب درستی را برای خودم تعیین می کردم البته که آینده را فقط خدا می داند. تجربه رستوران داری چطور است؟ هدفتان از این کار چه بود؟ خیلی شیرین است و هدفمان این بود که غذایی که استفاده می کنیم و می خوریم همان را برای ...
ضرورت، منابع، شاخص و موانع حوزه انقلابی
ها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان کردستان تنها یک نمونه است که می توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوایشان ساخت. دسته ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب، دین را از سیاست جدا می دانستند و سر به آستانه دربار می ساییدند، یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت ...
ساکت نخواهم نشست
تفنگ هم می کردیم ...، سنگر می رفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می کردند و می خواستند بگیرند و چه بکنند[مقابله می کردیم]... دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت و هرج و مرج بود... یک دفعه هم یک محله خمین را گرفتند و مردم با آن ها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزو آن ها بودیم. 18 موضع انقلابی امام در دوران رضاخان نیز ادامه یافت. رضاخان برای مقابله با حوزه های علمیه، به پی ریزی نقشه ای ...
حوادث تاریخی و اتفاقات منا
...، هیئت کبار العلما نیز به سرعت جلسه ای به مناسبت فاجعه ای که در منا رخ داد، برگزار کرد تا راه های شرعی حل این مشکل را بررسی کند. این فاجعه در رسانه ها نیز بازتاب فراوانی یافت؛ وزیر امور خارجه بنگلادش گفت که با شنیدن خبر درگذشت بیش از 240 نفر از زائران خانه خدا شگفت زده شده است. دولت فرانسه نیز بلافاصله به خانواده های جان باختگان فاجعه منا تسلیت گفت. شیراک ضمن ارسال پیامی برای فهد ...
مدیر کل فرهنگی و تربیتی سازمان زندان های کشور :یکی از بهترین راهکارهای اصلاح و تربیت توسعه ورزش است
) قرار گرفتند و در گرمای طاقت فرسای عربستان دستان خود را به مانند فقیر و مسکینی نیازمند به درگاه الهی بالا بردند و شروع به خواندن دعای عرفه به مدت سه ساعت می کند . مدیر کل فرهنگی و تربیتی سازمان زندان های کشور ادامه داد : امام حسین (ع) در روز عرفه به درگاه خداوند می فرماید : زیان کرد بنده ای که در این دنیا زندگی کرد و از حب ،محبت و عشق تو مسیری نداشت و کسی که به این دنیا آمد مانند گوسفند و ...
کارآگاه بازی یک دختر راز ارتباط زن شوهردار با یک مرد غریبه را بر ملا کرد
به گزارش جام نیوز فرزانه - 30 ساله-که تنها به دادگاه خانواده آمده بود، در راهرو مجتمع قضایی ونک انتظار می کشید تا بین دو جلسه دادرسی وارد شعبه 261 شود و لایحه ناتوانی شوهرش در پرداخت مهریه به همسر اولش را تقدیم قاضی کند. فرزانه سه سال پیش با مهرداد آشنا شده و ازدواج کرده بود. شوهرش کارمند یک دستگاه دولتی بود. زن جوان که به دنبال وام خوداشتغالی بود با کمک های بی دریغ مهرداد موفق شد پس ...
شش فیلم کنجکاوی برانگیز اکران این روزهای سینمای ایران
اکران آن همچنان در این گروه ادامه دارد. این فیلم سال 1389 ساخته شده و فیلم نامه آن با همکاری آناهیتا قزوینی زاده نوشته شده است. در این فیلم عادل یراقی شراره پاشا، کیومرث گیتی و امیر حسین ملکی ایفای نقش می کنند و پیمان معادی و سحر دولتشاهی صداپیشه های فیلم هستند. این فیلم برنده جایزه اصلی بخش جریان نو شانزدهمین دوره جشنواره بین المللی فیلم پوسان و برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره دوویل فرانسه شد و در ...
حسن سبحانی نظام بانکی را به محاکمه کشید + متن دادنامه
سال 1390 به عنوان سال پایه تورم یعنی همان که ترجمان کاهش ارزش پول ملی می باشد قدرت خرید مردم، در دوران تصدی اولین رئیس کل بانک مرکزی در دوره جمهوری اسلامی در دو سال به اندازه 34.9 درصد، در دوران تصدی دومین رئیس کل در پنج سال به اندازه 74.1 درصد، در دوران تصدی سومین رئیس کل طی سه سال به اندازه 80.3 درصد، در دوران تصدی چهارمین رئیس کل طی پنج سال به اندازه 94.4 درصد، در دوران تصدی پنجمین رئیس کل طی ...
عناوین روزنامه های شنبه 11 شهریور
هدایت شود. اگر محصولات تراریخته کشت نمی شد برای تولید همین میزان غذا طی سال های 1996 تا 2014 سالانه بیش از 174 میلیون هکتار اراضی جدید از محیط زیست برای کشاورزی اختصاص پیدا می کرد؟ اینهایی که شما تحت عنوان فعالان محیط زیست از آنها نام می برید، بیشترشان مدعیان طرفداری از محیط زیست هستند که یا کورکورانه و از سر کم اطلاعی حر ف های سمن های غربی را تکرار می کنند یا اینکه بخش کمی از آنها را مستقیما از ...
رفتن زیر پوست آدم ها
جوانان از طریق خانم فیروزه صابر ، زمانی که تازه تأسیس شده بود، برمی گردد. چه سالی؟ بنی اعتماد: فکر کنم حدود 10 سال پیش. رفاقت و همکاری من با فیروزه صابر به دهه 60؛ زمانی که در تلویزیون با هم کار می کردیم، برمی گردد؛ دوران خوبی که زنده یاد هدی صابر، فیروزه صابر و گروهی دیگر از دوستان در گروه اقتصاد تلویزیون با هم کار می کردیم. اسم فیروزه صابر از مقوله کارآفرینی جداناپذیر است. پژوهشی که ...
از نمایش نامه خوانی کافه ای تا تئاتر روی مبلی
توصیفی جدا از دیالوگ ها را می خواند (که این امر بعدها به منشی صحنه محول شد) . وی ادامه می دهد: در نمایش نامه خوانی نوای اسرارآمیز سعی کرده ایم این تکنیک - یعنی روش تئاتر روی مبلی - را با تکنیک تئاتر محدودالمکان (در مکان کوچک و با نور و صدا و لوازم صحنه غیرتئاتری) در هم آمیزیم و به تجربه ای جدید دست بزنیم . شهاب علی شاهی، بازیگر نقش زنورکو که با خواندن نمایش نامه نوای اسرارآمیز بسیار تحت ...
افراد مشهوری که فکرش را هم نمی کنید دوقلو باشند
... وین دیزل و پل وینسنت وین دیزل ستاره سری فیلم های سریع و خشمگین ، با نام اصلی مارک سینکلر وینسنت، برادر دوقلویی به نام پل وینسنت دارد. وین در سال 2014 و در یکی از پست های خود بر روی شبکه اجتماعی فیسبوک عکسی از خودش و برادر واقعی اش، در کنار پل واکر که نقش دوست وین را در فیلم سریع و خشمگین داشت به اشتراک گذاشت. با این حال یک سال و نیم طول کشید تا وین دیزل بار دیگر به فیسبوک بازگردد و ...
دوبله و دوبلور های ایرانی
، ایتالیایی ها عاشق دوبله بودند و حتی فیلمساز معروف، فلینی تحت هیچ شرایطی دوست نداشت از صدای سرصحنه استفاده کند. او معتقد بود صداها در دوبله خیلی بهتر حس و نقش واقعی را به بیننده منتقل می کنند و همین امر باعث پیشرفت دوبله در این کشور شد. شروع دوبلاژ در ایران حدود 15 سال پس از آغاز دوبلاژ در دنیا، این هنر در سال 1325 به ایران رسید. اگرچه همه کارهای فنی آن در کشورهای دیگر انجام می شد اما در روز ...
بیشتر به دوبلور لوک خوش شانس معروفم تا تام کروز!
که صاحب تئاتر بود، نقش بازی می کرد. من به دلیل اینکه برادرم در تئاتر گیتی بود، پیش او می رفتم و از هشت یا 9 سالگی به کار تئاتر علاقه مند شدم. دوره دبیرستان که بودم، یک خانه جوانان تأسیس شد؛ از همان سن به آنجا رفتم و زیر دست کارگردانی به نام پرویز غنیمی فرد کار تئاتر آماتور کردم. من و دوستان صمیمی ام، بهروز وثوقی و محمود قنبری به استودیوی اسکار فیلم که زیر سینما اسکار در میدان رشدیه بود، رفتیم و ...
نظریه روابط بین الملل صرفاً برای بازی های روشنفکرانه پدید نیامده است
ی جنبش فکری فرانسه به نام ساختارگرایی ، در دانشگاه هاپکینز به پشت تریبون رفت، کسی عبارت ساختارشکنی را نشنیده بود. از آن زمان دریدا در صحنه ی روشنفکری آمریکا ظاهر شد. یکی از مهم ترین نقدها و پرفروش ترین و مورد توجه ترین کتاب ها درباره سازه انگاری، کتابی است با عنوان سازه انگاری در روابط بین الملل؛ سیاست واقعیت اثر ماجا زهفوز ، دانشگاه وارویک انگلستان که با مرور دیدگاه سه نظریه پرداز ...
ژن برتر انسانیت
حمله انگلیسی ها به بوشهر در شب بیست و سه شوال 1333 هنگامی که رئیسعلی در محلی به نام تنگک صفر قصد شبیخون به قوای انگلیسی ها را داشت، از پشت مورد هدف گلوله یکی از همراهان خائن قرار گرفت و در دم به شهادت رسید. مبارزات رئیسعلی دلواری برگ زرین دیگری در تاریخ مقاومت دلیر مردان ایران در مبارزه با استعمار است. او 12 شهریور و در سن 33 سالگی بعد از 7 سال مبارزه با متجاوزان شهید شد این یکی از ژن های انسانی و ...
سیاستمدار کارکشته
همانجا برنامه می گذاشت. ابراهیم یزدی هفته گذشته درگذشت، او متولد سال 1310 در قزوین بود. یزدی در دوران اقامت امام خمینی(ره) در نوفل لوشاتو فرانسه از همراهان ایشان بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی 1357 به ایران بازگشت. وی عضو شورای انقلاب اسلامی ایران بود و با آغاز به کار دولت موقت انقلاب به سمت معاون نخست وزیر در امور انقلاب برگزیده شد. وی برای مدتی سرپرست موسسه کیهان بود. پس از استعفای کریم سنجابی از وزارت امور خارجه ایران، به عنوان وزیر امور خارجه دولت موقت انقلاب معرفی شد. منبع: تاریخ شفاهی ...
الگوی اون برای توسعه اقتصادی
...> شهروندان کره شمالی درحالی رشد می کنند و بزرگ می شوند که باید همواره لباس سربازی به تن داشته باشند. گویی در هنگام تولد هم باید لباس نظام به تن داشته باشند و تا لحظه مرگ این لباس بر تن آنها است. تعداد افرادی که در کره شمالی مشغول به خدمت سربازی هستند، دو و نیم برابر جمعیت نروژ است؛ مردان در این کشور باید 11 سال و زنان 7سال لباس سربازی به تن کنند. قبلا سن و سال سربازی در این کشور 13 سال بود اما ...
حرکت زشت بهنوش بختیاری با کودک سرطانی! + عکس
به گزارش تهران نیوز ، پژمان راهبر، ورزشی نویس با تجربه کشور اسم این سلفی بهنوش بختیاری را داغون ترین سلفی سال گذاشته است! بیوگرافی بهنوش بختیاری نام:بهنوش نام خانوادگی:بختیاری تاریخ تولد:1354/2/29 محل تولد:تهران مدرک تحصیلی:لیسانس زبان فرانسه تاهل:متاهل همسر:محمدرضا آرین —————————————– زندگی شخصی بهنوش بختیاری: ...