سایر منابع:
سایر خبرها
درخواست مادرشوهر برای قصاص عروس اسیدپاش
شدم و به کنارش رفتم و او را بغل و معذرت خواهی کردم. بعد هم با پلیس و اورژانس تماس گرفتم ولی افسوس که شوهرم در بیمارستان فوت کرد. در جلسه دیروز، مادر مقتول برای عروس جنایتکارش قصاص خواست.این زن که مادرپسرخردسالی است در جلسه دیروز دادگاه بار دیگر ماجرای اسیدپاشی را شرح داد و پس از اعتراف و ابراز ندامت، از مادرشوهرش درخواست عفو و بخشش کرد. اوگفت: مرا به خاطر پسرم ببخشید. اما مادرشوهر همچنان خواستار قصاص قاتل پسرش بود. بنابراین قضات ختم جلسه را اعلام کردند و برای مشخص شدن سلامت روانی متهم، او را به پزشکی قانونی معرفی کردند تا پس ازاعلام نتایج بررسی ها دراین باره تصمیم بگیرند. ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (455)
. 4 روزه واسم غذا درست نمیکنه. 7. من لنگ دوم جورابمو نمیتونم پیدا کنم بعد میگی چرا نیمه گمشدتو پیدا نمیکنی؟ 8. خودکار ساختن زیر آب میشه باهاش نوشت، اصن فرض کنیم من زیر آب بخوام بنویسم و خودکاره هم باشه، رو کدوم کاغذ لعنتی؟ رو کدوم کاغذ؟؟؟ 9. نوشته پسری که همیشه تو ماشینش پاستیل و لواشک داره مرد زندگیه، بیچاره اون دختر بازه لگد به بختت نزن. 10. حالا ...
چند خاطره از یاران شهید آیت الله شهید سید مصطفی خمینی(ره)
نبودند و ملائکه جنازه ایشان را حمل می کردند، یک قرآنی در جلو جنازه بود، قرآن می آمد و جنازه به دنبالش حرکت می کرد، تا وارد صحن علی(ع) شد و آن گاه این جنازه به داخل حرم رفته و از نظرها پنهان شد. من هر روز در درس ایشان حاضر می شدم، اما موفق نشدم که این خواب را برای او نقل کنم. خانه ما نزدیک منزل ایشان بود؛ یک روز صبح پدر من آمد و خبر آورد که حال آقا سید مصطفی بهم خورده و او را به بیمارستان برده اند ...
احمد کار کردن را منعی برای طلاب نمی دانست
بارز احمد را مادرش نام می برد به یاد دارم هیچ گاه در قید و بند خرید لباس نو نبود؛ حتی عید؛ همیشه بهش می گفتم آخه مادر تو جوونی، باید لباس نو و شیک بپوشی، می گفت احتیاج ندارم؛ بالاخره یک بار راضیش کردم و بردمش بازار و برایش یک پیراهن خریدم؛ پیش از عید دیدم اون لباس تو کمدش نیست؛ علت رو که پرسیدم بهم گفت مادرم کسی رو می شناختم که نیازمند بود، اومدم لباسم رو بردم و بهش دادم؛ اون موقع تازه متوجه شدم ...
فریدون اعلا: دل بسته تاریخم اما عاشق طب خون
...، به همین دلیل نامم را به فرد آلن تغییر دادم. یعنی آن زمان هم بعضی ها از ایران و ایرانی می ترسیدند؟ خب به هرحال آنها انتظار نداشتند که کسی با یک اسم خارجی بتواند انگلیسی درس دهد. پدر و مادر آن بچه ها انتظار نداشتند که یک آدم اجنبی بتواند انگلیسی درس دهد. به هرحال در آمریکا نمی توانستم از پس مخارج درس خواندن در رشته طب بربیایم و به همین دلیل به اسکاتلند رفتم. شش سال آن جا ...
موتلفه عقب افتاده ترین تشکل ایر ان است
.... بنده نیز در همان اوایل سکونت امام(س) در نوفل لوشاتو به آنجا رفتم. از مدت زمانی که در نوفل لوشاتو حضور داشتید، برای مان بگویید؟ در همان روزهای اول به نوفل لوشاتو رفتم. هنوز مانند روزهای آخر اقامت امام(س)، آنجا شلوغ نشده بود. خانه ای که برای امام اجاره کرده بودند، در کنار خیابان باریک و باغی قرار داشت. همچنین آن باغ به محل سخنرانی حضرت امام(س) تبدیل شده بود. وقتی وارد خانه ...
کسی می تواند منتظر واقعی به حساب آید که از هرگونه بی عدالتی به دور باشد
شهدای ایران :آنچه می خوانید، سخنرانی شهید حجت الاسلام ابوترابی است که در روز دوشنبه مورخ 13 فروردین سال 1367 هجری شمسی برابر با 15 شعبان المعظم سال 1408 هجری قمری در اردوگاه ایراد گردیده. مسأله مهم، وظیفة ما در قبال آقا امام زمان است که چگونه در رابطه با آن حضرت انجام وظیفه نماییم. رسول گرامی اسلام هرگاه نام مبارک امام زمان را می بردند، می فرمودند که باید دید هدف از غیبت و ...
رمان آمریکایی لاوینیا با شهر گم شده زیر رمل ها چاپ شد
انگیزی در بر دارد. ماه ها این موضوع فکر مرا مشغول کرده بود. هر روز صبح از زمین هایمان پایین می رفتم تا به نهر می رسیدم و در آنجا غرق تفکر می شدم. هنگام برگشت و مواجه شدن با تابلوی تپه سیاهان باصدای بلند از خود می پرسیدم آنجا چه اتفاقاتی رخ داده است. سرانجام یک روز صبح وقتی از پیاده روی برمی گشتم نشستم و طبق معمول روزانه به نوشتن پرداختم. چیزی که رخ داد مرا گیج و سر در گم کرد ...
تاثیر فقر بر بزهکاری کودکان
مواجه ایم، از کودکی، هر روز انتخاب های سختی را باید انجام دهند. مثلا "بعد از ماه ها گرسنگی خود و خانواده، درس را رها کند و به 15 ساعت کار در کارگاهی کثیف بپردازد یا دزدی کند یا شاهد روابط خارج از عرف خانواده اش برای یک لقمه نان باشد؟ روزی هزار بار سر چهارراه غرورش را بشکند و به ماشین های در حال گذر رو بزند و دست فروشی کند یا دست خالی به خانه برگردد و زجر مادر و پدرم را ببیند؟، مواد را برای پدر جا به ...
یاد کرد ی ازخانواده سادات شهیدسیدحمزه،داود،کاظم،کریم و ابوالقاسم سجادیان
کریم وصیت کرد که پدر و مادر عزیز من با اجازه شما به مدرسه خودسازی رفتم. پدر و مادر گرامی مبادا که در هنگام نبودن من در خانه ایجاد ناراحتی کنید، صبور باشید و امام و تمام رزمندگان را دعا کنید. مبادا به خاطر از دست دادن من بر کسی منتی بگذارید و از انقلاب انتظار داشته باشید. به خدا دوستت دارم ای پدر و مادر عزیزم! می دانم که من برای شما پسر خوبی نبودم. امیدوارم که مرا ببخشید و تو ای ...
اتفاقی که به 13 سال چشم انتظاری پایان داد
شهید امیرحسین مینایی است که پیش رو دارید. مرید امام من متولد 1314 هستم. همسرم بازاری بود. حاصل زندگی چندین و چند ساله مان شش فرزند بود. چهار دختر و دو پسر. امیرحسین متولد 1341 بود که با شهادت عاقبت بخیر شد. پدر بچه ها انقلابی بود. بسیار هم تعصب دینی و مذهبی داشت. همین ارادتش به امام در بچه ها ریشه دوانید و آنها هم مرید امام خمینی شدند. خوب یادم است وقتی اسم امام را می آوردیم ...
توضیحات دادستان درباره ادعای پدر اهورا
: به روی دست چپ و انگشت پای اهورا آثار سوختگی با آتش سیگار مشخص و مشهود بوده است. پدر اهورا پس از قتل فرزندش و در مصاحبه با برخی رسانه ها مدعی شده که صیغه نامه مادر اهورا با قاتل به خاطر عدم رعایت زمان عده طلاق دچار اشکال است و امکان چنین ازدواجی وجود نداشته است. منبع: جام جم آنلاین
کم ظرفیت نباشیم!
اشتباه باشد. وکیل هستی، وزیر هستی، امام جمعه هستی. گاهی بزرگان نیاز به نصیحت دارند. اینطور نیست. ظرفیت یعنی انتقاد را تحمل کنند. یک بار گوشت را سوزانده است؛ حالا شوهرت به جای شیراز به اصفهان رفته است. گاهی وقت ها در نام گذاری بچه تحمل نمی کنند و هیچ کدام کوتاه نمی آیند. سر نامگذاری با هم چانه می زنند. مرد درخانه می آید غذا نداری، بد اخلاقی نکن. ظرفیت خیلی مهم است. به موسی گفتند: تو رهبر مردم شدی. گفت: من رهبر مردم شدم؟ پس رب اشرح لی صدری (طه/25) خدایا ظرفیت مرا بالا ببر. حجت الاسلام قرائتی ...
آن ها زنده مانی می کنند نه زندگانی
روز و اولین تصاویر ورود به منطقه می گوید: ساعت چهار عصر که از خانه بیرون آمدم، چهار عصر فردا بدون هیچ استراحتی در منطقه بودم. در نگاه اول، تنها بُهت زده بودم. خودم را در جمع افرادی دیدم که مات و مبهوت فقط نگاه می کردند، بدون هیچ حرفی. همان ساعت اول حضور در اردوگاه با آقایی که انگلیسی بلد بود صحبت کردم. او توضیح می داد مادر و پدرش، خانمش و فرزندانش همه کشته شده اند و او تنهای تنها توانسته بود از ...
وقتی دل ها دخیل دستان دختری سه ساله می شود!
، اما سالروز شهادت دختری که به جای دست نوازش پدر با سرِ بریده او روبه رو شد، دیگر تلاش برای شاد کردن دل کودکان معنایی ندارد. اصلاً بهتر است کودکان از همین خردسالی این را بدانند و با حضرت رقیه(سلام الله علیها) دوست و مأنوس و در ماتمش عزادار شوند. وی متأسف است که چرا بچه های ما به جای این همه عروسک های باربی و طرح های کارتونی غربی، با قهرمان هایی مانند حضرت رقیه(سلام الله علیها)، حضرت ...
محتوای تالیفی کشش لازم را ندارد/ضرورت تاسیس دبیرخانه برای پیگیری رایزنی هایی بین المللی
مثال من 12 سال پیش برای نخستین بار به نمایشگاه بین المللی رفتم و در آن زمان عضو خبرنامه بین المللی شدم که دارای هفته نامه، بخش کودک، کتاب های مذهبی، کتاب های علمی و بزرگسال است و این باعث شده مخاطب خود را حفظ کند. به نظر من انجمن نویسندگان کودک هم باید این چنین خبرنامه ای داشته باشد تا بتواند رابطه اش را با بازدیدکنندگان و افرادی که مراجعه می کنند حفظ کند تا بیشتر در ذهن ها بماند. اینکه بلافاصله بعد ...
روایت مینای شیرازی از رقیه ی مینابی
صداوسیما مراکز استانها کلاً متوقف شد اما موضوع، من را رها نکرد. درواقع در سفر تحقیقی دومی که داشتم متوجه یک اتاق خیلی کوچک در ورودی بازار شدم، واردش شدم و دیدم خانمی در حال صحبت با چند دستفروش هست و درعینحال آنجا را مدیریت میکرد. خیلی آن صحنه برایم گیرا بود. بعد از چند لحظه از من پرسیدند میتوانم کمکتان کنم؟ که خودم را معرفی کردم و آشنایی ما شکل گرفت. تصمیم گرفتم فیلمی درباره موقعیت و رابطه خانم ...
با پرخاشگری کودکان چه کنیم؟
کودکان به هنگامی که با وقایع تنش زا مثل جدایی پدر و مادر یا به دنیا آمدن کودکی جدید رو به رو می شوند بیشتر پرخاشگر می شوند، ولی پرخاشگری شدید که بیش از چند ماه به طول انجامد غالباً حاکی از تداوم داشتن این الگوی رفتار است. پرخاشگری در حد معمول کمتر جای نگرانی دارد. به خصوص در سال های پیش از مدرسه شاید این اندازه پرخاشگری صرفاً نشان دهنده این باشد که کودک می خواهد انواع مختلف کنش متقابل اجتماعی را ...
ماجرای شگفت انگیز نجات مردجوشکار از چاه
در سخت ترین شرایط زندگی می گفت: باید زنده بمانم. به خاطر دخترهای کوچولویم. به خاطر مادر و همسرم. اما روز دوم، سوم و چهارم هم گذشت و هیچ کس حتی کارگرها هم به ساختمان نیمه کاره نیامدند تا اینکه نزدیک ظهر دوشنبه یک آبان، اتفاق عجیبی افتاد. عباس که پس از نجات معجزه آسایش با پا و کمر شکسته روی تخت بیمارستان خوابیده بود، درباره حادثه و لحظه های پردلهره زندگی اش گفت: پنجشنبه شب جلوی در خانه ...
غلامی: استمرار حرکت علوم انسانی اسلامی مستلزم حضور اساتید نخبه در صحنه است/ مظفر اقبال: تعاملات حوزه و ...
...> برادران و خواهران گرامی، خوشوقتم از اینکه خدمتتان عرض کنم، هر چند هنوز بخش مهمی از ظرفیت های منحصربفرد علوم انسانی اسلامی ظهور و بروز لازم را پیدا نکرده و تا رسیدن به نقاط مورد نظر، چند دهه فاصله قابل برآورد می باشد، لکن علوم انسانی اسلامی امروز با عبور از مراحل ابتدایی و تقویت لایه های زیرین تفکر بنیادی خود، هر روز در عرصه ای جدید به عنوان رقیبی جدی برای علوم انسانی سکولار و غربی رخ نمایی می ...
ارثیه شوم برای کودکان
ایدز شده است. این زن هر روز به این فکر می کند که چطور از طریق تزریق مواد مخدر در دوران نوجوانی به ورطه اعتیاد افتاد و هنگامی که می خواست به خاطر کودکش آن را ترک کند از بیماری ایدز خود، باخبر شد. سحر، ساعت های زیادی از روز را به این فکر می کند که برای به دنیا آمدن نوزادی که جنسیتش پسر اعلام شده بود، چقدر لحظه شماری می کرد، نوزاد هم گویا عجله داشت و کمی زودتر از موعد به دنیا آمد؛ سال ها گذشت و حالا ...
آرزو حکیمی: با دست مصدوم 4 مدال از چین گرفتم / استقلالی ام/ دربی مساوی می شود
انتخاب کرد. یک سال کار کردم و در مسابقات دهه فجر سال 85 شرکت کردم که در آن مسابقات "یولداش" مربی بزرگ قایقرانی هم حضور داشت. داشتم خودم را گرم می کردم که داخل آب بروم، یولداش اسمم را پرسید و گفت من فکر می کنم تو قایقران خیلی خوبی هستی و می توانی موفق شوی! سپس من را به اردو دعوت کرد. پاییز 88 به اردوی تیم ملی رفتم، پیشرفت کردم و شکر خدا در تیم ملی ماندگار شدم. *همان موقع خانم عابدین فیروز ...
اگر روزی حرفی نداشته باشم، حتما خداحافظی می کنم
با اینکه بیش از 30 سال است موسیقی کار می کند، اما فقط 15 سالی است که وارد سینمای ایران شده. باوجوداین در همین مدت جایش را در سینما و تلویزیون به خوبی باز کرده و می شود کارهای ماندگاری مانند کوچه ملی، دوران عاشقی، جدایی نادر از سیمین، فروشنده، ویلایی ها، خانه ای در خیابان چهل و یکم، استرداد، دربند، بچه ای با جوراب قرمز، انیمیشن فیل شاه، اسکی باز، مستند روایت زندگی مسعود کیمیایی و... را از او نام ...
از شهدا خواسته بود، دلبستگی به همسر و دخترش را بگیرند
به عنوان شهید دیدم خیلی نگران شدم. بعد هم گفت اگر اتفاقی افتاد اصلا ناشکری نکن و شکر خدا را به جا بیاور، مراقب خودت و ریحانه ام باش. خبر شهادتش چگونه به گوش شما رسید؟ رجبی: عصر روزی که برای آخرین بار تماس گرفت و بعد از آن به شهادت رسید من در خانه نبودم. در این مدت خیلی بیرون از خانه نمی رفتم تا اگر تماس گرفت بتوانم جوابش را بدهم اما آن روز ریحانه سرما خورده بود و او را به دکتر ...
فکر کردم می توانم دنیا را تغییر دهم
جامعه بر عهده دارد. پیش تر از آن دلم می خواست جراح شوم و طبیعتاً خانواده ام بیشتر از من دلشان می خواست بچه شان دکتر شود، اما به دنبال تأثیری که از آن کتاب گرفته بودم علاقه ام عوض شد و سال 43 وقتی دانش آموز دبیرستان بودم، راه افتادم رفتم به دفتر مجله روشنفکر که خبرنگار شوم؛ البته همان موقع یک روزنامه دیواری توی دبیرستان درست می کردم که داستانش مفصل است. به هر حال آن زمان سردبیر مجله، آقای پرویز نقیبی ...
بعد از گذشت 20 سال؛ اعتراف به قتل همسر + عکس
. مویی سفید کرده و ناراحتی، پشیمانی و عذابی که در این 20 سال با او همراه شده در چهره اش نمایان است. از روز قتل همسرت بگو؟ با هزینه کارگری زندگی ام را می گذراندم. همدیگر را دوست داشتیم و با هم دعوای آنچنانی نداشتیم. آن روز بعداز ظهر از محل کارم به خانه آمدم. روی راه پله های منتهی به حیاط با همسرم روبه رو شدم، برسر مسأله ای پیش پا افتاده دعوایمان شد.او را از پله ها هل دادم تا ...
کوچه اول
. این وسط باید تلفات رو هم حساب کنی. یکی دوتاشون همون چند سال اول، معمولا یه مرضی می گیرند و چون پول و پله نداری تلف می شند. الانم که بچه دزد زیاد شده، یکی دوتاشون هم طعمه قتل و تجاوز می شند... گفتم: آخه پدر من، استدلالت هم غلطه. الان از بین این همه خواهر و برادری که من دارم، کدوم آدم حسابی دراومده؟ گفت: آره پسرم قبول دارم، اما یادت باشه گفتم، تا جون در بدن داری، بچه بیار. من خودم هنوز خیلی جون در بدن دارم و مطمئنم بالاخره یه آدم حسابی از تخم و ترکه من به وجود می آد ...
شفر ایده جدیدی برای استقلال ندارد
های لیگ بودندکه بعد از مدتی منحل شدند و به تیم های پرسپولیس و استقلال تغییر نام دادند. البته من یک دورانی از تیم تاج به الاهلی رفتم، اما اتفاقاتی پیش آمد که هر سری من لژیونر می شدم نمی توانستم بازی کنم و بعد از مدتی به تاج برمی گشتم. اما به هرحال در تیم بزرگ عربی نیز سابقه دارم. تاج آن زمان چطور بود؟ در آن زمان تاج تنها تیمی بود که استادیوم داشت و حتی چند شعبه در لندن، ترکیه و بحرین هم ...
همسر یک جانباز برای 25 نفر اشتغال زایی کرد
ظهر کارهای خیریه را انجام می دهم. ساعت 1 ظهر به خانه باز می گردم تا نهار را با حسن آقا صرف کنیم. خدا را شکر حال حسن آقا خیلی بهتر شده جوری که بمن زنگ می زند و می پرسد دوست داری برای نهار چه چیزی درست کنم؟ حسن آقا مشوق اصلی من است و من را تشویق می کند تا بیشتر فعالیت کنم. او می گوید زمانی که تو تازه عروس بودی و به من نیاز داشتی، من تو را رها کردم و به جبهه رفتم و حالا به تلافی آن روزها، من باید کمی ...
بعد تو ضرب المثل شد، دختران بابایی اند ...
شتر به روی زمین انداخت و ناله کنان به عقب برگشت تا گمشده را پیدا کند. زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است. رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟! فرمود: أنا أمُک فاطمة الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی ؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از ...