سایر منابع:
سایر خبرها
من مظلوم ترین فوتبالی ایران هستم
الان یکی مثل علی کریمی که برای همه فوتبالی ها و مردم ایران عزیز است به زبان آورده و حمایت همه را نیز پشت سر خود می بیند. دلم برای خودم می سوزد، چون مظلوم ترین آدم این فوتبال هستم، چون برای گفتن حقایقی که عین روز برایم روشن بود یک روز لطمه جبران ناپذیری به فوتبال و حیثیت اهالی آن در داخل و رقابت های بین المللی وارد می کند کلی حرف و انتقاد شنیدم و چه حملاتی را تحمل نکردم. کلمه به کلمه حرف ...
زنان؛ نخل های بی سر تاریخ جنگ/مبارزان ایستاده می میرند
داری کنند و در تربیت فرزندانشان عمر را سپری کنند تا این افراد روزی حق واقعی این زن ها و این ملت را از رژیم بگیرند. حاجیه خانم قنبری بیان کرد: موقعی که انقلاب شد من سی و چند ساله بودم و تنها کاری که از دستم بر می آمد این بود که در خانه حامی بچه هایم باشم. با وجود این که روزهای جوانی من به بزرگ کردن 8 فرزندم گذشته بود ولی احساس ناراحتی نداشتم و همه تلاشم این بود که بتوانم بچه ها را به گونه ای ...
شهادت؛ ثمره رزق حلال/ آرزویی که محقق شد
، در خصوص نحوه ازدواج پسرش، افزود: روی زن گرفتن خیلی حساس بود، 18 سالش بود و هنوز سربازی نرفته بود که یک روز آمد و گفت، من می خواهم ازدواج کنم، گفتم، تو نه کار داری و نه سربازی رفته ای، چه کسی به تو زن می دهد، اما جواد گفت، نمی خواهم وارد گناه و معصیت شوم. عروسی ساده شهید جهانی صبری اظهار کرد: جواد موقع خواستگاری به همسرش گفته بود، اگر یک روزی جنگ شروع شود، من می روم، همسرش ...
شهیدی که با پدرش کُشتی می گرفت
معافی چندی پیش در بازی تیم پرسپولیس در مقابل تیم پیکان سید جلال حسینی کاپیتان پرسپولیس پیراهنی منقش به تصویر شهید مدافع حرم محمد معافی به تن کرده بود. چه احساسی در خصوص این اقدام دارید؟ بله؛ چند روز بعد از شهادت محمد این اتفاق افتاد. من از آن جوان دلیر که کاری بسیار شایسته و اخلاقی کرد سپاسگزارم. محمد من در دل همه جا داشت. این حرکت زیبای کاپیتان تیم پرسپولیس نشان دهنده نزدیک بودن قلب ...
من، شیرها و سگ برفی
باشند و دلم می خواست وجب به وجبشان را مربا بمالم و بخورم. حس عجیبی است، اما توصیفی بهتر از این نمی توانم برایش بنویسم. برعکس بقیه که دنبال گله ای این ور و آن ور رفتن بودند، من عاشق تنهایی بودم و تنهایی راه رفتن روی برف و شنیدن انعکاس خوشایند قرچ قرچ برف زیر چکمه های بلّا. شاید خیلی از شماها بلّا را نشناسید. علامتش دو شیر افسانه ای بود که روی دوپا بلند شده بودند و کلمه ی بلّا ...
عاشقانه های مادری که بیماری کودکش درمان ندارد
پدرم به ما کمک می کند. دخترم نمی تواند راه برود، حرف بزند و غذا بخورد او درباره وضعیت فعلی دخترش می گوید: مشکلات فاطمه بسیار زیاد است. اول اینکه فاطمه آسیب مغزی دیده است؛ دور سرش خیلی کم و میکروسفال است. نمی تواند راه برود و حرف بزند، حتی قدرت جویدن هم ندارد. باید برای فاطمه همه چیز را میکس کنیم. خودش نمی تواند چیزی بخورد و حتی آب را هم فقط با شیشه و توسط ما می تواند بخورد. باید ...
مصاحبه مفصل لئو مسی با فورفورتو؛ لحظاتی که لیونل مسی تاریخ را دوباره نوشت
اتقاق بودم، پس کمی بی تابی در من وجود داشت. البته من مورد اعتماد رایکارد و همه بازیکنان بودم و همین موضوع به من کمک کرد تا راحت تر کارم را آغاز کنم. روز بسیار ویژه ای برای من بود، زیرا رویایی که همیشه در سر داشتم به حقیقت پیوسته بود. یک شب باورنکردنی! من همیشه معتقدم نمی توانم گل هایم را از یکدیگر تفکیک کنم یا بگویم این یکی از دیگری زیباتر بوده است. خوشحالی من از زدن 5 گل و ...
هشت سال دفاع مقدس؛ نگینی درخشان در تاریخ حماسه و پایداری
. پدرم از دیدن من تعجب کرده بود و مرا با افتخار به همه نشان می داد که ببینید این پسر من برای دیدن من از کرج تا تهران را پیاده آمده است. در ادامه این یادداشت که به قلم رضا احمدی نگاشته شد، آمده است: یک ساعتی در قهوه خانه بودم و دوتا چای خوردم و قدری تلویزیون تماشا کردم. حوصله ام که سر رفت بیرون آمدم و مادرم را آنجا دیدم که با چشم های سرخ شده از گریه دنبالم آمده بود. اول یک کشیده آبدار خوردم ...
قلعه نویی: من مظلوم ترین فوتبالی ایران هستم
مثل علی کریمی که برای همه فوتبالی ها و مردم ایران عزیز است به زبان آورده و حمایت همه را نیز پشت سر خود می بیند. دلم برای خودم می سوزد، چون مظلوم ترین آدم این فوتبال هستم، چون برای گفتن حقایقی که عین روز برایم روشن بود یک روز لطمه جبران ناپذیری به فوتبال و حیثیت اهالی آن در داخل و رقابت های بین المللی وارد می کند کلی حرف و انتقاد شنیدم و چه حملاتی را تحمل نکردم. کلمه به کلمه حرف های علی ...
حاشیه نگاری اردوی جذاب انجمن های اسلامی در مشهد مقدس/ در حسرت یک سوت بلبلی!
دست می شد. خانواده ام اصرار می کردند سفر را کنسل کنم، اما ممکن نبود. قرار بود در این سفرِ دانشجویی به غیر از خودم مسئولیت چند دانشجوی دیگر را هم داشته باشم. ناگزیر بودم به انکارِ اصرار ها و نگرانی هایشان. دسته جمعی در میان چشم های نگران و ریل های یخ زده راه آهن، سوار قطار شدیم. ریلِ تشکیلات اولین کار در قطار طبق معمول تهیه چندین استوری و پست بود تا خوراکِ اینستاگرام فراهم ...
توییت ورزشی
کاربران توییتر در واکنش به برخی اتفاقات روز ورزش توییت های جالبی مخابره کردند. برخی از این جملات را بخوانید: رامون دیاز هم مثل این که اخراج شد! والا ما راضی نبودیم دم عیدی این بنده خدا نون شبش آجر بشه. خیلی دلم خواد با بچه های کوچه بیاد قدیم بریم بیابونی فوتبال بازی کنیم! ولی حیف نسل اون دوره کلا تموم شد. بازیکنای چلسی فهمیدن مقابل مسی و اینیستا اولین اشتباهشون آخرین اشتباهتون ...
ما مثل کوه، پشت علی ایستاده ایم (چشم به راه سپیده)
سال می پوسد شما که از دل ما درد و داغ می گیری! بگو کی از دل ما هم سراغ می گیری!؟ بهار سبز خداوند! می رسی آخر ز پشت فاصله هر چند، می رسی آخر تو از میان غم و درد می رسی از راه درست مثل همان مرد می رسی از راه شبیه مرد بزرگی که آسمانی شد همان که کشته شمشیر بدگمانی شد همان درخت بزرگی که سخت تنها ماند تبر وزید، ولی تک درخت تنها ماند همین که ...
بهترین شعرها درباره ماه اسفند
...> ❆❆❆ ماهی که با این که اسفنده، ولی دود نمی شه همیشه معروفه به ماه عزیز خورشیدی مریم حیدرزاده همیشه تازه، همیشه رها، همیشه زلال همیشه دلکش و دلبند می رسد از راه اگرچه آخر اسفند اول عید است بهار، اول اسفند می رسد از راه ❆❆❆ ای همه همسایگان! زمزمه خوانی کنید می رسد اسفند ماه، خانه تکانی کنید ماه بلوغ زمین ...
حکم قصاص برای قاچاقچی مسلحی که به پلیس شلیک کرد/ مشروب خورده بودیم ؛ ماموران را به رگبار بستیم
. تازه رسیده بودم که ناگهان صدای در آمد اما همین که در را باز کردم ناگهان چند مأمور وارد شدند که فریبرز همه را به رگبار بست، اما من هیچ نقشی در قتل نداشتم... پس از آخرین دفاعیات متهمان، قضات وارد شور شده و متهم ردیف اول را به قصاص نفس-اعدام- محکوم کردند. درعین حال قرارشد سایر اتهامات دو متهم، ازجمله تولید و توزیع مواد مخدر و خرید و فروش مشروبات الکلی در دادگاه انقلاب رسیدگی شود ...
شبکه مستند با نمایش بابایی به شبهات درباره مبارزه علیه داعش پاسخ داد
تصاویر منحصر به فردی رقم می خورد. وقتی این مستند را دیدم، بسیار تحت تاثیر این فیلم قرار گرفتم و اشک ریختم. این مستند در اصل، معرفی نمونه ای از زندگی این شهدای والا مقام است. وی در مورد نحوه ی جانباز شدن خود گفت: من نزدیکی حلب در سال 92، مدتی را در کنار مدافعین حرم بودم. خدا را شاکر هستم که در کنار این مدافعین حرم توانستم خدمتی را هر چند کوتاه انجام بدهم. برای یکی از عملیات ها به صورت ...
پسرم وقت دلتنگی، قاب عکس پدر را بغل می کند
.... گفتم من خودم دلتنگی دارم ولی می دانم شما چه هدف بزرگی دارید. اگر مردم بخواهند حرف و نیش و کنایه بزنند چه کار کنم؟ فقط همینجا بود که گفت با این حرف پاهایم را سست کردی ولی باز به خودش آمد و گفت اینجاهم می گویم با خدا باش و پادشاهی کن، با خدا که باشی می توانی صبر و تحملت را بالا ببری. من هم همه چیز را به خدا سپردم. در انتظار شنیدن خبر شهادت بودم/ اولین بار که شماره تهران را دیدم، دلم ...
برخورد لاجوردی با منافقین مثل فرزندانش بود/ روزی که صانعی عمامه اش را بر زمین کوبید
دادستانی یک اتاقی به بهزاد نبوی داده شود. شهید لاجوردی از من خواست تا این کار صورت بگیرد و من هم در انتهای طبقه همکف دادسرا اتاقی به او دادم. یک روز شهید لاجوردی از من خواست بروم ببینم اینها چه کار می کنند. وقتی خواستم وارد راهرو شوم، یک نفر آنجا گذاشته بودند که ما را راه ندهد. من به زور وارد شدم و دیدم دوتایی (بهزاد نبوی و کشمیری) نشستند و به برخی نوارهایی که در یک ضبط صوت چهار لبه گذاشته ...
هنرکار: اخبار رسمی یک چیز می گوید، واقعیت چیزی دیگر
بعضی لحظات گفت باید بگویم من بعضی وقت ها به بازیگرم هشدار می دهم. وقتی می بینم خوب است به او تاکید می کنم که الان کارت را درست انجام دادی و نیازی نیست چیزی به آن اضافه کنی! شخصیت های این کار نیازی ندارند که چیزی بهشان اضافه شود و فقط باید درست بازی شان کرد. من کارهایی داشته ام که تمام شخصیت هایش را تبدیل به کاریکاتور کرده بودم اما زندانی خیابان نواب چنین چیزی را نمی طلبد و برای همین درک و توانایی ...
وقتی دلتنگ خانه باشیم
انتخاب نقاب می کند. این نقاب همراه با سکوتی طولانی همراه است که ریشه در اعتماد جنسیتی شخصیت اصلی دارد. اعتماد جنسیتی شخصیت اصلی به این معناست که او از طرف دختری که همراه سردار سعید است به لال بودن ترغیب می شود: کاش می شد مرا هم مثل او به کدخدای شهرستانات تحویل می دادند. انگار چشم هایم را خواند که به کرمانجی گفت: لال بمان! سر تکان دادم. گفت: اگر بخواهی دوام بیاری فقط لال بمان ...
سلطان مصر تنها پرسوناژ مادر قاهره ماجرا نیست
خیلی ضایع است آقای دکتر سفیرکبیر دولت شاهنشاهی ایران صاف از مستر جک بپرسد آیا بویی برده که اینگیلیس بی همه چیز در اتاق خواب اعلیحضرت ما موش بدواند؟ پس اوضاع دربار قاهره را پیش می کشد. سفیر آمریکا اگر هم ملتفت نیت غنی می شود، خودش را به آن راه می زند و درباره طرز مملکتداری ملک فاروق نظر می دهد. به نظر من آن جوری که از روایت پیداست ملتفت نمی شود. این را غنی باید از سفرای ترکیه و فرانسه و اهل جوامعی می ...
علی رهبری:به تاریخ موسیقی خیانت نکنیم
من در آن زمان در آکادمی وین هم به عنوان دستیار و هم کار آهنگسازی می کردم و تدریس هارمونی و کنترپوان هم داشتم. همان موقع بود که از ایران وزیر وقت با من تماس گرفتند و از من خواستند که به ایران بیایم. وقتی به وزارت فرهنگ آن موقع آمدم ایشان به من گفتند که آقایان حسین دهلوی و مصطفی کمال پورتراب و چند استاد دیگر علاقه دارند شما رئیس هنرستان ملی موسیقی بشوید. خب من خیلی از این دعوت خوشم آمد البته همان زمان هم به من گفتند اگر دوست داشته باشم می توانم یک ارکستر هم درست کنم. ...
استاد جان بخشی به نقش زنان آشنا
نقش آفرینی های او را در برخی از نمایش های موفق از سال های دور (گروه های تئاتر پیاده و مروارید) تاکنون در خاطر دارند. بااین همه، اما بهانه این گفت وگو، درخشش دیگرباره این روز های گلاب آدینه بر صحنه تئاتر شهرزاد و در نقشی نو در کارنامه بازیگری اوست: سیاِه نمایش شیر های خان بابا سلطنه که بار دیگر تسلط بی چند وچون او در بازآفرینی سیاه آشنای روحوضی، اما با خصوصیات متفاوت را به رخ می کشد. ...
تصویر امید بر تابلوی زندگی
در همه لحظات از من حمایت می کردند و در کنار تحصیل شروع به یادگیری زبان انگلیسی و همچنین نقاشی با رنگ روغن و سیاه قلم کردم. با علاقه و شوق زیادی که داشتم قدرت یادگیری ام چند برابر شده بود و در همه کلاس ها و همچنین رقابت هایی که در عرصه نقاشی برگزار می شد نفر اول بودم. سعی می کردم خودم را متفاوت از دیگران نشان بدهم. روز اول که در کلاس نقاشی حاضر شدم استادم با دیدن من تعجب کرد. باور اینکه کسی بدون ...
فراهم بودن بستر جراحی اپی لیس وجراحی فوق تخصص آندوسکوپ در ایران
آن زمان اشعه اولتراویوله می زدند یا اینکه قیر می زدند و پوست را می کندند و چنین کارهایی می کردند. من میخواستم قرصی به این بیمار بدهم تا کچلی را درمان کنم ولی بیمار گفت نه من می خواهم بروم برق بزنم و کچلی ام را درمان کنم. تنها پزشک آبدانان من بودم. بهداری نبود. اتاقی در ارتش بود که یک پزشک پاکستانی در آنجا بود که می خواست با خانومی در کرمانشاه ازدواج بکند و از آنجا رفته بود و فقط من بودم ...
رمان مترجم روسی مایکل فرین منتشر شد
...> در دانشگاه مسکو، تا پیش از رفتن ما، کسی با یک آدم غربی ملاقات نکرده بود و بنابراین همه می خواستند با ما صحبت کنند. خیلی طول کشید تا بفهمیم ملاقات های ظاهراً اتفاقی ما با افراد در سالن غذاخوری یا راهروها، مثل خیلی چیزهای دیگر زندگی در شوروی، پوکه زوک (عنوانی که روس ها برای روستاهای پوتمکین و ظاهرسازی های دیگر در مقابل واقعیات از آن استفاده می کردند) بود و توسط گروه جوانان کمونیست از قبل برنامه ریزی ...
خانواده ام تحت تاثیر تکفیری ها مخالف دین اسلام هستند/ بالاترین سطح امنیت جهان در ایران وجود دارد
هستند و نسبت به آن تعصب زیادی دارند و هیچ دینی را غیر مسیحیت قبول ندارند و نصیحت ها و صحبت های من هم اثری بر آن ها نگذاشت. البته من تا یک سال و نیم پس از این که مسلمان شدم مجبور بودم همراه آن ها به کلیسا بروم چون قصد اذیت کردن آن ها را نداشتم ، در ماه مبارک رمضان که روزه بودم خانواده ام من را مجبور کردند که همراه شان به کلیسا بروم که در آن جا کشیش تکه نانی که مسیحیان به آن پوست عیسی می ...
باور این موضوع که شاعر اهل بیت (ع) باشم برای هلالی سخت بود/ بیش از 250 سبک شعری معروف برای مداحان ایجاد ...
شعر مذهبی می خواندم و در حالت خواب بودم که شعر "خواب دیدم خواب این که مرده ام خواب دیدم خسته و افسرده ام" را سرودم و به من الهام شد که راه را اشتباه می روم و این تلنگر سبب شد من به خود بیایم و از آن زمان دیگر برای اهل بیت (ع) شعر می گویم که این از الطاف ائمه (ع) به من بود. تعداد شعرهای عاشقانه و سیاسی من بیشتر از 23 جلد شعرهای مذهبی است که چاپ شده است اما من از سال 74 با خودم عهد کردم که ...
ایستاده ایم و سربلند همچون سرو
روزها خبر آمدن همسر را به او می دهند، دلش آرام می گیرد چشمم از راه برداشته شد، همیشه به مزار شهدای گمنام می رفتم، فرقی نمی کرد کجا باشد، همه جا به این فکر می کردم که آیا داخل یکی از این قبرها همسر من است؟ مواقعی که شهید می آوردند به محض اینکه صدای تلفن می آمد یا زنگ خانه را میزدند، دلم از جا کنده می شد و می گفتم همسرم را آوردند، 35 سال دلهره آمدنش را داشتم. اما گویا در این چند هفته همه اهل خانه حس و ...
سارا اسکندری عضو گریمور خانواده اسکندری + عکس ها
داده بودید؟- خیر اما در دبیرستان شیطنت هایی می کردم؛ مخصوصا وقت هایی که دوست نداشتم به مدرسه بروم. مثلا به یاد دارم برای غیبتم به مدرسه گفتن بودم که تصادف کردم و خیلی خیلی جدی این ماجرای تصادف را که انگار در آن صورتم هم کبود شده را پیاده کردم. اول در رابطه با کبودی ها و رنگش تحقیقات کردم و با لوازم آرایشی مادرم وارد عمل شدم (با خنده). دقت می کردم که تمامی موادی که مصرف می کنم مات باشد و اکلیلی ...
روضۀ مرضیه
نه حال و حوصله ای. اومدم تا اقلاً زندگیم رو تأمین کنم. گفتم: حالا چه جوری دارین بدهی ها رو میدین؟ گفت: خونه خوبی داشتم تو فرشته، فروختمش، ماشین خوب هم داشتم، اونم فروختم. بقیه ش رو دارم قسطی می دم. خودم هم دو روز و یه شب پشت سر هم کار می کنم و یه شب در میون می رم خونه. گفتم:خیلی سخته که... گفت : تازه از هفته گذشته هم، مادرم، حالش بد شد و سکته کرد، الآن ...