سایر خبرها
مشق ایثار قدسیه خانم در مدرسه عشق/ از محبت امام تا هدیه نفت در شب سرد زمستان
آمدم او را در آن حال دیدم. شهید فرزندش را تشویق به درس خواندن می کرد فارس: خاطره شیرینی از زندگی مشترکتان در ذهن دارید؟ خاطره شیرین تمام زندگی ما شیرین بود، اما چیزی که الان به ذهنم می رسد یادم می آید یک روز همسرم به پسر بزرگمان گفت دلم می خواهد درست را بخوانی و باعث افتخار من و پدرت باشی، پسرم گفت به شرطی برایم دوچرخه بخری اگر چه پسرم آن سال به نتیجه دلخواه ما ...
همسرم با با پسرهای مجرد دوستی می کند!
...: همسرم هیچ دوست دختری ندارد. دور و برش فقط پسرها هستند. آنها را به عنوان دوستانش معرفی می کند و هر دختری را که می بیند امکان ندارد با او رفاقت کند. از رفت و آمد همسرم با این همه پسر خسته شده و تصمیم گرفته ام برای همیشه از او جدا شوم. به گزارش رکنا، اینها صحبت های مرد جوانی است که 75 روز بعد از ازدواجش به دادگاه خانواده تهران رفت و درخواست طلاق خود را ارائه کرد. این مرد درباره ...
تورقوز آباد کجاست؟
زاده گرگان است، اما وقتی خانواده اش را در جریان یک تصادف از دست می دهد، ازدواج می کند و به همراه همسرش به تهران می آید. همسرش کارگری می کند و چون کارت اقامت دارد، مشکلی برای کار ندارد. حالا او، همسرش و 5 فرزندشان 9 سال است که در تورقوزآباد سکونت دارند. دختر بزرگش کلاس هفتم است و کوچکترین دختر، اسما، 6 ماه دارد. می گوید: بعد از این دخترم، عمل کردم که دیگر بچه دار نشوم. تازه از شما چه پنهان همین را ...
نوجوان رزمنده ای که شیفته حضور در میدان جنگ بود/ماجرای خواب حضرت امام(ره)/والفجر 8 از بهترین عملیات های ...
به صحبت بنشینیم. داربام با اشاره به سن و سال کم زمان اعزام به جبهه گفت: در شهرستان کهگیلویه بودم و به دلیل سن و سال کم و عدم داشتن آموزش نظامی نتوانستم از شهرستان محل سکونت به جبهه اعزام شوم، به همین دلیل به گچساران رفتم و با هزاران التماس که قبلا به جبهه رفته و چون خانواده ام رضایت نداشتند نتوانستم از دهدشت اعزام شوم رضایت مسؤولان بسیج گچساران را گرفتم و رفتم جبهه. بعد از ...
بخاطر غرور 3تا خوردیم و دربی برده را به پرسپولیس باختیم
دیدار داشتم و حرف زدم. دوستان خیلی محبت کردند. مسئول وزارت اطلاعات واقعاً محبت داشت. فکر کنم دوره آقای دری نجف آبادی بود. * البته سال 79 وزیر آقای یونسی بود. بله، خیلی واقعاً لطف داشتند. * روزی که بازیکنان را بردند دادگاه چطور؟ من دفتر مدیریت دادگاه بودم. رفتم با مسئولان حرف زدم. آن موقع مسئولان ما اینقدر فوتبالی نبودند. الان همه شان فوتبالی هستند و همه چیز را خوب آنالیز ...
جهانگیر کوثری: ناجوانمردانه کنارم گذاشتند
خوب زبان می دانست، همچنین آدم زیرک و باهوشی بود. صدای خوبی داشت، بر تمام فوتبال هم تسلط داشت. به نظرم فوتبال را از همه بهتر گزارش می کرد. خیلی خوب بود. آقای بهمنش خیلی گزارشگر خوبی بود ولی ایشان گزارشگر تخصصی فوتبال نبود. حالا یک موضوع جالب تعریف کنم؛ در سال 56 که انقلاب نشده بود، من بازیکن تاج بودم. حین این که بازیکن فوتبال بودم در روزنامه آیندگان هم کار می کردم. هم فوتبالیست بودم، هم ...
کوله پشتی هایی سنگین از خاطرات/ از اسارت تا شهادت و حفظ وطن
شکنجه هایی که دشمن بعثی در زندان به اسرای ایرانی می دادند، بیان می کند: جنگ در اسارت هم ادامه داشت و بچه ها با تمام قوا زیر بار خواسته های دشمن نمی رفتند. حسن با یاد کردن از روز آزادی خود می گوید: 3 فرزند قد و نیم قد داشتم که اسیر شدم و حالا 4 سال گذشته بود، دختر کوچکم مرا نمی شناخت و غریبی می کرد و بچه های همسایه هم که پدرانشان اسیر بود با در دست گرفتن عکس پدر در مراسم استقبال از من اشک ...
چاپ کتاب در چین سخت است/ دوست دارم کتاب مذهبی بنویسم
خودم هم یکی از این کتاب ها بنویسم. در کودکی چه کتابی را دوست داشتید. حالا هم دوست دارید آن را؟ در دوران کودکی ام بیشتر داستان ها انقلابی بود و باید بگویم تا بیست سالگی هیچ کتاب داستانی را نخوانده بودم. بعد از بیست سالگی بعضی از کتاب های ادبی چینی و خارجی را خواندم و دوست داشتم شبیه بسیاری از نویسنده ها باشم. البته در آن موقع هنوز نمی دانستم چگونه نویسنده ای را دوست دارم ولی خب فقط دوست داشتم بنویسم و همین. ...
مادر لرستانی: سه فرزندم را در یک روز راهی جبهه کردم
با لباس سبز به استقبال پیکر فرزندم رفتم چاپ ایمیل صدیقه حجتی گفت: به چهره های سه پسرم که نگاه کردم، شهادت را در چشمان مسعود دیدم. از زندگی مشترک مسعود تنها دو هفته می گذشت. آن روز گمان نمی کردم که چند روز بعد خبر شهادت و اسارت فرزندانم را به من بدهند. مشتاقانه پای سخنان مادری نشستیم که تجربه مادر شهید، مادر جانباز و مادر اسیر بودن را دارد. صدیقه حجتی بانویی است که ...
دستگیری خاتون به اتهام قتل 2 شوهر و پدرشوهر + عکس
.... در همین اثنا پیرمردی که از گم شدن مرموز پسرش بسیار نگران بود، در تشریح چگونگی گم شدن او به کارآگاهان گفت: مدتی قبل پسرم با زنی رستوران دار معروف به خاتون که هشت سال نیز از او بزرگ تر است، آشنا شد و ازدواج کرد و بعد از آن اختلافات شدیدی در خانواده ما شکل گرفت، چرا که پسرم همسر مهربان و خوبی داشت و با فرزند کوچک شان در آسایش و آرامش زندگی می کردند، اما از ماه ها قبل که با وجود مخالفت های من و ...
دختر بودیم اما می خواستیم فوتبال بازی کنیم | نقطه قوت تیم من انگیزه و غیرت است
تیم در روز انحلال بگویید آن روز برای خودم ناراحت نبودم بلکه برای زحمت وتلاش بازیکنان ناراحت شدم چون من به چیزهایی که می خواستم رسیده بودم. در یک خانواده ورزشی متولد شدم و در شرایطی که فوتبال برای یک دختر ممنوع بود با یک دنیا عشق و رویا دنبال هدفم رفتم و توانستم فوتبال را در استان گیلان راه اندازی کنم. بعد از نه سالگی که دیگر نتوانستم حتی پایم را در زمین فوتبال بگذارم ، آرزویم این بود که ...
اینجا کارت قرمز صادر می شود
را می بیند بیشتر خجالت زده می شود؛ شاید هنوز نمی داند همه آدم هایی که اینجا هستند برای درمان مشکل روحی و روانی آمده اند . مهسا وقتی آرامتر می شود، پدر دستش را می گیرد و با هم می روند چرخی در محوطه بزنند. مادر مهسا گریه می کند. با گوشه روسری اشک هایش را می گیرد. کنارش می نشینم و دلداریش می دهم. زن مهربانی است. از دار دنیا فقط همین یک بچه را دارد. سال هاست غصه دخترش را می خورد. موهایش از ...
پدر تهرانی به قتل دختر معلولش اعتراف کرد !
همسرم از این وضع خسته شده بودیم. حتی قرار بود او دوباره تحت عمل جراحی قرار بگیرد اما هزینه آن بالا بود. شب قبل از جنایت من شبکار بودم. وی افزود: روز حادثه می دانستم همسرم برای انجام کارهای مدرسه دخترم بیرون می رود و دختر معلولم در خانه تنهاست. ساعت 8 و 30 دقیقه، به ساختمان محل زندگی مان رفتم. با همسرم تماس گرفتم که متوجه شدم در خانه نیست. خیلی خسته بودم و می خواستم استراحت کنم که دخترم ...
31 سال زندگی با قرص/ حرف های غیرواقعی اذیتم می کند
.... *نخستین مجروحیت در عملیات نصر 3 میرمحمدی می افزاید: برای نخستین بار در عملیات نصر3 مجروح شدم و با اصابت خمپاره، به بالای گوش و کتف سمت چپ ترکش خورد، به بیمارستان منتقل شدم؛ چهار تا پنج روز در بیمارستان بستری شدم و کمی که حالم بهبود یافت، به مرخصی رفتم. وی ادامه می دهد: پس از اینکه به منزل آمدم به مدت یک هفته در یکی از بیمارستان های کرج بستری بودم و بعد از یک ...
روشن ضمیر: دلم روشن است که به حقم می رسم!
اندام تماس گرفتم و از ایشان خواستم که موضوع را پیگیری نمایند و اطمینان داشتم که ایشان این کار را برای من خواهند کرد. ضمن اینکه ته دل من هم روشن بود به حق خودم خواهم رسید چراکه مسئولان فدراسیون را خوب می شناسم و می دانستم که سکوت من توسط آن ها بدون پاسخ نخواهد ماند. * آمادگی رقابت کردن دوباره را دارید؟ ببینید، این آمادگی را دارم که هر زمان لازم باشد برای اثبات حقانیت خود و در هر شرایطی ...
چگونه می توان یک اقتصاد قوی تر ساخت؟
، متوجه شدم که مشتریان ما با رشد در آمریکا با مشکل مواجه بوده اند. همه چیزهایی که در جراید خوانده بودیم می گفت که ما در بهبود هستیم اما وقتی به آمار و ارقام GDP نگاه می کردیم، مشاهده کردیم که بعد از رکود بزرگ، به طور متوسط تنها 2 درصد رشد سالانه داشته ایم. من موضوع را با اقتصاددان ارشد گالوپ مطرح کردم و او به من گفت که ما در بهبود قرار نداریم. در حالی که نمی دانستم حرف چه کسی را باور کنم، قطاری به ...
خیانت تحت تاثیر سریال ماهواره ای
تا فرزندم را به پارک نزدیک منزل می بردم تا کمی تفریح کنند. در همسایگی ما پسری بود که از قبل نیز چند بار به من پیشنهاد دوستی و آشنایی داده بود ولی پیشنهادش را رد کرده بودم تا اینکه یک روز پسر همسایه به دروغ حرف هایی در مورد همسرم به من زد و او را خیانت کار جلوه داد و من نیز حرف هایش را باور کردم و به ابراز علاقه او جواب مثبت دادم ولی عذاب وجدان رهایم نمی کرد، به همین خاطر بعد از مدتی تصمیم گرفتم ...
کتاب جدید خالق هری پاتر منتشر شد
می توانید درباره حرفه قبلی خودتان صحبت کنید؟ به این نتیجه رسیده ام که ممکن است برخی روزنه های کاملا مخفی داشته باشید. شاید نتوانید به طور خاص همه چیز را بیان کنید، اما ارایه یک تصویر کلی از خودتان هم می تواند مفید باشد. - من قبلا یک مامور لباس شخصی در شاخه تحقیقات ویژه پلیس بودم. پس از این که ارتش را ترک کردم و در حال نوشتن نخستین رمانم بودم، وارد دنیای ماموران خصوصی شدم که عامل بی میلی ...
کتابی که امام رضا(ع) به سازگار هدیه داد/ مداحی عشق است
، پسری هم سن و سال خودم شروع به مداحی کرد که مداحی او همان و دل من را با خود بردن همان؛ آنجا بود که من هم از خدا و امام حسین(ع) خواستم که مرا در این راه قرار دهد و دستم را بگیرد. آنجا متوسل شدم و در دلم خطاب به امام حسین(ع) گفتم آقاجان آیا امکان دارد من هم مداحی کنم و حضرت هم عنایت کردند و پس از آن مداحی را آغاز کردم و افتخار گفتن یاحسین(ع) نصیبم شد. البته در جریان مداح شدنم شبی خواب ...
پسرم را از امام حسین(ع) گرفتم تا فدای خودش شود
تا به بیمارستان بروم. صبح از منطقه عملیاتی حرکت کردم و حدود 11 شب به محل سکونتمان رسیدم. به سرعت خود را بیمارستان رساندم. با وضعیت عمار که مواجه شدم فرزندم را از دست رفته دیدم یک لحظه به آقا امام حسین (ع) متوسل شدم و گفتم بچه من را شفا بده تا در آینده فدایی راه شما باشد. بهمنی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه از عصر فردای آن روز عمار به حالت عادی برگشت، گفت: پزشکان با تعجب از من ...
مادر طاها: پسرم پرسید تیراندازی ها واقعی است؟ گفتم ساختگی است/ تیر به پا و شکم طاها خورد
بعد از اینکه از پای مادرم رد می شود به شکم او می خورد که باعث شد خون زیادی از او برود. مبینا اقدامی افسوس لحظاتی را می خورد که در کنار برادر بوده و قدرش ندانسته و با بغضی در گلو می گوید: چه برنامه هایی برایش داشتم ، ای کاش هنوز بود و آن چیزهایی را که قول داده بودم وقتی بزرگ شد به او بدهم الان به او می دادم. از خدا می خوام همین بلا سر عاملان این حمله بیاید. بغض و اشک مانع ادامه حرف های ...
گپی خواندنی با همسر امیرانتظام؛ از ازدواج تا زندان
زن جوان جدا شده ای بودم که تا 3 سال با همسر سابقم به صورت متارکه ای زندگی می کردیم؛ در یک ساختمان و در دو واحد جداگانه. اولین ملاقات با امیرانتظام در آذر 75 امیرانتظام از خانه امن وزارت اطلاعات، دو روز برای تعطیلات آخر هفته آمد و برگردانده نشد. خانه نداشت و با بستگان زندگی می کرد. او خانه فعلی اش در الهیه را سال 52 پیش خرید کرد و سال 56 تحویل گرفت؛ با خانواده اش در این خانه ...
دستگیری خاتون به اتهام قتل 2 شوهر و پدرشوهر + عکس
های تخصصی در این باره صورت گیرد. در همین اثنا پیرمردی که از گم شدن مرموز پسرش بسیار نگران بود، در تشریح چگونگی گم شدن او به کارآگاهان گفت: مدتی قبل پسرم با زنی رستوران دار معروف به خاتون که هشت سال نیز از او بزرگ تر است، آشنا شد و ازدواج کرد و بعد از آن اختلافات شدیدی در خانواده ما شکل گرفت، چرا که پسرم همسر مهربان و خوبی داشت و با فرزند کوچک شان در آسایش و آرامش زندگی می کردند، اما از ماه ها قبل که ...
روایت یک حماسه در خانه حاج قاسم
این سؤال که چطور این همه ادوات جنگی سر از اتاقک خانه اش درآورده اند، توضیح می دهد: بعد از شکست حصر آبادان، برای یادگاری یک سرخمپاره به خانه آوردم و این کار بعد از هر مرخصی ادامه پیدا کرد تا این ادوات جنگی را گردآوری کنم. باقی وسایل را هربار که با بچه های تفحص به جبهه رفته، آورده است. موزه اش کامل است و به قول خودش اگر 10اتاق دیگر داشت، همه را تبدیل به موزه شهدا می کرد. خوشبختانه همسرش نیز از کاری که کرده و بخشی از خانه را به این امر اختصاص داده، رضایت دارد. گزارش از: مژگان مهرابی این گزارش نخستین بار در روزنامه همشهری منتشر شده است. ...
شخصیّت معنوی حضرت عباس(علیه السلام)
...> به زودی در روز قیامت، چشمم به وسیله وجود تو روشن می گردد! (18) 3. حضرت زهرا علیها السلام پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام می فرماید: به حضرت زهرا علیها السلام بگو؛ برای شفاعت و نجات امّت چه داری؟ حضرت علی علیه السلام بعد از ابلاغ این پیام به حضرت زهرا علیها السلام چنین پاسخ می شنود: ای امیرمؤمنان! دو دست بریده پسرم عباس علیه السلام برای ما در مورد مقام شفاعت ...
حسرت ها و دلخوری های عزت الله انتظامی در بازیگری
مالی خانواده ما تعریفی نداشت و کمی پایین تر از متوسط بود. تقریبا از همان اواخر دوره ابتدایی به کارهای هنری از جمله تئاتر علاقمند بودم. وقتی نمایشنامه ای روی صحنه می رفت هر طور شده بود برای دیدن آن می رفتم به خصوص نمایش هایی که در عروسی ها اجرا می شد. آن زمان پشت بام همه خانه ها به هم راه داشته و من با هر وسیله ای که بود از راه بام ها خود را به خانه ای می رساندم که در آن عروسی برگزار می شد، می ...
دختر بودیم اما می خواستیم فوتبال بازی کنیم/نقطه قوت تیم من انگیزه و غیرت است
زمان دفتر باشگاه نرفته بودم و نمی دانستم کجا است. وقی به دفتر باشگاه رفتم گفتم با آقای سازمند کار دارم او در آن زمان مدیر عامل بود. همین که در را باز کردم پدرم که جلسه داشت از دیدن من شوکه شد چون فکر نمی کرد حرفم جدی باشد. در نهایت با این خواسته موافقت کردند. برای هدفی که داشتم ننشستم و آنقدر تلاش کردم تا نتیجه گرفتم، حتی آن موقع تعهدهای زیادی را امضا کردم تا تیمم تشکیل شود. سال ها ...
داستان ایثار
سال خدمتش در این اداره با خاطرات تلخ و شیرین اسرا و خانواده های شان زندگی کرد و برای لقب ام الاسرا، شایسته ترین بود. در ادامه پای خاطرات مادر محبوب اسرا و آزادگان جنگ تحمیلی از آن روزهای پر التهاب نشستیم. عراقی ها نامه ها را سانسور می کردند هنوز هم وقتی از اسرا حرف می زند، با نگاه مادرانه اش از واژه بچه ها استفاده می کند. انگار همه آن چهل هزار اسیری که خودش آنها را آزاده ...
زندگی زنی که به همه حتی به خودش خیانت می کرد
دستگیر شدم و چند ماه از عمرم را پشت میله های زندان گذراندم. وقتی دوباره رنگ آزادی را دیدم، نزد یکی از دوستانم به نام سعیده رفتم. او همه اموال، خانه و لوازم آن را در یک بازی قمار در همین پارتی های شبانه باخته بود. آن شب من پای گریه ها و درد دل های او نشستم و قرار شد روز بعد با دوست پسرش حرف بزنم تا نزد سعیده بازگردد و با هم ازدواج کنند. وقتی با داریوش در پارک قرار ملاقات گذاشتم چند ساعت با ...
کتابی که امام رضا(ع) به سازگار هدیه داد/ مداحی عشق است
حرف هایی برای مداحان و جوانانی که به این عرصه وارد شده اند دارد که در ادامه گفت وگوی ایکنا با وی می خوانید: * شما مداحی و شاعری اهل بیت(ع) را چه زمانی شروع کردید و چگونه به این عرصه وارد شدید و یک مداح چگونه می تواند فرد بزرگی باشد؟ در دوران نوجوانی که پدرم مرا مدام با خود به مسجد می برد، به مداحی علاقه مند شدم. در یکی از شب هایی که با او به مسجد رفته بودم، پسری هم سن و سال ...