پنجشنبه ۳۰ فروردینساعت ۲۱:۱۷Apr 2024 18
جستجوی پیشرفته
فرادید ۱۳۹۷/۰۸/۲۴ - ۲۲:۳۴

داستان زندگی عجیب یک پرنده باز

غروبا می رفتم سهله پرنده فروشا و تا آخر شب وقتم رو اونجا می گذروندم. 18 سالم که شد، مجبور شدم برم خدمت. بابام می گفت: اگه نری خدمت از خونه می ندازمت بیرون. از ترس بابام هم شده رفتم. از شانس افتادم صفر پنج کرمان. وقتی از آموزشی برگشتم، دیدم بابام همه قناری ها رو فروخته ... ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)