سایر خبرها
نامه ای که حاج قاسم وصیت کرد در کفنش بگذارند+عکس/سردار سلیمانی: خودت را برای جنگ با صهیونیست ها آماده کن
. وقتی همسرم پشت تلفن به من خبر داد اصلا نمی توانستم جلوی اشک هایم را بگیرم. چند بار پرسیدم: راست می گویی؟ گفت باور کن. آن روز خدا فقط می خواست به خانه ما نظر کند. البته به بچه ها نگفتم چون فکر کردم حتی اگر یک درصد او نتواند بیاید در روحیه بچه ها تاثیر منفی خواهد گذاشت. اما استرس مرا گرفت و سریع شروع کردم لباس بچه ها را مرتب کردن. خانه را با اشک تمیز می کردم و به بچه ها گفتم: بلند شید کمک کنید دوست ...
حامد عسکری: من عاشق کرونا بودم
؟ بابایم می گفت: تویوتا کرونا... و فقط خدا می داند چند بار من به فرشته های روی شانه ام توی گوشه و کنایه گفتم که من بزرگ شدم کرونا می خواهم... جایی حوالی چهل سالگی از روزنامه زدم بیرون. شب آخر صفحه بندی روزنامه سال و نود و هشت. با بچه های تحریریه خداحافظی کردیم و آمدم خانه. خیلی خسته بودم. بعد از شام خوابیدم. فردایش همسرم زودتر زده بود بیرون. صبحانه روی اُپن بود. خوردم. مزه؟؟ هیچ ...
قصاص برای مرد معتادی که از همسرش کتک می خورد
مرگ زن جوان در خانه مشکوک بود پلیس همسر وی و همسایه اش را مورد بازجویی قرار داد. زن پرستار در بازجویی به مأموران گفت: من در خانه بودم که مرد همسایه با این عنوان که حال همسرش خوب نیست و به کمک نیاز دارد به سراغم آمد. من هم بلافاصله به خانه آن ها رفتم، اما وقتی رسیدم متوجه شدم که بوی شدید گاز در خانه می آید و میترا هم فوت کرده است. همان موقع هم با پلیس تماس گرفتم و موضوع را گزارش کردم. ...
قتل وحشتناک یک مرد به دست دخترانش با اره برقی + جزئیات
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: اشک توی چشم های رنگ عسلش حلقه می زند و می گوید: می دانم گناه بزرگی مرتکب شدم. می دانم هیچ توجیهی برای قتل یک پدر توسط دخترش وجود ندارد، اما دیگر تحمل آن زندگی را نداشتم. تحمل رفتار پدرم و حوادث تلخی که از کودکی تا آن روز تجربه کرده بودم، اما قبول دارم که راه اشتباهی را انتخاب کردم. ای کاش در این مدت با فردی آشنا می شدم که مرا بهتر راهنمایی می کرد یا می دانستم سازمان یا ...
تلخ و شیرین های کرونایی
در قبرستان پدرم همیشه می گفت مرده مسلمون قد زنده اش محترمه و حالا با وجود کلی داوطلب با سماجت من هم جزو تیم تدفین بودم. با وجود ماسک در صورت، همسرم را در بین حاضران در مراسم تدفین شهید مدافع سلامت تشخیص می دهم من را نمی شناسد و وقتی که شناخت جا می خورد دلم برایش لک زده این مدت که در اینجا کار می کردم کمتر سراغش را می گرفتم، یاد مرگ حسابی مرا به خود مشغول کرده است، پر از حرارت سخن می گوید ...
زنی که مسئول ترور شهید صیاد شیرازی بود +عکس
منافقین به عراق رفته است. زهره قائمی که از 12 سالگی فعالیت های سیاسی خودش را با عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز کرد درباره زندگی و چگونگی عضویت در این سازمان می گوید: سال 1343 در خانواده ای متوسط در تهران متولد و سال 49 وارد مدرسه شدم. کلاس چهارم بودم که پدرم به علت بیماری سرطان فوت کرد. وضع مالی مان به نسبت وقتی که پدرم بود، سطحش پایین تر آمده بود، ولی مادرم هیچ وقت نمی گذاشت به ...
آدام همتی: کاری که کالدرون خواست در شان من و خانواده ام نبود
نهایت جدایی رسید گفت: من در پرسپولیس 20 بازی کردم. سال اولی که بازی نکردم حقم بود. بهرحال تازه آمده بودم و بازیکنانی که حضور داشتند شاید از نظر فنی از من بهتر بودند. اما برای یک بازیکن جوان باید شانس به وجود بیاید و همانطور که برای صادق محرمی این شکل گرفت. من همان موقع بهترین تلاش را برای پرسپولیس می کردم اما الان شاید بتوانم بگویم که در آن مقطع من به شدت از ناحیه مینیسک مصدوم بودم و با همان شرایط ...
برخورد عجیب سرمربی سابق آرسنال با همسرش
ها هم کارش همین بود. کمی آزار دهنده بود، اما این عادت زندگی اش بود و من هم آن را پذیرفته بودم. من هرگز با خانواده، دوستان یا هیچ کدام از همکارانش در آرسنال ملاقات نکردم. اگر هم کسی اتفاقی ما را در رستوران یا جایی می دید، او هرگز مرا به آن ها معرفی نمی کرد و اگر هم کسی می خواست از ما عکس بگیرد ناراحت می شد. اغلب اوقات او دمدمی مزاج بود. من دیگر از این وضعیت خسته شدم و از او جدا شدم. ...
و قسم به قلم، سلامتی نعمت بود
تشدید بیماری اضافه شد و حالم را وخیم تر کرد. این را باید بگویم که در این روزها دعا در حقم زیاد شد. دوستان زیادی دارم که بسیار برایم دعا کردند. و این دعاها بسیار گره گشا بود. در این یک ماه، خانواده ام شبانه روز بالای سرم بودند. تقریبا حال همه شان خوب شده بود و فقط من بودم که حال بدی داشتم. به جایی رسیدم که روحیه ام را از دست دادم و حتی وصیت نامه نوشتم و از همه حلالیت طلبیدم. نگاه ...
چهار شرط پذیرش ریاست بانک ملی
قبلا به امینی و علا گفته بودم که این سمت را به شرطی قبول می کنم که نخست وزیر شرایط مرا بپذیرد. شرط اول این بود که لایحه ای که در زمان نخست وزیری فروغی برای استخدام یک سوئیسی به عنوان رئیس بانک ملی تقدیم مجلس شده بود مسترد شود، چون به نظر من استخدام یک خارجی برای ریاست بانک ناشر اسکناس عمل صحیحی نبود. قوام السلطنه که از این موضوع کاملا بی اطلاع بود فورا دستور داد شرحی از طرف وزارت مالیه به مجلس ...
تجربیات یک نجات یافته از کرونا
ما است. اول همسرم علائم این بیماری از خود نشان داد و ما فکر می کردیم فقط یک سرماخوردگی ساده است. او در این مدت از خانه، دور کاری می کرد (کاری که باید از 2 هفته پیش شروع می کردیم). او بدن درد و به مدت 5 روز تب خفیف داشت و همچنان فکر می کردیم فقط یک سرما خورگی ساده است سپس من هم علائمی مشابه به او در خود مشاهده کردم. چگونه این بیماری همه همکاران را درگیر کرد من برای یک شرکت تولید ...
یک عمر جهاد برای ویروس زدایی از جهان
درآن دوران با دیدن این مظالم و فسادها به قیام پیوستم. بعد از آن هم جنگ شروع شد و با عضویت در بسیج به جبهه رفتم. سال 1359 وقتی به جبهه اعزام شدم فقط 15 سال سن داشتم. در دورانی که اوج جنایات کومله ها بود به سردشت و سقز رفتم و در عملیات های پاکسازی کردستان شرکت کردم. در جنوب هم، در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر بودم. از سال 61 تا 63 به سپاه قدس گیلان پیوستم و به سنندج رفتم. مأموریت ما برگزاری جنگ های ...
در سوگ انوشه
، مردم کوچه و بازار زبان شکسپیر را نمی فهمند، برای این که ذهنیت آن ها عوض شد و زبان شان تحول پیدا کرده است. این که ما الان شعر رودکی را می فهمیم، نشان می دهد که ذهن ما جامد است. از تالیفات و آثاری که در دست داشت سخن گفت: در حال حاضر کتابی در دست تألیف دارم که در حال اتمام است، الان که شما تلفن کردید و من بلند شدم به این جا آمدم، مشغول همان کتاب بودم، این کتاب جلد ششم تاریخ ایران کمبریج است که ...
ورزشکاران، شرایط مالی باثبات و بیمه ندارند
...> مهدی خباز، متولد اسفندماه 1360 در کرمانشاه هستم. وقتی به اصفهان آمدیم در زمینی که در محله مان بود با بقیه هم محله ای هایم بسکتبال بازی می کردیم. در سن 9 سالگی به عنوان دروازه بان فوتبال برای ناحیه 5 آموزش و پرورش اصفهان انتخاب شدم. در همان زمان آقای صداقت نیا (در حال حاضر در باشگاه ذوب آهن مشغول به فعالیت هستند) بازی مرا در محله دیده بود و در مدرسه به من گفت فوتبال نه، تو باید در تیم ...
ترجمه اشتباهی که کسب و کار را به تباهی می کشاند
هیچ وقت اون روز رو یادم نمیره که با یک اشتباه و با یک ناآگاهی آینده درخشانی که می تونست برام رغم بخوره، نابود شد ... شاید عوامل مختلفی دست به دست هم دادند تا این اتفاق بیفته، اما این وسط نصف بیشتر گناه تقصیر یک نفر بود . من ! باید برای یک کنفرانس آماده می شدم . یه مقاله ای رو برای اینکه بتونم شغل مورد نظرمو بگیرم، باید ارائه میدادم . واسه همین تصمیم گرفتم از یک مقاله خارجی ...
یادی از ثریا قزل ایاغ و دغدغه های فرهنگی اش خانه حاج رحیم آقا کجاست؟
و گفت : در این جا ذکر شده که در روزگاران قدیم و در عصر حجر، نان را در تنورهایی که داخل زمین قرار داشت، می پختند. حالا کودک ایرانی که هنوز می بیند در شهر و روستایش در این تنورهای زمینی نان می پزند، چه احساس حقارتی به او دست می دهد. با خودش فکر می کند که او و خانواده و جامعه اش هنوز در عصر حجر به سر می برند. کمتر او را خوشحال و خندان دیدم. کلا انسان آرامی بود. صدایی ملایم ، مهربانانه ولی ...
فرجام قاتل شهید صیاد شیرازی چه شد؟ +عکس
گروهک تروریستی منافقین به عراق رفته است. زهره قائمی که از 12 سالگی فعالیت های سیاسی خودش را با عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز کرد درباره زندگی و چگونگی عضویت در این سازمان می گوید: سال 1343 در خانواده ای متوسط در تهران متولد و سال 49 وارد مدرسه شدم. کلاس چهارم بودم که پدرم به علت بیماری سرطان فوت کرد. وضع مالی مان به نسبت وقتی که پدرم بود، سطحش پایین تر آمده بود ولی مادرم هیچ وقت ...
شگفتانه سالگرد ازدواج در غسالخانه بهشت علی؛ شفقنا از طلبه جهادگر روایت می کند
این وجود باید اول از همسرم نیز اجازه می گرفتم با او در میان گذاشتم، او از این کار من استقبال کرد و با چند توصیه مهربانانه برای مراقبت از خودم مرا بدرقه آرامستان کرد. طلبه جوان، فقط در کتاب های درسی حوزه اعمال غسل و تکفین را همراه حدیث و روایت خوانده بود و حالا اینجا برایش درس عملی بود، بهناز از حال و هوای بار اول در مسیر راه به سمت آرامستان می گوید: به همراه استاد و دوستانی که روزهای قبل ...
غسالخانه ای که فرشته هایش مرخصی نمی روند
می آوردند که بچه زیاد داشت و سن بچه هایش هم کم بود، به یاد خودمان در زمان فوت پدرم می افتادم، من فرزند بزرگش بودم و خانواده پرجمعیتی بودیم، این مسئله خیلی روی روحیه ام تأثیر داشت و دلم برای آن بچه ها می سوخت، یک روز آشنایی که داشتیم خیلی جدی گفت اگر قرار است برای هر متوفی گریه کنی نمی توانی اینجا کار کنی، برو به سلامت! هرچند من برای متوفی گریه نمی کردم بلکه با حال و روز خانواده داغدارش هم دردی می ...
دو بار از نقطه صفر شروع کردم
98 بعد از سالها روی صحنه مسابقات جهانی در تایلند حضور داشتم ولی نتوانستم رکوردهایم را به ثبت برسانم و مدال بگیرم. در آخرین روزهای پارسال هم نسبت به آسیب دیدگی و شرایط تمرینی، با نظر مساعد کادر فنی در ترکیب تیم ملی وزنه برداری بزرگسالان جهت شرکت در مسابقات قهرمانی 2020 آسیا قرار گرفتم. امسال نیز باید برای گرفتن مدال در این رقابتها بیشتر تلاش کنم و برنامه دارم. در کنارش اهدافی که در زندگی شخصی دارم ...
خاطرات جالب نخستین دختر المپیکی ایران
در نهایت با مهاجرت کوتاه مدت پدرم از ایران به پاکستان، از ورزش دور شدم. در بازگشت به کشور نیز در امور داوری، مربیگری و آموزش به فعالیت پرداختم. نخستین زن المپیکی ایران در بیان خاطرات خود از توکیو گفت: روز فینال کشتی جهان پهلوان تختی در سالن حضور داشتم. هرچند که تختی آن مسابقه را واگذار کرد و به مدال نقره رسید، اما اعضای کاروان به او خسته نباشید گفتند. من محو هیبت پهلوانی تختی شده بودم ...
علی دایی | درآمد نجومی همسر علی دایی + بیوگرافی
فوتبالیست شدنم وارد بیزینس شدم. اولین پولی که گرفتم مربوط به سال 93 مقدماتی جام جهانی آمریکا می شود. آن موقع بهترین بازیکن و آقای گل شدم. با پول هایی که جمع کرده بودم با شراکت دوستم، مغازه ای در منیریه خریداری کردیم. از سال 93 تا الان این شراکت ادامه دارد. من دنبال ماشین عوض کردن نبودم و با توجه به اینکه پدرم کار فرش می کرد و قبل از آن در اردبیل برای خودش تجارتی داشت با بیزینس غریبه نبودم و به آن ...
جنجال حمله تند شیلا خداداد به احسان علیخانی + فیلم و عکس
.... قصه بازیگری شیلا خداداد از کجا آغاز شد؟ شیلا خداداد: تازه دیپلم گرفته بودم و منتظر نتیجه کنکور بودم، که یک روز داشتم به داروخانه می رفتم تا برای مادرم دارو بگیرم. آنجا با آقای مسعود کیمیایی مواجه شدم. درباره سینما صحبت کردیم و ایشان به من پیشنهاد بازی در فیلم شان را دادند. پس از بازی در فیلم اعتراض به کلاس های بازیگری رفتم و آقای علی ژکان خیلی برای من در زمینه رشد در ...
کارآفرینان اصفهان| بانوی کارآفرینی که از تنور، نان خانواده بیرون می آورد
نمی توانم همه چیز را بگویم، اما خلاصه می گویم تا درسی باشد برای همه زنانی که مانند من نان آور خانواده هستند. در سن کم ازدواج کردم، صاحب چهار فرزند شدم، همسرم کشاورز بود و زمانی که فرزند کوچکم یک ساله بود از دنیا رفت، ما در آن زمان در روستا بودیم، پنج سالی زندگی مان را با چندین گوسفند و مرغ و خروس گذراندیم، درآمد خاصی نداشتیم، من شیر گوسفندها را به ماست، کشک و قارا تبدیل می کردم و می فروختم تا بتوانم ...