سایر منابع:
سایر خبرها
به مصطفی گفتم: با حاج قاسم عکس انداختی شهید می شوی
بگیرد شهید می شودها مصطفی علاقه خیلی خیلی زیادی به سردار سلیمانی داشت. چندین بار سعی کرده بود با حاج قاسم عکس بیندازد. هر وقت هم برایم می فرستاد به خنده می گفتم هر کسی با سردار عکس بگیرد شهید می شودها. بعد از شهادت همسرم سردار را یکبار در محل کار اقا مصطفی در تهران دیدیم. یادواره بود برای مصطفی و همکارانش. با هم غذا خوردیم و میز به میز با همه صحبت کردند. *جانم فدای مصطفایی که ...
واکنش سردار سلیمانی پس از دیدن پوستر فیلم بادیگارد
یک جشن و بعد چ را ساخت. بعد یکدفعه بادیگارد را ساخت و باز به پست هم خوردیم. من احساس کردم حاج حیدر ضبیحی ها هیچ وقت دیده نمی شوند. کسی که دوست ندارد اسمش را ببرم و زیر دست او آموزش می دیدم و خودش از اول انقلاب هنوز سر تیم است، می گفت بچه هایمان از ما خوششان نمی آید. در دانشگاه نمی گویند پدرمان محافظ است. هیچ وقت نمی گویند چون جلوه بدی دارد. من پیش خودم وقتی این فیلمنامه را خواندم گفتم همه چیز این ...
پای منبر پدر و مادر فرمانده شهید/ مادر شهید: سری که برای خدا دادیم پس نمی گیریم
اصغر جان یک هیأت انتخاب کن و برو و همه را خوب استفاده کن. گفت آقا جان یه هیأت سخنرانی اش خوب است و استفاده می کنم و چیزهایی یاد می گیرم، یک هیأت روضه خوانش خوب است، جای دیگر دعا و قرآن به دلم می نشیند و جلسه ای هم خوب سینه می زنند و با عشق و علاقه کامل حضور دارم. ماه رمضان می پرسیدم سحری را کجا میخوری. می گفت سحری رو یک جای خوبی آقا جان می خورم که خیلی عالی است، پیرمردی است که با یک چرخ ...
پرویز پرستویی: حاج قاسم گفت اینکه من هستم!
دست او آموزش می دیدم و خودش از اول انقلاب هنوز سر تیم است، می گفت بچه هایمان از ما خوششان نمی آید. پیش خودم گفتم باید به شکلی کار کنم که جوانی که پدرش محافظ است بتواند در مدرسه یا دانشگاه به او افتخار کند. محافظ یعنی کسی که جانش را در کف دستش گذاشته است. من با افتخار خودم را یک روستازاده می بینم. برادرم شهید بهروز پرستویی 3 سال از من کوچک تر بود. سال 61 در آزادی خرمشهر شهید شد. اسم فرزندم را به خواسته مادرم بهروز گذاشتم. من متعلق به این آب و خاک هستم و با خاک انداز هم نمی توانند من را بیرون کنند ...
پیشنهاد رشوه به اسکورت پوتین در اصفهان
؟ همسر شهید: علی عجیب بچه دوست بود. امیر پسر بزرگم حالا سیزده سالش است. تا علی خانه بود من اصلاً نمی دانستم که بچه دارم. پدر و پسر با هم بازی می کردند، بیرون می رفتند و خلاصه وقت همدیگر را پر می کردند. بچه ی دومم هفت ماهه به دنیا آمد، هنوز چشمانش را به این دنیا باز نکرده بود که چند دقیقه بعد برای همیشه ما را تنها گذاشت. از دست دادن بچه ی چند دقیقه ای مان را برای علی از پشت تلفن گفتم. علی بدون ...
بیوگرافی مسعود فراستی + تصاویر
- اجتماعی به گفتگو می نشیند... ممنونیم استاد... من آدم انتقادپذیری هستم، اما اینطور نیست که احساس خالی شدن کنم و اگر نقد را منصفانه بدانم؛ رفتارم را تصحیح می کنم. درباره نقد فیلمی، شهید آوینی به من گفت خط اول نقدت خیلی تند است در آخر قرار بده و من هم پذیرفتم، اما بعد دوباره کار خودم را کردم. (لبخند می زند). من یادمه بچه های خنده بازار به من زنگ زدند و نظر من را پرسیدند و من گفتم ...
اسراف مایه بی عدالتی در جامعه
ایشان در دامادی ما چهار تا قالی به ما قرض داد. حالا من چرا خودم را ذلیل کنم که نزد فامیل عروس عزیز شوم؟ نه آنجا ذلیل می شوم، نه، برگشتم. خیلی وقت ها آدم چون می خواهد ولخرجی کند، جلوی هرکس و ناکسی گردن خم می کند، اسراف عزت شما را می گیرد. گاهی اسراف ها ضامن است. یعنی شما یک ولخرجی می کنی، ضامن هم می شوی. راننده طوری تند راه می رود که آب و گلش به لباس من می ریزد. باید پیاده شود و پول ...
کلوپ: پپ خوش پوش ترین مربی است
از پپ تعریف کرده است. کلوپ گفت است: من فقط روی بازی تمرکز می کنم و مهم نیست چه شکلی به نظر می رسم، می دانم که خوب به نظر نمی آید چرا که در دید عموم کار می کنیم ، اما وقتی آمدم به بورسیا دورتموند، با خودم گفتم باید تغییر در خودم ایجاد کنم و یک مدت جین و پیراهن پوشیدم، ولی دیدم راحت نیستم و به این معنی نیست که بد بوده است. وی ادامه داد: به نظرم خوش پوش ترین مربی پپ گواردیولا ...
دو سکانس خواندنی از حماسه بیت المقدس
ندارد و زیر لبی، چیزهایی می گوید. فکر کردم لابد اولین باری است که جبهه آمده و مجروح شده و حُکماً کُپ کرده. این شد که دیگر او را سؤال پیچ نکردم، منتها یک مقدار که جلوتر رفتیم، دیدم رو کرد به من، خیلی مؤدب و شمرده، با لهجه شسته رفتۀ تهرانی، خودش را معرّفی کرد... .[4] بعد گفت: هفده سال دارم، اهل تهرانم و مثل بیشتر دوستانِ خودم در گردان مسلم، بچه بازار دوم نازی آباد هستم و سال آخر دبیرستان ...
فراستی:مرض نقد را از 17 سالگی شروع کردم/ وقتی آقای منتقد فیلم مهران مدیری را فاجعه نامید
بیایی ، اما من گفتم در این مراسم ها نمی روم، بعد از مدتی همدیگر را دیدیم، گفت: فیلم را دیدی؟ گفتم 10دقیقه دیدم فاجعه بود . مدیری گفت: من را نمی گوید، منظورش فیلم بود. فراستی ادامه داد: همچنان دوستت دارم، به نظر من مهران مدیری از ساعت خوش به بعد مهمترین کمدین ایران است با تمام کار های بدی که دارد. (خنده) یک سرخوشی کمدی، احترام به مخاطب را در کارهایش می بیند. خنداندن مردم یکی ...
پرویز پرستویی؛ عباس قادری و دیگر ماجراهای آقای بازیگر
درباره شهید سلیمانی، به سراغ او رفتم و گفتم برای این کار، پولی نگرفته ام. همان یک بار هم بود. متأسفانه تمام چت ما هم منتشرنشده و آن را تقطیع شده، نشر داده اند. اظهار نظر های بحث برانگیز پرویز پرستویی به همین جا ها ختم نمی شود. او در سال های اخیر تلاش کرده به عنوان یک سینماگر که دغدغه اجتماعی دارد به مسائل بپردازد. او سعی می کند خطا ها را گوشزد کند. حتی اگر این خطا از جانب مردم باشد. در اوج کرونا پیش تعطیلات نوروز او به تندی از سفر های نوروزی مردم انتقاد کرد و نوشت "شستن دست ها بی فایده است، مغز ها را باید شست. ...
خاطره ای از آزادی خرمشهر/ جلو چشمم دل و روده دوستم بیرون ریخت/ سال ها است که هیچ مسئولی به ما سر نزده است
اتحاد خبر - ساناز دانشگر: سوم خرداد سالروز فتح خرمشهر به عنوان؛ روز مقاومت، ایثار و پیروزی در تقویم جمهوری اسلامی نام گذاری شده است. شاید شما هم جز کسانی باشید که در زمان جنگ نبوده اید یا شاید افرادی باشید که سال ها در جبهه فعالیت کرده اید. رزمنده هایی که بی ادعا برای وطن و ناموسشان سال ها جنگیدند. شهید و جانباز دادند اما ذره ای ...
ماجرای تارومار شدن نیروهای گارد ویژه ریاست جمهوری عراق در عملیات آزادسازی خرمشهر + فیلم
: راستش را بگو، گفتم اگر باور ندارید بیایید و خط را ببینید. حاج احمد خودش را به خط ما رساندند و بعدازاینکه بچه ها گرد ایشان جمع شدند گفتند: نیروهایی که توسط شما تارومار شدند، نیروهای گارد ویژه ریاست جمهوری عراق بودند که برای شکستن خط آمده بودند. لباس سبز سپاه، یادآور شکست های رژیم بعث عراق است زعیم عابدینی جانباز 40 درصد و بازنشسته سپاه پاسداران قزوین در گفت وگو با ...
به کریمی می گفتم تو همسر و بچه هایت را هم دریبل می زنی!
مدافع سابق تیم ملی فرانسه در خلال سال های 2000 تا 2009 در بایرن مونیخ حضور داشت. او یکسال بعد از جدایی علی دایی به این تیم آمد، اما در فصل 2004-2005 با وحید هاشمیان در فصل 2005-2006 با علی کریمی در این تیم همبازی شد. او که در یک مصاحبه با برنامه فوتبال 120 در شبکه ورزش درباره همبازی بودنش با وحید هاشمیان و علی کریمی گفت: علی و وحید دو شخصیت متفاوت بودند. سانیول با اشاره به ...
لحظاتی با راویان سوم خرداد 61/از رزمنده ای که با دمپایی به جنگ رفت تا خبر آزادی خرمشهر در زندان عراق
ها بود و از مسیرها جز تصاویر هوایی بی اطلاع بودیم گفتم راه دیگری وجود دارد گفت فقط همین است یکی دو راه وجود دارد که عبور از آنها دشوار است. نیروهای عراقی جمع شدند من بلندگو را به دست او دادم که به آنها بگو خرمشهر محاصره شده است. بعد از اینکه آن سرباز عراقی این را گفت همه لباس ها را درآوردند و فقط با یک پیراهن بودند اسلحه هایشان را گوشه ای پرت کردند و بعضی ها هم تصاویر حضرت ابوالفضل(ع) ...
از خرمشهر تا کنارک با ناوسروان تکاور ارتش/ خرمشهر را خدا آزاد کرد را با همه وجود لمس کردیم
*و صحبت پایانی... - برای همه مردم ایران و عزیزانی که این صحبت ها را می خوانند، سلام خالصانه دارم و می گویم هنوز هم آماده دفاع از وطنم هستم. درست است بازنشسته شده ام اما هیچ وقت ورزش را کنار نگذاشته ام برای اینکه خودم را همیشه آماده نگه دارم. ادعا هم دارم که از یک جوان 20 ساله، آماده ترم. هر کس فکر می کند می تواند با منِ 60 ساله رقابت کند، بیاید شیراز تا با هم برویم باشگاه (با خنده). ...
سلطان محمدی: تا عمر دارم خدمت خلق می کنم
آمد و مشکلات زیاد شد، از دیدن رنج و درد مردم اندوهگین شدم. با اینکه کارم به گونه ایست که می توانستم دورکاری کنم و با هیچ کس ارتباط نداشته باشم ولی تصمیم گرفتم برای بیماران کاری انجام دهم تا قدم ناچیزی برای کاهش آلام و رنج مردم برداشته باشم. با خدا صحبت کردم و از او پرسیدم که باید در این اوضاع چه کاری انجام بدهم تا از من راضی باشد. برای حضور در بیمارستان استخاره قرآن گرفتم و خوب آمد، به خدا گفتم ...
یاداشت های ناصرالدین شاه پنجشنبه 2 خرداد 1268 / به زبان فرانسه با امپراطور صحبت کردم
به زبان فرانسه به امپراطور گفتم: درست من نمی توانم فرانسه بعضی مطالب ها را حالی کنم مترجم لازم است اصرار کردند که خیلی خوب می دانی. گفتم: خیر. بالاخره فرستادیم شلکنُف آمد. به قدرِ نیم ساعت همه جور صحبتی کردیم. امپراطور اگرچه نوشته بودم گردن کلفت و خوش بنیه هستند، اما صورت امپراطور خیلی چین دارد. با این سن نباید این قدر صورت شان چین داشته باشد؛ ولی مزاجا بسیار خوب و خیلی قوت دارند، ریش زرد کمی هم دارند. دفعه اول که با امپراطور از پله ها بالا می آمدم شمشیرم توی دستم بود، دیدم یک چیزی توی دستم افتاد، فهمیدم که از شمشیر خودم است، یواش به دست راستم داده گذاردم جیبم، بعد که نگاه کردم دیدم الماس برلیان بزرگ شمشیرم است که افتاد توی دستم. خیلی خوش وقت گردیدم که الحمدالله گم نشده و به فال نیک گرفتم. ...
پخش نماهنگ فاتحان قدس از برنامه زنده سحوری شبکه 4 صدا و سیما
گفتم بعدها که عضو کانون فرهنگی هنری ولایت شدم زمینه رشد و مهارت آموزی بیشتر برای بنده فراهم شد تا حدی که در برخی از مسابقه های اذان گویی و مکبری در سطح شهرستان و استان رتبه کسب کرده و تک خوانی سرود را آغاز کردم. وی بیان کرد: قصد دارم خوانندگی را فقط در حوزه اشعار حماسی و انقلابی ادامه دهم و با برنامه ریزی که دارم سعی می کنم بین خوانندگی خودم و تمرین با بچه های گروه سرود شهید پایدار تعادل ...
سریال ها با رفتن عطاران خیلی رنگ وبوی رمضان ندارد / 90 درصد خاطرات من غیرقابل پخش است
الحمدالله در قید حیات هستند و بهشان برمی خورد اگر من نگویم چه کاری دارم. با بچه ها گپ و گفت: می کردم که چه چیز هایی برای خودم به جا گذاشته ام. چون اینقدر تکرار شده است در این سال ها و تولید محتوایمان در این سال ها کم بوده و یا محتوای در شأن برای مخاطب نساخته ایم که رجوع کرده ایم به سال های گذشته و تامین برنامه ای جلو رفته ایم. خیلی وقت ها کلماتی که ما به کار می بریم ورد زبان مردم می شود. شما هم اگر ...
در جستجوی ساردین ها پیرمرد و دریا، نسخۀ غزه
ای داشته ام. بااین حال، ناامید نیستم. امید دارم روزگارمان بهتر شود. پول زیادی به خیلی ها مقروضم. از فامیل ها و دوستانم پول قرض کرده ام. هنوز برای پس گرفتن پولشان سراغم نیامده اند، اما هر وقت می بینمشان این فشار را روی خودم حس می کنم. بعد از حمله به آن قایق، خوابم کم شده است. فقط دو ساعت در شبانه روز می خوابم. دیشب اصلاً خوابم نبرد. چطور خوابم ببرد وقتی می بینم به همه بدهکارم؟ و از آن ...
کلوپ: گواردیولا، خوش لباس ترین مربی دنیا
من نبود. با اینحال گرمکن را پوشیدم و همه حواسم را به بازی دادم. من هیچوقت به اینکه ظاهرم کنار زمین چطور است فکر نکرده ام". کلوپ در ادامه گفت:" می دانم خیلی جالب نیست چون ما در معرض افکار عمومی کار می کنیم ولی وقتی من به دورتموند رفتم به خودم گفتم شاید حالا وقت آن باشد که عوض شوم. این بود که یک مدت شلوار جین و تی شرت پوشیدم اما در آنها احساس راحتی نمی کردم. منظورم ولی این نیست که کسی ...
اذان به افق خرمشهر
نگویید بابا. همه این تصاویر اشرف را مجاب کرد که خانه اش را جدا کند. آن روزها به بازماندگان جنگ، خانه ای در شهرک فجر می دادند. او با زینب و سجاد راهی خانه ها می شود. تنهایی گاهی برای آدم خوب است. اشرف خواسته بود که تنها باشد تا عادت کند. جنگ تمام شده بود. جنگ توی خانه اشرف هم خیلی وقت بود که تمام شده بود. اما برای سجاد جنگ با هر فروردین شروع می شد. هرباری که تولدش می شد و سالروز شهادت پدرش. جنگ از ...
علیرضا نیکبخت با پیراهن استقلال در سومین دوره لیگ برتر
خودم گفتم یک رقم زیاد به آنها پیشنهاد می دهم تا به عنوان یک سنگ بزرگ مانع انتقال شود، من آن را پیشنهاد دادم اما پرسپولیسی ها پذیرفتند آقای انصاری فرد مدیرعامل وقت این تیم می تواند شهادت دهد و درنهایت با رقمی که مورد درخواست من بود و در آن موقع هم زیاد بود قرارداد با من بسته شد.
ماجرای سقوط میثاقیان از برج میلاد
ورزشی می نوشتند نام این بازیکن را به خاطر داشته باشید. همان سال پیش از آغاز بازی مقابل تیم فوتبال استقلال تهران در ورزشگاه آزادی به دنبال بازیکنان بودم تا شرح وظایفشان را در آن بازی به آن ها یادآوری کنم. اما نیکبخت را پیدا نمی کردیم. ناگهان متوجه شدم که در حال مرتب کردن موهایش است. او ادامه داد: دیگر بچه های تیم به من گفتند که یک بخشی از موهایش را بافته و قایم کرده است. منتظر بودم آن قسمت ...
بیوگرافی علی زند وکیلی + تصاویر همسرش
.... خیلی برای خودم جالب است این سرگذشت ها و ماجراها. همه ی نیاکان من آدم های بزرگی بوده اند همه ی اسب سوار و شجاع، آدم هایی که اعتقاد خاصی به زندگی شان داشته اند و خیلی هم مردم دار بوده اند و با این که هزار تا مشکل داشته اند اما حالشان همیشه خوب بوده و به زندگی اعتقاد داشته اند. انگشت اتهام به سمت شما نشانه می رود که زمان هایی مثلاً در حال تقلید بد، مخصوصا در قسمت بازخوانی و ...
اولین خبر دانش آموز دلارام رضوی در ابتدای راه خبرنگاری
دلارام رضوی دانش آموز کلاس چهارم خرم آباد اولین خبر خود را به رویدادی جالب که دیروز اتفاق افتاد روی داد ملاقات با مسافر دنیای مرده ها سلام من دلارام رضوی نژاد است. من امروز به اداره پدرم رفته بودم که یک هو پدرم با هیجان بسیار بالا به ما گفت: یک مرده بعد از یک روز و یک شب که در سرد خونه بوده حال زنده شده و ما با شنیدن این خبرخیلی تعجب کردیم آخه مگه میشه که مرده زنده شه؟ ...