سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای مقاومت مردم خرمشهر/مدافعان شهری بی دفاع
روی آن ها ورقه های ایرانیت می گذارند. توی خیابان منتهی به شاهپور و او پی دی بودند که دوباره انگار آسمان از وسط به دو نیم شد. سیما نمی دانست دچار توهم شده یا نه، اما حس می کرد همان میگ است. این بار حسابی پایین آمده بود. بریمو وسط خیابان زد روی ترمز. باز نگران نگاهش دنبال پرویز بود. همه ریختند بیرون از نیسان و دویدند سمت سنگرها. پسرها پرویز را میان خودشان گرفته بودند. جز او و صادقی و مجروحا ...
شهری با گوشواره های خونی
. جانِ بی جان محله همه چیز داشت جز جان! باورم نمیشد که با وجود گذشتن چند دهه از جنگ هنوز چنگ کینه ی گلوله ها را بر صورت دیوارها ببینم؛ شلاق شرجی بیرحمانه بر سرم فرو می آمد اما استغاثه شهر مرا به امید پیدا کردن راه استجابتی وسوسه میکرد. دختربچه که حالا میدانستم اسمش نور است به سرعتِ اسمش میدوید، انگار نه انگار که آفتاب، تا مغز استخوانمان را نشانه رفته بود؛ وسط کوچه ...
روایتی نو از مرگ و زندگی زیر موشک باران دزفول
دهان محمد گذاشتم، با لحنی کلافه گفت: مادر هوا خیلی گرم است. من هم باخیال آسوده گفتم عزیزمادر برو و پنکه را روشن کن. زیر کلید پنکه دو تخته فرش بود که محمد روی آن ها رفت تا دستش را به کلید برساند، فاصله مان تقریباً سه یا چهار متر بود. همان طور که داشتم محمد را نگاه می کردم چشمم به ساعت بالا سرش خورد ساعت 11و 25قیقه بود که ناگهان در یک چشم برهم زدنی حس کردم وارونه شدم و دیگر از آن به بعد ...
روایت هایی از مردی که در روز آزادی خرمشهر بر فراز مسجد جامع اذان گفت
. گفته بودند خودش هم نظرش مثبت است. مادرم و پدرم دیده بودندش، مادر و خواهرهای او هم آمده بودند نه اینکه همه موافق باشند، عمویم خیلی مخالف بود. می گفت این چه کاری است. اما شهید من را دیده بود، گفته بود من را دوست دارد. در چشم های اشرف اسفند دود می کردند، گاهی هاله ای از اشک می نشست روی مردمک هایش، پرده ای حایل می شد میان احساسات واقعی و آنچه خیال بود و قصه عشقی که چند نسل از آن گذشته و حالا تنها ...
تصاویر هولناک از دریدگی صورت یک زن توسط شامپانزه
. فرانک چیافری، افسر پلیس، از فاصله نزدیک چندین بار به تراویس شلیک کرد، اما تراویس به سمت خانه بازگشت، و بعد از دقایقی جنازه او کنار قفسش پیدا شد. اما برای چارلا زندگی دیگر هیچگاه به روال سابق بازنگشت. او جراحت های هولناکی برداشته بود. تراویس دست ها، بینی و لب های او را پاره پاره کرده، چشم هایش را بیرون کشیده و استخوان های میانی صورتش را به کلی خرد کرده بود. بدین ترتیب چارلا به سرعت به ...
دو سکانس خواندنی از حماسه بیت المقدس امیرحسین دولتشاهی
مجروح و گفتم: تو رو خدا یواش تر ناله کنید. عراقی ها دارند میان سمت ما! اما مجروح ها توجهی به حرفم نداشتند و مرتب ناله می کردند. با وضعیتی که داشتند به آنها حق می دادم. آن قدر درد می کشیدند که از خداشان بود کسی بیاید و آنها را از این وضعیت خلاص کند. دستپاچه بودم. عراقی ها نزدیک و نزدیک تر می شدند. اسیر شدنِ خودم را بعد از این همه تلاش به چشم می دیدم. یک دفعه آن جوان که از تکاورهای لشکر 21 حمزه (ع ...
از خرمشهر تا کنارک با ناوسروان تکاور ارتش/ خرمشهر را خدا آزاد کرد را با همه وجود لمس کردیم
، درنقاط مختلف شهر سازماندهی می شدیم و کوچه به کوچه با عراقی ها می جنگیدیم. نقشه ما درست و دقیق بود اما تجهیزاتمان با تجهیزات دشمن قابل مقایسه نبود. آن ها نفر ما را با گلوله مستقیم تانک می زدند! شهید غلامرضا مرادی ، یکی از همرزمان شهید ما بود که سرش را با توپ مستقیم زدند و حتی چند قدم هم بدون سر به حرکتش ادامه داد! در این میان، سئوال این بود که پس تجهیزات ما کجاست و چرا به دست مدافعان خرمشهر ...
بهترین بازی های واکین فینیکس، جوکر جدید سینما
ی NBC بود و پدرش هم در کار طراحی باغ ها و باغچه ها بود. سرانجام که مدیر استعدادیابی کودکان، فرزندان خانواده ی فینیکس را کشف کرد. بعد از آن بچه ها وارد آگهی های بازرگانی و تلویزیونی شدند. اولین بار واکین هشت ساله بود که کنار برادر بزرگترش ریور در فیلم تلویزیونی هفت عروس برای هفت برادر جلوی دوربین رفت. بعد دیگر راهش به سمت سریال ها و فیلم های تلویزیونی باز شد. اولین بار سال ...
گزارش روز به روز تا فتح "خونین شهر"؛ فتحی مافوق طبیعت + عکس
می پوشاند. دیگر به آن صورت به اطراف خودش نگاه نمی کند. به حدّی باران می بارید که ناگهان زمین به صورت باتلاق درآمد. طوری که دیگر تانک های دشمن نمی توانستند در اطراف ستونِ ما به حرکت درآیند، چون در گِل فرو می رفتند. این ها همه از امدادهای غیبی بود که برادرها همه با چشم خودشان آن ها را می دیدند. می دیدند که دارند از صدمتری دشمن رد می شوند و هفت، هشت تا منوّر در آسمان است، باد تندی وزیده و نور آن ها ...
مهری و مازیار: جنگ و صلح
هر وقت عصبی شدی به زنت یه چیزی بگی یا کاری کنی بعد زنت هم واکنشی نشون نده. باید احترام بذاری تا احترام ببینی. من از وقتی کیک را دیدم، متوجه شدم یه بی احترامی به زنت کردی که اونم این کیک رو سفارش داد. وگرنه چرا باید این همه زحمت بکشه بعد اون کیک رو سفارش بده؟ من هم تو رو می شناسم هم مهری رو. پس مطمئنم دوباره عصبی شدی یک حرف بدی زدی یا کار اشتباهی کردی. وقتی مادر داشت این حرف ها را می زد ...
روایت یک صهیونیست از روز نکبت
. یکی از جسدها مال زنی بچه به بغل بود. به سه نفر تجاوز جنسی شد. یکی از اونا یه دختر 14 ساله بود. انگشت یکی از کشته ها را با چاقو بریده بودن تا انگشترش را در بیارن . بابه می افزاید سندی درباره روستای الدوایمه از توابع الخلیل خوانده که خواندنش دل هر انسانی را به درد می آورد و تاکید می کند: همین حالا هم حرف زدن درباره اون چیزی که توی سند وجود داشت، برام خیلی سخته. توی این سند می خونیم ...
کویر نیاز شنیا در انتظار باران مهربانی /نفس هایی که از فقر به شماره افتاد
شنیا دختر 5 ساله اش چنگ انداخته بود، تشخیص نهایی بیماری شنیا همه آرزوهای شیرین پدر را به یک باره به آواری مهیب بر سرش تبدیل کرد... همه چیز خوب پیش می رفت روزهای شیرین را برای خانواده اش پیش بینی می کرد، در چنین شرایطی به یک باره ورق برگشت، بیماری بر اندام شنیا دختر 5 ساله اش چنگ انداخته بود پاهایش به زمین چسپیده بود و ناباورانه و ناامید چشم به پزشک معالج شنیا دوخته بود، پاهایش ...
در جستجوی ساردین ها پیرمرد و دریا، نسخۀ غزه
.... گفت وگوی کیت مالک و ماتیو هوک با جمال بکر، کتاب فلسطین سخن می گوید — من می 1964، در همین غزه متولد شدم، و همۀ عمرم را کنار دریا و با آنچه از دریا به دست می آید گذرانده ام. شغل خانوادۀ من از اجدادمان به ما رسیده، ما از زمان های خیلی خیلی دور ماهی گیر بوده ایم. اولین بار، دوازده سالم بود که با برادرم -که از مادر دیگری بود- به ماهی گیری رفتم. بلافاصله عاشق ماهی گیری شدم و فهمیدم این ...
اگر ایران نبود، عربستان نمی توانست شلوارش را بالا بکشد!
برای ما هارت و پورت می کند! خوب است یکی پیشینه این ها را به یادشان بیاورد! به هرحال ما نباید اجازه دهیم که دوباره استیلای آمریکا و انگلیس تکرار شود. یادم هست بچه که بودم، پدر مرا با آن فضاحت دزدیدند و ما همین طور ویلان و سرگردان، بدون پدر و مادر مانده بودیم! با چه مصیبتی رفتیم برای دیدار با خواهرم و بعد آمدیم تهران. از خانه می خواستیم برویم جایی، باید به سرباز روسی یا انگلیسی یا آمریکایی ...
روایتی از شرایط سخت سیاه پوستان آمریکایی در دوران کرونا
دانشگاه را رها کنم. لیدا از خودش گذشت تا من بتوانم بدون نگرانی به درسم ادامه دهم. با گذشت زمان، سختی ها و مشکلات پدر و مادرم را بیشتر درک می کردم. خس خس سینه پدر درکنار سرفه های شبانه مادر، خبر از شرایط سخت کار در کارخانه را می داد. نگاه به چهره خسته لیدا من را شرمنده می کرد. 12 ساعت کار مداوم به عنوان صندوق دار یک فروشگاه زنجیره ای! انگار همه اعضای خانواده درحال تلاش بودند تا من بتوانم به تحصیل خود در ...
افول رژیم کودک کش صهیونیستی نزدیک است
الله لبنان و حماس، با شکست مفتضحانه، جنوب لبنان و غزه را ترک کرد که نشان از قدرت نیروهای مقاومت و ضعف صهیونیست ها دارد. شکست مقابل حزب الله در مقاومت 33 روزه اسرائیل در 21 تیر 1385، حملات همه جانبه علیه حزب الله لبنان را آغاز کرد، اما پس از 33 روز جنگ تمام عیار، ارتش رژیم صهیونیستی در مقابل رزمندگان مقاومت حزب الله لبنان، به زانو درآمد و برای اولین بار طعم شکست را چشید. هدف ...
اهمیت روز قدس در کلام رهبر انقلاب
-که حاکی از نیت و عزم صادقانه ی شماست- احساس قوت و قدرت می کنند و ایستادگی می نمایند. آن کسی که در پشت دیوارهای زندان فلسطینی است، باید احساس تنهایی نکند، تا بایستد. آن زن و مردی که در کوچه ها و خیابانهای بیت المقدس و نوار غزه و شهرهای دیگر فلسطین اشغالی مورد تهاجم اراذل و اوباش صهیونیست است، باید احساس کند که شما پشت سرش هستید، تا بتواند مقاومت کند. (16 فروردین 1370) هرکس کوتاهی کند ...
بیت المقدس؛ خرمشهری دیگر/ یاد سردار سلیمانی مردم را برای حمایت از فلسطینی ها مصمم تر کرده است
7 روز این کشور را با همه توان نظامی و قدرتی که داشت اشغال کند. این رزمنده نام آشنای استان مازندران در عملیات آزادسازی خرمشهر اضافه کرد: خرمشهر نزدیک به 20 ماه در اشغال دشمن بود و طی این مدت، 3 تا 4 عملیات از سوی لشکرهای ارتش انجام شد که متاسفانه به دلیل نگاه کلاسیک به جنگ، موفقیت آمیز نبود و باعث شکست های پی در پی ما شد. رستمیان اعلام کرد: گرایش آن زمان بنی صدر به سمت مذاکره ...