مروری بر زندگی شهید محمود دارانی
سایر منابع:
سایر خبرها
ناکامی زن چادری در ترور محمدرضا + عکس
. آغاز جنگ حدود یک سال گذشت که جنگ شروع شد و رفت و آمدهای مدام او به جبهه آغاز شد، تا زمانی که خدا زهرا را به ما داد. او حدود 8 سال در جبهه بود و در این مدت شاید در طول یک یا دو ماه فقط 4 روز در کنار ما بود. حتی زمان هایی مانند عید نوروز هم همین طور بود و وقتی هم که می آمد خیلی سریع برمی گشت. من می گفتم: نمی خواهی بیشتر در کنار بچه ها باشی؟ می گفت: بچه هایی هم که در جبهه هستند ...
امیر کرمانشاهی نماهنگ خونه امید را با دلنوشته حامد عسکری خواند
آبرویی که دارم را از آستان شما و خانواده تان دارم اگر نه بی اسم شما، کسی آدم حسابم نمی کند. گفتم دارم می آیم پیش تان دلشان ضعف رفت، گل از گلشان شکفت. ما احلا اسمائکم چه نباتی ریخته اید در حروف اسمی تان که تا صدایتان می کنیم لب هایمان از شهد می چسبد بهم و طعم زعفران بیداد می کند. گفتم دلم گرفته، دارم می روم حرم تان، دلشان لرزید. بنده های خدا خیلی وقت است با شما چشم توی چشم ...
حفظ انقلاب اسلامی مهم تر از پیروزی آن/ راز شهید احمد احمدی برای نپوشیدن لباس سپاه در روستا
لباس شخصی وارد روستا می شد، دوست نداشت کسی او را در لباس بسیجی یا سپاهی ببیند. مادرش می گوید: وقتی به مرخصی می آمد به خانه دایی اش می رفت، لباسهایش را عوض می کرد و وارد ده می شد. یک بار از او پرسیدم احمد تو چرا با لباس سپاه وارد ده نمی شوی، چند لحظه مکثی کرد و گفت: من اگر با لباس سپاه به ده بیایم آن وقت مردم می گویند پسر چوپان عباس به کجا رسیده که لباس سپاهی می پوشد؟! خانواده احمد با ...
دست نوشته شهید احمد بیات + تصاویر
چشم می خورد و فردا امکان دارد ما به جبهه ها برویم چون این جا پایگاه موقتی ما است . خلاصه از شما می خواهم که اگر خداوند مرگ ما را شهادت در راه خودش قرار داد ناراحت نباشید زیرا که ما به راهی رفتیم که برگشتن در آن نیست شاید خدا خواست و ما شهید شدیم، زیرا که خودش گفته است که من هر بنده ای را که بیشتر دوست داشته باشم آن را شهید خواهم کرد پس برای من گریه نکنید که من خود را برای داماد کردن در ...
چرا بچه دار نشدن مد شده است؟
که هرگز چاپ نکرده ای . حالا شیبن چهار فرزند دارد و توضیح می دهد که، با نادیده گرفتن این نصیحت، چه از دست داده و چه به دست آورده. اعتراف کن گاهی از فرزندت متنفر می شوی نقش های اندکی در زندگی به اندازۀ پدرومادر بودن بی رحمانه تداوم دارند. پیش از بچه دارشدن اغلب ما خودمان را صبور، مهربان و اهل مدارا می دانیم. اما فقط چند سال بچه داری این توهمات را از بین می برد و ما خود را عریان ...
سالروز ربوده شدن دیپلماتهای ایرانی در لبنان
.... خدایا! مگر می شد باور کرد!؟ مرا به خدمت امام آورده اند! ... در دیدار امام فرمود: احمد! شما را می گویند منافق هستی!؟ گفتم: بله، همین حرف ها رامی زنند! ... دیگر نتوانستم چیزی بگویم. بعد، امام فرمود: برگرد همان جا که بودی، محکم بایست! ... وقتی احمد به اینجای حکایت رسید، با ذوق و شوق گفت: حالا دیگر غمی ندارم، تأیید از حضرت امام گرفتم. روایت های متفاوت و حتی متضادی از وضعیت حاج احمد ...
شهید محمدتقی عظیمی : سرپیچی از جهاد سرپیچی از فرمان خداوند است
. در اینجا بر هر فرد مسلمانی واجب می شود برود و جبهه را پر کند حالا هر مشکلاتی می خواهد داشته باشد مگر خداوند هیچ عذری را در بجا نیاوردن نماز می پذیرد؟ یکی بگوید طاقت گرما را ندارم، دیگری بگوید طاقت سرما را ندارم، یکی بگوید پدرم در بیمارستان است، یکی بگوید مادرم مرده، یکی بگوید اگر بیایم خانواده ام گرسنه می شود و امثال اینها نباید مانع آن شود که کسی ترک جهاد کند تا زمانی که همان فرماندهان ...
تاجگردون : پدرم را ساواکی معرفی کردند/ نمی خواهم به اعتبارنامه قالیباف اعتراض کنم
آوری مدرک علیه شما هستند؟ البته ریشه گزارش های محلی بیشتر از یک سال و شاید به اندازه عمر من باشد. اگر نگاه کنید در این گزارش ها از پدربزرگ من شروع کردند تا امروز. چند روز پیش پاسخ مجددم را که خواندم، دیدم در گزارش دوم از پدربزرگ پدرم نیز نام برده شده است. پدربزرگ پدرتان؟ من تعجب می کنم از نمایندگان معترض که اصلا چرا چنین مطالبی را امضا می کنند و ارائه می دهند ...
سردار الی بیت المقدس عنصر با اخلاص و فانی در راه خدا
به دنیا آمد. دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان اسلامی مصطفوی به پایان رساند و ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت، کمک می کرد. احمد در کودکی بسیار گوشه گیر بود. پس از پایان دوره ابتدایی، وارد هنرستان صنعتی شد و در سال1351 موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس به خدمت سربازی اعزام شد و در شیراز دوره تخصصی تانک را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد. در سال 1356 در ...
هنوز هم می جنگیم
دانشجوی رشته شیمی و جزو نیروهای مخابرات لشکر بود. آن شب 5 دقیقه بعد از رفتن بچه ها، از سنگر خارج شد و گفت: ماشین شما رفت؟ گفتم: بله. گفتم: چکار داری؟ گفت: من باید پیامی را به فرمانده لشکر برسانم، گفتم: تو که از بچه های مخابرات هستی و می تونی پیامتو به وسیله بی سیم مخابره کنی، لازم نیست تو این تاریکی و با چراغ خاموش بری. با همه این حرف ها او مصر بود که خودش برود خط مقدم و پیام را به صورت شفاهی به ...
جانباز استوار
مستثنی نبودم. زمانی که نوجوان بودم، به مسجد محله رفت و آمد داشتم و در برنامه های مختلف آن شرکت می کردم. مسجد محله مان در فعالیت های مذهبی و اجرای برنامه ها، مناسبت ها و مراسمات پُررنگ عمل می کرد و من به خاطر دارم که 14 ساعت از وقتم را در طول شبانه روز در مسجد بودم. زمانی که جنگ آغاز شد، من هم مانند بسیاری از هموطنانم که احساس تکلیف می کردند از طریق مسجد محله، ثبت نام کردم و راهی جبهه شدم. عراق با ...
مادرم مرتب خواب حاج احمد را می بیند/38سال فراغ
پیچیده بود یا برخی اهمال کاری ها آن را پیچیده کرد، موضوع گفت و گوی ما با برادر و برادرزاده حاجی است که پیش رو دارید. محمد متوسلیان برادر حاج احمد شما برادر بزرگتر حاج احمد هستید. کمی از حاجی و خانواده متوسلیان بگویید. حاجی متولد 1332 بود و من متولد 1329 هستم و سه سال از ایشان بزرگ ترم. ما چهار برادر و سه خواهر بودیم. اصالتاً یزدی هستیم و پدرم بعد از ازدواج به تهران ...
خبرهایی جدید از سرنوشت احمد متوسلیان در 38اُمین سالگرد شهادتش
شعار سال : 13 هزار و 879 روز بعد، هنوز مدعی اند که زنده است و باز می گردد که رخت شهادت به تن نکرده است. اما درست در سالروز ربوده شدنش و درست 38 سال از احتمال شهادت و برای بازگرداندن پیکرش هم زمزمه هایی شنیده می شود. حاج احمد متوسلیان اگر زنده باشد قطعا شمایل یک جوان سپاهی 29 ساله را ندارد. 67 سال و اندی سن، گرد پیری بر صورت و موهایش نشانده و احتمالا نا و رمق آن رزمنده جوان را هم که یک تنه جبهه ...
گفت وگوی خواندنی تسنیم با خانواده شهید شهرکردی ناوچه کنارک / همسرم علاقه عجیبی به امام رضا(ع) داشت
آن به دانشگاه افسری نوشهر منتقل شد. پس از گذراندن تحصیلات به کنارک منتقل شد، یک سال به عنوان مأمور خدمت ناو معرفی شد و قرار بود پایان خردادماه ماموریتش تمام شود و به رسته اصلی خود بازگردد. خانم علی بابایی ادامه می دهد: در همه این نقل و انتقالات من و پسرم نیز کنارش بودیم، جعفر از خدمت بر روی ناو رضایت کامل داشت و همیشه می گفت: همکارانم در اینجا خوب هستند و خدمت بر روی ناو را بیشتر دوست دارم و ...
تاجگردون: معترضان حتی درباره پدربزرگ پدرم هم در گزارش آورده اند|هیچ کس در مجلس نمی دانست من به فارس پول ...
کنار هم گذاشته شده است. یعنی شما در جریان بودید که از حدود یک سال پیش عده ای در حال جمع آوری مدرک علیه شما هستند؟ البته ریشه گزارش های محلی بیشتر از یک سال و شاید به اندازه عمر من باشد. اگر نگاه کنید در این گزارش ها از پدربزرگ من شروع کردند تا امروز. چند روز پیش پاسخ مجددم را که خواندم، دیدم در گزارش دوم از پدربزرگ پدرم نیز نام برده شده است. پدربزرگ پدرتان؟ ...
تاجگردون: خبرگزاری های فارس و مهر از بودجه عمومی مملکت پول می گیرند
. چند روز پیش پاسخ مجددم را که خواندم، دیدم در گزارش دوم از پدربزرگ پدرم نیز نام برده شده است. پدربزرگ پدرتان؟ من تعجب می کنم از نمایندگان معترض که اصلا چرا چنین مطالبی را امضا می کنند و ارائه می دهند. مطالبی که بسیار عجیب است. پدربزرگ من 1290 فوت کرده است و پدرم متولد حدود 1280 است. وقتی در جلسه درباره پدربزرگم صحبت کردند، گفتم ایشان بیش از صد سال پیش فوت کرده است. یک داستانی تعریف ...
این دختران را "داداش ابراهیم" چادری کرد
من شماره تلفن گرفت و دوستی ما آغاز شد و حدود 5 سال است که این رابطه ما ادامه دارد. زمانی که بدحجاب بودم در روز عاشورا در حالی که زیارت عاشورا می خواندم و گریه می کردم که یک خانم به من گفت شما همان هایی هستید که به امام حسین سنگ می زنید و من واقعا دلم شکست و این موضوع باعث شده که هیچ وقت با خانم های بدحجاب رفتار تند نمی کنم و سعی دارم همیشه لبخند داشته باشم و رفاقت ایجاد کنم که با این ...
از عطار تا بخارا | روایت عکاس دوچرخه سوار مشهدی از چگونگی جهانگردشدنش
. 10 روزی موهایم را نزدم. بعد از 10 روز فرمانده گفت نمی خواهی موهایت را بزنی که من هم موهایم را کوتاه کردم. دوره سه ماهه آموزشی که به پایان رسید گفتم حالا که سه ماه این قدر خوش گذشته حتما در دوران خدمت به من سخت می گیرند. با خودم می گفتم حتما من را نگهبان می کنند و دعا می کردم که به من کاری به جز نگهبانی محول کنند. فرم را با خط خوش نوشتم. مسئول بررسی فرم ها به فرمانده خبر داده بود که جناب سرهنگ یک ...
فضای مجازی؛ فرصتی برای نویسنده شدن
گزیند تا شاید دین خود را ادا کند، در روزی که در تقویم رسمی ایران به نام روز قلم نام گرفته است پای صحبت این نویسنده هرمزگانی نشستیم تا از خود و راه و روش نویسنده شدن بگوید. مریم بهرنگ فر که نویسنده بودنش را مدیون معلم دوران دبیرستانش می داند، در گفت و گو با هرمز اظهار کرد: از همان سال های مدرسه به درسی که علاقه خاصی داشتم ادبیات و زنگ انشا بود به گونه ای که در بین تمام همکلاسی هایم قلم ...
مردی که 20هزار بینایی را نجات داد 15 تیر 1399 ساعت: 10:4
شهرت پیدا کردم. وقتی در دانشکده پزشکی قدم می زدم، دانشجویان از دریچه ها نگاهم می کردند و می گفتند این همان است که نمره 95 گرفته است! خود این مرا بیشتر ترغیب می کرد که کار کنم و درس بخوانم. در تمامی کلاس ها شاگرد اول شدم. سر کلاس پزشکی قانونی زیاد نرفته بودم و استاد مرا نمی شناخت. موقع امتحان آخر سال جلوی مرا گرفت و گفت شما کجا می روی؟ من شما را تا حالا ندید ه ام! گفتم من شاگرد هستم، اجازه بدهید ...
متن و حاشیه حضور ظریف در صحن مجلس /بهارستانی ها در حمله به وزیرخارجه کم نگذاشتند
...! مجلس یازدهم را چگونه تصور کردید و چه تصوری از منا در ذهن شماست؟شما تحولات بین المللی پساغرب را در عمل باور ندارید چرا که پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی پیام ذلت به غرب فرستادید.وزیر امور خارجه در مجلس بحث از وحدت ملی و فراجناحی بودن می زند اما در نشست با کری می گوید که اگر ما با شما به توافق نرسیم، جریان رادیکالیسم روی کار می آید! محمود احمدی بیغش (نماینده شازند): در ارتباط با قرارداد ...
پژمان جمشیدی نسخه دوم سیروس گرجستانی است
ایران تسلیت می گویم. چند وقت پیش ایشان در مصاحبه ای گفته بود که چون به تیم ملی نرسیدم و مشکلات مالی داشتم، مجبور شدم فوتبال را کنار بگذارم. من هم همین طور بودم. ما با هم بزرگ شدیم. نه یک سال نه دو سال، 6 سال از 13 سالگی تا 20 سالگی با هم بودیم. آن زمان نه تنها ما از فوتبال چیزی درنمی آوردیم بلکه از جیب مان هم خرج می کردیم. می توانید از قدیمی ها سوال کنید. ما دسته یک شاهین بودیم ...
می خواستند دمشق بقیع شود، کربلا شد
مفتی بزرگ آنجا شیخ محمود عکام، گروهی را فرستاد و از من خواست میهمان شان شوم. من هم دعوت آنها را اجابت کردم. بعد از اینکه با همراهی آنان مسجد حضرت زکریا را زیارت کردیم، گفت وگویی با مفتی حلب داشتم. در این نشست مفتی بزرگ حلب به من گفت: در بحبوحه بحران سوریه یک خبرنگار فرانسوی برای مصاحبه با من به دیدارم آمد. خبرنگار از من پرسید شما در حلب چه تعداد مسجد دارید؟ گفتم 850 تا. گفت چه تعداد از ...
سخنگوی مازندرانی وزارت خارجه ؛ از روستای معلم کلای محمودآباد تا سفارت یک کشور مهم
...> رضوانی: تلخ ترین روز کاری شما چه روزی بود؟ شهادت سردار سلیمانی، حیف شد. رضوانی: قرار است سفیر شوید؟ *موسوی: الان بگم. من به احتمال قوی در یکی از کشورهای مهم همسایه، ان شالله. رضوانی: چند ماه دیگر؟ *موسوی: فعلا هستم. پای ما را لق نکنید. هنوز می خواهم موضع بگیرم. رضوانی: چه زمانی ازدواج کردید؟ *موسوی: زود. رضوانی: خیلی جوان ازدواج ...
شهید محمّد بلباسی : از اسلام و ولایت فقیه پیروی کنید و مواظب اعمال و گفتار خود باشید
تک تک خانواده های این شهدا سر زد. گفته های مادر نیز، درباره محمد، شنیدنی است: علاقه زیادی برای رفتن به جبهه داشت. بعد از شهادت برادرش می گفت: من هم باید مثل او شهید شوم. گفتم: چه کسی از من و پدرت نگهداری کند؟ گفت: خدا شما را نگه می دارد. او یک ماه بعد از شهادت برادرش، شهید شد. و سرانجام، محمد در پانزدهم بهمن 1361، از سپاه چالوس راهی جبهه موسیان [منطقه عمومی فکه] شده، در آن ...
سالروز شهادت چهار شهید روستای ایدنک شهرستان لنده /تصاویر
به سال1350 در روستای بهشت اباد در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود.تحصیلاتش را تا پایاین دوره راهنمایی در” روستای ایدنک ” گذراند. در تاریخ1365/4/1 راهی جبهه کردستان شد.بعد از یک هفته با گردان روح الله از تیپ امام حسن(ع) به منطقه مهران رفته تا در عملیات کربلای یک شرکت جوید.شهید با وجود سن کم سر انجام در تاریخ1365/4/13 با سه تن از همرزمانش علی کریمی،عبد المحمد رضایی،و خدا خواست رازنهان در منطقه مهران در عملیات کربلای 1 به درجه رفیع شهادت نایل آمد. و این بود مختصر شرح حالی از چهار شهیدی که در یک روز آسمانی شدند. ...
سپاه شیراز و جنگ تا روزنامه صبح امروز و آینده ایران
کشته نمی شود *تصورم این بود نباید کشته شویم بلکه باید پیروز شویم *دایی ام می گفت اگر توانستید بچه ها را زنده نگه دارید قهرمانید *من قهرمان سوسنگرد نبودم *قرار شد آقای هاشمی رفسنجانی جایزه بدهد *سال 60 عضو سپاه شدم *از شروع جنگ به طور متناوب جبهه بودم *تا 2 روز بعد از قطعنامه 598 عضو لشکر فجر بودم *وقتی درجه دادن ...
صحبت های دختر حاج قاسم با همسر شهید مدافع حرم+جزئیات
که مرهم بود و مانند خیلی ها زخم نبود... زینب دختر حاجی وارد اتاق شد و ما را در آغوش گرفت و گفت: خودم نوکر بچه هاتون هستم پدرم اگه نیست، من هستم! با خودم گفتم: کاش پیکرت این طور نامرتب نبود تا همسرت بعد از سال ها یک دل سیر تو را تماشا کند. از آنجا که بیرون آمدیم دیگر برف نمی بارید. ولی سوز عجیبی داشت مریم و بقیه برای تشییع حاجی تهران می مانند، اما من باید برگردم ...
تکلیف مداری که درگیر اما و اگرها نشد
بیمارش مشکل داشت. وی در ادامه افزود: روز تدفین غریبانه سخی غلامی به این نتیجه رسیدم که شاید واقعاً استرس و اضطراب های جنگ در این سال های متمادی همراه با سابقه 30 ساله حضور در جبهه ها موجب شده که سرطان بگیرد. شاید ایشان توفیق شهادت در منطقه عملیاتی را نداشتند، اما می توان به معنای واقعی کلمه ایشان را شهید دانست چون مرگ ایشان طبیعی نبود و بر اثر تبعات حضورشان در جبهه های مختلف بود. ...
زندگی نامه حضرت امام رضا (علیه السلام)
کرد و همه شما را از بین خواهد برد. ، مأمون گفت: راست گفتی. ، بعد مأمون به من گفت: آن چه دعایی بود که خواندی؟ ، گفتم: به خدا قسم، همان ساعت فراموش کردم. واقعاً هم فراموش کرده بودم. ولی مأمون مرا حبس کرد و تا یک سال در زندان بودم. دیگر دلم به تنگ آمده بود. یک شب تا صبح دعا کردم و خدا را به حق محمد و آل محمد (ص) خواندم که ناگاه حضرت جواد ( علیه السلام ) داخل زندان شد و فرمود: ای اباصلت، دلتنگ شده ای ...