سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف مرد چوپان به قتل زن تهرانی
من است. بعد از عید که کارم را رها کردم و به تهران آمدم تا با او زندگی کنم تازه فهمیدم که او اصلا علاقه ای به من ندارد. اگر هم داشت احساس کردم که به خاطر پول است. چون من گوسفندان زیادی دارم، پس انداز خوبی هم داشتم و چون برق کاری هم می کنم در تهران پیشنهاد کاری زیادی داشتم. فکر می کنم لیلا پول مرا دوست داشت نه خودم را. چطور این موضوع را متوجه شدی؟ چون به من محبت نمی کرد. مدام سرش توی ...
گفتگو با چوپان قاتلی که همسرش را جلوی چشم دختر کرولالش کشت
باور نکردم. سر همین موضوع با هم درگیری لفظی پیدا کردیم به او گفتم که تو پول های مرا می خواهی. الناز خیلی شیشه کشیده بود و حال خوبی نداشت، حرف های من باعث عصبانیت او شد. الناز می گفت از شوهر خواهرش خواسته به آنجا بیاید تا مرا تنبیه کند بعد در خانه را قفل کرد که من فرار نکنم در واقع مرا گروگان گرفته بود. یک دفعه به سراغ کیفش رفت و چاقوی ضامن داری را از داخل کیفش بیرون آورد. به من حمله کرد، اما دستش را گرفتم. درگیر شده بودیم و چاقو ناگهان به شکم الناز برخورد کرد. ...
غریب این دنیای بی وفا/ روایت دست اول از بیژن الهی در حوالی سالروز تولد او
درون خانه رفتیم.دو، سه ساعتی به گپ و گفت گذشت و دیگر شب از نیمه گذشته بود، گفت در میانه اربعین است و به چله نشسته و به کار ذکر و نماز است و نمی تواند خلوتش را بشکند. یک بسته اسکناس 200 تومانی آورد و گفت: زنگ می زنم تاکسی بیاید تو را ببرد به هتلی همین نزدیکی ها و تو صبح دوباره بیا اینجا. مکثی کرد به چهره ام و خیره شد، اسکناس را روی میز گذاشت و گفت: تا هر وقت می خواهی همین جا بمان. تو مهمان مولایی و ...
روزی که این شهید به جای ولنتاین جشن می گرفت
می مانم خانه شان را فروختند و آنها هم به شهرک اندیشه آمدند و آنجا نزدیک ما ساکن شدند. *وقتی متوجه شد پدر شده گریه می کرد من می دانستم که محمود باید به ماموریت برود و تقریباً با این موضوع کنار آمده بودم اما یک سال بعد از ازدواج مان مأموریتی به یکی از کشورهای اطراف رفته بود. فردای رفتنش من متوجه شدم باردارم. خیلی گریه کردم چون هنوز سنم کم بود و آمادگی مادر شدن را در خود نمی دیدم ...
اعتراف چوپان به قتل زن تهرانی
رفتم و مقداری خوراکی و میوه خریدم و دوباره به خانه برگشتم که دیدم او مثل همیشه سرش به گوشی است و به دیگران پیامک می دهد. او یا پیامک می داد یا تلفنی با کسی حرف می زد و مدام هم پشت تلفن خنده می کرد که ناراحت شدم و به او گفتم یا باید با من بخندی یا مرا رها کنی. به هرحال ناراحت شدم و وسایلم را جمع کردم تا از خانه اش بیرون بروم که او در خانه را قفل کرد و با شوهر خواهرش تماس گرفت و از او خواست به خانه ...
قاتل : دوستم را کشتم چون با یک زن متأهل رابطه داشت
ها اصلاً با هم خوب نیستند. من به امیر گفتم هرطوری هست تو نباید زندگی آن ها را خراب کنی. آن ها زن و شوهر هستند شاید با هم دعوا کرده اند و بعد آشتی می کنند به تو ربطی ندارد. آن زن بچه دارد و تو نباید زندگی او را نابود کنی. اما امیر با شنیدن حرف های من عصبانی شد و گفت به تو ربطی ندارد. من که بشدت ناراحت بودم تصمیم گرفتم او را بکشم، چون فکر می کردم دیر یا زود به سراغ خانواده من هم می آید. با امیر ...
دردسرهای مستانه (5): بارداری ناخواسته
تعجب گفت: انگشتر چرا؟ من که انگشتر دارم. منصور: کادوی یک مرد به مناسبت بارداری همسرش هست، همین! بعد از نیم ساعت، مستانه انگشتری که پسندیده بود را با خوشحالی دستش کرد و از جواهر فروشی خارج شدند. اما در داخل ماشین هم مستانه نمی توانست خوشحالی اش را پنهان کند و گفت: واقعا تو مرد بی نظیری هستی منصور، به همه چیز فکر می کنی. واقعا احساس خوش بختی می کنم. منصور: منم از ...
جنایت، پایان تلخ عشق اینستاگرامیِ مرد جوان
. چطور او را کشتی؟ با هم درگیر شدیم و دعوای مان بالا گرفت. او مرا گروگان گرفته بود و رها نمی کرد. پیش از این یک بار قصد قتل دخترش را داشت که من نجاتش دادم و می ترسیدم بعد از گروگانگیری تصمیم بگیرد مرا هم بکشد. زن مورد علاقه ام چاقو را از کیفش بیرون آورد وبه سمت من گرفت، با هم درگیر شدیم. چاقو را گرفتم تا مرا به قتل نرساند که ناخواسته باچاقو به شکم وی زدم و زخمی شد. من ترسیده بودم و فرار کردم. ...
پیش گویی شهید مدافع حرم در مورد پیکرش/ همسر شهید: باور نمی کردم به سوریه برود
*درکی از شغل آقا محمود نداشتم خانواده دایی آقا محمود با ما همسایه بودند. یک روز زن دایی اش آمد خانه ما و در مورد پسر خواهر شوهرش صحبت کرد. اینکه خیلی پسر خوبی است و او مثل فرزند خود دوستش دارد. شغلش هم نظامی و پاسدار است. بعد که حرف هایش را زد گفت: حالا اگر قبول دارید قراری بگذاریم بیایند برای معصومه خانم خواستگاری. راستش را بخواهید دوست داشتم ازدواج کنم اما واقعا ...
بگومگوی زوج جوان در دادگاه بر سر طلاق
شان فرا رسید و هر دو در حالی که با صدای بلند بحث می کردند وارد شعبه شدند. قاضی از آن ها خواست تا به جای بحث و مشاجره علت مراجعه شان به دادگاه را توضیح دهند. مهسا بدون هیچ معطلی گفت: 4 ماه از ازدواج مان می گذرد و در این مدت من به هیچ کدام از خواسته هایم نرسیدم. بعد رو به همسرش کرد و ادامه داد: سامان حتی اجازه نمی دهد که گوشی تلفن همراه دلخواهم را داشته باشم. بارها از او خواهش ...
دختر تهرانی خواستگارش را دزدید
را فراموش و بدون او زندگی کنم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم سراغ خانواده میترا بروم و با آن ها صحبت کنم. به میترا گفتم می خواهم با تو ازدواج کنم و موضوع مادرم را هم خودم حل می کنم، اما قبول نکرد و بعد هم گفت با کسی نامزد کرده است. او راست می گفت؛ من دیدم مردی جوان به نام سینا در خانه شان نشسته است. برادر میترا هم در خانه بود. من از میترا گله مند شدم، اما در نهایت کاری از دستم برنمی آمد و به خانه برگشتم ...
مسئولیت نام حسین (ع) داشتن برایم بسیار سنگین است
: مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد. بس نیست؟ این بار تو می خواهی بروی؟ گفت: تو قول دادی که بعد از ازدواجم، به جبهه بروم. یادت هست؟ او در 15/08/1364 به عنوان فرمانده گروهان از گردان امام حسین، راهی مناطق عملیاتی شد. شوق حضور در جبهه، چنان قرار از قلب بی قرار حسین ربوده بود که علی رغم بستری بودن در بیمارستان اهواز، به دلیل جراحت جسمی، به صورت پنهانی راهی منطقه شد. ...
سهیلا منصوریان: مسئول حراست گفت علی دایی هم بیاید اجازه نمی دهم وارد شود
این حمایت ها، عده ای هم خودت را مقصر دانستند و مثلا درباره بحث حجاب گفتند از این موضوع برای جلب توجه استفاده کردی . حجاب من واقعا کامل بود و هیچ مشکلی فکر نمی کنم از این بابت داشته باشم. خیلی ها گفتند به خاطر ماسک گیر دادند. در صورتی که من هر جا می روم ماسک می زنم. نمی خواهم از خودمان تعریف کنم اما من و شهربانو کسانی هستیم که در شهرستان سمیرم ماسک تولید و در جاهایی که توان تهیه ماسک ...
پرنده باز: داستانی خارق العاده از جنگ و دوستی
بِردی این را به او گفته باشد. فکر نکنم حتی خودش هم بداند. بِردی پشتش را به من می کند. همان طور نشسته می چرخد. در حالی که دست هایش از دو طرف آویزان است می چرخد و رو به بالا از دریچه ی کوچکی در آن سوی اتاق به آسمان زل می زند. پزشک ارتش گفت من باید راجع به خاطرات دونفره مان با بِردی حرف بزنم. آن ها مرا با کشتی از بیمارستان دیکس به این جا آوردند. صورتم هنوز باندپیچی است. وسط جراحی ها گیر ...
طلاق مخفیانه شاخ های اینستاگرام
با افراد غریبه حرف می زد. ما هر روز از هم دورتر می شدیم و بالاخره اختلاف مان به حدی زیاد شد که به این نتیجه رسیدیم دیگر نمی توانیم با هم زندگی کنیم. حالا دنبال کننده های ما نمی دانند که در آستانه جدایی هستیم و در این مدت گاهی با هم در ماشین عکس گرفته و وانمود کردیم همه چیز بین ما عادی است. نمی دانم چطور باید این موضوع را برای دنبال کنندگان صفحه ام عنوان کنم. در پایان زن و مرد جوان با رای طلاق توافقی صادر شده از سوی قاضی دادگاه یکراست به سمت محضر خانه می روند تا طلاق شان را ثبت کنند. فاطمه شیخ علیزاده - حوادث روزنامه جام جم ...
روایت زندگی معتادی که این روزها خود مرکز ترک اعتیاد دارد | غرور سیاه
گفت کار داری بیا به همان آدرسی که به تو دادم. رفتارش برایم عجیب بود. او که مثل من بود و خانه پدری اش را دود کرده و به هوا فرستاده بود، چرا امروز می گوید من مصرف نمی کنم؟! چه اتفاقی برایش افتاده است. همان حس کنجکاوی که مرا به این روز نشانده بود سبب شد تا به آدرسی که گفت بروم. روز اول که به آنجا رفتم کارشان به نظرم مسخره و غیرمنطقی بود، دور هم نشسته بودند و هر یک خودشان را این طور معرفی می کردند، به ...
حباب خوشبختی های تقلبی
مندی از وجود مان در زندگی، این افراد در نهایت هیچ یک از تعریف های سعادت مندی را ندارند و در واقع یک نمایش پوچ و تو خالی از خودشان به جامی گذارند، در بطن زندگی آن ها هزاران مشکل وجود دارد و خیلی از آن ها مشکلات روحی و روانی دارند. مثل همین بازیگر معروفی کهبار ها شاهد حواشی آن بودیم و حالا مشخص شده است که روی همسر و حتی مادر همسرش دست بلند کرده است! همان زمان هایی که از خودش کلیپی منتشر کرده بود که ...
بدون صلح درونی با دیگری هم نمی توانیم کنار بیاییم
...، عاطفی، ارادی و ساحت عمل داریم. به دلیل واقعیت های بیرونی زندگی و یا این که خودمان مسیر را اشتباه می رویم تمام شاخه های این درخت وجودمان به بار نمی نشیند و سرسبز نمی شود. بخشی از ابعادمان را فراموش می کنیم به طوری که خودمان هم یادمان می رود که این بعد را داریم. مسلمانان مرا وقتی دلی بود / که با وی گفتمی گر مشکلی بود. ریتر اثری با نام دریای جان درباره عطار نوشته که خیلی جالب است. در این کتاب ...
الکل های تقلبی در بازار تهران
است و خواص ضدعفونی کننده دارد. اما حرف هر سه شان این است که: اول آب و صابون بعد اتانول مرد پشت دخل که متوجه وسواس و سؤال های پی در پی ام می شود، می گوید: ما به ادارات دولتی زیادی الکل می دهیم. چون مطمئنند چه چیزی از ما می خرند. اما متأسفانه بعضی از همکاران ما شیطنت می کنند و متانول دست مشتری می دهند و داخلش ایزو الکل می ریزند. همان اوایل شیوع کرونا اینجا 4 تا 5 مغازه را پلمب کردند. مغازه بعدی ...
عشقی که در آسایشگاه روانی،زن و مرد را به هم رساند،با قتل تمام شد/زن 4بار و مرد2 بار ازدواج کرده بودند
ای نداشت، من نمی خواستم با او زندگی کنم. از 315 سکه مهریه 50 سکه به او دادم و طلاق گرفت. بعد از رفتن همسر اولم رابطه ام با بهار بیشتر شد و یک سال قبل با او ازدواج کردم. چرا او را به قتل رساندی؟ هنوز مدتی از زندگی مان نگذشته بود که یکی از دوستان بهار راز بزرگی را از زندگی او برملا کرد. بهار 4 بار ازدواج کرده بود و به من گفته بود که دوبار ازدواج کرده است. از این موضوع خیلی ناراحت شدم و ...
من بچه دار نمی شدم اما زنم باردار شد!
مرد 33 ساله در حالی که دعا می کرد خداوند هیچ مردی را شرمنده زن و فرزندش نکند ، به مشاور و مددکار اجتماعی پنجتن مشهد گفت: من به کار بستن داربست مشغول هستم. 12 سال پیش از طریق یکی از آشنایان برادرم با همسرم آشنا شدم و به خواستگاری اش رفتم. همسرم در یکی از روستاهای اطراف مشهد زندگی می کرد. در مجلس خواستگاری به کبری گفتم من تمام تلاشم را برای خوشبختی ات می کنم و تنها از تو انتظار دارم که حجابت را ...
مهدی امیرآبادی: آیا عکسی دارید که من یک بار عدد 4 را نشان داده باشم؟
بیشتری از من می گرفتند، آقایانی بودند که به هیئت مدیره و ... وصل بودند. ما که به جایی وصل نبودیم، از این خبرها نبود. پول مان را که می دادند می گفتیم دستتان درد نکند. نمی دادند هم می گفتم چرا پول را نمی دهید. خیلی اهل حاشیه نبودم. مردم مرا می شناسند و نیاز به توجیه نیست. واقعا روز سختی بود. در آن دوران اصلا دوست نداشتیم به پرسپولیس ببازیم. اصلا آن قدر برده بودیم که به مظلومی لقب سوبله چوبله داده ...
همسر جان تراولتا درگذشت
قدردانی را ابراز می کنم. عشق و یاد و خاطره سال ها زندگی ام با کِلی را به یاد خواهم داشت. من چند وقتی باید در کنار فرزندانمان باشم که مادرشان را از دست داده اند، مرا ببخش اگر مدتی از هم دوریم. اما لطفا بدان که سیل عشق تو را در هفته ها و ماه های پیش رو احساس خواهیم کرد و التیام بخش مان خواهد بود. علاوه بر جری مگ گوایر (1996)، فیلم هایی، چون کمپ فضایی (1986)، دوقلوها (1988)، جک فراست (1998)، به ...
دردسرهای مستانه (4): غیبت ناگهانی منصور
، همسرش را کناری کشید و گفت: این دختر نگرانه، نمی خوای یه کاری کنی؟ حسن آقا: نگرانی چیه زن؟ خوب حتما کارش طول کشیده. این که نگرانی نداره. سیمین دخت: باشه، خوب یه زنگی یه تماسی یه خبری. حسن آقا: خوب حتما به مستانه گفته چه کار کنن این مدت. سمین دخت مستانه را صدا زد و گفت: مادر! راه تماس تو با منصور چیه؟ چه جوری باید با هم صحبت کنید؟ مستانه: صحبتی ...
عبدی: گل قهرمانی پرسپولیس را من می زنم/ مقابل فولاد برای 3 امتیاز به میدان می رویم
به گزارش جام جم آنلاین ، مهدی عبدی درباره آخرین وضعیت خودش در تیم فوتبال پرسپولیس گفت: خوشبختانه شرایط خیلی خوبی دارم و در این مدت تمرینات خیلی خوبی انجام دادم به طوری که موفق شدم توجه یحیی گل محمدی را به خودم جلب کنم. فکر می کنم در این چند بازی هم که به میدان رفتم گل محمدی از عملکردم راضی بود و خوشبختانه همه چیز خوب است. وی در خصوص اینکه به نظر می رسد بعد از گلزنی مقابل پیکان با ...
کارتن خوابی بعد از جنایت توهمی
ما بیاید، اما بعد از چند ساعت تماس گرفت و مدعی شد؛ دوستش به نام سهیل را کشته است. شوهرم فکر می کرد سهیل قصد دوستی با من را دارد و به همین خاطر او را کشت. بعد از این تماس به خانه برگشتم، اما اثری از محسن نبود تا این که با حضور ماموران مقابل خانه مان متوجه شدم حرف های محسن درباره قتل دوستش درست بوده است. تجسس های کارآگاهان برای دستگیری متهم ادامه داشت تا این که بعد از 40 روز از جنایت رد ...
اعتراف2 مرد افعانی: زن مسافرکش را به خاطر اینکه گوشی 500 هزار تومانی مان را گرفت و پس نداد،کشتیم
اما همین جا بنزین تمام کرد. دو نفر از دوستانم برای گرفتن بنزین مرا ترک کردند راننده هم داخل پارک است. به من هم گفتند داخل ماشین منتظرشان باشم. منتظر دوستانم بودم که پلیس مرا دستگیر کرد. بدنبال اظهارات پسر افغان مأموران راهی پارک چیتگر شدند و بدین ترتیب جست و جو بر ای یافتن مینا ادامه یافت. آنها از ساعت 9 تا 12 شب به جست و جو برای یافتن زن جوان پرداخته و درنهایت جسد او را داخل پارک در حالی ...
مجازی دیدگی؛ پدیده ای مخاطره آمیز برای خانواده
...> وی افزود: رسانه 2020 در عصر پست مدرن رسانه تک صدایی نبوده بلکه چندصدایی است. در واقع پست مدرن دنیای ژله ها و دوران سیال هاست، چراکه در دوران پست مدرن هیچ واقعیتی وجود ندارد و این انسان ها هستند که واقعیت را می سازند، یعنی یک موضوع آن قدر تکرار می شود تا همه باور کنند. در دنیای مدرن تلویزیون داریم که یک نفر حرف می زند و بقیه می شنوند. در دوران مدرن وب سایت ها می نویسند و همه می خوانند. وبلاگ داریم ...
روایت مددجوی کمیته امداد که حالا یکی از تولید کنندگان صندلی چرخ دار در کشور است | کاشف راز های پیش ...
را پشت سر می گذاشت. ازدواج می کند. صاحب 4 فرزند می شود اما به ناگاه، سال 89 همسرش را در پی ایست قلبی از دست می دهد. آن روزها را خوب به خاطر دارد. می گوید: دختر کوچکم یک ساله بود و پسر بزرگم پانزده ساله. ما زندگی خوبی داشتیم و زن و شوهر مهربانی بودیم و در فامیل، خوشبختی مان زبانزد بود اما بعد از فوت همسرم، 3 ماه از کمر فلج شدم و توانایی انجام هیچ کاری را نداشتم. نمی توانستم راه بروم ...