شش دانگ حواسم به جمکران و سربازی امام زمان (عج) بود
سایر منابع:
سایر خبرها
مهدی آمد اما با کت دامادی و شلوار فرم سپاه!
...، بی، چون و چرا قبول کردیم. وارد حیاط بغلی شدیم. باغچه کوچک با صفایی داشت. همه جا را سبز می دیدم. آرامش عجیبی پیدا کردم. یک دفعه سمت راستم امام را دیدم که روی بالکن نشسته اند. بدون عمامه. با عرق چین سفید. عروس دامادها توی صف جلو می رفتند برای عقد. از همان اول اضطراب افتاد به جانم. خطبه عقد را پاک فراموش کرده بودم. همه تب و تاب دلم برای دیدن امام بود. تا خطبه عقد زوج جلوی ما خوانده ...
(تصاویر) جزیره ای که در آن زنان را برای ازدواج می دزدند!
که می خواهد با زنی ازدواج کند او را می دزدند. با وجود اینکه گروه های مدافع حقوق زنان مدت ها است که خواهان ممنوعیت این کار شده اند، اما همچنان در بعضی نقاط سومبا، جزیره ای دورافتاده در اندونزی، جریان دارد. اما در پی ضبط ویدیویی دو مورد عروس دزدی و پخش آن ها در شبکه های اجتماعی، دولت مرکزی حالا خواهان پایان یافتن این کار شده است. حس می کردم دارم می میرم سیترا ...
روایت فارس من | از رنجی که بانوان سرپرست خانوار می برند
پسرها بیشتر از دخترها اهمیت می دادند. حتی سر سفره گوشت ها را بیشتر به برادرها می دادند. من همیشه اعتراض می کردم. می گفتم نباید بین ما فرق بگذارید. مامان همیشه از ما حمایت می کرد، ولی پدرم عاشق پسر بود. مامان اگر برای ما لباس می خرید بابا دعوایش می کرد. 2 | در داروخانه کار می کردم که با شوهرم آشنا شدم. اولش هم شوهرم را دوست نداشتم ولی به اصرار خانواده راضی شدم. البته اوایل ازدواج زندگی ...
ماجرای دو پرستار شجاع که کرونا را شکست دادند
و باید می رفتم سر کار. در بیمارستان احساس کردم که حالم خوب نیست و به همکارم گفتم که من از صبح احساس تنگی نفس و بدن درد دارم و شب گذشته هم تب کردم. اصلا دوست نداشتم که سی تی اسکن بدهم چون خودم احساس می کردم که مبتلا شدم و نمی خواستم قبول کنم که خودم کرونایی شدم. با این حال با همکارم رفتیم برای سی تی اسکن که همان جا مشخص شد ریه هایم درگیر شده است. به مسئول شیفت اطلاع دادم به من گفت که به خانه بروم ...
شهادت محسن حججی کربلایی در دل های اهل دل برپا کرد
...، رو به رفقا، رو به خانواده ام، رو به رهبر عزیزم و رو به حرم. حرامزاده ای خنجر به دست است و دوست دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمه گاهم هیچ ترسی در من نیست. تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز و امامم سید علی خامنه ای و فرمانده ام حاج قاسم و به رهبرم بگویید که اگر در بین مردمان زمان خودت و کلامت غریبید ما اینجا برای اجرای فرمان شما آمده ایم و آماده تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد ...
میزگرد خانواده| بررسی مشکلات حقوقی مادران سرپرست خانواده با حضور همسر شهید رضایی نژاد/ تعارض بین حضانت، ...
حقوق همسرم قطع شود. راه حلی که بعد از پیگیری های بسیار به من دادند این بود که به بانک بروید و بدون اینکه بگویید حساب را برای دریافت حقوق می خواهید، برای خودتان و دخترتان حساب بانکی باز کنید تا حقوق را به حساب شما واریز کنیم. آنجا به من گفتند برای افتتاح حساب آرمیتا باید پدرش حضور داشته باشد و وقتی گفتم همسر من در قید حیات نیست گفتند باید از ولی آرمیتا وکالتنامه بیاورید. نکته جالب دیگر این ...
■ حجت الاسلام والمسلمین قرائتی؛ بهره وری در نماز
هم برایش هست. یعنی این لباس برایش یک ورزش هم هست. لباس برای ورزش نیست. لباس شستن برای لباس شستن است. منتها در لباس شستن عرق بدن هم بیرون می آید. یک ورزش برای هضم غدا هم هست. شما که می روید نماز جمعه هدف نماز جمعه است منتها در راه که می روی راه رفتن یک ورزش هست. اصول اقتصادی هم هست حالا نکاتی گفتیم هشت تا را گفتیم در جلسه قبل نه: از چیزهایی که در تولید اثر مسی کند یا در بهره وری مسأله دسته جمعی بودن ...
دستور رهبری درباره کرونا حجت را برما تمام کرد/ برای حفظ سلامت مهمانان از آرزوی خود دست کشیدیم
افرادی که برای اجرای تصمیمات خود با برگزاری مراسمات متعدد عروسی، جان عزیزان خود را به خطر انداخته و بدون درنظر گرفتن سلامت دیگران فقط حرف خود را به کرسی نشاندند. در میان هیاهوی ناشی از شیوع کرونایی، خبری توجه ما را به خود جلب کرد. خبر از ماجرای عروس و داماد جوانی حکایت داشت که از مهمانان خود دورادور پذیرایی کرده بودند. آنچه به گوشمان رسید داستان عروس پرستار و داماد جوانی بود که ...
دروازه شهادت هیچ وقت در کردستان بسته نشد
.... رفتن شان به سپاه به خاطر جلب رضایت شما بود، یا انگیزه های دیگری هم داشتند؟ اوایل من هم فکر می کردم شاید آقا جواد صرفاً به چشم یک شغل به کارش نگاه می کند، اما بعد ها متوجه شدم به خدمتش اعتقاد دارد و می دیدم هر وقت در جمعی حضور دارد که یک عده حرف های ضد انقلابی می زنند، ناراحت می شود و جمع را ترک می کند. بعد از ازدواج متوجه شدم خدا من را قسمت کسی کرده است که آرزوی وصالش ...
برخورد نزدیک از نوع چندم!
انتظار را دارید. پس از آنکه کتابم را به اتمام رساندم، به ضیافت شام باشکوهی در نیویورک دعوت شدم که توسط یک سازمان یهودی ترتیب داده شده بود و آنجا، من خودم را در آیینه ای در اتاق رقص هتل ورانداز کردم و همان زنی را در پس آن دیدم که دیگران در نگاه اول می بینند. مردم زبان ناخودآگاه پنهانی دارند. قوم و خویشم همیشه به چشم غریبه به من نگاه کرده بودند؛ اما حالا دلیلش را درک می کنم و این، مایه آسودگی خاطرم ...
بیست هزار آرزو دومین رمان چشمه علایی
که در فضای مجازی باهم آشنا می شوند و به هم دل می بازند. متن پشت جلد کتاب: هنگام شانه کردن موهایم، رشته های نقره ای را لابه لای گیسوانم می بینم و آن ها را لمس می کنم. موهای نقره ای من، نشانه های راه پرفرازونشیبی هستند که در زندگی پیمودم... هر بار که نفسم از ترس بند آمد و از شدت غم مثل ابر بهار گریستم یا از شدت خشم مثل مار به خود پیچیدم، یکی از موهای سیاهم رنگ باخت و نقره ای شد ...
همه چیز درباره سقط جنین غیرقانونی | سقط جنین بدون آمار، بدون پیگیری
که گفتم و هرچه در اداره پزشکی قانونی زار زدم که من قرص اعصاب می خورم، گوش هیچ کس بدهکار نبود. مثل یک نوار ضبط شده تکرار می کردند که این کار سقط جنین محسوب می شود و غیرقانونی است. هیچ راهی نداشتم جز اینکه خودم دست به کار شوم. از طریق چند آشنا 10 عدد قرص میزوپروستول را که آن زمان یک میلیون و 200 هزارتومان برایم تمام شد، خریدم و مُردم و زنده شدم تا سقط کردم. ملیکا هنوز هم داستان سقط جنینش را با غصه ...
پل معلق: داستان کوتاه خارجی از آلیس مونرو
...> نیل، یک بند می خندید و سرش را تکان می داد. جینی گفت: می شود دیگر راه بیفتیم که هوا بیاید تو؟ خیال نمی کنم باد زدن آن قدرها فایده ای داشته باشد. نیل گفت: باشد. و ماشین را روشن کرد و دنده عقب گرفت و دور زد. باز هم داشتند از جلو ورودیِ آشنای بیمارستان می گذشتند، با همان سیگاری ها یا سیگاری های دیگری که با لباس های غم انگیز بیمارستان، سِرُم به دست قدم می زدند. فقط هلن باید بِهمون ...