سایر منابع:
سایر خبرها
متهم: قصد انتقام داشتم
شد شروع به داد و فریاد کرد. از ترس آبرویم او را خفه کردم. متهم درباره تهیه عکس گفت: این ماجرا به سال ها قبل بر می گردد. در نوجوانی با برادر و شوهر مقتول به نام سجاد و بهرام دوست بودم. ما در یک محله زندگی می کردیم و همکلاسی بودیم. روزی متوجه شدم آن ها پشت سر من حرف زده اند و به همه بچه های محل گفته بودند مورد آزار قرار گرفته ام. این موضوع باعث شد همکلاسی هایم مرا مسخره کنند و تحقیر شوم ...
تهدید و اخاذی مرد فروشنده از زن مشهدی با عکس بی حجاب
نداشت و هر چند وقت سر کار دیگری می رفت. این موضوع آرام آرام موجب بروز مشکلات مالی شد به طوری که حتی از پس اجاره خانه بر نمی آمدیم، به همین دلیل مدام با هم جر و بحث می کردیم . در این میان دخالت خانواده شوهرم موجب شعله ور شدن آتش اختلافاتمان می شد تا جایی که فرشید با هر اعتراضم، مرا کتک می زد. او حتی به فرزند کوچکم رحم نمی کرد. دیگر از این وضعیت خسته شده بودم و هیچ احساس محبت و دلبستگی به ...
اعتیاد مرد، انگیزه زن برای همسرکشی
کینه ای که از شوهرم داشتم او را به قتل رساندم. من چاره دیگری نداشتم. متهم گفت: من وقتی 11ساله بودم با شوهرم ازدواج کردم. او پسرعموی من بود و ما با تصمیم خانواده با هم ازدواج کردیم. یکی، دو سالی از زندگی ما گذشته بود که متوجه شدم شوهرم اعتیاد دارد. بسیار بدرفتار بود. خیلی من را کتک می زد. با این حال چون بچه بودم و وحشت شدیدی داشتم چیزی به خانواده ام نمی گفتم. زندگی من به همین روال بود ...
قتل رزم آرا از زبان خلیل طهماسبی
که من بلافاصله دومین و سومین تیر را خالی کردم که رزم آرا افتاد. من می خواستم از کشته شدن او اطمینان حاصل کنم ولی تیر چهارم در لوله گیر کرده بود و من نگران بودم که مبادا او نمرده باشد چون کاردی با خود همراه داشتم خواستم با کارد کار او را بسازم ولی تا رفتم دست به کارد ببرم به من حمله ور شدند و دیگر نفهمیدم که چه شد ولی بعداً متوجه شدم که سرم را شکسته اند. در آن روز من تنها وحشتم این بود که ...
با جیغ و داد به تک تکشان گفتم: مهدی شهید شده!
...> بچه ها را جمع کردند، رفتیم خانه. بی قرار بودم، بی قرارتر شدم. مثل مرغ گیج دور خودم می چرخیدم. هول ودستپاچه. عید فطر برایم روز عزا بود. نمی دانم چند روز بعدش برادرمهدی آمد دنبالمان. فقط یادم هست روز های بمباران تهران بود. گفت: بریم دماوند؛ هم خودتون یک کم آرامش بگیرید هم مجتبی. آب و هوای دماوند هم نتوانست حال و روزم را رو به راه کند. فقط می گفتم: بریم. در سیاهی قیرگون شب در ...
عروسی خوبان بدون جشن و پایکوبی
دوستان سلامت هستند چون اگر در جشن ما به کرونا مبتلا می شدند تا آخر عمر خودمان را نمی بخشیدیم. هانیه یک هفته ای است که با چادر سفید راهی خانه بخت شده. می گوید روز عید با همسرم مقابل بارگاه امام رضا(ع) ایستادیم و از خدا خواستیم به زندگی مان برکت دهد. او مثل خیلی از دخترها آرزو داشت با لباس عروس و در میان هلهله و شادی میهمان های جشن عروسی اش بدرقه شود، اما زندگی با همین زیر و بمش زیباست: 24 آذر ...
مهدی فردای همان روزی که خواب دیدم پرنده شده به شهادت رسید!
را بچرخاند. از جلوی بیمارستان رد شدیم. انگار تمام غم های عالم را یکجا ریختند توی دلم. -چرا رد شدیم؟ فریده باز بیرون را نگاه می کرد. شانه اش را تکان دادم: دارم می گم چرا رد شدیم؟! پیشانی اش را چسباند به شیشه. بغضش ترکید: آره شهید شده! از شدت بی تابی بیهوش شدم. وقتی چشمم را باز کردم دیدم توی خانه دایی مهدی هستم. پشت دستم می سوخت. دیدم بهم سرم وصل کرده اند ...
این زن از قتل شوهرش پشیمان نیست
ساله بودم به اجبار خانواده به عقد پسر عمویم که 6 سال از من بزرگتر بود در آمدم. یکی دو سال اول زندگی خوبی داشتیم، اما بعد از مدتی متوجه شدم او معتاد است. با این حال حرفی به کسی نزدم و به زندگی ادامه دادم، اما هر چه از زندگیمان بیشتر می گذشت رفتارش بدتر می شد او نه تنها مواد را کنار نگذاشت بلکه اخلاقش هم روز به روز بدتر می شد. کتکم می زد، ناسزا می گفت و خیلی با من بدرفتاری می کرد. من تازه به سن ...
کهریزک و کارخانه های صنعتی و بوی نامطبوع
های پینه بسته اش برداشتم گفتم سلام؛ چند تا سوال داشتم. از لهجه اش فهمیدم که از مهمانان افغان است، گفت بگو دخترم چیزی شده؟ کسی تو را اذیت کرده؟ خندیدم و گفتم نه نه فقط چند تا سوال دارم، با سر به من فهماند که منتظر سوال است؛ گفتم می خواهم بدانم زمین هایتان را چگونه آبیاری می کنید این رود از کجا می آید، می گوید: این زمین های کشاورزی همه برای مش باقر است من و آن پسر (به پشت سرم اشاره می کند ...
قاتلی که پسربچه ای را با 89 ضربه چاقو به قتل رسانده بود+عکس
این قاتل را می خوانید. چند ساله هستی؟ متولد سال 74 هستم. از 22 سالگی تا حالا به اتهام قتل در زندانم. قبل از دستگیری شغلت چه بود؟ یک مدت در یک چاپخانه، کار صحافی می کردم، اما فقط یک مدت کوتاه بود. بعد بیرون آمدم و اغلب اوقات در خانه بیکار بودم و سرم در لاک خودم بود. گوشه ای کز می کردم و با کسی حرف نمی زدم. چرا گوشه گیری می کردی؟ 10 سالم بود. یک روز ...
گوینده مشهور خبر چطور از تلویزیون اخراج شد
قرنطینه و همچنین قطع همکاری ام با سازمان در خانه بودم؛ شروع کردم متن های ادبی نوشتم. دل نوشته خواندم که این مضمون را داشت که اگر کسی شدم و نام و نشانی دارم با این مردم و رسانه داشتم. چهره شناخته شده تلویزیون در پایان گفت: همیشه گفتم در مرحله اول لطف خدا و سپس لطف مردم بوده است که به اینجا رسیدم. در بین همین مردم هستم و با همه مشکلاتشان من هم در کنار آن ها قدم می زنم در نقاط مختلف حضور پیدا می کنم، کنارشان هستم با آن ها معاشرت می کنم و از لطفشان سپاسگزارم. منبع: رکنا ...
کرونایی ها زامبی نیستند/ بعد از 3 بار تست دادن باز هم کرونا مثبت بودم
علائمی نداشتم و با کرونا درگیر نشدم اما یک ماه و نیم بعد از بهبودی همسرم دچار بی حالی و درد در قفسه سینه ام شدم. به پزشک قلب و عروق مراجعه کردم و تست ورزش هم دادم ولی هیچ گونه مشکلی نداشتم و آزمایش خون دادم و متوجه شدم که غلظت خون شدید دارم و "آی جی ام" من مثبت بود و درگیر کرونا نوع حاد شده بودم. بیست و یک روز در خانه قرنطینه شدم، با فرزندانم در ارتباط بودم اما ماسک سفید در چهره ام خودنمایی می ...
مرداب وحشتناک برای زن جوان در فضای مجازی!
که اکنون برای نجات از این مرداب وحشتناک به هر رشته امیدی دست می آویزد. او که با کورسوی امیدی برای حفظ زندگی اش وارد کلانتری سناباد مشهد شده بود، درباره این ماجرای تاسف بار به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 14 سال قبل با کیان ازدواج کردم و صاحب یک دختر شدم، اما هیچ علاقه ای بین من و همسرم وجود نداشت. او مردی متکبر و خودبین بود به طوری که مرا در خانه نمی دید، حتی نظراتم را درباره هر موضوعی به تمسخر می ...
مهدی آمد اما با کت دامادی و شلوار فرم سپاه!
تا اتاق دست ما بود و بقیه خانه در اختیار آنها. فقط اسمش بود عروس شده ام. دامادی در کار نبود. از فردای عروسی با لباس سپاه رفت قم سال اول زندگی مان یک پایش تهران بود یک پایش قم در تیم حفاظت آقای اژه ای، صانعی، جوادی آملی، اردبیلی و هاشمی رفسنجانی خدمت می کرد. هفته تمام می شد و اگر مهدی دو روز به خانه سر می زد، جشن می گرفتم. دلش برای جبهه می تپید. سپاه بهش اجازه اعزام نمی داد ...
کوچه ای در شیراز که با زباله سبز شد + عکس
بگذرد وضع همین است پس خودم دست به کار شدم. علاقه زیادی به گل و گیاه داشتم برای همین به همسرم پیشنهاد دادم تا برای بهتر شدن وضعیت چند گلدان بزرگ بخریم و سر کوچه بگذاریم. پول کافی نداشتیم و بعد از یک ماه توانستیم با پس انداز این گلدان ها را بخریم، اما عمر این خوشی خیلی کوتاه بود؛ صبح نشده گلدان ها را دزدیده بودند. خیلی ناراحت شدم، اما کوتاه نیامدم. فردای آن روز، نامه نگاری به ...
ماجرای دو پرستار شجاع که کرونا را شکست دادند
روز پیش در کنار دکتر، بیماران کرونایی را که حال شان وخیم بود اینتوبه می کردم، حالا این بار باید خودم منتظر لوله پلاستیکی می شدم که وارد مجرای تنفسی ام شود تا اکسیژن را به ریه هایم برساند. اما من با بقیه، یک فرق مهم داشتم! بارها در همین اتفاق، شاهد بودم افرادی اینتوبه شده بودند و برگشتی برایشان اتفاق نیفتاده بود بنابراین دلم می خواست داد بزنم که من را اینتوبه نکنید، من هنوز می خواهم بجنگم اما نفسم ...
ماجرای درخواست عجیب زن خائن از شوهرش/او کجا فرار کرد؟
به پزشک مراجعه کند اما او اهمیتی به خواسته هایم نمی داد تا این که من به دلیل همین کمبودهای عاطفی، با جوانی در فضای مجازی آشنا شدم و با او ارتباط تلفنی برقرار کردم. جمال ساکن رشت بود و ما از طریق شبکه های اجتماعی با یکدیگر درددل می کردیم تا این که بالاخره یک روز تصمیم به فرار از منزل گرفتم و با اتوبوس به رشت رفتم. جمال به استقبالم آمد و مرا به خانه اش برد. حدود یک ماه در شمال کشور بودم و ...
روایت فارس من | از رنجی که بانوان سرپرست خانوار می برند
را برساند. هیچ وقت دستم را پیش کسی دراز نکرده ام و از روزی هم که طلاق گرفته ام تا الان از پس زندگی برآمده ام. خوشم نمی آید زندگی ام را با دیگران مقایسه می کنم. از شوهرم که جدا شدم، با خودم می گفتم بهترین شرایط را برای پسرم ایجاد می کنم، اما زندگی روی سختش را به من نشان داد. بعد از طلاق هم مرد خانه بودم، هم زن خانه، هم باید مادری می کردم هم پدری. دیگر جان و توانی برای تربیت درست بچه در من باقی نمی ...
جاوید خوشابی چطور 4 نفر را از مرگ نجات داد
...> سیدعلی ابوصالح، پدرخانم مرحوم جاوید می گوید: جاوید عین بچه خودم بود، از همان کودکی می شناختم و با توجه به اینکه من کارمند شرکت نفت بودم و به مسجد ولایت فقیه می رفتم، او هم در آنجا فعالیت می کرد و یک بچه مسجدی و بسیجی تمام عیار بود و حتی در استخدام شرکت نفت، بنده چند نفر از جمله آقا جاوید را قبل از اینکه دامادم شود، به آنجا معرفی کردم و الحمدالله قبول هم شد و امسال هجدهمین سال سابقه کاری اش در شرکت ...
آرن داوودی: احساس می کردم در تیم ملی مفید نیستم | هر ثانیه بسکتبال برای اوشین زجرآور شده بود
به لرزیدن، چون تا به حال در لیگ بازی نکرده بودم و استرس داشتم، اما به محض اینکه رفتم داخل زمین، توپ اکبر اسبقی را از نیمه دزدیم و گل زدم. حمله بعدی هم توپ دست من بود و آیدین کبیر داشت دفاعم می کرد که شوتم وارد سبد شد. بعد ها آیدین بهم گفت آنقدر رنگم سفید شده بود که او دلش سوخته و کمی از من فاصله گرفته است. به هر حالآن روز برای من یک روز خاطره انگیز شد در واقع برایم مثل روز موعد بود و باعث شد که در ...
پس از 23 سال زندگی با همسرم به بن بست رسیدم
تشدید و هر روز حالش نسبت به روز قبل بدتر می شد انگار به حد انفجار رسیده بودم فقط منتظر یه جرقه بودم تا مثل انبار باروت به هوا بروم چند بار دست به خود زنی نمودم ولی ناموفق بودم . هنوزاولین فرزندم یکسال و نیم نداشت که یک دفعه همسرم دچار سکته مغزی شد که بدنش مبدل به یک جسم بی تحرک شده بود که پرستاری ازوی وظیفه جدیدم شده بود بالاخره با مراقبت های شبانه روزی و دعاهایم، وی جانی دوباره گرفت ولیکن ...
حاضرم جانم را فدای کشورم می کنم/ کارمند بنیاد شهید سردشت افشاگر جنایات شیمیایی صدام شد
روزها به گفتگو نشسته ایم. لطفا در ابتدا خودتان را معرفی کنید بنده لیلا معروف زاده، در سال 1346 در شهرستان سردشت به دنیا آمده ام، تا مقطع دیپلم تحصیل کردم و پس از آن در سال 1360 وارد دوره آموزشی هلال احمر شدم.دو سال آموزشیار نهضت سواد آموزی بودم و چند سال بعد کارمند بنیاد شهید شدم و سال 1366 ازدواج کردم. همسرتان نیز در جنگ حضور داشته است؟ بله. ایشان سال ...
کارکرد هنر سخنوری در مراجعه به کنسولگری!
شدن خودم را به او نشان بدهم که من همچنان منتظرم. از شدت سرما دست هایم را به بازوانم می کشیدم و کلاه تابستانی را درآوردم و بر سرم گذاشتم. آن کارمند که کت و شلوار رسمی بر تن داشت با آسودگی با همکارش سخن می گفت و گاهی از جایش بلند می شد و به داخل اتاقی دیگر می رفت و پس از چند دقیقه باز می گشت و مراجعه کنندگان غرو لند می کردند و می گفتند: ای بابا، باز هم رفت. حالا دیگر در سکوت و سرما در دلم ذکر یا ...
قرص اورژانسی تنسی، بعدش یبوست شدم
سوال مخاطب نی نی بان: سلام باکره هستم من 12 روز پیش رابطه مقعدی داشتم که یه قطره مایع منی به سمت واژن سر خورد زود رفتم شستم و کامل خشک کردم خودم و 5 ساعت بعد قرص ارژانسی تنسی خوردم از همون موقع دل درد دارم که چند روز بعدش یبوست هم شدم و دو روزه قرص مسهل میخورم و حالت تهوع گرفتم تروخدا کمکم کنید ممکنه باردار شم ؟ پاسخ دکتر مرجان قاجار، جراح و متخصص زنان زایمان و نازایی: دوست ...
بخشیدن قاتل به خاطر پسر عمه
...، اما بعد از پایان جشن تولد، درگیری بین برادرزن و داماد رخ داده و منجر به قتل مرد جوان شده است. رفتار عجیب مادر مقتول درخصوص شب حادثه گفت: شب حادثه خانه دخترم میهمان بودیم و پسرم به تنهایی به میهمانی تولد آمده بود. حامد مدتی قبل به خاطر یکسری اختلافات از همسرش جدا شده بود و دخترش نیز با مادرش زندگی می کند. زن میانسال ادامه داد: پسرم مدتی در تربت جام بوتیک داشت و تنها زندگی ...
نان و آفتاب ؛ داستان هایی کوتاه از حال و هوای جنگ و روزهای انقلاب
جای تعجب داشت! باید از مُرد مردم حرف می زد، انسان که نبودند! غذایش را روی میز از قبل آماده کرده بودم. تا وقتی می آید مجبور نشوم داخل آشپزخانه غرغرش را بشنوم و قیافۀ زشتش را ببینم. رفتم لب طاقچه. کنار پنجره نشستم. حس می کردم که چه می کند. سرش را از آشپزخانه آورد بیرون و گفت: عاشق شده ای بی ناموس؟! چقدر چندشم شد از حرفش. اولین بار بود که به خود جرئت داد این لفظ زشت را به من ...