نمازی: جمله مانور تجمل هاشمی را با گوش های خودم شنیدم
سایر منابع:
سایر خبرها
نباید به باشگاه پرسپولیس می رفتم اما کاری که انجام دادم دلیل داشت
استقلالی ها در جلسه بودم تصمیم گرفتم به احترام سرمربی قبلی ام به آنجا بروم و بگویم که با استقلال قرارداد بستم و فقط به احترام وی به دیدارش رفتم. هنگامی که وارد باشگاه پرسپولیس شدم آقای رسول پناه در آنجا حضور داشت و همانجا شنیدم آقای گل محمدی در محل تمرین تیمش اعلام استعفا کرده است. وی تاکید کرد: وقتی این موضوع را شنیدم بلافاصله باشگاه پرسپولیس را ترک کردم و به خبرنگاران گفتم فردا تکلیف ...
عامل جنایت در جنوب تهران: می خواست شهادت دروغ بدهم؛ او را کشتم
حادثه 24 - فرید اصرار داشت که در پرونده درگیری شهادت بدهم اما من نمی خواستم برای خودم دردسر درست کنم، همین مسئله باعث شد جان فرید را بگیرم این اعترافات پسری جوان است که در جلسه آخرین دفاع پیش روی بازپرس جنایی تهران مطرح کرد. روز 24 اردیبهشت ماه سال گذشته، گزارش یک درگیری خونین در جنوب تهران به پلیس اعلام شد و گروهی از مأموران تحقیقات خود را در این خصوص آغاز کردند. پسری جوان در این ...
چرا مدافع جدید استقلال به پرسپولیس رفته بود؟
با استقلالی ها در جلسه بودم تصمیم گرفتم به احترام سرمربی قبلی ام به آنجا بروم و بگویم که با استقلال قرارداد بستم و فقط به احترام وی به دیدارش رفتم. هنگامی که وارد باشگاه پرسپولیس شدم آقای رسول پناه در آنجا حضور داشت و همانجا شنیدم آقای گل محمدی در محل تمرین تیمش اعلام استعفا کرده است. وی تاکید کرد: وقتی این موضوع را شنیدم بلافاصله باشگاه پرسپولیس را ترک کردم و به خبرنگاران گفتم فردا ...
چرا جای مضروب و ضارب عوض شد؟
چه نوشتند ولی خانم ف و خواهرشان را از ابتدا به مرکز استان فرستادند و یکسال بعد جلسه نهایی در شهرستان برگزار شد و من هم وکیل داشتم که از طرف اعضای نظام پزشکی کنگان به من معرفی شده بود و پیگیری هزینه های آن را مرحوم دکتر گل علیزاده انجام دادند و نظام پزشکی هزینه ها را متقبل شد و جلو رفتم . این یک درگیری عادی نبود و من جلوی همه در مطب و محل کارم کتک خورده بودم و با دیدن حمایت های نظام ...
امین حاج قاسم تاب فراق فرمانده اش را نداشت
سرافراز می کند که سرافرازی بالاتر از شهادت نیست. مصطفی خیلی دوست داشت شهید شود. از چند سال پیش که عراق می رفت در خانه راه می رفت و از شهادتش می گفت. یک بار هم با کت و شلوار عکس انداخت و گفت من که شهید شدم بنویسید مهندس! گفتم این حرف را نزن ان شاءالله عکس عروسی بگیری. بعد از همکاران و برادرانش حلالیت خواست و گفت جایی که من می روم برگشتی ندارد. می دانست شهید می شود. الان می فهمم ...
خدایا! از عمر من بگیر و به عمر رهبرم بیفزا
...؛ اما موفق نشد حاجی را ببیند، حتی یک روز قبل از شهادت رفت و دوباره تمام گردان ها را گشت که شاید آمده باشند؛ ولی حاجی نیامده بود. آن شب به همرزمش، حاج آقا رهبر وصیت می کند که: اگر من شهید شدم و حاج قاسم رو دیدید سلام من را بهشون برسونید و بگید خیلی دنبال انگشتر شما بودم، انگشتر رو واسه خانواده ام بفرستید. عملیاتی که داداش رضا در آن شهید شدند آغاز آزادسازی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا بود ...
مرد دستفروش: قتل عمد را قبول ندارم
...: آن شب به خاطر اختلاف حساب با پیمان درگیر شدم. در آن درگیری او با میله آهنی به من حمله کرد و من برای دفاع از خودم با همان میله به سرش ضربه زدم. وقتی او را خونین روی زمین دیدم از ترس سوار وانت کردم تا به بیمارستان برسانم، اما در مسیر راه فوت کرد. وقتی مأموران به من مشکوک شدند از ترس فرار کردم و جسد را بین راه انداختم و گریختم. با اقرار های متهم، او بعد از بازسازی صحنه جرم روانه زندان ...
زندگینامه شهید عزت اله صوفیان نیستانی
به گزارش ایثار واحد استان مرکزی ، شهید عزت اله صوفیان نیستانی فرزند محمد اسماعیل در تاریخ هفتم خرداد 1329 در شهرستان اراک بدنیا آمد شهید معظم در سال 59 در ابتدای جنگ عازم جبهه خونین شهر شد که در آنجا نزدیک دو ماه انجام وظیفه نمودند و در همان روزهای اول جنگ که موقع حکومت بنی صدر خائن بود و در حالیکه نیروهای بعثی روز به روز درخرمشهر پیش می آمدند وی درسنگرهای اسلام و دفاع از کشور انجام وظیفه می نمود ...
آخرین روز زندگی احمد شاه مسعود چگونه گذشت؟
. آن روز چقدر خندیدیم! آمرصاحب (مسعود) بسیار خوشحال بود. بعد از ظهر در اتاق بودم که صدای بلندش را شنیدم: پری! پری! او عادت داشت وقتی وارد باغ می شد مرا صدا کند. از پنجره خم شدم. در حالی که سرش را به طرف بالا گرفته بود گفت: مه، خیلی زیاد بود، فردا اینجا را ترک می کنم. دوربین فیلمبرداری را بردار و بیا پایین، می خواهم از شما فیلم بگیرم. هنگامی که به تراس ...
ناگفته های شکوری راد از انقلاب فرهنگی، منافقین و دفتر تحکیم وحدت
...: از فعالیت های انقلابی تان می گفتید؟ شکوری راد: در اطراف دانشگاه تهران که محل رفت و آمد من به آموزشگاه بود گاهی دانشجویان تظاهرات می کردند. آنها به مشروب فروشی ها و بانک ها یورش می بردند و شیشه های آنها را می شکستند. مشروب فروشی نماد ابتذال بود و بانک مظهر سرمایه داری فضای انقلاب اسلامی هم متأثر از چپ بود. در آن زمان در کل وقتی انقلابی در هر نقطه از دنیا به وقوع می پیوست تلقی چپ از آن می شد. مثلا در عراق و سوریه انقلاب بعث به راه افتاد که جنبشی چپ بود. ی ...
صدور کیفرخواست در پرونده دکتر قاتل
مردی عقد کرده و 20روز بعد مراسم عروسیشان بوده است. تازه داماد می گفت زمان حادثه در پارکینگ بوده است تا اینکه از طریق همسایه ها متوجه آتش سوزی شده است. با وجود این قاضی دستور بازداشت داماد را صادر کرد تا اینکه او در بازجویی ها به قتل نوعروسش اقرار کرد. وی گفت: 4سال قبل با همسرم در دانشگاه آشنا شدم. بعد از مدتی به خواستگاری اش رفتم و عقد کردیم اما از 3سال قبل اختلافاتمان شروع شد و این همه سال ...
پناهیان: از جریان لیبرال، انتظارِ تخریب بیش تر داریم، اما از نیروهای انقلابی انتظار دقت بیش تر
! ابداً این طور نبود، اصلاً ما بعد از تلویزیونی شدن، خیلی از کارها را دیگر نتوانستیم انجام بدهیم. قبل از تلویزیونی شدن، آیت الله خوشبخت (ره) به بنده فرمودند تو دیگر با صوت، روضه نخوان گفتم چرا؟ من عشق روضه خواندن به این صورت را دارم ... ، فرمود: چون تو حرف های مهمی می زنی، اما وقتی این روضه را می خوانی، فکر می کنند تو روضه خوان هستی و حرفت را گوش نمی دهند! ایشان 20 سال پیش این را به من فرمودند. ...
روایت شهید ترور از درگیری هایش با منافقین/ دست بازی که دست هایش را فدا کرد- اخبار فرهنگ حماسه و مقاومت – ...
را بزنم. وقتی در را باز کردیم، دیدیم آشنا است. عده ای از بسیجیان آمدند و گفتند می خواهند از هیئت امشب به دیدنتان در منزل بیایند. اما بعد از گذشت ساعتی دیدم که رئیس جمهور وقت آقای خامنه ای به خانه مان آمد. شرمنده شدم و گفتم: سید اولاد پیغمبر! از شما انتظاری نداشتیم. ایشان گفت: پدرجان! این وظیفه من است که باید به آن عمل کنم. منافق را از طریق صدایش شناسایی کردم یک مزاحم تلفنی ...
اسکوچیچ: ذهنیت بازیکنان ایرانی باید تغییر کند
خاور میانه برای اولین بار در فرهنگی کاملا متفاوت حضور یافته بودم. در همان زمان علی کریمی هم در امارات بازی می کرد. مربیگری تان را با ریه کا و نتایجی درخشان آغاز کردید. آغاز مربیگری من، در شرایطی فوق العاده رقم خورد. در آغاز کار آن قدر صاحب پیروزی شدیم که به من لقب آقای صددرصدی داده شد. نخستین بازی ما مقابل اوسیک بود. من تا قبل از آن، مربی دوم تیم بودم و بعد از رفتن مربی اول، جایگزین ...
اسکوچیچ: شبیه مسعود شجاعی بازی می کردم/ بلاژویچ مثل فرگوسن بود
آن تلاش کنم. دیگر به سال های پایانی فوتبالم نزدیک شده بودم و بیشتر به دنبال این بودم که از فوتبال لذت ببرم. سه سال در تیم التحاد امارات بودم که مربی کروات داشت. این تجربه ای متفاوت برای من بود. از این جهت از چالشی جدید صحبت می کنم که رفتن به اسپانیا چندان تفاوتی از نظر فرهنگی برایم ایجاد نکرده بود، اما با حضور در خاور میانه برای اولین بار در فرهنگی کاملا متفاوت حضور یافته بودم. در همان زمان علی ...
گفت و گو با محمد علی چهل مرادیان شاهد عینی، جانباز و فرزند شهید واقعه 17 شهریور57
با خبرنگار حیات، اظهار داشت: من در آن روز ها 20 ساله بودم و به همراه خانواده ساکن یکی از کوچه های اطراف میدان "ژاله" بودیم و در روز 17 شهریور به اتفاق پدر و برادر دیگرم راهی تظاهرات شدیم که ناگهان رگبار گلوله به سمت ما شلیک شد. این جانباز انقلاب اسلامی افزود: در این واقعه تیری به قلب پدرم اصابت کرد که همان لحظه به شهادت رسید و من هم از ناحیه دست مجروح شدم و به زمین افتادم و بی هوش شدم. ...
5 برادر لباس رزم پوشیدیم و راهی جبهه شدیم
شان بودم به شهادت رسیدند. من هم به افتخار جانبازی نائل شدم. اسدالله متولد چه سالی بود؟ برادرم اسدالله متولد 29 شهریور ماه 1341 بود. ایشان دوره ابتدایی را در مدرسه پهلوی و راهنمایی را در مدرسه اروندرود تمام کرد و در هنرستان شهید چمران در رشته ساختمان دیپلم گرفت. اسدالله تابستان سر کار می رفت و از دستمزدی که می گرفت به افراد مستمند کمک می کرد. کار های بنایی خانه را انجام می داد ...
زندگینامه شهید مجید شهریاری
.... مشاغل اجرایی شهید شهریاری شهید شهریاری از سال 83 تا زمان شهادت نماینده دانشگاه شهیدبهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هسته ای بود. وی همچنین عضویت در انجمن هسته ای ایران، مدیریت گروه کاربرد پرتوها، عضویت در شورای آزمایشگاه و شورای فناوری دانشگاه، عضویت در کمیته تخصصی فنی و مهندسی هیات ممیزه، مشاور جمهوری اسلامی ایران در پروژه سزامی و برگزاری چهار کمیته علمی و ...
برای مدافع حرم شدن، من را با حضرت زینب (س) طرف کرد
روی پشتش سواری می داد و با او بازی می کرد. سال اول جنگ سوریه بود که به من گفت سوریه جنگ شده و من باید بروم، گریه و ناراحتی کردم، گفتم اجازه نمی دهم، حرفی از سوریه نزد تا سالی که حرم حضرت زینب (س) را بمباران کردند، دیگر ازخود بی خود شد. رفت سوریه، وقتی از آنجا تماس گرفت و صحبت کردیم احساس می کردم خیلی خوشحال است، صدای توپ خمپاره را که از پشت تلفن شنیدم ترسیدم، نگران شدم و گفتم احمد نمیترسی ...
شهید زنده ای که در سردخانه زنده شد
بیمارستان یک لحظه متوجه شدم که یک دکتر هندی بالا سر من است، دوباره بیهوش شدم و هیچ حرکتی نداشتم، اما صدای آن ها را می شنیدم ، دکتر هندی بعد از چک کردن ضربان قلب من گفت: این هم تموم کرد، ببریدش سردخانه. سردخانه های زمان جنگ هم مثل الان نبود که یک اتاقی بود که فقط دمای سرما داشت. یک خانم پرستاری بود که داشت در کنار شهدا راه می رفت، گفتم خدایا من اگر شهید شدم، پس چرا این خانم پرستار را می بینم ...
مسئول سابق وهابیت در سنگاپور چگونه شیعه شد؟
باز شد و نور خورشید عالم افروز امام خمینی (ره) ظاهر شد و قلبم یکباره با دیدن امام فرو ریخت و در چهره نورانی امام غرق شدم. و مردم بی قرار، قرار از کف دادند و صدای پر از خلوص آنان که می گفتند روح منی خمینی – بت شکنی خمینی فضای آنجا را در هم شکست و من شاهد پرواز روح آنان در گرداگرد امام بودم، بعد از بیانات گهر بار امام مسئولین محترم ما را برای دست بوسی امام به منزل حضرت امام راهنمایی نمودند و من ...
2 فرمانده در یک خط؛ ناگفته هایی از زندگی شیر دره پنجشیر
ها و عزیزانی دارند که هیچ وقت برنگشته اند. وقتی ازدواج کردید همسرتان درگیر مبارزه بود؟ من به دنیا نیامده بودم که او درگیر مبارزه بوده. من زمان حکومت داوودخان به دنیا آمدم که همسرم مشغول مبارزه بوده و بعد هم علیه دولت خلقی مبارزه می کرده (اشاره به حضور شوروی در افغانستان) یعنی سال ها بود که به خاطر کشورش می جنگید. بعد هم این مبارزه ها تا پایان عمرش ادامه پیدا کرد. بعد ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، پنج شنبه 15 شهریور 1245؛ خواندنِ احکام دیوانخانه به وقت شکار
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : دیشب [تارچی] بله شده بود، صبح رفتم حمام. چهار از دسته رفته سوار شدم. رحمت الله صبح از جانب میرشکار آمد که در لوارک کَل و بز هست، جرگه فوری بکنند؟ گفتم: چه عیب دارد. صبح شمس الدوله [یکی از همسران ناصرالدین شاه] آمد کاغذ و عریضه و دعاکتابی از پدرش موچولو میرزا 1 آورده بود که نهصد تومان باقی بروجرد بخشیده شود. یک کاغذ محرمانه پدرش به او نوشته بود. لابد شدم بعضی مضامین او را بعینها در این جا بنویسم که از نظر نرود. از تعارفات و تفصیل باقی بروجرد می نویسد: ...
روایت یک اهل هنر از شنیدن خبر شهادت برادرش در جبهه
بود مرخصی گرفتم و برگشتم، صبح 19 تیر سال 1362 تهران بودیم. سر خیابان اول مسجد رفتم، بچه های مسجد آماده یک تشییع جنازه دیگر بودند. واقعا سنگ تمام گذاشته بودند. احمد آقا که ماشین فولکس وانت داشت در همه مراسم شهدا سنگ تمام می گذاشت. به او گفتم تو زحمت افتادید؟! با لبخندی گفت وظیفه است. بعد به منزل رفتم، تمام خانم های فامیل و همسایه ها به دورش جمع شده و گریه می کردند. مادرم... مادرم که ...
شالبافان: شباهت مداحی ام به میرداماد به خاطر علاقه ام به اوست/ ماجرای شعری که هزاران نفر را دعاخوان کرد
) توانستم نظر مستمع را جلب کنم. * از اولین اجرایتان در حضور مقام معظم رهبری در سال 1395 بگویید که چه شد شما به مراسم حسینیه امام خمینی (ره) دعوت شدید؟ من قرار بود دو سال قبل از آن سالی که خواندم در محضر رهبر انقلاب بخوانم که شب اجراء به من زنگ زدند که برنامه جا به جا شده است. خیلی ناراحت شدم. از چند شب قبلش آماده شده بودم اما وقتی دو سال بعد یعنی 1395 اجرا کردم، خودم بیشتر راضی ...
جهادگری که فکر می کرد در قصر زندگی می کند + تصاویر
قرآن آرام می گرفت معلم قرآن مدرسه راهنمایی امام حسین (ع) کاشمر از سال های ابتدایی دهه 80 با حمیدرضا رفاقتی به هم زده است و یادآوری خاطرات سال های دورتر او را بیش از پیش دلتنگ شاگرد کلاس هایش می کند: سال 82 بود که معلم قرآن کلاسی شدم که حمیدرضا در آن درس می خواند. شاگرد منظمی بود و درس هایش را بدون چالش های معمول نوجوان ها پاس می کرد. گاهی مشکل لکنت زبانش بیشتر می شد و این طور ...
شرمندگی های بی پایان یک جانباز/بعد از جنگ این خانواده من است که می جنگد
و حلال کند. ما در کجای این تاریخ همچون گره ای سرگردان جامانده ایم، پشت سرمان انسانهایی بودند عطر حضور شان تا امروز در آسمان طنین انداز است، اما امروز در میان دنیا طلبی ها دست و پا می زنیم. این جانباز هیچ عکسی از آن دوران نداشت جز یک عکس که یکی از همرزمانش به یادگار نگه داشته بود، وقتی سراغ عکس های زمان جبهه و جنگ را گرفتم گفت: هیچ فکر نمی کردم قرار است زنده بمانم و این عکس ها به درد بخورد، من برای شهادت رفته بودم. و دیگر هیچ نگفت.... گزارش از زیبا کیومرثی پایان پیام/ 322 ...
تجربه دوماه عکاسی از درگذشتگان کرونا | نمی شد در خانه نشست
دوربین شدند و از تاثیرات کرونا بر زندگی مردم عکاسی کردند. سوژه ای که پرداختن به آن با همه اتفاقات تا آن روز متفاوت بود. قطعا عکس هایی که این روز ها و تاثیرات کرونا بر زندگی انسان ها را ثبت کردند، در سال های آینده اهمیت زیادی پیدا خواهند کرد و منبعی ارزشمند برای آیندگان خواهد بود. کریم متقی از عکاسان صاحب نام ایرانی از جمله افرادی است که تقریبا از همان روز های اول تصمیم خود را گرفت و کمر ...
کفاشیان: ممنوعیت جذب خارجی ها خلاف است
فوتبال نبودم و در هیچ جلسه ای نرفتم. اگر محروم نمی شدم شاید وضعیت بهتر می شد اما محروم بودم و الان هم نقشی در این مسائل ندارم. نایب رییس اول فدراسیون فوتبال در واکنش به این که آیا او حاضر به امضای قرارداد ویلموتس می شد؟ گفت: من به این موضوع اعتقاد ندارم. وظیفه هیات رییسه تایید نظر کمیته فنی است اما آن ها از جزییات حقوقی قرارداد خبر ندارند. این موضوع مربوط به بخش حقوقی است. الان هم اعضای ...
اعتراف به قتل کارشناس دادگستری در بیابان های پردیس
ایستاد جرمش را گردن نگرفت. وی گفت: من برای حل اختلاف میان افشین و صفر همراه آنها رفته بودم اما در قتل افشین دستی نداشتم. سعید دروغ می گوید که من با او همراه بوده ام. نوبت دفاع به صفر که رسید نیز جرمش را انکار کرد. وی گفت: من از نقشه قتل بی اطلاع بودم.قبول دارم با افشین اختلاف حساب داشتم اما نقشه قتل او را نکشیدم. حالا سعید و کریم می خواهند با دروغگویی جرمشان را گردن من بیاندازند. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند. منبع: رکنا ...