سایر منابع:
سایر خبرها
پیوس: فوتبال نجاتم داد،شاید امروز پشت میله های زندان بودم
؛ مدام به خودم خارج از زمین می گفتم فرشاد این بار بزن، باید گل بزنی، باید، باید، باید... تا اینکه در زمین گل می زدم. بچه های امروزی قدرت مبارزه با مشکلات را ندارند. شاید رفاقتی که شما از آن صحبت کردید هم در آقای گلی های تان بی تأثیر نبود. دقیقاً همین است. آن زمان همه دوست داشتند یک نفر از پرسپولیس آقای گل شود به همین خاطر بود که تمام پاس ها به من می رسید. ما خیلی متحد بودیم. الان ...
شکار بازیکن سابق پرسپولیس توسط خفاش شب؟
را زیر نظر داشت. آن شب پیراهن پرسپولیس تنم بود و ساک ورزشی همراه داشتم. راننده سکوتش را شکست و پرسید فوتبال بازی می کنی؟ منم سریع جواب دادم بله. بازیکن پرسپولیس هستم. بعد پرسید چی همراه داری؟ اول جواب ندادم. دوباره پرسید که این بار گفتم چند هزار تومان بیشتر در جیبم نیست. پول ها را درآوردم و نشان دادم. همدستش گفت: چی تو ساک داری؟ من آن روز تمرین بودم و لباس هایم را هنوز نشسته بودم. در ساک را باز ...
خاطره تکان دهنده ایرانمنش از یک شهید گمنام
)امیری از روی خاکریز رد شدند و ما تا جایی که می توانستیم آنان را استتار و منطقه را شلوغ کردیم تا نزدیک تانک ها برسند. وقتی رسیدند نزدیک تانک ها، شروع به شلیک کردند. از آن طرف هم یک تیر بار تانک بود که دائم به طرف بچه ها شلیک می کرد. ناچار تغییر موضع دادیم. از بی سیم اعلام کردند که پرویز امیری شهید شد! برای من که مدتی با او بودم این خبر خیلی سنگین بود. حسابی گیج شده بودم. چون دوران مدرسه و ...
کلاس اولی ها مدرسه را چگونه آغاز کردند
هم می خوابند. انگشت کوچیکه روی انگشت بغلی می ره و حالت صندلی می شه مداد می ره توی دستمون. حالا انجام بدین. تا حرف معلم تمام نشده هر شش نفرشان مداد به دست می دوند سمت معلم: خانم درسته. خانم برای منو نگاه می کنی. من از قبل بلد بودم ببین. خانم از همه شان می خواهد که بر سر میزهایشان برگردند: بچه ها بشینید. بدون اجازه گفتم بلند نشید. اینجوری که درس رو نمی تونیم یاد بگیریم. برید بشینید من می آم پیشتون ...
زن جوان: همسرم برای فرار از مهریه مرا نقره داغ کرد
کشیده ام و نمی خواهم بار دیگر زجر بکشم و زندگی ام متلاشی شود، اما او با قاطعیت به من ابراز علاقه می کرد و ادعا داشت هیچ گاه تنهایم نمی گذارد. خلاصه با همه این حرف های پوچ و فریب دهنده خودم را قانع کردم تا با او ازدواج کنم، اما بعد از سه سال زندگی مشترک روزی فهمیدم که یوسف از دو سال قبل دختری کم سن و سال را به عقد خودش درآورده است و من از این موضوع بی خبر بودم. زمانی که از ازدواج پنهانی همسرم مطلع شدم ...
از وضعیت بیمه بیکاری تا مشکلات اینترنت در روستای میری خانی
نمی توانند خوب تحصیل کرد. پایه دهم ریاضی سلام من علی خدادادی از استان لرستان هستم شهرستان الیگودرز روستای خمه بالا الان 40 روزه گندم تحویل دادم ولی پول گندم را دولت بهم نمی ده اگر 40 روز پیش گندم را در بازار آزاد می فروختم می تونستم سرویس طلا برای عروسیم بخرم اما الان دیگه نمی تونم چون طلا گران شده یا می تونستم جهیزیه عروسیم را بخرم اما الان نصف جهیزیم را هم نمی تونم بخرم چون گران شده ...
دغدغه های خانم گل
کردستان شد. او با شما دوست است و در بم هم بیشتر پاس گل ها را او به شما می داد. می گفتند شما منا را وسوسه کرده اید که به وچان برود، درست است؟ اصلا چنین چیزی نبوده. هیچ وقت حرف راست، پشت سر آدم گفته نمی شود. من پارسال همانطور که گل می زدم، به خیلی ها پاس گل هم می دادم. در خیلی از بازی ها وسط بازی کردم، درصورتی که پستم فوروارد بود. من در اختیار تیم بودم. زدن این حرف ها که کی به کی پاس داده و چه ...
زن جوان: همسرم برای مهریه مرا نقره داغ کرد
تو هستم، اما اکنون ناراحتم که چرا ازدواجت را پنهان کردی؟! با این حال، یوسف باز هم مدعی شد که مرا دوست دارد و با وجود بیماری صعب العلاج رهایم نمی کند. باز هم او با حرف هایش مرا فریب داد.من هم مجبور شدم خانه ای را که یک زیرزمین نمور و تاریک است به مبلغ 10 میلیون تومان رهن کنم. آن روز طلاهایم را فروختم و پول اجاره را نیز با دستمزد کارگری می پرداختم فقط به این امید که سایه یک مرد بالای سرم باشد به ...
صدبار بنویس اینها باعث اعتماد ما شده!
شهرام شهیدی طنزنویس - این روزها بحث حذف خیلی داغ است. اول موضوع حذف تصویر دختران از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان بود و بعد از آن هم شهربانو امانی، عضو شورای شهر تهران، از قول فرماندار این شهر اعلام کرد چون کسی مهندس بازرگان و اعظم طالقانی را نمی شناسد با نام گذاری خیابانd به نام آنها مخالف است. به نظرم بد نیست تا بحث اعتراض به حذف تصویر دختران از کتاب ریاضی داغ است یک کمپینی هم راه ...
جلالی: حضورم در برنامه های متعدد تلویزیون اشتباه بود
.... شخصیت او به گونه ای است که کمتر کسی به خود اجازه می دهد هر سؤالی را از او بپرسد! وقتی عصر جمعه با آقامجید تماس گرفتیم، بی منت و کلاس پذیرفت مهمان خبروزشی باشد. از فرصت سوءاستفاده کردیم و این بار چیز هایی از آقامعلم فوتبال پرسیدیم که تا به حال در موردش حرف نزده و انصافاً هم او با سعه صدر پاسخ گو شد. بهترین روز فوتبالی عمرتان؟ خیلی سخته، اگر در لحظه بگویم روزی که پاس قهرمان شد ...
مسئولان می گویند باید مراقب پسرم می بودم!/ ورزشگاه آزادی دو وکیل استخدام کرده تا حق مرا ندهد
بودم و بار اولم هم نبود که پسرم را به استادیوم می بردم. او عاشق فوتبال بود. زمان بازی استقلال و فولاد قرار بر این بود که بلیت ها به صورت اینترنتی باشد. در همان موقع رئیس یگان ویژه اعلام کرد که هیچ کسی را بدون بلیت به داخل استادیوم راه نمی دهند. حدود 2 الی 3 هزار نفر هوادار بدون بلیت بودند و به داخل استادیوم هجوم بردند. تعداد آنها به قدری زیاد بود که نمی توانستند جلوی آنها را بگیرند، به همین خاطر ...
در تلف کردن صور اسرافیل و ملک المتکلمین به من حتی مجال استخاره کردن هم ندادند!
ناخوش شدم به اشاره ایشان به مریض خانه ای رفتم و بیست وپنج روز در مریض خانه بودم. پس از حصول بهبودی هم چندی در ادسا متوقف و همه روزه نزد ایشان می رفتم. دولت روس مراسم احترام یک پادشاه را درباره او بجا می آورد. صحبت های کنار دریا محمدعلی شاه صبح های زود به کافه معینی لب دریا می رفت و آن قهوه خانه دارای چند شاه نشین بود. به مجرد ورود شاه کارکنان کافه پاراوانی جلوی شاه نشین محل جلوس ...
ناگفته های نوجوان طلایی خورشید / پیش از این سینما نرفته بودم!
گفتی من در تست بازیگری قبول شدم. مادرم باور نمی کرد، خودم هم باور نمی کردم چون بیشتر از 600 نفر در حیاط مدرسه برای تست صف کشیده بودند. وقتی یکباره به مادرم گفتم از بین آن همه آدم من قبول شدم باورش نمی شد. من به کارهای خدا ایمان دارم. نمی دانم چطور بگویم خیلی خوشحال شدم. اصلاً شما بودید چه حسی پیدا می کردید؟ * اگر من هم بودم مثل تو باورم نمی شد. این روزها باز هم کار می کنی؟ ...
عابدینی نگذاشت مقابل پوهانگ در ترکیب اصلی باشم
بعداً فهمیدند به پرسپولیس علاقه دارند یا شرایطی برای شان پیش آمد که علاقه مند شوند اما من از روز اولی که فهمیدم می خواهم فوتبالیست شوم پرسپولیسی شدم. آن زمان که پرسپولیس دربی ها را می باخت در محله مان جر و بحث می شد و چند تا از بچه محل های مان واقعاً بی حیا بودند. یک بار که پرسپولیس 3 بر یک باخت و دو گل شاهرخ بیانی زد من بزرگ تر بودم و در تیم جوانان ماشین سازی بازی می کردم. بعد از آن باخت دو سه ...
ارشادی: بیشترین کری را با همسرم دارم که پرسپولیسی 6 آتیشه است
آن دیدار با شما تماس گرفتیم و گفتید خدا کند که استقلال برنده شود و من برای دوستان پرسپولیسی کری بخوانم. توانستید برای پرسپولیسی ها کری بخوانید؟ خب طبیعی است از برد تیم محبوبم خیلی خوشحال شدم به خصوص اینکه این پیروزی مقابل پرسپولیس رقیب دیرینه به دست آمد و کلی هم برای پرسپولیسی ها کری خواندم که البته سرسخت ترین پرسپولیسی الان کنارم نشسته و همسرم است که به نوعی 6 آتیشه طرفدار پرسپولیس است و ...
20سال انتظار برای کتاب فروشی!
فلان این قدر داغون است، جلد بعضی کتاب ها خیلی کهنه بود. البته در آن دوران کودکی، اشتراک مجله کیهان بچه ها و سروش کودکان را هم داشتیم و یک بار هم داستان کوتاهی برای مجله همشهری داستان فرستادم که برگزیده شد و آنها هم برایم فرستادند، جایزه ام، یک لیوان ماگ بود. داستانم را با الهام از فیلم سینمایی گاو داریوش مهرجویی نوشته بودم. هنوز هم می نویسید؟ من سال 1392 ازدواج کردم و الان ...
پژواک فریاد نواب نگرش و عمل او را متأثر کرد
سرویس تاریخ جوان آنلاین: سالروز ارتحال عالم مجاهد زنده یاد آیت الله ابوالقاسم خزعلی، فرصتی مغتنم برای بازخوانی سیره اوست. در مقالی که پیش روی شماست، بخش هایی از منش فردی و اجتماعی آن بزرگ به مدد روایاتی از نزدیکان او، مرور شده اند. امید آنکه علاقه مندان را مفید و مقبول آید. آیت الله بروجردی فرمودند اگر دختر داشتم، حتماً به آقای خزعلی می دادم! شاید نزدیک ترین کسی که بتواند سیره هر شخصیتی را به واقع بنمایاند، همسر اوست. چه اینکه شریک زندگی هر فرد، سّر و علن وی را دیده و آن را از نزدیک درک کرده است. مرحومه مغفوره بانو طاهره کلباسی، همسر زنده یاد آیت الله ابوالقاسم ...
تجارت بی رحم تر از سیاست
...، به او با همان قیمتی که تلفنی به توافق رسیدیم، پسته می فروشم و نمی گویم تلفن شما مربوط به چند روز پیش بود الان قیمت فرق کرده است! هرگز چنین کاری نمی کنم. اگر هم قیمت پسته کاهش داشت، طرف تجاری من از من با همان قیمت توافقی خریداری می کند. چون اگر این کار را نکند دفعه بعد به او پسته نخواهم فروخت. وقتی یک تاجر حرف می زند باید عمل کند زیرا حرف او سرمایه اوست. پس ترکیبی از دانش نظری و ...
گفتگو با همسر شهید سید جلال حبیب الهی/ داوطلب رفتن به یگان ویژه صابرین شد
یکبار به او گفتم به این یگان نرو نمی خواهم ماموریت رفتن هایت بیشتر شود. گفت چکار کنم؟ بیایم بنشینم خانه؟ من نروم خطرناک است که بقیه بروند؟ طوری با من صحبت کرد که از خودم خجالت کشیدم با حرفی که زده بودم. گفتم راست می گویی برو و با قوت به کارت ادامه بده. *به نبودن هایش عادت کرده بودم به نبودن هایش عادت هم کرده بودم اما گاهی دیگر کلافه می شدم. تنهایی و نگهداری بچه ها، خرید خانه ...
معلم ها، هر روز روی زمان پل می زنند
ها بدهم، کلاس بعدی هم آن امتیاز را مطالبه می کند. خدا نکند که به بچه ها بگویم آن کلاس از شما منظم تر و با ادب تر است؛ دیگر چه کسی می تواند آن ها را قانع کند؟ دلخور می شوند. می گویند: باشه آقا، نو که میاد به بازار کهنه میشه دل آزار. به این زودی دلتونو زدیم؟ . و از این حرف ها. من هم متعجب فقط نگاه می کنم. زمان ما مگر این خبرها بود؟ هر معلمی که به کلاس ما می آمد بلا استثنا می گفت فلان کلاس خیلی از ...
انصراف از تحصیل
فرورتیش رضوانیه- روزنامه نگار زمانی که دانشجو بودم یک روز در دانشکده هنر مرد جوانی را دیدم و از صحبتش با مسئولان اداری پی بردم در پی اعلام انصراف از تحصیل است. کنجکاو شدم که چرا می خواهد از خیر گرفتن مدرک کارشناسی بگذرد. به او گفتم: برایم عجیب است که بعد از چند سال حضور در این دانشگاه اکنون نخستین بار است شما را می بینم. گفت: من 10 سال قبل اینجا درس خواندم و فارغ التحصیل شدم، اما هیچ ...
محمود از زندان آزاد شد و از زنش شنید بچه دار شده اند! / بچه چرا کشته شد!
نتوانستم از خودم دفاع کنم. حبس بخاطر مافیای نشریات شناخته شدن به خودم که آمدم، دیدم که به عنوان مافیای نشریات به حبس محکوم شده ام. این بار هم توی زندان خیلی تحویلم گرفتند. کلاس هایم را دوباره شروع کردم و به آموزش ادامه دادم. در کنارش باز هم در کلاس های دیگر اساتید شرکت کردم که بازهم تجربه گرانبهایی بود. بعد از چند وقت دوباره آزاد شدم. به محض ورود به خانه، همسرم گفت: بچه دار شدیم ...
برانکو می گذاشت پرسپولیسی می شدم
این تیم به خاطر بازی جوانمردانه تشکر کرده اند. قبل از بازی با ما، اصلا 10 بازیکن تیم بازی نمی کردند و با تیم نبودند و از آلومینیوم اراک پاداش گرفتند و برای بازی با ما به اردوی علم و ادب اضافه شدند. آرتا در ادامه با اشاره به حرف های بازیکنان علم و ادب تاکید کرد و گفت: بازیکنانشان واقعا به ما می گفتند، اگر شما پول خوبی به ما می دادید، ما برای شما بازی می کردیم و بازی را می باختیم. می ...
نقشه شیطانی پسر 18 ساله تهرانی برای زن همسایه!
آب حمام بستم و چاقو را شستم.من همه اتاق ها را گشتم تا شاید پول را پیدا کنم اما هیچ اثری از پول ها نبود.به همین خاطر به خانه خواهرم برگشتم و تلفنی ماجرا را به مادرم گفتم. من، مادر و خواهرم را تهدید کردم در این باره به کسی حرفی نزنند. مرد قاتل 30 سال از قانون فراری بود رامین ادامه داد: من همان روز به خانه پدرم برگشتم. خواهرم می گفت پسر پیرزن وقتی به خانه برگشته و به ماجرای قتل ...
روایت های همسر شهید عَبِد عَبیات از اولین شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس
الان نبود که همه خانه ها تلفن داشته باشند. روز ها پشت سر هم می گذشت و من نگران تر از قبل می شدم. هرقدر می خواستم خودم را آرام کنم، نمی توانستم از شر فکر هایی که در سرم می چرخید، خلاص شوم. مدام می گفتم: حتما بلایی سرش آورده اند. یک روز عصر یک نفر، خبر از شهادت عبد آورد. عمه ام با شنیدن خبر آن قدر شیون کرد که رمق به جانش نماند. من هم شوکه شده بودم. انگار به آن روز و آن خبری که قبل از ...
امیر تاجیک: هر چقدر پول بدهید بیشتر دیده می شوید/ صدای سالم کم شده است
امیر تاجیک خواننده موسیقی پاپ درباره فعالیت این روزهای خود گفت: دو کلیپ آماده دارم که یکی از آن ها از در قالب تیتراژ برنامه "دست فرمون" از شبکه نسیم سیما پخش می شود. یک کلیپ دیگر هم دارم که مجوزهای آن گرفته شده است. به زودی دو کلیپ دیگر به نام "وقتشه" و "دیوار سنگی" را خدمت مردم عزیز تقدیم می کنم. وی درباره انتشار آلبوم نیز عنوان کرد: من در دو سال گذشته حدود 15 تک آهنگ به بازار ارائه ...
آرمان در دادگاه قتل غزاله را انکار کرد
من و غزاله مشکل خاصی با هم نداشتیم. او به خانه ما آمد و با هم صحبت کردیم و بعد رفت. من صدایی شنیدم، وقتی در را باز کردم، غزاله را دیدم که در راه پله افتاده است. خیلی ترسیدم. او را به داخل خانه کشیدم و بعد سعی کردم کمکش کنم. آن قدر ترسیده بودم که نمی دانستم چه می کنم. من خیلی بچه بودم. غزاله را داخل کیسه گذاشتم. متوجه شدم نفس می کشد، اما ترسیده بودم و فقط می خواستم او را از خانه دور کنم. بعد کیسه را به نزدیکی سطل زباله اطراف پارک ملت بردم. ...
تهیه کننده باسابقه رادیو: با رادیو قهرم!
کار کند و تصمیم گرفته برای همیشه رادیو را ترک کند. این رادیویی قدیمی در ادامه جملات بالا به ایسنا می گوید: الان اصلا دیگر رادیو گوش نمی کنم. سال 1339 وارد رادیو شدم. رادیو آن موقع با الان زمین تا آسمان فرق داشت؛ از نظر گویندگان، سواد افراد، برنامه ها، ریتم، راست گویی، خبر درست پخش کردن، کیفیت نمایش ها، داشتن برنامه های متنوع و مسابقات. شرفی درباره فعالیت هایش دیگرش در رادیو ...