تیمار غریبان ؛ نگاهی به خاطرات تلخ یک بانوی پرستار در دوران جنگ ایران و ...
سایر منابع:
سایر خبرها
سین مثل سنگر
... طولی نکشید. بدون بیهوشی زخم را باز کرد و یکدفعه دست نگه داشت. - دکتر چی شد؟ - چقدر نزدیک مغز رسیده خواست خدا بوده که اتفاقی نیفتاد. کاش بیهوشت می کردم بعد فوراً ترکش را کشید بیرون پیچید لای دستمال و داد دست همسرم. ترکش بیرون آمد اما بیرون آمدن ترکش همان و درد طاقت فرسا همان. تازه دردش شروع شده بود. شب و روز نداشتم درد وحشتناکی بود. به لطف خدا بعد از چند روز استراحت و پرستاری همسرم بهتر شدم و بعد از گذشت چند روز برگشتم منطقه. اما آن سال جدید را با خاطره ای به یاد ماندنی شروع کردم. انتهای پیام/ ...
اولین فعالیت های فرهنگی نوجوانان تهران در دوران دفاع مقدس
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس ، در بخشی از خاطرات زندگی جانباز شیمیایی بهروز بیات که به قلم لیلا امینی نوشته شده است آمده است: با رفتن من به بسیج، در خانه، هیچ کس مخالف نبود، جز مادرم. برادرانم با روحیاتم آشنا بودند و می دانستند که مدام به مسجد می روم. شاید هم پیش خود می گفتند: بزار بره چند ساعت که اون جاست یه نفس راحت بکشیم ولی مادرم راضی نبود و می گفت: هر کس پاشو پایگاه بسیج گذاشته بعد ...
مترجم آثار دفاع مقدس نیازمند آشنایی با زمینه های تاریخی جنگ تحمیلی است
، شهید غنی پور و قلم زرین یا حتی جشنواره های دیگر که خیلی تناسبی با گفتمان حاکم ندارد نگاه کنیم، آثاری که در آنجا با موضوع جنگ انتخاب می شود آثار برجسته ای هستند که اگر ترجمه درست انجام شود، می تواند مخاطب خاص خود را پیدا کند. بخشی از مشکلاتی که در سال های گذشته دامن ترجمه خاطرات دفاع مقدس را گرفته، نبود ارتباط میان نویسنده و مترجم بوده است. به هر حال این متون قرار است در کشورهای مختلف ...
نگاهی به کتاب از افغانستان تا لندنستان خاطرات عمر الناصری
پارتی های مختلط می رفت؛ کاملا تغییر کرده بود. ریش بلندی گذاشته بود و جلابه پوشیده بود. حکیم موجبات آشنایی وی را با گروه های وهابی فراهم می کند. وی بعد از یک زندگی پرفراز و نشیب به شبکه های تکفیری داخل اروپا متصل می شود اما در همان زمان بنا به دلایلی دیگر، به عضویت دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه نیز در می آید. از افغانستان تا لندنستان از افغانستان تا لندنستان خاطرات عمر ...
برگی از زندگی نامه استاد شهریار و اشعار وی در وصف معشوق خود+اشعار
رد دادند چون از مال دنیا بی بهره بود! ولی وقتی در یک روز #سیزدهبهدر معشوقه ی دوران جوانیش را با همسر ثروتمند و بچه به بغل دید، این شعر را سرود: سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری؛ پسرم تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم من که با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه ...
چند دقیقه، چند خاکریز، چند رزمنده!
جوانی به سراغ کشتی رفت. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما و رفقای نااهل، اما دست به دست هم داد و از او شخصیتی ساخت که کسی جلودارش نبود. دعوا و چاقوکشی کار هر شبش بود. پدر نداشت. مادر پیرش هم نمی توانست کاری جز دعا بکند؛ اما دعا هایی که اثر کرد. بعد از آن شاهرخ همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب شده بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود: فدایت شوم خمینی. در روز های ...
ته تغاریِ ابلیس!
کن یکی را در آر.” شیطانک پنجول چرکش را کرد توی جوال و یکی در آورد و خواند: “اسمه من الرحمن و رسمه من الشیطان !” هاج و واج پرسید :”خوب ! یعنی چی؟” ابلیس گفت : “خاک بر سرت که عربی هم نمی دانی. لاتین، عربی ، عبری، انگلیسی و فرانسه پیش نیاز دبستانت نبود؟” این روزها، آموزش و پرورش، حتی در درکات جهنم، کارش را درست انجام نمی دهد. اما به هر حال این توده متعفن، این خنگ ...
نقی زاده: حاتمی کیا مراقب بود اصغرِ "آژانس شیشه ای" عوض نشود/ دوست داشتم در جوانی نقش شهید همت را بازی ...
"مختارنامه" و کارهای تاریخی داود میرباقری باشد اما همه نقی زاده را به آن نقش ها می شناسند. نقی زاده در آستانه هفته دفاع مقدس با خبرنگار خبرگزاری تسنیم گفت وگویی کرد که مثل همیشه حرف هایش شنیدنی و لذت بخش بود. او در جنگ همه کار کرده است از عکاسی گرفته تا شاد کردن رزمندگان؛ همان کاری که بعضاً جلوی دوربین از او می بینیم. نمونه بارزش "آژانس شیشه ای" که حاتمی کیا مراقبت کرد تا اصغر خودش باشد ...
تاجر پاکستانی در اثر عشق به امام(ره) هم مسیر انقلاب اسلامی شد/ هجرت "شهید خاوری" از کویته به اراک+ فیلم
می گویند، در عملیات کربلای 5 به درجه جانبازی نائل آمد؛ وی در خاطرات خود می گوید: " بعد از جنگ و از آن موقع به بعد دیگر آمدم اراک و قطعنامه شروع شد، زمان جنگ خیلی خوب بود، همه به من می رسیدند، بچه ها با من خوب بودند؛ در پاکستان به دنیا آمدم و 49 ماه سابقه جبهه دارم و در 8 عملیات شرکت کردم و اگر سالم بودم برای دفاع به سوریه و عراق می رفتم ." شهید خاوری بر مراقبت از بیت المال به شدت حساس ...
خاطرات آیت الله هاشمی؛ 26 شهریور 1371 تا 1376: با حسن روحانی درباره انتخابات ریاست جمهوری صحبت کردم، ...
...، وزیر جهادسازندگی آمد. گزارش سفر به استرالیا و توافقات و همچنین وضع تولید مرغ و ماهی و برنامه کویرزدایی را داد. تا ساعت پنج بعد از ظهر کارها را انجام دادم و به خانه آمدم. کاری برای انجام نمانده بود که به خانه بیاورم. سال 1372 تا نزدیک ظهر در منزل بودم. عفت رفت تا منزل جماران را آماده کند. ناهار را در منزل جماران صرف کردیم. از هر جهت آماده بود. پنج ماه طول کشید و کاملاً ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، دوشنبه 26 شهریور 1245؛ در دره کوه سنگی مسگرآباد که به طرف دوشان تپه نگاه می ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : صبح برخاسته سوار شدیم، رفتیم سر قنات. کفترهای برجِ کفترخان 1 دسته دسته می پریدند بالا می رفتند، بازی می کردند؛ بسیار خوب. کاروان گل ها تازه شکوفه و گل کرده است، قرمز قرمز، بسیار خوب. با حاجب الدوله صحبت کنان رفتم، او مرخص رفت مجیدآباد 2 . من در کالسکه بودم، آدم میرشکار آمد که آهو نزدیکی قنات هست. ناهار نخورده رفتیم مارُق [شکار]. یک آهو درآمد، میرشکار به خیال ...
تابستان به وقت کرونا
. زمانی که هوا چنان گرم بود که با حس یک نسیم خنک چشمانم را می بستم. زمانی که برای حل جدول و مشغول کردن کارخانه ی مغزم وقت صرف می کردم. زمانی که خاطرات پدر را می شنیدم و تلاش می کردم دوران سخت جنگ و بمباران را درک کنم. زمانی که به طبیعت نگاه می کردم و به قدرت او پی می بردم. چندان تابستان بدی هم نبود، نه؟ برای من نه... چون دست کم فهمیدم حتی در خانه هم باشی، تابستان هنوز تابستان است. ...
اعترافات محمدعلی شاه در تبعید: در تلف کردن صور اسرافیل و ملک المتکلمین به من حتی مجال استخاره کردن هم ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب : میرزا عبدالحسین شیخ الملک متخلص به اورنگ، سخنور و شاعر همچنین نماینده دوره های پانزدهم تا هفدهم مجلس شورای ملی بود. او پس از مشروطیت با سرداراسعد بختیاری رابطه نزدیکی پیدا کرد و همه جا با او همراه شد. در جریان جنگ اول جهانی به دولت موقت ملی ، که در کرمانشاه با حمایت آلمان و عثمانی تشکیل شد، پیوست و پس از شکست این دولت به استانبول کوچید. در استانبول بود که سردار اسعد طی نامه ای او را به تهران فرا خواند. اورنگ بر سر راه عزیمت به تهران، به ادسا [در اکراین امروزی که ...
6 مرد خانه با اذن مادر به جبهه رفتند
طور بود آن ها را راضی کرد. خودش اینطور برایمان تعریف کرد که رفتم پیش فرمانده و نامه درخواست را به دستش دادم، وقتی فرمانده نامه را دید، پرسید این دیگر چیست؟ در جواب گفتم قربان! لطفاً بخوانیدش! اخمی روی پیشانی مافوقم نشست. عینک مطالعه اش را نوک بینی گذاشت. نامه را از داخل پاکت درآورد. اول به من، بعد به صندلی ای که روبه رویش بود، اشاره کرد و گفت بشین! من که دل در دلم نبود، ترجیح دادم همان طور سر پا ...
بو کردن بنفشه و دیدن روی مهتاب؛ کجاست حوصله؟
روز سرانه فضای سبز بالا می رود، جای نگرانی نیست. اما در جواب او باغبانی که ماسک دارد می گوید: فضای سبز وقتی فضای سبز است که سایه داشته باشد، مثل درخت نه چمن. این را تک درخت فیلم خانه دوست کیارستمی هم می گفت! درخت مرا سبز می خواند پرنده تو را آواز علف مرا دیده است که راه می رفتم بر تقدس زمین و علفزاران همچنان از دست بازی های کرونا و دوستانش؛ بیکاری، گرانی و ...
پدرم می گفت شعر پناه من است
خانه بود، خیره شده و شروع به خواندن شعر کردم. سخنان موزونی که نمی دانستم چگونه به مغز و زبان من می آمدند که ناگهان! پدرم مرا صدا کرد. به صدای بلند پدرم برگشتم. با حالتی تعجب آمیز پرسید: این اشعار را کجا یاد گرفتی؟ گفتم: کسی یادم نداده، خودم می گویم. اول باور نکرد؛ ولی بعد از اینکه مطمئن شد، در حالی که صدایش از شوق می لرزید، به صدای بلند مادرم را صدا کرده و گفت: بیا ببین چه پسری داریم! . ...
قیام مختار و کشته شدن ابن زیاد در منابع کهن/چرا پسر مالک اشتر از قیام جدا شد؟
ای سرشناس بود. وی سمت فرمانداری مدائن از سوی امام علی بن أبی طالب (ع) را داشت و در زمان خلافت کوتاه امام حسن مجتبی (پیش از جریان صلح امام (ع) با معاویه و آغاز خلافت فرزند أبی سفیان در سال 41 هجری)، بر مسندش ابقا شد. (3) سعد بن مسعود هنگامی که امام مجتبی (ع) (در جریان آماده سازی ارتش عراق برای رویارویی با ارتش شام به سرکردگی معاویه بن أبی سفیان) توسط گروهی ناشناس از خوارج و یا اشخاص سست ایمان و ...
ناگفته های محمد اشرفی اصفهانی از زندگی علمی آیت الله صانعی
.... ایشان هم مرتب نگران بودند از اینکه چرا انقدر باید حصر ادامه پیدا کند. مرجعیت ایشان بر احدی پوشیده نیست. اتفاقاتی افتاد که اصلا نباید بگویم. بعد از ارتحال آیت الله منتظری، من خودم در تشییع پیکر ایشان بودم، جمعیت میلیونی صانعی تسلیت، تسلیت می گفتند. در واقع مردم به سمت دفتر و بیت ایشان سوق پیدا کردند. یعنی بعد از آیت الله منتظری ایشان مرجع باشد. این خواسته توده مردم آن روز بود و ...
زندگی بدون روتوش شهید حججی در سربلند
... اصلاً چه شد که وارد این مسیر شدید و کارتان با نوشتن مرتبط است یا نه؟ کارم همین است و من جای دیگری شاغل نیستم، داستان و رمان می نوشتم و فضایم این مدلی نبود. شهید محمدخانی دوستم بود و زمان دانشجویی با هم ارتباط داشتیم، ایشان سال 94 شهید شد، آن زمان هم رمان خانۀ مغایرت من تازه تمام شده بود و در حال چاپ بود، مجموعه داستان نوشته بودم، بعد در یک فضای ادای ...
سالار تکریت ، خاطرات آزاده یزدی سیدحسین سالاری
آخرین کتب منتشر شده از انتشارات سوره مهر اینجا کلیک کنید راوی در این اثر صادقانه به تبیین واقعیت ها، مرارت ها و خاطرات تلخ و شیرین سال های اسارت خود و همرزمانش در این اردوگاه می پردازد و اطلاعاتی را درباره این زندان مخوف، پیامد ها ناگوار جنگ و مظلومیت و مقاومت سفیران پایداری ارائه می دهد و با توصیف های طنزگونه برخی وقایع، خواننده را با خود همراه می کند. این جانباز 55 درصد که ...
سیزده خاطره کوتاه از تفحص شهدا
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت،خاطرات کوتاهی از عملیات تفحص شهدا را بخوانید: شهید مهدی منتظر قائم نویدشاهد : نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام (عجل الله تعالی فرجه) می گردیم. اما فایده نداشت. خیلی جستجو کردیم. پیش خودم گفتم: یا امام زمان! یعنی می شود بی نتیجه برگردیم. در همین حین، 5-4 شقایق را دیدم که برخلاف شقایق ها که ...
برای ترجمه به سفارت لهستان رفتم و تلفظ اسامی را از یک لهستانی پرسیدم
پیش کتاب را ترجمه کردم و تمام مدت در اتاقم بوده واقعاً آن را دوست داشتم؛ 10 سال پیش آن را به ناشر دادم. شاید این تنها کتابی بود که به خاطر آن به سفارت لهستان رفتم، البته در سال های 58-57 و تلفظ اسامی را از یک لهستانی پرسیدم تا مشکلی وجود نداشته باشد. بعدها با وجود اینکه ارشاد ایراد گرفت باز هم از چاپ این کتاب رضایت داشتم. البته حذف این کلمات خیلی هم به کتاب لطمه نزد، چون ناشر لهستانی بین یادداشت ...
خانواده ستاره هشتم در عصر جدید
دلیل آسیب دیدگی نتوانستم ادامه بدهم. دوباره سال گذشته با تشکیل تیم ستاره هشتم شروع کردم. بعد از اینکه برنامه پسران خورشید را در عصر جدید دیدم و به این فکر افتادم که دوباره شروع کنم. به صفحه آقای رودهی در اینستاگرام رفتم و از او کمک خواستم. او هم مرا راهنمایی کرد و از من آزمون گرفت. او می گوید: یک روز قبل از اینکه از مشهد راه بیفتیم، یکی از بچه ها (مشکات شرقی) چشمش سر تمرین آسیب دید. استخوان بین چشم ...
آتون نامه ؛ داستانی در مورد شکل گیری سقا خانه اسمال طلایی
... من که عقب می رفتم، انگار کسی از پشت، پُر زور، هُلم داد یا پشت اسب ایستاده باشم و اسب با دو سُمش آنچنان جفتکی حواله ام کرده باشد تا نفسم ببُرد، پرت شدم با صورت روی زمین. گمان بُرده بودم کار مرادعلی است و طعنه کلامم را پاسخ داده، عصبی جوشی، بلند شدم و خودم را تکانده نتکانده، گفتم: توی عزاتم حلوا خیرات نمی کنم، چه رسد به... برگشتم. زبانم بند آمد. مرادعلی نبود که من شماتتش کنم. انتهای پیام/ ...
گله های کودک دیروز سینما و کارگردان امروز / مانی نوری: ته صف هستم
وطن به هر شکلی تلخ است چه برسد به شرایطی مثل وضعیت آدم های این فیلم که همه ناچار و ناگزیر هستند. فیلم چند بار اصلاحیه خورد و اکرانش به این سادگی هم نبود که مثل آب خوردن باشد ولی قصه ای است که اگر غیرواقعی روایت شود،به درد نمی خورد. قصه آدم هایی که بریده اند قصه این فیلم درباره مهاجرت اجباری یا همان پناهندگی است. از او می پرسیم در این سال ها آثار گوناگونی درباره مهاجرت ساخته ...
ناصر زینل نیا، قربانی قطار بدشانسی!
های زینل نیا بعد از المپیک هم ادامه داشت. او سال بعد از المپیک سئول در رقابت های جهانی سوئیس بعد از یکی دو پیروزی و شکست برابر قهرمان کره ای همان دوره مسابقات، شب قبل از رقابت های روز دوم با یک بدشانسی باورنکردنی رو به رو شد. او توضیح می دهد: آن موقع هر شب وزن کشی انجام می شد و این طور نبود که مسابقات در یک روز برگزار شود و همان اول یک وزن کشی انجام بشود. بعد از مسابقات روز اول، شب وقتی پای وزن ...
عابدینی نگذاشت مقابل پوهانگ در ترکیب اصلی باشم
رفته بودم و فصل بعدش به پرسپولیس آمدم. همان زمان بود که کریم از پرسپولیس جدا شد و به آلمان رفت تا برای آرمینیا بیله فلد بازی کند. بعد از آن باخت هفته نامه فانوس نوشته بود استانکو شهامت این را داشته که بگوید باید از اول به حلالی بازی می دادم و عابدینی نخواست. الان زمان زیادی از آن ماجرا می گذرد و من هم هر واقعیتی در زندگی ورزشی ام افتاده باشد را بازگو می کنم. این خاطرات را تعریف کردم نه به ...
اثرات مخرب و ماندگار سلاح های شیمیایی بر فرد و جامعه
در بلایا ، سیر تحول پزشکی روان تنی در جهان و ایران و روانشناسی بالینی نیز در کارنامه علمی وی دیده می شود. این استاد دانشگاه تهران در گفت وگو با خبرنگار ایبنا، ضمن مرور خاطرات خود از خدمت پزشکی در سال های دفاع مقدس، به واکاوی موضوع جانبازان شیمیایی و اثرات مخرب آن بر جامعه پرداخت. احمدعلی نوربالا با اشاره به تقارن شروع به کار خود به عنوان یک پزشک و آغاز جنگ تحمیلی، گفت: قبل ...
سیدمنصور نبوی از آغاز تا شهادت/برادر نبوی طراح عملیات و مرد میدان عمل بود
...، این بار اولی بود که سید منصور را می دیدم ... وی ابراز می کند؛ آقا سید منصور با همان دیدار اول از من خوشش آمد و این موضوع را به خانواده اطلاع داد تا اینکه ما در سن 21 سالگی با هم ازدواج کردیم، پس از عروسی مدتی را مستاجر بودیم، کمی بعد رهسپار یکی از منازل مسکونی در صنایع چوب و کاغذ پهنه کلای ساری شدیم، در همان روز اول و اتمام اثاث کشی همسرم به جبهه رفت، حتی یک شب را در این خانه نخوابید ...
ماجرای حمله به منزل آیت الله صانعی و واکنش ایشان به ناملایمات
واقعی فقه و اندیشه های امام باقی ماندند و چه که نشنیدند و خدا را شاهد می گیرم که لحظه ای هم نشنیدم ایشان ناراحت باشد. ناملایمات بسیار زیادی وجود داشت و حتی همان شب حمله به منزل چنان آرامشی داشت که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. اصلا برایشان مهم نبود که چه می شود. یعنی واقعا دنیا برایشان مهم نبود. بعد از پیروزی انقلاب ایشان دیگر مباحث روز حوزوی به معنای خاص آن را نداشته اند. اما این نوع ...