عجیب اما واقعی /بازیکن سابق پرسپولیس گرفتار خفاش شب شد
سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف دزد جوان به شهید کردن مامور موتورسوار پلیس + عکس شهید و قاتل
دو مامور پلیس اعتراف کرد. وی گفت: من و خانواده ام ساکن یکی از شهرهای شمالی کشور هستیم .من به شیشه اعتیاد دارم و با خودرو مسافرکشی می کنم. آن شب در آمل سه مسافر را سوار کردم و به شرق تهران آوردم. من همانجا حشیش و شیشه کشیدم تا خوابم بپرد و بتوانم دوباره راهی شمال شوم. سوار ماشین بودم که دو موتورسیکلت گشت پلیس به من مشکوک شدند و دستور ایست دادند. وی ادامه داد: مواد مصرف کرده ...
یافتن خواهر بعد از 23 سال دوری
او می گوید: 18ساله بودم که به اصرار والدینم ازدواج کردم و یک سال بعد به خاطر بدرفتاری همسرم و خانواده اش طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. پدرم به شدت بداخلاق بود و دست بزن داشت، اما چاره ای نداشتم و برای اینکه به خانه همسرم بازنگردم تحمل می کردم، اما یک روز که پدرم حالش خوش نبود و از دست ما عصبانی بود، من را به شدت با شلنگ کتک زد. هیچ وقت ضرباتی که به سرم می زد و ناسزاهایی که به من و خواهرانم ...
ویدا جوان در گفتگو با جام جم آنلاین: هنوز روی دیوار خانه ها در جنوب جای گلوله دیده می شود
با وجود برخی ایرادات فنی یا ضعف در فیلمنامه، اما هنوز که هنوز است تماشای بسیاری از فیلم های دفاع مقدسی که در دهه 60 ساخته شده اند برای مردم جذاب است. نظر شما در این باره چیست؟ کاملا با شما موافق هستم. از نظر من دهه 60، دهه شکوفایی سینمای ایران است. در این دهه فیلم هایی ساخته شد و کارگردان هایی به مردم معرفی شدند که در تاریخ سینمای ایران تا همیشه ماندگار خواهند ماند. آثار سینمایی ساخته شده در آن ایام به اتفاقات و رویدادهای جبهه ها می پرداخت و تماشای شجاعت رزمندگان، روحیه ایستادگی را در مردم تقویت می کرد. در آن دهه و متعاقبا دهه 70 مردم به لحاظ روحی و روانی هنوز ...
تعجب مردم از وداع دوستان با پیکر شهید جهانپور شریفی
حال خیلی بدی داشت. دو روز بعد قرار بود به ایران برگردیم. روز آخر وقتی سوار هواپیما شدیم تا به دمشق برویم پیکر های دو شهید را آوردند تا همراه ما به دمشق و بعد به ایران برگردند. یکی از پیکر ها متعلق به شهید شریفی بود و یکی دیگر برای میکائیل نامی از بچه های غیر ایرانی. هنوز سوار هواپیما نشده بودیم، تابوت ها را که دیدیم با 20 نفر دیگر از نیرو های رزمنده سرمان را گذاشتیم روی تابوت ها، حال عجیب و خاصی ...
قاتل مأمور پلیس در انتظار محاکمه
متهم را متوقف کنند تا اینکه سارق حرفه ای پشت چراغ قرمز گرفتار شد و او که همه راه ها را بسته دید ناگهان شروع به حرکت با دنده عقب کرد و از روی موتورسیکلت مأموران رد شد و گروهبان یکم ضابط و ستوان یکم حسینی زیر چرخ های این خودرو ماندند. بیشتر بخوانید سرقت مستخدم فوق لیسانس از خانه دو خواهر پولدار همکاران آن ها که روی موتورسیکلت دیگری نشسته بودند، بلافاصله سد راه راننده ...
پرتکرارترین سریال های تلویزیون در سالیان اخیر
خاطره دارند و با وجود چندین بار پخش از شبکه های مختلف باز هم مخاطبان خاص خودش را دارد. خانه به دوش داستان آقا ماشاالله است که بعد از مشکلات مالی فراوان تصمیم جدیدی در زندگی اش می گیرد و با وعده سفر به مالزی پولی را به آقای بیات می دهد که در نهایت متوجه می شود که کلاه برداری بوده و این ماجرا داستان این سریال را شکل میدهد. حمید لولایی، مریم امیر جلالی، علی صادقی، رضا عطاران ...
من و مادرم : دلار
شادی هستیم وباسیاهی مرگ، باید بجنگیم همان گونه که درحیات همیشه جنگیده ایم .من می ترسم ، آنگونه که تووحشت می کنی. اگردل داریم، تنهایی هم هست. درآن شب تیره و ترسناک که درروی تخت خانه نشسته بودم و در بحرحیات فرو رفته بودم اتفاقی خنده آورافتاد که مسیرزندگی مرا تغییرداد. خواب خواب دل شناختی است از بود و نبود بشر در ساعتی کوتاه و بلند، که از دنیا کنده می شود. ...
سین مثل سنگر
... طولی نکشید. بدون بیهوشی زخم را باز کرد و یکدفعه دست نگه داشت. - دکتر چی شد؟ - چقدر نزدیک مغز رسیده خواست خدا بوده که اتفاقی نیفتاد. کاش بیهوشت می کردم بعد فوراً ترکش را کشید بیرون پیچید لای دستمال و داد دست همسرم. ترکش بیرون آمد اما بیرون آمدن ترکش همان و درد طاقت فرسا همان. تازه دردش شروع شده بود. شب و روز نداشتم درد وحشتناکی بود. به لطف خدا بعد از چند روز استراحت و پرستاری همسرم بهتر شدم و بعد از گذشت چند روز برگشتم منطقه. اما آن سال جدید را با خاطره ای به یاد ماندنی شروع کردم. انتهای پیام/ ...
بیوگرافی افسانه پاکرو + تصاویر
.... همه چیز دقیق بود، برعکس بعضی از کارها که آشفتگی و بی نظمی زیادی در پشت صحنه وجود دارد. جالب بود که در فیلم شبکه هم با توجه به اینکه حالشان خوب نبود ولی همان نظم و ترتیب برقرار بود، در اواخر اردیبهشت 1395، افسانه پاکرو در صفحه ی اینستاگرام خود عکسی از خودش در چین منتشر کرد. چند روز بعد اعلام شد کیارستمی یک فیلم در چین میسازد که تنها بازیگر ایرانی آن، افسانه پاکرو است. خبر ساخت فیلم راهبه ها در ...
علی اصغر شعر دوست:شهریار مکتب و راهی نوین در غزل سرایی ایجاد کرد / شعر ترکی شهریار یک امتیاز بزرگ برای ...
...، شیاطین هستند می خواهند از من حرف هایی بگیرند و ضبط کنند و بعد منعکس و پخش کنند، من می خواهم آدم هایی که می آیند، آدم های معتمدی باشند . زمانی که تهران بودم هم از حضور استاد شهریار بهره مند می شدیم و چند برنامه ویژه با حضور ایشان ساختیم که از شبکه سراسری پخش شد. یکی از کارهای خوبی که در آن زمان صورت گرفت ضبط یک زندگینامه تصویری کامل از شهریار بود که آقای طرزمی با یک واحد سیار از ...
یادداشت های ناصرالدین شاه سه شنبه 27 شهریور 1245؛ سید عبدالله گمرک را آورده بودم حساب می کردم گمرک را
برید. رفتم پیش آهو، بسیار قشنگ بود. پیه او را درآورده، به معیرالممالک دادم موم روغن درست کند. میرشکار باز گفت: کربلا می خواهم بروم. خلاصه، آهو را جلوی یوسف داده سوار شده دوان دوان رفتم سر قنات. میرآخور و ... و غیره، معیر همه بودند؛ امین الملک، هاشم و غیره. قدری کاغذ خواندم. عرق زیاد داشتم. تا عصری آن جا بوده هندوانه و چای خورده، عصری غروبی سوار شده، غروب آفتاب به منزل رسیدیم. همه جا از زیر د ...
ماه چهره خلیلی از مختار تا مرضیه
.... قرار بود وقتی از سفر برگشت همدیگر را ببینیم که اجل مهلت نداد. ماه چهره من را برای عروسی اش هم دعوت کرده بود که باز سر فیلمبرداری بودم و نشد بروم. در مدت دوستی 8 9 ساله مان چند باری ماه چهره با من قهر کرد که همه آن دلخوری ها به خاطر این بود که قرار می گذاشتیم همدیگر را ببینم و من به خاطره مشغله کاری بدقولی می کردم. او صحبت هایش را اینگونه پایان می دهد: الان با خودم می گویم کاش آن روز، فیلمبرداری را کنسل کرده بودم و به عروسی ماه چهره می رفتم، اما متاسفانه فقط افسوس ها است که برای ما می ماند. ...
تیراندازی به رقیب عشقی
ماجرای شکایت مرد جوان از دو موتورسوار که با شلیک گلوله وی را مورد سوءقصد قرار داده بودند بعد از دستگیری متهمان به یک دوئل عشقی تبدیل شد. به گزارش ایران، چندی قبل مرد جوانی در تماس با پلیس از شلیک دو موتورسوار به خودرواش خبر داد و گفت: سوار بر خودروی پژو 206 شخصی ام در حال رفتن به خانه ام در غرب تهران بودم که موتورسیکلتی با دو سرنشین راهم را سد کردند. ابتدا فکر کردم قصد پرسیدن آدرس ...
علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
منبری مجالس زنانه هم شدم. در 14 سالگی که بالغ شدم، پدرم گفت که دیگر حرام است به مجالس زنانه بروی و روضه بخوانی. شش ماه تمام نه برای مردان و نه برای زنان روضه نخواندم. برای زن ها ممنوع بودم که روضه بخوانم و برای مردها هم خجالت می کشیدم. یک شب در شب شهادت امام حسن(ع) در مجلسی که بانی آن پدرم بود، به خودم جرأت دادم و در مسجد بیلند روضه خوبی خواندم و از آن به بعد روضه خوان رسمی مجالس گناباد شدم. ...
توخل: از حکم محرومیت بازیکنانم شگفت زده شدم
پیدا کند، روز شنبه درباره استفاده از او در بازی روز یکشنبه با نیس تصمیم گیری خواهیم کرد. باید در این خصوص با کیلیان و پزشک تیم صحبت و سپس تصمیم گیری کنم. توخل همچنین درباره محرومیت 6 جلسه ای کورزاوا و محرومیت دو جلسه ای نیمار و پاردس خاطرنشان کرد: بهتر است چیزی که به آن فکر می کنم را نگویم چون می خواهم در بازی بعدی روی نیمکت تیمم باشم. من هرگز ندیده بودم بازیکنی (پاردس) که دو کارت زرد گرفته، دو جلسه محروم شود. واقعاً از حکم صادر شده، شگفت زده شدم، اما به هر حال این اتفاق افتاد. انتهای پیام/ ...
روایتی از سلوک شهید مغفوری و معبرهایی که در جبهه های جنگ و نفس گشود
دراز نمی کرد زیرا می ترسید پدر بزرگوارشان وارد خانه شود و جلوی پدر پاهایش دراز باشد. وی بیان کرد: او خودرو سازمانی سپاه را سوار بود اما از مال بیت المال استفاده شخصی نمی کرد و جلوی صدا و سیمای کرمان(مسیر رفت محل کار) خودرو را پارک کرد و پیاده در خیابان کنار صدا و سیما به خانه رفت، تا فقط یک احوال پرسی داشته باشد. سردار حسنی سعدی ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهید عبدالمهدی مغفوری ...
خاطره قهر مهوش صبر کن و محمود پاک نیت به دلیل سریال پس از باران
شب گذشته مهوش صبر کن با حضور در برنامه چهل تیکه درباره سریال ماندگار پس از باران به کارگردانی سعید سلطانی گفت: خاطرات بسیاری از سریال پس از باران دارم. من آن زمان چند وقت بود که کار نمی کردم و فقط دو سریال با گروه تهرانی کار کرده بودم تا اینکه سعید سلطانی کارگردان به آقای پاک نیت گفته بودند که می خواهیم یک سریال بسازیم، خانم شما هم که تئاتری است حضور داشته باشد. چون اولین باری بود که می خواستیم ...
یک بانو با نگاهی از جنس توانستن/از ویلچرنشینی تا نویسندگی 32 عنوان کتاب
و مدرسه فاصله گرفته بودم و تصمیم گرفتم دوباره به تحصیل برگردم. در خانه درس می خواندم و برای امتحانات می رفتم، خدا خواست که با وجود تمام مشکلات و سختی هایی که در مسیرم بود، لیسانس بگیرم. تمام روز را مطالعه می کردم و از هر کس که می شد، کمک می گرفتم تا بلاخره به نتیجه رسیدم، 8 سال بعد از آن اتفاق تلخ وارد وادی نویسندگی شدم البته زمینه اش را از همان دوران مدرسه داشتم خیلی وقت ها ...
سرقت مستخدم فوق لیسانس از خانه دو خواهر پولدار
به ارزش تقریبی 4 میلیارد ریال شدم . سرهنگ کارآگاه سید علی شریفی رئیس پایگاه یکم پلیس آگاهی تهران بزرگ در تشریح این خبر گفت: کارآگاهان پس از کسب دستورات قضایی به تحقیقات میدانی در محدوده جرم پرداختند که مشخص شد، زنی به نام سمیرا که به عنوان خدمتکار و نظافتچی پاره وقت در استخدام شاکی بوده ساعت 2 بعد از ظهر بدون هماهنگی وارد منزل شاکی شده و پس از گذشت حدود 20 دقیقه از منزل خارج شده است ...
فیلم | از نپذیرفتن پست سلطنتی تا صله ای که ندیده به جبهه ها بخشید
ی می کردم، در طاقچه خانه شان دو کتاب داشتند، یکی قرآن بود و دیگری دیوان حافظ. من تازه الفبا آموخته بودم، هر از چندگاهی قرآن را باز می کردم و می خواندم و به تدریج ذهنم با آیات قرآن انس گرفت. این مؤانست با قرآن تا پایان عمر همراه شهریار بود که بخشی از آن را در سروده ها و بخشی دیگر را در حیاتش می بینیم. به گونه ای که در مقطعی از حیاتش به کتابت قرآن می پردازد و با خط مخصوص خودش می نویسد و در حال ح ...
سرباز فراری که روز محاصره پادگان به محل خدمتش بازگشت
گفتند یوسف برای انتقال شهدا به بیجار رفته است. سریع برگشتیم. وقتی به خانه رسیدم دیدم کفش هایش جلوی در است. با خوشحالی داخل شدم. اولین چیزی که دیدم تاول هایی بود که کل پای یوسف را زخمی کرده بود. تمام انگشتان پایش خونی بود. در آن عملیات برادرم هم همراه یوسف بود. یوسف به برادرم گفته بود اگر شهید شدم، بچه هایم و خانمم را اول به خدا و بعد به تو می سپارم. مسئولیت شهید افشاریان در عملیات ...
ماجرای نذر هزار ویلچر
، خداحافظ. نیاز آن جوان همان ویلچر ساده بود و نیاز نفر بعدی هم آن ویلچر سی پی. و خاطره ای که برایت خیلی تأثربرانگیز بوده است؟ چند روز پیش، بعد از اهدای این همه ویلچر، گذرم به خانه ی افتاد که دیدن معلولی در حالت و وضعیت خیلی بد، خیلی حالم را بد کرد. معلولی که به خانه اش رفته بودم 20 سال است روی تخت افتاده و به خاطر این مسئله زخم بستر گرفته است، آن هم زخم بستر بسیار شدید. یعنی وقتی به ...
اولین فعالیت های فرهنگی نوجوانان تهران در دوران دفاع مقدس
به گزارش سراج2 4، در بخشی از خاطرات زندگی جانباز شیمیایی بهروز بیات که به قلم لیلا امینی نوشته شده است آمده است: با رفتن من به بسیج، در خانه، هیچ کس مخالف نبود، جز مادرم. برادرانم با روحیاتم آشنا بودند و می دانستند که مدام به مسجد می روم. شاید هم پیش خود می گفتند: بزار بره چند ساعت که اون جاست یه نفس راحت بکشیم ولی مادرم راضی نبود و می گفت: هر کس پاشو پایگاه بسیج گذاشته بعد چند وقت به جبهه رفته و ...
روایتی از چهارباغ گردی و خیال یک دیدار
. چهارباغ، یکی از معروف ترین فضاهای شهریِ روایت مند است که به دلائل گوناگون نزدیک دو دهه است توجه به این روایت ها در آن به ورطه فراموشی سپرده شده است. میرزا به وقت غروب در راهِ مسجد شاه برای نوه عبدالغفارِ معمار باشی از فرمان تازه شاه خبر داد؛ فرمان بازگشایی دوباره قهوه خانه ها نه در میدان، که در چهار باغ! وبا همان لهجه شیرینِ اصفهانی اش تاکید کرده: من نیمیدونم چی طور می شِد تو ...
سارق وسپا سوار دستگیر شد
سارق وسپا سوار تهرانی باز هم به دام پلیس گرفتار شد.به گزارش رکنا، معاون مبارزه با سرقت وسائط نقلیه پلیس آگاهی تهران، از دستگیری سارقی حرفه ای که با یک دستگاه موتورسیکلت وسپا 100 فقره سرقت لوازم داخل خودرو مرتکب شده بود، خبر داد.سرهنگ کارآگاه سید شمس الدین میرزکی اظهار کرد: ساعت 8 شب بیست و هفتم مرداد امسال، مرد جوانی با پلیس 110 تماس و مأموران کلانتری 103 گاندی را در جریان سرقت لپ تاپ اش از صندوق ...
خاطره تکان دهنده ایرانمنش از یک شهید گمنام
، من هم زخمی بودم. زنگ زدم خانه شان. پدرش گوشی را برداشت، گفتم: پرویز هست؟ گفت: نه، هر وقت آمد، می گویم زنگ بزند. عصر همان روز زنگ خانه به صدا درآمد. رفتم در را باز کردم، دیدم پرویز است. خوشحال شدم، حال و احوالش را پرسیدم و گفتم: کجایی؟ بیا تو. گفت: رضا! اول بیا برویم سر کوچه، عکس یادگاری بگیریم. گفتم: فردا هم وقت هست. گفت: نه بیا برویم. رفتیم عکاسی. عکاس هم از بچه های جبهه و جنگ بود و ...
نذر پرچم و خاطره عَلَم برادر
هر شب سینه زنی را توی خانه یکی از همسایه ها ختم می کردند. همسایه ها هم هر کدام با شیر و بیسکویت و چای و شربت و هر نذری که داشتند ازشان پذیرایی می کردند. بزرگ تر که شدند پول جمع کردند و تکه تکه وسایل دسته را خریدند و کم کم دسته ای راه افتاد که بیا و ببین. همیشه می گفت خدا برساند برای هیئت یک عَلَم بزرگ درست و حسابی می خرم. دوست داشت همة پولش را خودش بدهد. بعدها علمداری را کنار گذاشت و ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، دوشنبه 26 شهریور 1245؛ در دره کوه سنگی مسگرآباد که به طرف دوشان تپه نگاه می ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : صبح برخاسته سوار شدیم، رفتیم سر قنات. کفترهای برجِ کفترخان 1 دسته دسته می پریدند بالا می رفتند، بازی می کردند؛ بسیار خوب. کاروان گل ها تازه شکوفه و گل کرده است، قرمز قرمز، بسیار خوب. با حاجب الدوله صحبت کنان رفتم، او مرخص رفت مجیدآباد 2 . من در کالسکه بودم، آدم میرشکار آمد که آهو نزدیکی قنات هست. ناهار نخورده رفتیم مارُق [شکار]. یک آهو درآمد، میرشکار به خیال ...
ناصر زینل نیا، قربانی قطار بدشانسی!
کشی رفتم متوجه شدم 3 کیلو اضافه وزن دارم، خیلی تلاش کردم تا در یک تایم چند ساعته خودم را سر وزن برسانم. تقریبا 2 کیلو کم کردم که یک ساعت آخر به سونا رفتم. آنجا برایم اتفاق عجیب و غریبی افتاد. همین طور که در سونا بودم، یکی از کشتی گیران تیممان رفت تا شیر شوفاژ های سونا را زیاد کند تا زودتر وزن کم کنم، اما نگو به اشتباه شوفاژ ها را خاموش کرده بود و بعد از نیم ساعت سونا سرد شد! این اتفاق ...
پدرم می گفت شعر پناه من است
. البته در سناریو نظر نویسنده هم مطرح است، اما دو، سه جمله از دیالوگ ها که با استفاده از صدای شهریار گفته شده و خودش خاطره تعریف کرده خیلی شیرین است. در کل آن سریال برای شناساندن شهریار به عموم، گامی مثبت محسوب می شود. خاطره ای از کودکی شهریار شهریار در خاطراتی که از کودکی خود روایت کرده می گوید: روزی با بچه های محل مشغول بازی بودم، بعد از مراجعت به خانه به درخت بزرگی که در وسط حیاط ...