بازی مرگبار 3 دختربچه با قرص برنج
سایر منابع:
سایر خبرها
نمایش مقاومت و اقتدار در فیلم های سینمایی این هفته/ جشنواره فیلم های دفاع مقدسی
روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی است. بعد از حمله به این عشیره و کشتن تمام افراد تنها یک پسر بچه به نام طاهر جان سالم به در می برد و با کمک پدرش که او را به رودخانه میاندازد در حوالی رود اروند در خرمشهر توسط مردم خرمشهر پیدا می شود و به یک یتیم خانه در انجا فرستاده می شود. مسئول انجا زنی فداکار به نام اکرم است که با همسرش علی انجا را اداره می کنند. اکرم و علی تمام توان خود را برای این بچه ها که تعدادی از ...
امانت داری، فروتنی و ایمان، 3 ویژگی بارز قدیر بود/ حتی 10 فرزند داشتم بازهم تقدیم انقلاب می کردم
مراسم تشییع شهدا می رفتم. وقتی به خانه بر می گشتم همیشه به حال خانواده این شهدا گریه می کردم و یکی از آرزوهایم این بود که در این دنیا شرمنده خانواده شهدا نشوم و بتوانم راه آن ها را ادامه دهم. از خدا می خواستم که خدا به من کمک کند تا بتوانم فرزندان صالح تربیت کنم که راه شهدا را ادامه دهند و به جامعه خدمت کنند. در آن دوره ما زندگی سختی را داشتیم و من خودم بچه ها را به مدرسه می بردم و بر ...
خلبانان ایرانی رکوردداران جهانی پرواز/3روایت از رشادت در آسمان ها
می پردازیم. پیشنهاد اول کتاب آسمان 3 نویسنده: نفیسه ثبات ناشر: روایت فتح روزها همین طور می گذشت. صبح ها از زیر قرآن ردشان می کردیم. صدای بلند شدن هواپیماهایشان می پیچید توی خانه. بعد هم منتظر می ماندیم تا برگردند. سالم که بر می گشتند توی پایگاه برای شان گوسفند قربانی می کردند. یکی از شب های ماه رمضان بود.خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم هواپیمای علی ...
روایت های مقدس
24ساعت به خانواده شما داده می شود. ولی فقط می توانید در این نامه 2 کلمه بنویسید! و مرتب روی این موضوع تأکید می کرد: Just two words. بعد از 2 سال و این همه بی خبری از کجا بنویسیم که در 2 کلمه مفهوم باشد؟ اصلا به چه کسی و به چه آدرسی؟ خانه من کجاست؟ در این 2 سال آیا خانه ای سالم مانده است؟ کسی زنده مانده است؟ یاد قولم به سلمان افتادم و برای بار سوم اما با وقفه دو ساله، 2 کلمه نوشتم: من زنده ام ...
راز مرگ پسر جوان درخانه اجنه
خودشان هم رحم نکردند با آرش چطور آشنا شدی؟ ما 6 دوست هستیم که در واقع یک گروه تشکیل داده ایم و همه جا باهم می رویم. آخر هفته ها باهم قرار می گذاریم و دور هم جمع می شویم و برای تفریح به پارک و کوه می رویم. هر 6 نفر بچه محل هستیم و بین 15 تا 21 سال سن داریم. ماجرای خانه جن ها چه بود؟ چند وقت قبل آرش به سراغم آمد و گفت شنیده ام خانه ای در شمال تهران است که داخل آن ...
بازدید رییس سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان کرمان از چند پروژه عمرانی شهرستان بم
انتقال 53.7 کیلومتر و ظرفیت و فرآیند تصفیه خانه 1500 لیتر در ثانیه به روش متعارف با پیش تصفیه فیزیکی، گندزدایی، انعقاد و زلال سازی و صاف سازی می باشد. براساس این گزارش ارتفاع پمپاژ آن 230 متر است و تصفیه خانه 51 درصد، خط انتقال و ایستگاه پمپاژ 65 درصد پیشرفت فیزیکی دارند. عکس:طلوع بم – زهرا دهقان ...
راز جسد سوخته
...> یکی از اعضای خانواده مهوش در تحقیقات گفت: چند سال قبل مادرمان مغازه ای را که در میدان امام حسین (ع) داشت به مبلغ یک میلیارد تومان به یک زن فروخت. اما خریدار به مادرم چک بلامحل داده بود. از آن موقع درگیری ما با زن خریدار و بچه هایش آغاز شد. حتی از آن ها شکایت هم کردیم و پرونده ما در یکی از مجتمع های قضایی در حال رسیدگی است. او ادامه داد: داماد این زن یکی از خواننده های معروف پاپ کشور است همچنین ...
موج جدید بازماندگی از تحصیل
این منطقه می گویند با ادامه این روند احتمال ترک تحصیل به 90درصد هم می رسد. قصه شوربختی آموزش کودکان را تنها خانواده های مهاجر روایت نمی کنند؛ گرانی و شدت آسیب ها، مدارک نصف و نیمه هویتی و بی سوادی، کودکان ایرانی را هم در دایره بازماندگی از تحصیل قرار داده؛ مثل ژاله، مادر 3کودک کلاس پنجمی و سومی. خانه گوشی هوشمند ندارد. آنها یک موبایل فکسنی دارند که دست مادر است. تلویزیون آنتن ندارد و بچه ها ...
مرد خشمگین جان پدر و مادر همسرش را گرفت
دندانهایش راایمپلنت کند و پول می خواهد. وقتی مبلغش را پرسیدم جا خوردم و گفتم این همه پول ندارم. با این حال گفتم از برادرت یعنی برادرزنم که با او دوست بودم قرض می گیرم. یک دفعه عصبانی شد و گفت تو اگر پول نداشتی نباید ازدواج می کردی و زن می گرفتی. فریاد زد که باید پول ایمپلنت را جور کنم و بعد با عصبانیت خانه را ترک کرد. رفتار او باعث شد تا به شدت خمشگین شوم. واقعا کنترلم را از دست داده بودم. نمی توانستم ...
از تولید مستند نامه هایی به عطر نسیم تا اجرای پویش سر سفره صاحب عزا
ارزش های دفاع مقدس هم همکاری داشته است. وی همچنین به برپایی نمایشگاهی پیرامون دفاع مقدس به همت این کانون که همه ساله همزمان با هفته دفاع مقدس برگزار می شود، اشاره کرد و گفت: در این نمایشگاه آثار و سبک زندگی و سیره شهدا به نمایش گذاشته می شود. همچنین کانون فرهنگی هنری منتظران نور در نمایشگاه توانمندی سازمان های مردم نهاد در بخش غرفه آرایی نیز در سالهای گذشته مقام سوم را به دست آورد. ...
سرنوشت عجیب زن جوان بعد از مرگ دلخراش / ملایری ها شوکه شدند + عکس
خانه خودشان بود که این اتفاق رخ داد. ما زیاد از جزئیات تصادف خبر نداریم. اما این موضوع را می دانیم که برخورد خودرو ها به صورت شاخ به شاخ بوده و آمنه به شدت آسیب دیده بود. رضایت به اهدا عضو قبل از مرگ با حضور آمبولانس اورژانس در محل حادثه زن جوان به بیمارستان امام حسین (ع) ملایر منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. معاینات اولیه حاکی از آن بود که آمنه از ناحیه سر به شدت آسیب دیده است و ...
روایت دلاوری های خلبان شهید گلستانی از حاجی کلاته تا آمریکا
...> همسر این شهید در خاطره ای میگوید: ساعت هفت صبح امیر از خانه بیرون رفت، هنوز لحظه ای نگذشته بود که دوباره برگشت، پرسید: خانم، بچه ها هنوز خوابن؟ به چشم هایش نگاه کردم، آرام و قرار نداشت، گفتم: آره خوابن داخل اتاق رفت، نگاهی به لیلای پنج ساله و ثریای دوازده ماهه اش انداخت، چیزی در چشم هایش بود که آزارم می داد، از در که بیرون رفت شوری عجیب به دلم افتاد، از جلوی در خانه تا جلوی دژبانی ...
مرگ پسر جوان در خانه جن ها
و اصابت جسم سخت به سرش به طرز مشکوکی به کام مرگ رفته است. نخستین بررسی ها نشان داد پسر فوت شده چند ساعت قبل همراه پنج نفر از دوستانش برای دیدن اجنه و ارواح به این خانه قدیمی می آیند که پس از شنیدن صدا هایی از داخل خانه هنگام فرار از ارتفاع پنج متری به پایین سقوط می کند و بر اثراصابت سرش به میله آهنی فوت می کند. بدین ترتیب همزمان با انتقال جسد پسر جوان به پزشکی قانونی برای ...
کارنامه پرافتخار اهالی در دفاع مقدس
اصابت قرار گرفت و بعد از دقایقی در نزدیکی پل ساوه و در زمینی بایر سقوط کرد. خبر شروع جنگ تحمیلی چطور به گوش شما رسید؟ بعدازظهر روز 31 شهریورسال 1359 بود که نیروی هوایی عراق به پایگاه های هوایی ایران حمله کرد. آن موقع ما در حیاط خانه مشغول ذبح قربانی بودیم که صدای بمباران را شنیدیم. من و اعضای خانواده ام از خانه بیرون دویدیم و همراه اهالی محله به لب جاده ساوه رفتیم تا ببینیم چه ...
مرگ پسر تهرانی در خانه اجنه های دربند تهران
تا 21 ساله برای تحقیق در شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران پیش روی بازپرس غلامی قرار گرفتند. یکی از دوستان آرش در خصوص شب حادثه گفت: من و آرش و دوستانمان همیشه با هم به کوه می رویم بیشتر اوقات درکنار هم هستیم و به خاطر هیجان جوانی فیلم های ترسناک می بینیم تا اینکه چندی قبل آرش شنیده بود که یک خانه متروکه در منطقه دربند وجود دارد که داخل آن جن و ارواح است و فکر کنم آرش به آنجا رفته بود ...
حکایت سربازی که در مراسم یادبود خودش شرکت کرد + تصاویر
شوکه شدند! نگو قبل از رسیدن من چند تا از بچه های تعاون خبر شهادتم را به خانه داده بودند و آن ها هم آماده حرکت برای پیدا کردن جنازه ام بودند! چند روز بعد هم از طرف سپاه این تابلو را همراه یک گلدان هدیه آوردند! چند وقتی گذشت که برای یادبود شهدای کربلای یک به مراسم دعوت شدیم. اسم من هم جزو شهدا بود! به پدرم گفتم من هم می آیم! رفتم داخل مسجدی که مراسم گرفته بودند و وقتی چند تا از رزمنده ها من ...
قتل پدر زن و مادر زن بر سر ایمپلنت دندان همسر!
ساختمان چهار طبقه متعلق به خودش منتقل کنم و ما هم قبول کردیم و بدین ترتیب در طبقه چهارم آنجا زندگی مان را ادامه دادیم و همسایه پدر زن و مادر زنم شدیم. فکر می کردم، بعد از این زندگی ما شیرین تر شود و کمتر با هم درگیر شویم، اما اشتباه فکر می کردم، چون از روزی که محل زندگی ام را به خانه پدر زنم انتقال دادم، اختلافات ما بیشتر شد. پس از این درگیری های ما به خانواده همسرم کشیده شد و مادر زن و پدر زنم ...
این مرد 35 سال است که نخوابیده
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه خراسان ،عقربه های ساعت به ظهر روز 31 شهریور 1359 نزدیک می شود. شهرهای کشورمان در آرامش به سر می برند اما این آرامش قبل از توفان است. همه در خانه هایشان مشغول استراحت هستند و لحظات خوبی را در کنار خانواده سپری می کنند اما دشمن در اتاق عملیات، در حال رصد آخرین اطلاعات برای حمله ای ناجوانمردانه به سرزمین مان ایران است. دقایقی بعد صدام، رئیس جمهور وقت عراق، فرمان ...
بازی مرگبار 3دختربچه با قرص برنج
بودند که حادثه ای هولناک رخ داد. زهرا 7ساله داخل خانه ناگهان روی زمین افتاد و از حال رفت. حنانه و هانیه اما هنوز حالشان بد نشده بود و با از حال رفتن زهرا برای خانواده هایشان توضیح دادند که چه اتفاقی افتاده و چطور قرص برنج را اشتباهی به عنوان قرص جوشان مصرف کرده اند. خانواده ها با دیدن این وضعیت به اورژانس زنگ زدند و با حضور آمبولانس در روستا، هر سه دختربچه به بیمارستانی در لاهیجان انتقال یافتند. هر چه ...
تراژدی مرگ حنانه هانیه و زهرا با قرص برنج
قرص برنج دادند. این تنها صحبتی بود که دختربچه ها با خانواده هایشان داشتند. دیگر نفسی برایشان نماند و در بیمارستان جان خود را از دست دادند. این ماجرای تلخ بعد از ظهر روز شنبه رخ داد. حنانه اسماعیل پور، هانیه پیران و زهرا رستم سه دختر بچه 7، 9 و 12 ساله، در روستای داخل پایین از توابع بخش مرکزی آستانه اشرفیه در حال بازی بودند. همگی در خانه حنانه جمع شده بودند. اما ناگهان حالشان بد شد و راهی ...
علت مرگ 3 دختر بچه گیلانی هنوز روشن نیست
...> وی با اشاره به بدحال شدن دختربچه هشت ساله پیش از انتقال به بیمارستان گفت: این کودک موضوع خوردن قرص را با خانواده اش در میان گذاشته بود. در حال حاضر بازپرس ویژه قتل، تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کرده است. تحقیقات از برخی اعضای خانواده کودکان و مطلعین نیزحکایت از مصرف قرص برنج دارد که تحقیقات قضایی ادامه دارد و برای اعلام نظر قطعی درباره علت تامه فوت منتظر نظر کارشناسان پزشکی قانونی هستیم تا وقتی این گزارش آماده نشود نمی توان دراین باره اظهارنظر قطعی کرد. طبق شنیده ها ظاهراً این کودکان قرص های برنج را به اشتباه به جای قرص جوشان ویتامین خورده اند. ...
ننه! جنگ کی تموم میشه؟
گرم بود و راه هم پر از دست انداز. از طرفی گرد و غباری که داخل ماشین می پیچید، کم کم حال مرا دگرگون کرد. تمام روز در راه بودیم و بالاخره پیش از مغرب به کربلا رسیدیم. چشم هایم سیاهی می رفت و حالم به کلی بد شده بود. با زحمت مرا پیش یک دکتر بردند. دکتر پس از معاینه گفت: بچه از بین رفته و تلف شده . مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: اگه با این، بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم . حرف های دکتر مثل ...
بررسی چند پرونده مهم جنایی که در 4 سال گذشته جامعه را شوکه کرد
فروردین ماه سال 95 بود، که امیرحسین برای عملی کردن آنچه در سر داشت، دختربچه 6 ساله افغانستانی تبار را به خانه برد و بعد هم وقتی به خودش آمد دید، که آن دختر دیگر نفس نمی کشد. او برای از بین بردن آثار جرم، سعی کرد جسد این دختر را با اسید بسوزاند. اما او پس از چندساعت وقتی ماجرا را با یکی از دوستانش درمیان گذاشت، از سوی پلیس بازداشت شد. ستایش و خانواده اش چند خانه دورتر از خانه پدرامیرحسین ...
جانبازی که از تیرماه 1365 تا حالا یک ثانیه نخوابیده!
و شهید بهنام محمدی کارمان این بود که لوازم و وسایل را از مسجد جامع خرمشهر تحویل می گرفتیم و به بچه ها در جبهه می رساندیم. همان روزها خداوند، دو دختر دوقلو به نام های فاطمه و زهرا به من داد و من هم چون در منطقه بودم، از زمان تولدشان خبردار نشدم. ماموریت مان که تمام شد، مرخصی گرفتم و برای دیدن خانواده ام به خانه آمدم. آن جا دیدم که زهرا حالش خوب نبود، او را به بیده بردم و با آمبولانس ...
بلمی به سوی ساحل
در چنین موقعیتی مجله ورزشی دست رضا رسانده ام که یک دفعه دیدم مدیرمان آقای حسینی با بغض دارد از شهید رضا لک زاده می گوید. کیهان ورزشی از دستم افتاد. این قدر حیرت زده بودم که گریه ام نگرفت. مدرسه را ماتم گرفته بود. گفتند بچه های کلاس 3/3 را برای خداحافظی با همکلاسی شان به بهشت زهرا می برند. اتوبوسی آمد و ما همراه چند تا از معلمان سوار شدیم. تا آن موقع بهشت زهرا نرفته بودم. داخل اتوبوس آقای مرادی ...
هلموت کهل خطا کرده یا وزارت کشور؟!
...: ناصر غضنفری، انصاف نیوز: شنبه 28 اردیبهشت | 3 ذیقعده 1411 18 می 1991 شعرا و ادبا و هنرمندان فلسطینی آمدند؛ برای شرکت در نمایشگاه کتاب آمده اند. مقداری از جمهوری اسلامی و از من تعریف کردند و چند کتاب هدیه نمودند. شب با احمدآقا به منزل رهبری رفتیم. حال شان خیلی بهتر شده است. دربارة مسأله مراجعت ایرانیان خارج از کشور مذاکره شد. یکشنبه 29 اردیبهشت ...
فرماندهی که همیشه 10 متر جلوتر از نیروهایش بود
از همه نیروهایش بود. دشمن از ارتفاعات روبرو تیربار می زد، چند گلوله به سینه علی تکلو خورد و روی زمین افتاد، صدایش هنوز در گوشم است، ذکرش یا حسین و یا زهرا بود، بعضی وقت ها هم می گفت اَی برادر دردش خیلی شدید بود. پریدم داخل یکی از سنگرهای عراقی ها که تازه خالی شده بود، یکی از بچه های بی سیمچی داد زد آقا اینجا نمان، برو بیرون ، او را شناختم، بشیر نقدی پری بود، جنازه اش هنوز هم از عملیات برنگشته ...
خاطراتی ناب از شهید مدافع حرم رسول خلیلی
را خودمان دقیقا شبیه به یک منطقه جنگی درست کرده بودیم. میدان رزم، میدان تیر، میدان تخریب، معبر و خلاصه همه چیز را مهیا کرده بودیم و به بسیجیان آموزش تخریب می دادیم. خصوصیات منطقه را یک به یک می گفتیم. در قسمتی از آن منطقه، نزدیک حسینیه، در زمان جنگ، بچه ها قبرهایی ساخته بودند برای خودشان. به رسول می گفتم نگاه کن پسرم، ببین بچه ها این قبرها را زمان جنگ کنده بودند، می آمدند داخل این قبرها، نماز می ...