سایر منابع:
سایر خبرها
دمی نشسته و آرام در منای توایم چقدر رنج کشیدی و باز دم نزدی چه غصه ها که تو دیدی و باز دم نزدی به جرم خوبی بی حد از آن جماعت پست... چقدر حرف شنیدی و باز دم نزدی به خنده های پر از درد ، درد امت را به جان خسته خریدی و باز دم نزدی جهان چشید از آقایی ات ولی آقا... تو طعمِ درد چشیدی و باز دم نزدی ...
تا بگریزی به آغوشم ترسیدن را بهانه کن با عشقت پیوندی بزن روح جوانی را به من هر گره از روح مرا بدل به یک جوانه کن چنان شو که هم پیراهن هم تن از میان برخیزد بیش از اینها بیش از اینها خود را با من یگانه کن زنده کن در غزل هایم حال و هوای پیشین را شوری در من برانگیزد و شعرم را عاشقانه کن حسین منزوی چه شب ...
. صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد***ور نه اندیشه این کار فراموشش باد آن که یک جرعه می از دست تواند دادن***دست با شاهد مقصود در آغوشش باد تعبیر: ایمانت را قوی تر کن تا از رنج ملامت نجات یابی. گرفتاریت برطرف می شود. اگر در عین غمگینی خندیدی شاهکار کرده ای. کسانی که طرفداری تو را می کنند و از آشوب و غوغا نجاتت می دهند. تغییری در خود و افکارت بده. بدی ها را آتش بزن و ...
آن روز تا زمانی که آن سرباز نابینا، مرخص شود و به شهر خودش برود هرروز با بچه ها به ملاقاتش می رفتیم و حرف می زدیم و خاطره تعریف می کردیم و گاهی ترانه ای می خواندیم و گریه می کردیم. پادگان ما به پارک ملت نزدیک بود و سربازها گاهی بعد از ساعت اداری به پارک می رفتند. یکی از سربازها به من گفت: تو که شعر و ترانه دوست داری، بیا به محفل بچه های ترانه خوان پارک ملت برویم. در آن سال ها ترانه خواندن ...
فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه! رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند. رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی ...
خواهند کرد. یکی دو روز به خودتان وقت بدهید. فال حافظ مخصوص متولدین اردیبهشت خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست***تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست از لبت شیر روان بود که من می گفتم***این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست تعبیر: تنهایی کاری از پیش نمی بری، احتیاج ب یک همکار و همدل داری که در ضمن راز تو را فاش نکند. گرمای عشق تو بدون کمک دوست سرد می شود و به یر ...
...، آهنی را داغ کردم و نزدیک بدنش بردم، فریاد عقیل بلند شد، همچون شتری بیمار، فریادی گوش خراش برآورد... گفتم زن های نوحه گر بر تو بگریند، تو برای آهنی که انسانی به بازی و شوخی داغش کرده است، این چنین فریاد می کشی... تو از آزار اندکی ناله بر می آوری آن وقت من از زبانه دردناک آتش دوزخ ننالم؟... ! این یکی از معروفترین روایات تاریخی و از شناخته شده ترین فرازهای نهج البلاغه علی(ع)است که از ...