سایر منابع:
سایر خبرها
نامزدی در دوران کرونا
معصوم خانم کرونا! گفت: وا دخترجان کرونا دیگر چیست؟ گفتم: کووید 19 گفت: دختر جان خوابی یا بیدار؟ گفتم: ای بابا همان بیماری که بیش از یک میلیون نفر را در جهان به کام مرگ کشانده است. معصوم خانم با نگاهی عاقل اندر سفیه گفت واه واه از دست جوانهای این دوره و زمانه. هر روز یه چیز به آدم می گویند. برو دختر جان برو که خیلی کار دارم ...
حاج جلال رونمایی شد/ دعای شهید همدانی که بعدها اجابت شد
...... پس از سخنان من رهبر انقلاب فرمودند: ظاهرا فقط شما سالمید. وی گفت: برای یک برنامه تدارک حضور حاج قاسم را در همدان دیده بودیم. چرا که علیرضا اولین فرمانده تیپ استان همدان بود. حاج قاسم وقتی وارد سپاه شد گفت ناهار را می خورم و به منزل حاج جلال می روم. وقتی به منزل ما آمدند دو ساعت و نیم نشستند و دست در گردن پدرم انداختند. 4 ماه گذشت خواهرم به من زنگ زد و گفت برای مصاحبه با ما به ...
هر کتاب، احیای یک گنجینه ماندگار است/ با آغاز دفاع مقدس، یک نبرد شبانه روزی در میدان فرهنگ و هنر شکل گرفت
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی گفت: طی یک دیدار با مقام معظم رهبری مشغول معرفی خانواده بود و به حضرت آقا گفتم: مادرم جانباز است. پدرم، برادرانم شهید، دامادهایم شهید. .. پس از سخنان من رهبر انقلاب فرمودند: ظاهرا فقط شما سالمید. با اشاره به شخصیت حاج جلال عنوان کرد: مهمترین ویژگی ایشان این است که از هیچ کس طلبکار نیست. بسیار ساده زیست است و من هیچ گاه به یاد ندارم که حتی یک شب نماز شب را ترک ...
جانبازی که حامل خبر شهادت برادرش بود
که از جبهه آمده بود، را دیدم بعد از خوش و بش کنارم نشست و گفت: داداشت سلام رسوند _ کدوم داداشم؟ _ حمید دیگه _ کی؟ _دیروز از تعجب چشمانم گرد شده بود بازوهای لاغر و استخوانی اش را در دستانم گرفتم و محکم تکانش دادم و گفتم: تو مطمئنی که دیروز دیدیش؟ اشتباه نمی کنی؟ کس دیگه ای نبود؟ او که از حرکاتم تعجب کرده بود گفت: آره بابا حمید بود ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات / 16 بار مُردم و زنده شدم...
شهید نجمی رفتم بعد از مدتی از آقای تهرانی مسوول درمانگاه خواستم برم خط مقدم. فهمیده بودم شب جمعه 20 آذر سال 60 عملیات می شود، چندین بار برای رفتن به خط را اصرار کردم و گفتم من از زن و بچه و همه چیز دست کشیدم که با دشمن در خط مقدم بجنگم. آقای تهرانی از مهارت کارم خبردار بود بدون اینکه پاسخ درستی برای حضورم در خط بدهد مسوولیت تجهیز امدادگران را کار خیلی سنگینی بود را به من سپرد. کار را با ...
روایت امدادگر؛ مهناز احمدی دستجردی از اولین دیدارش با حاج احمد متوسلیان
... مهناز احمدی*** روایت امدادگر از اولین دیدارش با حاج احمد متوسلیان بعد از جنگ من معلم آمادگی دفاعی برای دختران بودم. هیچ وقت برای دانش آموزان ابراز نمی کردم که من در منطقه جنگی بودم، در کلاس درس وقتی برای بچه ها درس می دادم برخی از آن ها می گفتند خانم چرا جوری درس می دهید که انگار آنجا بودید؟! چه طور شما این ها را می دانید و از کجا یاد گرفتید؟ و من در پاسخ به آن ها می گفتم که ما ...
ما با کتک خوردن بزرگ شدیم/ پدرم تلویزیون را خرد می کرد
. من افتخار می کنم که با زحمت بزرگ شدم. پدرم سال به سال بدتر می شد و من هم از سنی به بعد دوست داشتم کنار برادرانم کار کنم. همه کار کردن ما به دلیل مسائل مالی نبود، گاهی می خواستیم شاهد حال بد بابا نباشیم. او افزود: اسم خانواده شهید یا جانباز را قبول نداشتم. مادرم می گفت چادر بپوش اما من خوشم نمی آمد. پرونده پزشکی پدر من گم شده بود و حتی امور ایثارگران باور نمی کرد که پدر من جانباز است! 18 ...
رئیس سازمان بسیج هنرمندان: هنر در 8 سال طلایی دفاع مقدس نقش بی بدیلی داشت
حاج قاسم پیدا نکرده بودند، خیلی غیرتمندانه عکس حاج قاسم را در دست می گرفتند و می گفتند سردار حاج قاسم سلیمانی، واقعا یکی از افتخارات انقلاب اسلامی ظهور و بروز سرداران بزرگی مانند حاج قاسم سلیمانی است. نصیر بیگی تصریح کرد: رهبری فرمودند از این به بعد ما باید روی مکتب سلیمانی کار کنیم، واقعا در این مکتب حاج قاسم خودش به یک الگو تبدیل شد و خودش را معرفی کرد، این مکتب می تواند زمینه ساز ...
رفیق دوست: بنی صدر از اول تا آخر خیانت کرد
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) : روزنامه شرق نوشت: حاج محسن رفیق دوست، از مؤسسان سپاه، در دهه اول انقلاب به عنوان مسئول تدارکات و سپس وزیر سپاه، نقش زیادی برای شکل گیری سپاه و تدارکات هشت سال جنگ داشت. مدیریت بنیاد مستضعفان و جانبازان از دیگر مسئولیت های ایشان بعد از وزارت سپاه است. او در این گفت وگو از تشکیل سپاه و شرایط جنگ گفته اس ...
اخاذی تروریستی نجف آباد
اقوام نزدیک شیخ هستم. آبدارچی و مسئول گلخانۀ شهرداری ام. پولی برای جور کردن جهیزیۀ دخترم نداشتم و پیش خودم گفتم اوضاع خوبیه تا حاج آقا را مختصر تیغی بزنم! اخاذی تروریستی در نجف آباد از نظر من، بخش زیادی از اعمال باند سیدمهدی هاشمی در نجف آباد برنامه ریزی و اجرا شد. ماشینی که با آن مرحوم شمس آبادی دزدیده شد را یک نجف آبادی که قبل و بعد از انقلاب چهره ای ...
علت مخالفت امام خمینی با اشعار نوحه های آهنگران چه بود؟
...، در اهواز آقای غلامعلی رجائی را دیدم، ایشان به من گفت: آقای انصاری با ما تماس داشتند و سراغ شما را می گرفتند. ولی من به ایشان گفتم به شیراز رفته اند. آقای انصاری گفتند: به ایشان بگویید امام به حاج سید احمد آقا فرمودند که: به ایشان بگویید اشعار حماسی بخواند . وقتی من این خبر را شنیدم ذهنم روی همان شعر متمرکز شد، چرا که صحنه های دلخراش جنگ را بیان می کرد. با وجود ریتم بسیار خوبی که ...
به خاطر این چشم ها یک روز شهید می شوی!
حاج ابراهیم همت از آن دست شهداست که هر چه درباره اش گفته و نوشته شود، باز هم سخنان تازه و نکاتی می توان از آنها به دست آورد. تابناک در آخرین گزارش از مجموعه روایات هفته دفاع مقدس، گزارشی از زندگی این سردار شهید محبوب را منتشر می کند. شهید محمد ابراهیم همت در دوازدهم فروردین 1334 در شهرضا ، یکی از شهر های استان اصفهان در خانواده ای مستضعف و متدین به دنیا آمد. در سال 1352 وارد دانشسرای ...
روایت روزهایی که ندیدیم/ بانویی که شهید جهان آرا واسطه ازدواجش شد
طالقانی آبادان که بودم راه به راه رزمنده، تکاور، کادر و ... از من خواستگاری می کرد. من هم به این بهانه که می خواهم درس بخوانم و دکتر بشوم جواب رد می دادم. آخرش دیدم نمی شود شرط گذاشتم باید خرمشهری باشد و جانبازی باشد که دو دست و پا نداشته باشد. بچه ها گفتند بگو نمی خواهی ازدواج کنی. چند روز بعد نوشین نجار گفت یک بنده خدا از شما خواستگاری کرده و یک پایش هم قطع است. گفتم کم است و خندیدند. گفتند مگر شهید ...
خاطرت تلخ حسن روشن از شهادت و مرگ دوبرادرش
از پسرهایش را هم از دست داده بود. بگذارید از مرگ سید محسن شروع کنم. سال 51 من اولین بازی رسمی ام را برای تاج انجام دادم و گل زدم و عالی بودم. روز قبل از آن برادرم سیدمحسن که 15 سال داشت، با دوچرخه زمین خورد. حالش خوب بود. قبل از بازی پیش او رفتم. کل کل کردیم و خلاصه گفتم بعد از بازی برمی گردم. خیلی شاد و شنگول به بیمارستان رفتم تا برادرم را ببینم ولی وقتی رسیدم دیدم دارند فکش را می ...
رفیقدوست: آیت الله هاشمی با حالت خوفناکی گفت آبروی ما جلوی مردم رفته است /قذافی گفت یکی از این موشک ها ...
گفت شما برای 20 روز آفند و 40 روز پدافند مهمات دادید و الان 55 روز است من دارم آفند می کنم. این پنج رقم مهمات را من 48 ساعت دارم. یک لحظه فکر کردم و گفتم برو شلیک کن. سردار رضایی گفت می دانی یعنی چه؟ یعنی بعد از 48 ساعت باید دست ها را ببرم بالا. گفتم حاج محسن تا حالا فهمیدی چگونه و از کجا آمده است؟ حالا هم اعتماد کن. رفتم سنگر مخابرات و با مرحوم سعیدی نیا تماس گرفتم. با اولین هواپیما رفتم دمشق و ...
چله عزت|روایت پدری شهید در قامت استخوان های خاک خورده
را به آن ها بدهم و قول داد برای من چرخ گوشتی خریداری کند. او ادامه می دهد: همیشه دیگران را به خود ترجیح می داد و با همین روحیه ایثارگری برای دفاع از ناموس کشور به جبهه رفت. یادم هست اولین بار که به جبهه رفت قدری کسالت داشت و با همان حال و با یک کیسه دارو به جبهه رفت اما حاضر نشد منتظر بماند تا سلامتی کامل را به دست بیاورد و بعد عازم جبهه شود. محمد کریمی برادر شهید از آخرین ...
ماجرای خواستگاری موزیسین برجسته از همسرش
ماجرای خواستگاری حسین دهلوی از من کمی خنده دار است. آقای میرنقیبی که ناظم نوبت عصر آن زمان هنرستان بود چند بار مرا کنار کشید و درباره خانواده ام سوال کرد. من هم رفتم به همکلاسی هایم گفتم فکر کنم می خواهند از همه بچه ها تحقیقات کنند. چند روز بعد گفتند ما می خواهیم یک روز بیاییم منزل شما، به پدر و مادرت خبر بده. من باز هم متوجه نشدم؛ چون در این فضاها نبودم. به بچه ها گفتم فکر کنم از طرف هنرستان می خواهند به خانه همه سر بزنند. یک روز که من هنرستان بودم به خانه ما آمدند و وقتی من برگشتم پدر و مادرم گفتند برای خواستگاری آمده بودند. من خیلی تعجب کردم و پرسیدم از طرف چه کسی؟ گفتند حدس بزن، مربوط به هنرستان می شود. من هر کسی را به ذهنم رسید گفتم به غیر از دهلوی. وقتی گفتند خواستگار دهلوی است من شوکه شدم. باورم نمی شد. گفتم مگر می شود؟ دهلوی خیلی بداخلاق است! من هیچ گاه متوجه توجه استاد به خودم نشده بودم؛ اما بعد که فکر کردم، تازه معنی بعضی از رفتارهایشان را متوجه شدم. به عنوان ...
قرعه کشی برای اعزام به جبهه؛ سبقت برای ایثار بود/ وقتی پستچی وصیت نامه ام را به دست خودم داد
. وقتی پستچی وصیت نامه ام را به دست خودم داد! ولی یک سری نامه را هنوز نگه داشته ام. یکی از نامه ها، وصیت نامه خودم بود که از جبهه فرستاده بودم. مدتی بعد از این که به خانه آمدم، پستچی وصیت نامه خودم را برایم آورد! چه روایتی که خود شاهد آن بوده اید، آن قدر برایتان حیرت آور است که آرزو می کنید ای کاش از آن فیلمی ساخته می شد؟ قدس: مهم ترین ارمغان جنگ، همان ...
ابوفاطمه مسافر سوریه شد/کلیشه ای می گویم عاشق شهادتم
برای چندمین بار خبر اعزام به سوریه را به من دادند گفتم من دیگر نمی توانم رزمنده باشم و نمی خواهم؛ اما آن ها می گفتند حاج یعقوب این بار اتفاقی نمی افتد و فردا عازم سوریه هستی. بعد از اینکه تلفن را قطع کردم به همسرم گفتم حاج خانم من فردا عازم سوریه هستم، اما فعلاً به کسی حتی فاطمه و زهرا چیزی نگو؛ اگر به سوریه رسیدم زنگ می زنم، اما در غیر این صورت انگار که نه انگار. در هواپیما ...
مختاری: نان سیدجواد ذاکر را می خورند و وارونه روایتش می کنند/ ماجرای بدگویی ها از سید پیش حاج منصور
متن مصاحبه را می خوانید. ماجرای دیدار با حاج قاسم سلیمانی * برادر شما در جنگ هشت سال دفاع مقدس به فیض شهادت نائل آمدند. با وجود اینکه سن شما در زمان شهادت شهید مجید مختاری کم بود، آیا خاطراتی از برادر شهیدتان به یاد دارید؟ ایشان سال 1362 شهید شد، تقریباً من 4 سالم بود. 16 مردادماه سالگرد شهادت شان است و ما هر سال برایش سالگرد شهادت می گیریم، در واقع او 8 مرداد به ...
مسئولان لیبی می گفتند به شرطی موشک می دهیم که عربستان را بزنید
خاطرنشان کرد: شفیع زاده گفت شما برای 20 روز آفند و 40 روز پدافند مهمات دادید و الان 55 روز است من دارم آفند می کنم. این پنج رقم مهمات را من 48 ساعت دارم. یک لحظه فکر کردم و گفتم برو شلیک کن. سردار رضایی گفت می دانی یعنی چه؟ یعنی بعد از 48 ساعت باید دست ها را ببرم بالا. گفتم حاج محسن تا حالا فهمیدی چگونه و از کجا آمده است؟ حالا هم اعتماد کن. رفتم سنگر مخابرات و با مرحوم سعیدی نیا تماس گرفتم. با ...
ماجرای دعای مشترک "حاج قاسم سلیمانی" و "آقا مهدی باکری" که به فاصله 35 سال پذیرفته شد + فیلم
همانگونه تربیت دهید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد. خدایا! مرا پاکیزه بپذیر از سال 1363/02/01 تا 1398/10/12 بیش از 35 سال از نوشتن وصیتنامه شهید باکری می گذرد که سردار حاج قاسم سلیمانی ساعاتی قبل ...
شهادت دو پسرم با فاصله کمتر از یک سال
خودم هم در وضعیت روحی خوبی نبودم به مادرهمسرم گفتم توکل بر خدا هر چه تقدیر باشد رقم خواهد خورد. مادر شهید ادامه داد: هر بار که پسرانم به مرخصی می آمدند به من می گفتند فقط برای ما آرزوی شهادت را داشته باش. فاطمه خانم گفت: تقریبا با فاصله یک سال، هر دو پسرم شهید شدند و به آرزویشان که وصال حق بود رسیدند، یک روز در خواب دیدم که رو به قبله در حال تماشای بیرون از پنجره هستم که علی اکبر بدون ...
روایت عروج یار حاج قاسم سلیمانی
به گزارش پایگاه 598، بعد از گذشت 9 ماه از شهادت حاج قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس و شهادت چند تن از یارانش، همزمان با چهلمین سال هشت سال دفاع مقدس یکی دیگر از یاران سردار که از یادگاران جنگ بود، به قافله شهدا پیوست. سرداری که سال ها زخم جنگ بر تن داشت و با جراحاتش در قامت یک جانباز مبارزه می کرد. نشانه هایی از جنایات شیمیایی صدام بر پیکر او همچون 65 هزار رزمنده دیگر، سال ها بیماری های عدیده ای ...
ستارگان مدفون در تخت فولاد| شیخ جمال الدین نجفی بلندنظر، عفیف و منیع الطبع بود
.... هر چند اصفهان در دوره صفویه به استثنای امامزاده ها و مقابر خصوصی، دارای دوازده گورستان بزرگ بود اما گورستان بابا رکن الدین با دفن علمای بزرگی همچون میرفندرسکی، حاج آقا رحیم ارباب و غیره اهمیت ویژه ای یافت. خبرگزاری تسنیم در سلسله گزارش هایی با عنوان ستارگان مدفون در تخت فولاد به معرفی این علمای بزرگ می پردازد تا به شناخت مردم از آنها و تاثیراتی که در عالم اسلام و انقلاب داشتند کمک ...
ارتش و سپاه در دوران دفاع مقدس کنار هم بودند
حسین(ع) شدم. در این فاصله به هر طریقی که بود برای حضور در عملیات ها به منطقه می آمدم و فقط عملیات مقدماتی یک را در منطقه نبودم. سردار دینی یادآور شد: بعد از عملیات خیبر، به لشکر 27 محمد رسول الله آمدم و در آنجا ماندم در ابتدا جانشین مخابرات لشکر بودم و بعد هم مسوول مخابرات لشکر شدم و تا پایان جنگ در آنجا ماندم. پس از پایان جنگ تا سال 80 در لشکر 27 محمد رسول الله بودم. بعد از آن 2-3 جا ...