روایت روزهایی که ندیدیم/ بانویی که شهید جهان آرا واسطه ازدواجش شد
سایر منابع:
سایر خبرها
ترجمه عربی ساجی در لبنان منتشر شد
به گزارش پایگاه خبری سوره مهر، نسرین باقرزاده راوی کتاب ساجی که همراه با همسرش بهمن باقری در خرمشهر زندگی خوبی داشته هرگز فکرش را هم نمی کرد که جنگ وارد خانه اش شود، به ناگاه با شروع جنگ معادله هایش به هم می ریزد. باقرزاده روزهای ابتدایی جنگ را در خرمشهر سپری می کند، اما بعد مجبور به ترک خرمشهر می شود و همراه دیگر زنان خانواده به شیراز می رود، ولی مردها در خرمشهر می مانند و از این شهر حفاظت می ...
اولین شعار مردمی جنگ چه بود؟
فرزندش را و فرمود شعار بده: الیوم یوم المرحمه. امروز روز بخشش است که پیامبر (ص) هم واقعا گذشت کردند، حتی از ابوسفیان که فرمانده چندین جنگ علیه ایشان بود. خیلی از کسان دیگری که در توطئه ها علیه پیامبر (ص) بودند پیامبر همه را بخشیدند. از این شعار استفاده کردم گفتم: الیوم یوم الافتخار الیوم یوم الانتصار. مردم بیرون آمدند یا مردمی که آنجا بودند شروع کردند با ما شعار دادن و روح امید در فضای شهر ...
شهید اخلاقی و مرخصی استاندار سمنان/ ما رزمنده ها آمده ایم که بجنگیم، شما خبرنگارها آمده اید چه کنید؟
...! نگاهش به من افتاد! گفت تو نبودی که صبح گفتم کلاه سرت بگذار؟ ما می رویم آن جا بجنگیم، شما می آیید که چه کنید؟ کار را برایش توضیح دادم! از آن جا مرا به تبریز بردند. و بعد به سمنان برگشتم. سفر دوم هم مربوط به عملیات والفجر 10 بود. مدتی آن جا بودم و شیمیایی شدم و باز مرا برگرداندند. عملیات دیگری که حضور داشتم، مرصاد بود که با تیپ قائم(عج) رفتیم. آقای سیدمسعود سیادتی، برادرش، دو ...
صبر و الگوگرفتن از حضرت زینب (س)، ویژگی مشترک بین همسران شهدای مدافع حرم و دفاع مقدس
زاده با اشاره به دوران کودکی اش گفت: ما بچه های دوران جنگ تحمیلی هستیم؛ زنان و مادران شهدای دفاع مقدس را دیده ایم که از عزیزانشان گذشتند؛ من همیشه به حال مادران شهدا غبطه میخوردم و در دوران نوجوانی ام میگفتم؛ کاش ما هم خانواده شهید بودیم تا دِین خود را به اسلام ادا می کردیم. به قطعه شهدا که میرفتیم، می دیدم همه شهدا جوانان هستند و با دیدن آنها شرمنده می شدم که ما نتوانستیم مانند خانواده شهدا کاری ...
تپه کرجی ها و شکست حصر آبادان؛ 2 نماد رشادت البرزی ها در دفاع مقدس/ محمد مهین خاکی: جهادگر واقعی کار را ...
.... شهریار زمان جنگ جز کرج بود، جمعیت آنچنانی نداشت اما با این حال شهیدان اینانلو ودر ماهدشت شهید گروسی را داشتیم که در فاو فرمانده گردان بود و روی مناره مسجد خرمشهر پرچم زد و اذان خواند، شهید یدالله فروزنده پسر کوچکی بود که اعزامش نکردند و با کلک زیر شاسی قطار خوابید تا عازم جبهه شود، پسر بچه 12 ساله ای که با فرغون در ده کرج میوه می فروخت. سردار زعیم زاده هم رزمنده ای بود که ...
ترفند جنگی که از مادرم آموخته بودم مرا از اسارت نجات داد
دفاع از میهن اسلامی حاضرم و باید همگان بدانیم که دفاع همچنان ادامه دارد. بانوی رزمنده اردبیلی روحیه ایثار و گذشت را منوط به جبهه و جنگ ندانست و گفت: بعد از عمری خدمت در سنگر دفاع از وطن و تربیت دانش آموزان افتخار خادمی در ستاد دیه استان اردبیل را دارم و افتخار دیگرم این است که منزل مسکونی ام برای آزادی یک زندانی در رهن بانک است و از اینکه می بی نم سرپرست خانواده ای با رهایی از زندان در ...
جلین در آینه دفاع مقدس
فی سبیل ا...داشت.به نقل از وی دریک زمان واحد ازخانواده ایشان وی به همراه پدر،مادر،برادر وخواهر درجبهه حق علیه باطل حضور داشتند.او زمان اعزام به جبهه خود را دوروز بعداز ازدواج عنوان میکند. حاج غلامرضا پایین محلی اصلانیاز به معرفی ندارد. مگر می شود از بسیج وانقلاب وجنگ ومدیریت جهادی گفت ونامی از او نبرد.او همه جاحاضر است.از مسجد تا اداره.از حوزه خیرین تا مراسمات ومناسبتهای دینی ...
نامادری بی رحم دختر جوان را به طرز فجیعی مورد شکنجه قرار داد + جزئیات
: فاطمه تا سه روز کنار خودم بود اما بعد از آن خانواده پدرش او را به خانه خودشان بردند.من می خواستم دخترم پیش خودم بماند اما آنها اجازه نمی دادند.چون من ازدواج کرده بودم و آنها عقیده داشتند که چون شوهر من غریبه است دخترم نباید کنار ما بماند.برای همین من شکایت کردم.دادگاه هم به نفع من رای داد اما خانواده همسرم فاطمه را ترساندند و گفتند ممکن است شوهر مادرت هم مثل نامادری ات باشد و تو را شکنجه کند. ...
روایتی از اشک های جهان آرا برای خرمشهر چند روز قبل از شهادتش
عملیات ثامن الائمه بود. اشک از چشم هایش جاری شد. خیلی ناراحت شدم. هیچ وقت ندیده بودم یک مرد گوله گوله اشک بریزد. بی صدا. پشت سر هم می گفت خرمشهر که از دست رفت، ان شالله که آبادان از دست نره. خواهر جوشی! ان شالله خدا کمک کنه حصر آبادان شکسته بشه. ما که خرمشهر رو از دست دادیم انگار که نیمه ی تنمون رو از دست دادیم. نمیدونم موقع آزادسازی خرمشهر هستیم، نیستیم؟ وقتی خبر شهادتش را شنیدم خیلی ...
7مهرماه روز عروج خونین سردار شهید جهان آرا است /مردی که سردار مقاومت خرمشهر لقب گرفت
و روز جهان آرا خرمشهر بود. از روزی که عراق به خرمشهر هجوم آورد، محمد همّ خود را وقف جنگ کرد. (به نقل از همسر شهید) امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادت نامه خود را می گفتند و یک نفر پش بی سیم یادداشت می کرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچه ها می خواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آن ها را بزنیم، بعد بمیریم. تانک ها همه طرف را می زدند و ...
برگزاری دومین یادواره شهید والامقام محمدعلی جهان آرا
... حجت الاسلام محمدجواد عادل پور در این آئین اظهار کرد: شهید جهان آرا در وصیت نامه خود نوشته است که خدایا شکر که من به شهادت می رسم. امام جمعه خرمشهر افزود: خبر داشتن از شهادت خود نشانه ایمان است که مهم ترین بخش دیگر شهید جهان آرا در آن زمان که همه ما شنیده ایم این بود که اگر شهر سقوط کرد مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند. وی تصریح کرد: امروز دشمن اصل ایمان ما را هدف قرار داده که با فشار و تحریم قصد دارد ملت را از اصل نظام، ولایت فقیه و ایمان به خدا و اسلام ناامید کند. پایان پیام/ 660 ...
دیدار با خانواده ای که کفن حاج قاسم را امضاء کردند/ روایت سردار از مناجات عارفانه پدر خانواده
... دست زیر چانه، با اشتیاق منتظرم از واکنش حاج خانم بشنوم. نگاهی می کند و با لبخند می گوید: هیچی نگفتم. شوکه شده بودم. از آن موقع تا 3 روز، سر درد شدید داشتم و سر کلاس هم نرفتم. آنقدر خجالت می کشیدم که نمی توانستم به روی پدر و مادرم نگاه کنم! بالاخره موضوع را به مادرم گفتم. خلاصه بعد از یک هفته و پیغام مجدد شیخ محمد، پدرم به واسطه مادرم، نظرم را پرسید. گفتم: هرچه شما بگویید. اما خدا می دانست ...
به خاطر این چشم ها یک روز شهید می شوی!
هایمان را انجام دهیم، قسمم داد و گفت: زندگی من باید همه چیزش برای خدا باشد. حالا هم شما را به خدا اگر مطمئن هستید که می خواهید با من ازدواج کنید، صحبت کنیم! به حاجی گفتم: تنها درخواستی که از شما دارم، این است که برای عقد مان برویم پیش امام. سکوت کرد و جوابم را نداد. این سکوت یکی دو روزی طول کشید. وقتی بالأخره حاضر شد جوابم را بدهد، گفت: شما هر تقاضایی به جز این داشته باشید، من انجام ...
از مکبری در مسجد قائمیه انزلی تا وزارت دفاع با حکم شهید باهنر + فیلم
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از 8دی ، شهید سرتیپ خلبان سید موسی نامجو از فرماندهان دلیر ارتش جمهوری اسلامی ایران است که در سال های نخستین پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی رژیم عراق علیه ایران با ارائه طرح های ابتکاری و مؤثر خود، نقش بسزایی در تثبیت نظام جمهوری اسلامی و پیروزی نیروهای نظامی ایران در مقابل دشمن متجاوز ایفا کرد. سیدموسی نامجو در انزلی متولد شد، پدر او ...
عروس خوزستان وامدار حضرت زینب(س) است/ علت خوف عراقی ها از مسجدجامع خرمشهر
هم شناسایی می کردند و با همسرم (خانم قاضی زاده) از طریق این دوستان آشنا شدم. برای خواستگاری رسمی قرار شد به کرج برویم، اما همسرم گفت پدرم نمی پذیرد مگر اینکه پدر آقای جهان آرا هم حضور داشته باشد. ایشان تماس گرفت و قرار ملاقا را با خانواده عروس گذاشت. مرخصی گرفتیم و آمدیم تهران، بعد رفتیم کرج و پدر همسرم گفتند همین فردا مراسم خرید و... انجام شود. دو سه روز بعد که قرار بود عقد کنیم، محمد جهان آرا ...
بازیگری که جنگ را زندگی کرد
، من به او گفتم وقتی رفتم جبهه برای شمایی هم که نمی شناختمت، برای خانواده شما و آسایش شما رفتم، یعنی کار ما احمقانه بود؟ تمام کسانی که به جبهه های جنگ رفتند به خاطر کسانی رفتند که اصلاً نمی شناختنشان و قشنگی کارشان هم همین بود. مالک سرشار از احساس است و بسیار پر انرژی و پر حرارت صحبت می کند. می گوید: دخترم روزی از من پرسید چرا 8 سال در جبهه ماندی؟ چرا رها نکردی و برنگشتی؟ به او ...
محسن رضایی به شدت رنگش پریده و دماغش تیر کشیده بود
برگشتم بیرون. دیدم باید فضا را عوض کنم و کار کسی غیر از من نیست. بچه های خودم را صدا کردم. اکبر غمخوار و بچه های تدارکات را جمع کردم. گفتم: بیایید هر کاری من می کنم شما هم بکنید و هرچه من می گویم شما هم بگویید. یک پتو بین دو سنگر آویزان بود و سنگر را به دو قسمت تقسیم کرده بود. رفتم توی سنگر یکدفعه پتوی بین سنگر را کندم. از آن جا دو تا معلق زدم. بعد بلند شدم و گفتم: بچه ها دَم بدهید: باید ...
کتاب"جنگی که تمام نشد" شرح رشادت های سردار شهید علی رضاییان
کند و تو روزهایی را در زندگی زن جست و جو می کنی که بعد از گذشت این همه سال، برای او همین دیروز است. او حرف می زند و تو غمی که در نگاهش می نشیند را می بینی؛ غم نبودن مردش که اول مرد زندگی بود و بعد مرد جنگ. مردی که رفتن و آمدن هایش با رفتنی همیشگی تمام شد. زن مانده و تنهایی و بچه ها بی آنکه بدانند یا بفهمند پدرشان چرا رفتن را بر ماندن با آنها ترجیح داد، بزرگ شدند. حالا که بچه ها هم قد پدر ...
مراسم عقد بسیاری از رزمندگان در مساجد برگزار می شد/ سردار سلیمانی نمونه درخشان پرورش یافتگان مسجدی است
. شخصا جانبازی را می شناختم که دو پایش در جنگ قطع شده بود ولی دختری متدین و انقلابی، حاضر به ازدواج با او شد. همین روحیه اخلاص و تدین و تقوی بود که موجب شده است تمام تلاش استکبار جهانی به رهبری آمریکا طی 42 سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد بی اثر باشد و هر روز نظام جمهوری اسلامی بیشتر از گذشته در سطح منطقه خاورمیانه و جهان، صاحب افتخارات بیشتری می شود. خداوند در قرآن کریم فرموده است: جَاءَ ...
زنان خوزستانی در 8 سال دفاع مقدس چه نقشی داشتند؟
مشارکت همه اقشار در دفاع مقدس بویژه زنان جلوه ای ویژه به میادین نبرد بخشیده بود. زنان مبارز شهرهای درگیر جنگ با فعالیت های خدماتی توانستند نقش زرینی در دفاع مقدس ایفا کنند. یکی از فعالیت های پشتیبانی و تدارکاتی زنان در دوران دفاع مقدس که بیشتر در روزهای نخستین جنگ تحمیلی و تهاجم دشمن به خرمشهر نمود پیدا می کند، حضور آنان در نزدیکترین محل درگیری نیروهای خودی با دشمن بعثی است. برخی از ...
از فرش به عرش
بر می گشتیم به مسجد می رفتیم حسین فردی بسیار دلسوز بود یادمه یک روز به حسین گفتم مادرم بیمار شده از آن پس هر روز پیگیر حال مادرم بود تا اینکه مطمئن شد حالش رو به بهبودی است . آقای سودی با یادی از مرحوم دکتر شاکری می گوید: پدر این شهید بزرگوارفردی بسیار خیر بود بیماران نیازمند را رایگان معالجه می کرد و حتی هزینه داروهایشان را تقبل می کرد ایشان در آن برهه به خانواده شهدا سر می زد و اگر کار ...
ماجرای خواستگاری موزیسین برجسته از همسرش
ماجرای خواستگاری حسین دهلوی از من کمی خنده دار است. آقای میرنقیبی که ناظم نوبت عصر آن زمان هنرستان بود چند بار مرا کنار کشید و درباره خانواده ام سوال کرد. من هم رفتم به همکلاسی هایم گفتم فکر کنم می خواهند از همه بچه ها تحقیقات کنند. چند روز بعد گفتند ما می خواهیم یک روز بیاییم منزل شما، به پدر و مادرت خبر بده. من باز هم متوجه نشدم؛ چون در این فضاها نبودم. به بچه ها گفتم فکر کنم از طرف هنرستان می خواهند به خانه همه سر بزنند. یک روز که من هنرستان بودم به خانه ما آمدند و وقتی من برگشتم پدر و مادرم گفتند برای خواستگاری آمده بودند. من خیلی تعجب کردم و پرسیدم از طرف چه کسی؟ گفتند حدس بزن، مربوط به هنرستان می شود. من هر کسی را به ذهنم رسید گفتم به غیر از دهلوی. وقتی گفتند خواستگار دهلوی است من شوکه شدم. باورم نمی شد. گفتم مگر می شود؟ دهلوی خیلی بداخلاق است! من هیچ گاه متوجه توجه استاد به خودم نشده بودم؛ اما بعد که فکر کردم، تازه معنی بعضی از رفتارهایشان را متوجه شدم. به عنوان ...
درباره شهید محمد علی جهان آرا + تصاویر
اقدام جهان آرا مقابله با اقدامات خرابکارانه به نام جنگ انفجارها در منطقه خرمشهر بود. موج دوم انفجارها از مهر 1358 آغاز شد که کنسولگری عراق و مدرسه عراقی ها و دفتر مشترک اداره اروندرود در خرمشهر، سه کانون اصلی طراحی و پشتیبانی آن بود. با اقدامات مستمر جهان آرا از تعداد انفجارها کاسته شد اما، انفجارها تا آغاز حمله عراق به ایران ادامه داشت. (3) بعد از سرکوب اقدامات متجاوزان، این سردار ...
دفاع مقدس و راهبردهای فمنیستی
و عراق به این موضوع ورود می کند. داستان از فرار افسانه شروع می شود که شوهرش چشم های شیشه ای(ماجرای درآوردن چشم توسط لطفعلی خان زند) دارد و تا جایی پیش می رود که افسانه پس از شکنجه توسط پدر تصمیم می گیرد سخن نگوید، او سکوت پیشه می کند اما با وقوع انقلاب شعار می دهد، سخن آغاز می کند و میلِ رفتن به جبهه می کند. تا اینجا به نظر می رسد انقلاب و در ادامه جنگ، به افسانه کمک کرده اند تا خودش را بیابد اما ...
ماجرای وداع دختر شهید کریمی با پدرش
. معصومه کریمی همسر شهید با اشاره به خصوصیت اخلاقی منحصر به فرد شهید می گوید: نوع دوستی شهید مثال زدنی بود. خاطرم هست اوایل ازدواج مان خانواده های جنگ زده ای در ورامین نزدیک محل سکونت ما ساکن شده بودند. یکبار درب خانه ما را زدند و از من خواستند مقداری گوشت که به همراه داشتند را برایشان چرخ کنم. تازه عروس بودم و وسایلم کاملا نو بود. همسرم از من خواست چرخ گوشتم را به آن ها بدهم و قول داد ...
خاطرات فرمانده قرارگاه نوح نبی (ع) از عملیات بیت المقدس
نامردانه خویش پیشروی کرده بود بچه های ما با قدرت و شهامت وجب به وجب جنگیدند، شهید دادند تا توانستند چنین حماس های را خلق کنند و دشمن را با آن ذلت زبونی به زانو درآورند. من به یاد دارم که در اوایل جنگ تلویزیون های دنیا نشان می دادند که صدام دست به کمر زده بود در کیلومتر 20 جاده اهواز – خرمشهر قدم می زد و وعده بعدی را به اهواز موکول می کرد. صدام اگر فکرمی کرد که حتی 6 ماه این جنگ ادامه پیدا می کند ...
عکس های جنگی بی نظیر رسول ملاقلی پور
فیلم دفاع مقدسی خود به نام نینوا را در سال 1362 مقابل دوربین بود اما پیش از آن هم در جبهه های حق علیه باطل فعالیت داشت و به عکاسی و مستندسازی اتفاقات جنگ مشغول بود. ملاقلی پور در نخستین روزهای جنگ به عنوان عکاس و خبرنگار در خرمشهر حضور پیدا کرد و تا زمان سقوط شهر و تبدیل آن به خونین شهر به عکاسی از حوادث و مقاومت های مردمی می پرداخت. در ادامه برخی از عکس های این سینماگر فقید ...
روایاتی از پنج فرمانده شهید مهرماه
( مشاور جانشین رییس ستاد مشترک ارتش) و سرلشکر محمدعلی جهان آرا ( فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر و آبادان) پنج فرمادهی هستند که در این سانحه به همرزمان شهیدشان پیوستند. در دیدار با امام بی هوش شدم همسر شهید فکوری درباره آخرین دیدار با همسرش روایت می کند: یکروز جواد هراسان به خانه آمد و گفت: ساک مرا ببند می خواهم با تیمسار فلاحی به جبهه بروم. برخلاف همیشه نگران شدم و خواهش کردم ...