سردار گلشهر | گفت وگو با خانواده محمد مقدم شهید مدافع حرم
سایر منابع:
سایر خبرها
ترجمه عربی ساجی در لبنان منتشر شد
بود پرت کردم طرف دیوار شیشه ساعت شکست. نمی دانستم چه کار دارم می کنم. دهانم قفل شده بود. نه می توانستم حرف بزنم نه گریه کنم. مادرم جلو آمد و گفت: نسرین جان، گریه کن! جیغ بزن! دوباره ساعت را برداشتم و محکم به زمین کوبیدم. مادرم گفت: باشه ... هر چی تو بگی. هر چی تو بگی هرکاری دلت می خواد انجام بده. مو کاری ندارم باهات. حلیمه همان طور ایستاده بود و اشک می ریخت. افسانه و بقیه حرف نمی زدند ...
حاج قاسم به کدام زن لقب چریک پیر داد
. وی افزود: مادرم در حین پخت نان دستش در تنور به شدت سوخت و همه افرادی که آن جا حضور داشتند، گفتند کربلایی زهرا برو برای تاول دستت مرحمی بگذار، اما مادرم قبول نکرد و گفت باید تمام این نان ها پخته شوند الان نمی توانم بروم زیرا وظیفه دارم که پخت این نان ها را به اتمام برسانم. زادخوش گفت: همان روز در حین پخت نان خبر آوردند که برادرم محمدجواد به شهادت رسیده و به مادرم گفتند اکنون که ...
نقشه شوم خانم پرستار برای مرد 60 ساله
به کارآگاهان اداره دهم ویژه قتل ارجاع شد. محتویات پرونده حاکی از آن بود، متوفی در تاریخ دوازدهم دیماه سال گذشته در اثر بیماری فوت سپس با مجوز پزشکی قانونی دفن می گردد، خواهر متوفی پس از گذشت 6 ماه وقتی که منزل برادرش را نظافت می کرده متوجه یکسری داروهای خواب آور می شود و با توجه به بیماری که متوفی داشته و بیماری وی هیچ گونه رابطه ی با داروهای خواب آور نداشته ، موضوع فوت برادرش مبنی بر ...
درباره حمید جبلی + عکس
عشرت آباد سابق به دنیا آمده ام، همان جا مدرسه رفتم، دوره دبیرستان را هم در منطقه نارمک گذراندم. فرزند دوم خانواده خود هستم. خواهر بزرگتری داشتم که فوت کردند، برادر کوچکترم هم پزشک هستند. الان هم خیلی از پدر و مادرم دور نشده ام و هنوز نزدیک آن ها زندگی می کنم. علاقه ام به سینما و بازیگری و در مجموع کارهای هنری هم واقعا یادم نیست، چرا و از کجا شروع شد، اما از زمانی که یادم می آید یعنی حتی قبل از ...
مادرم گفت خوب شد شهید نشدی!/ تئاتر دفاع مقدس سفره نان نیست
رفتم و تنها در خانه مان می نشستم و در سکوت به فضای خانه نگاه می کردم تا یاد خانواده ام در ذهنم شکل بگیرد و آن را با خود حفظ کنم. تنها دل خوشی من وسایل خانواده ام بود که در خانه وجود داشت. بعدها 5 سال بعد از شروع جنگ علیرضا که 19 ساله شده بود، پیش من به آبادان آمد و در مقر مهندسی سپاه بود. یک شب بعد از اینکه به علیرضا سری زده بودم، خواب دیدم فردی به خوابم آمده و من را بیدار می کند و می گوید مالک ...
خدمت در خون آتش نشانان است/ ترس را باید ترساند
.... به خاطر بافت قدیمی ساختمان ها تعداد عملیات هایش خیلی بیشتر بود. حامد 15 دقیقه از من بزرگ تر بود و همه جا از من جلوتر! حتی در فیلمی که از روز حادثه داریم، حامد اولین نفری است که وارد ساختمان می شود، انگار برای شهادت می دوید! برای خدمت به مردم می دوید! بماند که بعد از شهادتش خانواده اش به فراموشی سپرده شدند! حامد هدفش مشخص بود... مسئولین حتی از ساخت سایبان بر روی مزار این ...
گفت وگو با شیرزنی که افسر عراقی را با تبر کشت! / عکس
داشت حالا شماره اش را گرفته بودم و منتظر که گوشی اش را بردارد. حس عجیبی به سراغم آمده بود. می خواستم با عصاره ای از عشق و مقاومت به یک باره هم کلام شوم. راستش قبلاً با زنان زیادی حرف زده بودم. زنانی که جانباز شیمیایی بودند. زنان مرزنشینی که خانواده شان در جنگ شهید شده بودند؛ اما حرف زدن با فرنگیس جور دیگری بود، او با همه فرق داشت. گوشی تلفن را برنمی داشت. صدایش، کلامش، لهجه اش ...
8 بار قصاص در پرونده جنایت هولناک رشت
چاقو به قتل رسیده بودند. قربانیان پدربزرگ، پدر، مادر و خواهر محمد به نام حدیثه بودند. پنجمین قربانی نیز دوست و هم دانشگاهی حدیثه به نام سارا بود. مأموران که در همان ابتدا به محمد(پسر 22ساله خانواده) مشکوک شده بودند او را بازداشت کردند. وی گفت: من به همراه پدر، مادر، خواهر و پدربزرگم در این خانه زندگی می کردیم. من و خواهرم هر دو دانشجو هستیم. خواهرم دانشجوی رشته مامایی در دانشگاه خلخال است ...
مهرت بماند و آرام و قرار نیز هم...
جنگ و فتنه در روی زمین وجود دارد، در خانه ها ننشینید و به این ظلم و جورها راضی نشوید؛ جبهه ها را پر کنید و سراپا گوش به حرف امام خود باشید و او را دعا کنید و تنهایش نگذارید . او از روزهای اعزام پسرش این گونه روایت می کند: سیدمهدی 17 ساله بود و در سال سوم رشته ریاضی دبیرستان آقامصطفی خمینی چهارراه زرینه مشهد درس می خواند، یک روز آمد و گفت می خواهم به جبهه بروم، همسرم گفت باید مادرت ...
"روایت دلدادگی" / هر هفته معرفی یک دانش آموز یا معلم شهید استان کرمان
؟ متوجه شدم فرزندم در همان روز و همان ساعتی که حال من منقلب شده بود به شهادت رسیده است. راوی: سلطان دانایی مادر شهید "امر مادر، واجب است" ایشان احترام زیادی برای پدر و مادر خویش قائل بود هیچ وقت روی حرف آنها حرفی نمی زد حتی مستقیم به چهره آنها نگاه و یا پایشان را جلوی آنها دراز نمی کرد و در این امر کوشا بود و همیشه مراتب احترام را رعایت می نمود. یک رو ...
دلم می خواهد همچون حضرت زهرا (س) بی نام و نشان باشم
) دیگر سن او برای رفتن به جبهه قانونی شده بود؛ دلم از این می سوزد که ما همه اعضای خانواده فکر می کردیم که رضا می رود و او را برمی گردانند؛ بنابراین کسی برای بدرقه او نرفت. آذر سال 1361 رضا رفت و از بهمن همان سال در عملیات والفجر مقدماتی ، در منطقه فکه دیگر هنوز برنگشته و 38 سال است که از رضا خبری نیست. راوی: محمد پارسا انتهای پیام/ 113 ...
رستگاری جواد
تمام حرف هایش را در یک کلام خلاصه کرد و گفت تو مراقب مادر باش تا من دیگر نگرانی نداشته باشم. جواد همیشه همراه این گردان به جبهه می رفت. وقت هایی که بعد از عملیات به مشهد بازمی گشت، خیلی از فرمانده ها به او زنگ می زدند که دوباره عملیات است و او بدون فوت وقت همراه تیمش راهی جبهه می شد. از همین گردان هم به درجه رفیع شهادت رسید. آخرین دیدار برادر شهید آذرنیوا از آخرین دیدار با برادرش ...
همیشه ترس از دست دادن محمدحسین را داشتم/ خانواده شهدای مدافع حرم اسیر زخم زبان ها هستند
محمدحسین برنمی گردد. ناگهان از خواب پریدم و به صفحات قرآن نگاه کردم. اما تمام آیات مرتبط با صبر و آزمایش آمده بود و ناخودگاه قرآن را بستم. بعد از شهادت متوجه شدم که آن روز محمدحسین به دلیل اصابت تیر به ناحیه پهلو مجروح شده بود. پرواز به سوی معبود پانزده روز گذشت و من از محمدحسین هیچ خبری نداشتم. دوستانش می گفتند که محمد در منطقه ای قرار دارد که نمی تواند تماس بگیرد و در شرایط خوبی ...
دیدار با خانواده شهید محمد حسین بلوکی توسط حوزه خدیجه الکبری (س) میبد
. از خودش می پرسیدم: حسین، خودت هستی؟ خواب آن شب آراممان کرد، از بالای بام، نور میان خانه را که دیدم تعجب کردم، حسین بود وحسین به خانه آمده بود خواهر شهید درعملیات بدر (بافرماندهی شهید کمال دهقانی)، غواص 14 ساله به شهادت رسید، بعد از شهادت باخواندن وصیت نامه، فهمیدم او می دانسته که روز ها مفقود است! ...
تب و تابی که تمامی ندارد
نتوان به طریقی دیگر به آن دست یافت. در این رابطه با بهجت جابری مادر نمونه شهیدان علی محمد و علی احمد و جانباز 70 درصد محمود قیطاسی، چند کلامی گفت وگو کردیم مادر ایثارگری که سختی های 9 سال مجروحیت و جانبازی فرزند شهیدش علی محمد و 27 سال مفقودالاثری و شهادت فرزند دومش علی احمد را به یاد سختی های حضرت زینب(س) تحمل کرده و حالا نیز شاهد سختی ها و رنج فرزند جانبازش محمود است. تصمیم ...
معجزه سه شهید در زنده کردن مادر/ ماجرای گردان پالیزوانی ها
امام(ره) به فرانسه بیایند من در فرانسه بودم ولی از موضوع خبر نداشتم. فقط همان روزی که ایشان به پاریس آمد رادیو اعلام کرد [امام] خمینی(ره) به پاریس آمده. به ایران آمدم و چند وقت بعد به نوفل لوشاتو رفتم و بعد از برگشت امام(ره) به ایران برگشتم. زمانی که به ایران آمدم یک راست به کمیته رفتم. مدتی در کمیته ها بودم و بعد به دادستانی رفتم. بعد از آن جنگ شروع شد و برای رفتن به جبهه اقدام کردم و ...
داستان عجیب انسان هایی که کنارمان هستند، اما دیده نمی شوند
قصه ما آشنا باشد. وسط گفتن مشکلاتش از یک خاطره تلخ برایم حرف زد و گفت: چند سال پیش بود تازه دبیرستان را تمام کرده بودم و دانشجو شده بودم، همه خانواده تصمیم گرفتند که به سفر بروند، اما در آن روز هایی که من تازه وارد دانشگاه شده بودم علاقه ای به سفر نداشتم. یعنی فرصت این را که بخواهم به سفر بروم نبود و تمام هوش و حواسم سمت درس و دانشگاه بود. مادرم هیچوقت من را به خاطر شرایط خاصی که دارم ...
خواب خرگوشی با عینک آمریکایی
کاری از ما ساخته نیست و گرنه انقلابیون چهل سال است که شعار مرگ بر آمریکا سر می دهند ولی هرگز بر این باور نبوده اند که آمریکا می تواند گره ای را باز کند و نمی کند و هیچوقت چنین نپنداشته اند که همه نابسامانی ها از طرف واشنگتن وارد می شود تا مجبور باشند در قبالش فحش و ناسزا را به آن جا صادر کنند. آمریکا بی شک دشمن ملت است و شایسته لعن و نفرین هم هست اما ممکن نیست که کسی غرق در رؤیای آمریکای ...
شهیدی که عکس روی تابوتش را هم تعیین کرد
دیدی اصلا حالا که این طور شد دیگر نمی گذارم بروی. وی همچنین گفته بود: مجید ولایی بود و چون حرف ولایت را قبول داشت و همیشه رهبر انقلاب را حضرت آقا خطاب می کرد برای دفاع از حرم عازم شد.خودش هم خیلی علاقه داشت، همیشه می گفت کاش من زمان جنگ بچه نبودم. کاش من هم جبهه می رفتم. مجید ما را خیلی دوست داشت اما به گفته یکی از همرزمانش شب حمله تلفن را گذاشته بودند وسط تا هرکس با خانواده اش تماس بگیرد ولی مجید زنگ نمی زد می گفت اگر صدای همسر و فرزندم را بشنوم دیگر نمی توانم بمانم. منبع: جهان نیوز ...
قاتل مرد دلارفروش به دار آویخته شد | قاتل در بازجویی: قصد داشتم با آن اسلحه مادرم را بکشم نه مرد ...
. او به سمت من آمد و گفت که روز قبل شخصی دوستش را فریب داده و 30 هزاردلار از او سرقت کرده است. بعد از من خواست سوار ماشینش شوم و درخصوص کسانی که دلار می فروشند، اطلاعاتی در اختیارش قرار دهم. من هم به او اعتماد کردم و سوار ماشینش شدم اما او به من اشاره کرد و گفت تو همان شخصی هستی که دوستم را فریب دادی. بعد پشت بی سیم اعلام کرد که مرکز، مظنون را دستگیر کردم . مرد مجروح ادامه داد: من که ...
سهیل 4 بار مُرد و زنده شد
، دلم می خواست زودتر تمام شود و اعدام شوم. ولی مگر تمام می شد آن لحظه های ترسناک. تا این که بعد از دقایقی وقتی چشمانم را بسته بودم تا همه چیز تمام شود، مرا پایین آوردند. گفتند اولیای دم نیامده است. راستش را بخواهید ناراحت شدم. دلم می خواست بمیرم و همه چیز تمام شود، ولی وقتی مرا به زندان برگرداندند، درست بعدازظهر همان روز، جرقه ای در ذهنم ایجاد شد. تصمیم گرفتم امیدوار باشم. تصمیم گرفتم به ...
عشوه گمراه کننده ریحانه پارسا/عکس
بازیگری داد و به گفته ی خودش از میان 250 نفر برای این نقش انتخاب شد. او در مصاحبه ای در این باره گفت: "خداروشکر توانایی های من به چشم کارگردان و نویسنده آمد. همیشه در زندگی بلند پرواز بودم و فکر می کنم از همین رو چنین موقعیتی برایم پیش آمد." پدرش شغل آزاد دارد و مادرش خانه دار است. او درباره پدرش گفت: "پدر سکوی پرش من است." وی فرزند اول خانواده است و دو خواهر کوچکتر از خود دارد. ویژگی ...
خواننده اُپرایی که فرمانده میدان های نبرد شد/ خالق روح منی خمینی، بت شکنی خمینی
عملیاتی گردان حضرت زینب (س) لشکر سیدالشهدا (ع) برادر شهید درباره وصیت نامه حمیدرضا نظام می گوید: برادرم بعد از عملیات کربلای 5 متنی60 صفحه ای تهیه کرد که آن را شهادت نامه نام گذاشت. در شهادت نامه حمید به صورت جداگانه برای خانواده، مردم، دوستان و امت اسلامی نکاتی نگاشته شده است. بعد از شهادت وی، شهادت نامه را به دست مبارک امام خمینی (ره) رساندند که ایشان هم متنی برای این شهادت ...
ما در واقع یک مرده متحرکیم
برای شروع عملیات. بچه های گردان تخریب همه در تشییع جنازه اش حاضر شدند. همان طور که سال ها بعد از جنگ دور هم جمع می شدند: در تشییع جنازه، فامیل های خودمان به خاطر کرونا نیامدند اما این بچه ها همه آمدند. اصلاً روحیه شان فرق دارد. حاج اکبر جزو مدیران ارشد بیمه ایران بود اما مستأجر بود. می گفتیم دست کم یک وام بگیر و خانه بخر! می گفت آن قدر هستند که از من بیشتر احتیاج دارند. راستش هیچ وقت این همه از ...
من ایرانی ام؛ امّا هر روز با تو در کوچه های فلسطین اشک می ریزم /بزرگ مرد انتفاضه! دلیری دستانت را می ...
به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی فرهنگ و هنر، شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسه 571 مورخ 10/8/84 به پیشنهاد شورای فرهنگ عمومی روز 9 مهرماه را همانند سال های گذشته به عنوان روز همبستگی با کودکان و نوجوانان فلسطینی در تقویم جمهوری اسلامی ایران تعیین و تصویب نمود و مجلس شورای اسلامی نیز به ان رای داد. 9مهر، سالروز شهادت نوجوان غیور فلسطینی، محمد الدره است و این روز را روز همبستگی با کودکان و ...
کنایه شیلا خداداد به همسرش + عکس
که دوست داشت خیلی زود مادر شود. قصه بازیگری شیلا خداداد از کجا آغاز شد؟ شیلا خداداد: تازه دیپلم گرفته بودم و منتظر نتیجه کنکور بودم، که یک روز داشتم به داروخانه می رفتم تا برای مادرم دارو بگیرم. آنجا با آقای مسعود کیمیایی مواجه شدم. درباره سینما صحبت کردیم و ایشان به من پیشنهاد بازی در فیلم شان را دادند. پس از بازی در فیلم اعتراض به کلاس های بازیگری رفتم و آقای علی ژکان خیلی ...
تازه مسلمان آمریکایی :زیباییهای بسیاری در اسلام وجود دارد. یکی از زیباترین آنها نماز است.
ترین مسائل زندگی ام چشم پوشی نمی کردند. با این که برای حفظ روابط خانوادگی دست از تلاش برنداشتم، آنها تهدیدم کردند و هشدار دادند که از آن فاصله بگیرم و برایم روشن کردند که هرگز من را جزیی از خود نمی دانند. اوایل مادرم مسلمان شدنم را جدی نمی گرفت. ما در برنامه تلویزیونی دکتر فیل معرفی و شناخته شدیم. او فکر می کرد با یک پادرمیانی دوباره به مسیحیت برمی گردم. همینطور از پیوستنم به گروهک داعش واهمه ...