معجزه سه شهید در زنده کردن مادر/ ماجرای گردان پالیزوانی ها
سایر منابع:
سایر خبرها
خواننده اپرایی که فرمانده میدان های نبرد شد + تصاویر
برنامه ها پرداخت برنامه هایی مانند ایران در جنگ ، رویداد های جبهه و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را چند سال کارگردانی کرد. مادر برای سلامتی ام نذر و نیاز نکن/ آرزو و حسرت شهادت دارم اما حضور در منطقه را به همه این کار ها ترجیح می داد و بار ها به منطقه اعزام شد. در جریان عملیات کربلای 5 به شدت از ناحیه گردن و پا مجروح شد و حتی پرده گوشش پاره شد. مادرش می گوید: هنگامی که به ما خبر ...
8 بار قصاص در پرونده جنایت هولناک رشت | پسر دانشجو برای رسیدن به ارثیه نقشه قتل عام اعضای خانواده اش را ...
در همان ابتدا به محمد(پسر 22ساله خانواده) مشکوک شده بودند او را بازداشت کردند. وی گفت: من به همراه پدر، مادر، خواهر و پدربزرگم در این خانه زندگی می کردیم. من و خواهرم هر دو دانشجو هستیم. خواهرم دانشجوی رشته مامایی در دانشگاه خلخال است. او روز گذشته به همراه یکی از همکلاسی هایش به نام سارا که اهل یکی از شهرهای کردستان است به خانه مان آمده بود تا تعطیلات را در گیلان سپری کنند. البته همکلاسی خواهرم ...
مادرم گفت خوب شد شهید نشدی!/ تئاتر دفاع مقدس سفره نان نیست
اینکه چقدر در جبهه و برای رزمندگان فعالیت تئاتر می کرده، می گوید: ما برای بچه های جبهه و در زمان های بیکاری مان تئاتر اجرا می کردیم زیرا آبادان خط یک جنگ بود و دور تا دور ما دشمن بود ولی همیشه زندگی در آن جاری بود و زن و بچه ها در آبادان بودند. من سال 60 ازدواج کردم و بعد از آن همسرم نیز در آبادان بود و حتی سال 61 اجرای تئاتر ما به نام والفجر را دید. در آبادان بازارهای کفیشه و احمدآباد باز بود و با ...
حسین زمان ما را تنها نگذارید
أَمواتًا ۚبَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ با درود و سلام به امام زمان و حجت حق حضرت مهدی (عج الله) و نائب بر حقش خمینی کبیر؛ و درود فراوان به خانواده شهدا که چشم و چراغ این ملت هستند؛ و با عرض سلام به رزمندگان اسلام که در تمامی جبهه های حق علیه باطل اعم از ایران، لبنان، افغانستان و دیگر کشورهای مسلمان آگاهانه بر علیه ظلم وستم قیام کرده و ان شاء الله موفق خواهند شد. اولین ...
پنجشنبه های شهدایی/ شهید 18 ساله فارسی، مهمان 38 ساله کهکیلویه و بویراحمد
گرفت و کمک به محرومین و شرکت در فعالیت های جهادی، خصوصیت بارز اخلاقی وی بود، در کنار پدر و مادر برای خانواده زحمات فراوانی کشید و والدین شهید تا لحظه مرگ، هر روز یاد این عزیز غریب خود را گرامی می داشتند. آموزشگاه متوسطه و دبیرستان دخترانه روستای مشایخ متبرک به نام این شهید بزرگوار و عزیز بود که متاسفانه مهاجرت بی رویه و تصمیم لحظه ای آموزش و پرورش دشمن زیاری، این آموزشگاه را برای همیشه ...
حاج قاسم به کدام زن لقب چریک پیر داد/ روایتی از حاجیه زهرا شیرزن زرندی
تحصیل شد و به دلیل اینکه سن شان کم بود و نمی توانستند در جبهه حضور بیابند، شناسنامه هایشان را دست کاری و سن شان را افزایش دادند تا به جبهه بروند. مادر شهیدان مهدوی عنوان کرد: هر دو پسرم در عملیات شلمچه و در کنار هم شهید شدند و در زمان شهادت جابر 17 سال و مهدی 16 سال سن داشتند و هفت سال مفقود بودند که بعد از هفت سال برایم یک مشت استخوان آوردند. زادخوش تاکید کرد: من ناراحت نیستم ...
از لشگر که هیچ، از گردان و گروهانش هم خبری نبود!
تشخیص می دادم. نیروهای خودمان ژسه داشتند و عراقی ها کلاش. به عراقی ها نزدیکتر بودم. اگر در همان نهر می ماندم به احتمال زیاد اسیر می شدم، اگر هم از نهر بیرون می رفتم وسیله ای برای دفاع از خودم نداشتم. دلم نمیخواست اسیر شوم. برای من مرگ بهتر از اسارت بود. خودم را از نهر بیرون کشیدم و به سمت عقب دویدم. تیر بود که به طرفم شلیک می شد. فقط می دویدم. برای نجات جانم چند برابر سرعت ...
مهرت بماند و آرام و قرار نیز هم...
رضایت دهد. گفتم درست را بخوان، تمام که شد بعد خدمت سربازی برو؛ گفت: مامان اکنون نیاز است. گفتم: تو یک نفر نروی، نمی شود؟ گفت: اگر همه همین را بگویند، جبهه ها خالی می ماند. این مادر صبور به 34 سال پیش برمی گردد و آرام برایم توضیح می دهد: مهدی فرزند ارشدمان بود و مانند همه مادرها دلم می خواست سربازی برود و برگردد و دامادی اش را ببینم. گفته بود برگردد درسش را در رشته مهندسی ادامه خواهد داد، ...
"روایت دلدادگی" / هر هفته معرفی یک دانش آموز یا معلم شهید استان کرمان
؟ متوجه شدم فرزندم در همان روز و همان ساعتی که حال من منقلب شده بود به شهادت رسیده است. راوی: سلطان دانایی مادر شهید "امر مادر، واجب است" ایشان احترام زیادی برای پدر و مادر خویش قائل بود هیچ وقت روی حرف آنها حرفی نمی زد حتی مستقیم به چهره آنها نگاه و یا پایشان را جلوی آنها دراز نمی کرد و در این امر کوشا بود و همیشه مراتب احترام را رعایت می نمود. یک روز ...
قاتل: به خاطر یک سیلی تا پای چوبه دار رفتم
خیابان می گشتم که مرتضی را دیدم. او از من خواست تا ترک موتورم بنشیند تا با هم در خیابان ها چرخی بزنیم. قبول کردم و در حالیکه وارد یک خیابان خلوت شدیم محمد را دیدیم. متهم ادامه داد: مرتضی مدتی قبل به مواد مخدر معتاد شده بود. او وقتی محمد را دید از موتور پیاده شد و نزدیک او رفت. من کنار موتورم ایستاده بودم که متوجه شدم مرتضی قصد دارد گوشی محمد را به زور بگیرد تا با پول آن مواد تهیه کند. همان ...
رستگاری جواد
تمام حرف هایش را در یک کلام خلاصه کرد و گفت تو مراقب مادر باش تا من دیگر نگرانی نداشته باشم. جواد همیشه همراه این گردان به جبهه می رفت. وقت هایی که بعد از عملیات به مشهد بازمی گشت، خیلی از فرمانده ها به او زنگ می زدند که دوباره عملیات است و او بدون فوت وقت همراه تیمش راهی جبهه می شد. از همین گردان هم به درجه رفیع شهادت رسید. آخرین دیدار برادر شهید آذرنیوا از آخرین دیدار با برادرش ...
دلم می خواهد همچون حضرت زهرا (س) بی نام و نشان باشم
) دیگر سن او برای رفتن به جبهه قانونی شده بود؛ دلم از این می سوزد که ما همه اعضای خانواده فکر می کردیم که رضا می رود و او را برمی گردانند؛ بنابراین کسی برای بدرقه او نرفت. آذر سال 1361 رضا رفت و از بهمن همان سال در عملیات والفجر مقدماتی ، در منطقه فکه دیگر هنوز برنگشته و 38 سال است که از رضا خبری نیست. راوی: محمد پارسا انتهای پیام/ 113 ...
تب و تابی که تمامی ندارد
گوشه ای از اتاق اشاره کرد و گفت مادر! حضرت محمد(ص) اونجاست برو خدمتش و بهش التماس کن بهت زده به پسرم نگاه می کردم، نزدیکی های ظهر شد، به بچه ها گفتم شما ناهارتان را بخورید می روم بیرون، کار دارم . از خانه خارج شدم، اول به سقاخانه حضرت ابوالفضل(ع) رفتم و بعد از آن به شاهزاده محمد(ع)؛ مدتی گریه و زاری کردم، بی طاقت بودم، بعد از آن به خانه برگشتم، موقع شب دیدم علی برخلاف دیگر شبه ا خیلی آرام خوابید چون ...
زندگی وزمانه صنعت وسیاست ایران به زبان محسن خلیلی
فرزند صنعت اما من فرزند پدر و مادر عاشق هستم. این عشق به من به ارث رسیده است و عاشق وطن و مردم آن هستم و در مدت 91 سال از آن موقع که به عقل رسیدم، هر چه داشتم برای میهن خود گذاشتم. من برای استحضار شما عزیزان عرض می کنم اگر مجدداً متولد شوم، باز همان کارهایی را انجام می دهم که کردم. از زندگی خود و از مبارزات خود و از خدمت به مردم و خدمت به میهن خود بسیار راضی هستم. پدر من فارغ التحصیل دارالفنون بود و شاگرد اول بود و خیلی با استعداد در حرفه فنی و مهندسی بود. مدت ها معلم فیزیک دارالفنون بود. با وزارت فرهنگ زمانه، وزارت معارف ...
تپه سنگی وکیل آباد ؛ سقفی برای کارتن خواب ها
.... حاصل گفتگو با معتادان کارتن خواب تپه سنگی را در سطور بعدی می خوانید. 23 سال است معتاد هستم مهدی با بیان اینکه سال 1356 به دنیا آمده، گفت: از بیست سالگی به اعتیاد روی آورده و همه نوع مواد مخدری را تجربه کرده ام. در ابتدا با سیگار و سیگاری آغاز شد و بعد ها به تریاک، هروئین، شیشه و... رسید. از آنجایی که پسر بزرگ خانواده بودم کسی با من کاری نداشت، نه پدر و نه مادر. از اول هم اهل ...
دیدار با خانواده شهید محمد حسین بلوکی توسط حوزه خدیجه الکبری (س) میبد
...، اما وصیت نامه اش باز نشد. درحالی که برادرش، عکس اورا را در عراق دیده بود، اما باز باور شهادت سخت بود، اما برایش یک صورت قبر بسته شد. تا اینکه بعد از 11 سال مفقودی، دوکیلو استخوان به آغوش خانواده برگشت. مادر که باشی با زنگ خانه منتظر فرزندت می مانی، بعداز 11 سال با صدای در خوشحال می شوی وبا خود می گویی: شاید محمد حسین است آن روزکه حسین را دیدم، باور نکردم که این حسین 14 ساله است ...
عکسی از مادر یک شهید که جهانی شد
گذشت این دوران 11 سال به طول انجامید و در این یازده سال هر لحظه منتظر بازگشتش بودم تا جایی که هرگاه کسی در خانه را می زد به گمان بازگشت شاهین به سمت در می دویدم و هر بار بیش از قبل ناامید می شدم، اما این ناامیدی اثرش چندان نبود که بخواهد من را از این کار منصرف کند و دفعه بعد با شوق بیشتری به امید بازگشت نازدانه ام به سمت در می دویدم. عکسی از مادر شهید که جهانی شد شاهین رفت و ...
پیغام فتح| روایت مبارزات سید شهدای گردان کمیل
تصریح می کند: در دانشگاه با افرادی مواجه شدم که تصورشان همین بود که سهمیه برای ما کارساز است اما من به آنها می گفتم حضور پدر شرایط و وضعیت بسیار بهتری رقم می زند و خودم به عنوان یک مادر تاثیر این حضور در کنار فرزندانم را املا حس می کنم. معصومی می گوید: در همه دنیا روال این است که برای خانواده افرادی که در جنگ به مقاومت می پردازند، امتیازاتی قائل می شوند و در ایران نیز این امتیاز به ...
افراد بی تفاوت به انقلاب بدانند صلح با دشمن به ذلت شما هم خواهد بود
مهم تر است و این تکلیف شرعی که امام عزیزمان که حسین زمان ما می باشد به جوانان شجاع امر فرموده اند، پس باید مطیع ولایت فقیه باشیم. از همسرم می خواهم که ارتباط با پدر و مادر و بستگان که داشتند بیشتر شود که خدای نکرده ناراحتی احساس نکنند، از تمامی اعضای خانواده ام، خانواده شهدا و امت حزب الله دوستان و فامیلان و همکاران عزیم طلب عفو و بخشش می کنم. و از آن دسته از افرادی که بی تفاوت در مسائل ...
از جنگ غنیمت نمی خواهیم، فقط مسئولین با مردم صادق باشند
این اولین مصاحبه من بعد از حدود 40 سال از آغاز جنگ تحمیلی است و تا به حال این مطالب را برای هیچ کسی بازگو نکرده ام؛ در این سال های بعد از جنگ و با داشتن 98 ماه سابقه حضور در جبهه، تاکنون هیچ فرد یا مسئولی درب خانه مرا نزده است و نه تنها من بلکه چندین نفر از دیگر همرزمانم که سابقه حضور طولانی در جبهه دارند، مورد همین بی مهری ها قرار گرفته و کنار گذاشته شدند. کسانی که اوایل جنگ فرار ...
دیدار و ادای احترام معاون سیاسی، اجتماعی و امنیتی استاندار گلستان به خانواده شهید محمد حسین لطفی
به مناسبت گرامیداشت چهلمین سالگرد دفاع مقدس، عبدالرضا چراغعلی معاون سیاسی، اجتماعی و امنیتی استاندار گلستان به همراه الهه غیناقی مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری و تعدادی دیگر از مسئولین با خانواده شهید محمد حسین لطفی دیدار کردند. درحالی شهید محمد حسین لطفی در سال 65 به فیض شهادت نائل آمد که پدر و مادر استوار و قوی دل شهید دو جانباز با نامهای محمدرضا و محمد حسن نیز به انقلاب ...
گزارش ویدئویی تسنیم از وضعیت پدر شهید آملی/ حقوقی که تنها کفاف اجاره نشینی می شود + فیلم
لبخندهای شیرینش با وی شروع به حرف زدن کرد و چند باری با گفتن "آی پسر پسر" با حسرت صدایش زد. علی اکبر فرزند اول و بزرگ خانواده محمودی بوستانی بود که بعد از وی یک دختر به نام فاطمه و پسر دیگر یعنی علی رضا ثمره این پدر و مادر شدند. مادر شهید فقط 38 سال سن داشت که اولین فرزندش در راه اسلام به شهادت رسید و این شهادت در کنار شیرینی اش برای علی اکبر، شوک ناگهانی برای این مادر شد، به گونه ای که دچار ...
تجلیل از والدین شهید کاظمی پور در سه شنبه های تکریم شهرستان بردسیر
شلمچه مورد اصابت گلوله مستقیم سیمینف قرار گرفتند و شهید شدند. وی افزود: من و شهید هم کلاس بودیم. از همان دوران دبیرستان آسمانی فکر می کرد و می گفت از اول جنگ سال 60 به جبهه رفت چند ماه با حزب جمهوری همکاری می کرد. رمضان زاده تصریح کرد: او عکاسی هم می کرد ؛و همه لوازم خود را به مسجد محله اهدا کرده بود. حسین کاظمی پور در 40/3/15 به دنیا آمد و 27 سال بعد در 6 روز ...
سردار گلشهر | گفت وگو با خانواده محمد مقدم شهید مدافع حرم
دوباره به کابل برمی گردد، اما این مرتبه با اوضاع جسمی و روحی ناراحت کننده و زخم هایی که از شکنجه ها روی تنش باقی مانده بود. یک سال در افغانستان می ماند و دوباره عزم ایران می کند. این مرتبه از تلاشش نتیجه می گیرد. در سال 93 از ایران با پدر و مادرش در افغانستان تماس می گیرد و حلالیت طلبیده و اجازه می گیرد تا برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و البته عشق و اعتقادش به سوریه برود. محمد ...
شهید اخلاقی و مرخصی استاندار سمنان/ ما رزمنده ها آمده ایم که بجنگیم، شما خبرنگارها آمده اید چه کنید؟
قنادی روبروی منزل ما بود؛ به مردم التماس می کرد بیایید هرچقدر دوست دارید شیرینی بخورید! مردم بسیار خوشحال بودند. تلخ ترین خاطره من هم به روز پذیرش قطع نامه مربوط می شود. ما آن روز در دوکوهه بودیم. ساعت 2 رادیو پیام امام(ره) را اعلام کرد که من این جام زهر را می نوشم و قطعنامه را می پذیرم. همه پادگان یک پارچه اشک بود. میرحاج: من یکسال پس از بازه ای که به جبهه اعزام شدم، به سربازی رفتم. بعد از ...
مروری بر سیره پیامبرانه شهدا در یک اثر
کتاب کتاب سیره پیامبرانه شهدا در شش فصل تدوین شده است. فصل اول: عنوان نخست این کتاب کلیات است. عناوین دیگر این فصل عبارت است از: طرح موضوع، هدف پژوهش، اهمیت پژوهش، پرسش های پژوهش، پیشینه پژوهش، مفهوم شناسی. فصل دوم: اصول رفتاری شهیدان در خانواده، عنوان فصل دوم این کتاب است. عناوین دیگر این فصل عبارت است از: جلوگیری از گناه در خانه و روابط خانوادگی، توجه به نظم و ...
ما در واقع یک مرده متحرکیم
.... از حرف هایی که بعضی مردم می گویند گاهی آزار می بیند: این حرف ها هست اما ما به خاطر حرف و وعده ای که نرفتیم برای همین زیاد توجهی نمی کنم؛ هر چند آدم گاهی ناراحت می شود اما چون هدف ما بزرگتر بوده از کنارش می گذریم. ذبیح الله تقی زاده یک سال و هشت ماه جبهه بود و بجز شیمیایی به قول خودش موج انفجار هم او را گرفت: خانواده اصلاً اجازه نمی دهند این روزها بیرون بیایم. تا سر کوچه هم ...
روزگار سیاه !
کردند و افسانه را برای تحصیل به راه دور فرستادند. من که از دوران کودکی تا جوانی رنگ خوشی را ندیده بودم، افسانه برای من امیدی بود تا دوباره به زندگی برگردم اما خانواده اش مانع شدند و اجازه ندادند و من مجدد دچار یاس و ناامیدی شدم و مصرف موادم بیشتر و بیشتر شد. پدرم وقتی دید من حال و روز خوبی ندارم مرا از خانه اش بیرون کرد و به من گفت دیگر به آن خانه برنگردم. الان مدتی است در پارک ها و خیابان ...