آزار شیطانی به دختر پشت کنکوری توسط معلم خصوصیش + جزئیات
سایر منابع:
سایر خبرها
پرش ممنوع از روی دیوار شهر
لبخند می دهد: بسیار خب خانم قهرمان. مدارک که داری؟ نورا دست در جیب لباس مخصوصش می کند و دو کارت و یک برگه کاغذی تا خورده را به افسر می دهد. او هم نگاهی می اندازد و مدارکش را پس می دهد: این بار برید، ولی دیگه این ریسک رو نکنید و با موتور نچرخید، شاید پلیس بعدی به خوش اخلاقی من نباشه نورا با دستش سلام نظامی می دهد: چشم سرکار! حس عجیب رقابت بین مادر و دختر به سرعت موتور را روشن می ...
اینترنت ما را از هم دور کرده است
ایران چطور است؟ قصد بازگشت به وطن دارید؟ بله؛ البته که به وطنم بازخواهم گشت. قبل از شیوع ویروس کرونا برای دیدار دخترم و شرکت در مراسم ازدواج او به آمریکا آمده ام. با شیوع این بیماری و محدودیت سفرها و پرواز هواپیماها، مجبور شدم که چند ماهی بیشتر در اینجا بمانم. درضمن در ایران هم کاری نداشتم که انجام بدهم و باید در خانه می نشستم. بهتر دیدم که همین جا به درمان شکستگی پای چپم ادامه بدهم که البته هم ...
این مرد 4 سال وحشت زنان جوان آبادان بود / قاتل بی رحم کیست؟ + عکس
دلایل او برای نفرت از زنان نبود. پدر بزرگ فرید هم که نقش موثری در تربیت او داشت از زنان متنفر بود. به ادعای خود فرید، پدربزرگش در کوچه و خیابان به زن ها حمله می کرد و آن ها را کتک می زد. حتی گذشت زمان هم نتوانست تصویر های کودکی را از ذهن او پاک کند. من کارگری ساده بودم و در خانه پولدار های شهر باغبانی می کردم، آن دوران بود که به چند زن حمله کردم و به همین خاطر دستگیر شدم. فرید دو بار به ...
خدمت در خون آتش نشانان است/ ترس را باید ترساند
حسام نگاهش را به مادر می اندازد و می گوید: آنقدر قشنگی ها در عملیات زیاد است که با اینکه مدتی است راننده ماشین آتش نشانی شدم ولی برای اینکه از لذت بردنِ این حس های خوب جا نمانم، سر عملیات ماشین را دست نیروها می سپارم و خودم هم برای کمک، وارد عملیات می شوم! خانم هوایی هم جمله پسرش را تکرار می کند: "ترس را باید ترساند"! با تمام نگرانی هایی که بعد از شهادت حامد برایم بیشتر شد، ...
آشنایی با یک اقلیت دینی ایرانی که طلاق ندارند! + تصاویر
و البته دنبال راههای ارتباطی دیگه هم گشتم، مثلا سعی کردم از عکاسهای اهواز کمک بگیرم که متاسفانه هیچ تمایلی به همکاری نداشتن. خلاصه روز عید کوچک ( دهوا حنینا ) (دهوا اد طرما ) رو که معمولا به تاریخ شمسی جایی نوشته نمیشه رو از طریق آقای گهستونی متوجه شدم بله شنبه 11 آبانماه 1398 بود. متاسفانه تقویم درستی از منداییان هنوز هم پیدا نکردم و چون تاریخ مندایی همیشه با شمسی یکی نیست. در واقع با ...
پارکورکاری که پاهایش را از دست داد اما امیدش را نه!
اعلام کردم به من دست نزنید چون مهره گردنم جا به جا شده است. اگر تکانم دهید نخاعم پاره می شود اما متاسفانه 5 ثانیه بعد از آسیب دست و پای من را گرفتند و به پهلو خواباندند. به محض خوابیدن به پهلو مهره گردنم جا به جا شد و کل بدنم سر شد. حتی وقتی کفشم را از پایم در آوردند هیچ چیز حس نکردم. من دوره هلال احمر گذرانده بودم و آسیب شناسی خواندم. می دانستم که زمانی که یک فرد از گردن آسیب می بیند تا زمانی که فیکس ...
گفتگو با زنی که بعثی متجاوز را با تبر کشت +عکس
دل نگران سیما خواهرم بود که در کودکی روی مین انفجاری نشسته بود. خواهرم حالا هم با جراحت هایش می سازد. چند سالی است که همسر سیما فوت کرده و خودش به تنهایی و در فقر زندگی می کند. او را جانباز ندانستند! پشت وپناه پدرم بودم به زبان کردی می پرسم: چرا پدرت تو را برادر صدا می کرد؟ گل از گلش باز می شود و می گوید: خب مثل برادر، پشت و پناهش بودم. از 10 سالگی پابه پایش کار می کرد در ...
11 زن و مرد قربانی سرقت های خشن 3 شرور
نمی کنم سوار ماشین مسافرکشی بشوم. دختر جوان دوباره شروع به صحبت می کند: پل مدیریت به سمت میدان کاج سوار شدم. لهجه خاصی داشتند. هنوز رد کتک هایشان روی بدنم هست. دو ساعت و نیم داخل خودروشان بودم می خواستند مرا به سوله ای در شمال ببرند. التماسشان کردم به من آب بدهند وقتی در کنار خیابان نگه داشتند و راننده پیاده شد برای یک لحظه تمام نیروام را جمع کردم و به در لگد زدم. در باز شد و توانستم فرار ...
داستان 'شانس' از مارک تواین
ی ناپلئون یا سقراط هم می گفتند، این قدر تعجب نمی کردم. ولی از دو چیز مطمئن بودم: یکی اینکه جناب کشیش، آدم بسیار راستگویی است و دیگر این که آدم ها را خوب می شناسد. پس مطمئن شدم که همه درباره ی این قهرمان اشتباه می کنند و او واقعاً یک احمق است. برای همین، به دنبال فرصتی بودم که بفهمم جناب کشیش، چطور توانسته پرده از این راز بردارد. چند روز بعد، فرصتی دست داد و این چیزی است که کشیش گفت ...
اچ آی وی نمی کشد اما انگ آدم را می کشد
اشاره به رفتارهای تبعیض آمیز علیه بیماران مبتلا به اچ آی وی افزود: بیماری بود که پانسمان او چند روز تعویض نشده بود و من این کار را برای او انجام دادم اما همکارانم به من اعتراض کردند. البته این موضوع مربوط به آن سال هاست و در همان زمان هم همکارانی بودند که رفتار بد نداشتند. او که خود در شرایطی قرار گرفته بود که خطر ابتلا وجود داشت، بیان کرد: در حال رسیدگی به بیماری بودم که سوزن در دستم ...
روایت علیرضا دبیر از مدالی که در المپیک گرفت
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ؛ علیرضا دبیر اولین و آخرین مدال المپیکش را در سیدنی گرفت.در مسابقاتی که همه مدعیان حذف شده بودند و فقط مانده بود علیرضا.خادم،جدیدی و طلایی به مدال نرسیده بودند و همین اتفاق جوانی مثل دبیر را نگران می کرد.طبیعی هم بود.او برای نخستین بار به فینال مهمترین تورنمنت ورزشی جهان رسیده بود و از دست دادنش،یعنی از دست دادن رویای میلیون ها ایرانی.با این حال دبیر رفت روی تشک و با ...
اسارت دختر سوئد در خانه دکتر قلابی ایرانی
اعتدال چند روز قبل صدای فریاد های کمک خواهی دختر جوانی، توجه رهگذران و اهالی یکی از مناطق شمال تهران را به خود جلب کرد. صدا از داخل یکی از خانه ها به گوش می رسید رهگذران ناگهان دختر جوانی را پشت پنجره خانه دیدند که با داد و فریاد کمک می خواست. ظاهر آشفته و صورت خونین او حکایت از وقوع حادثه ای ناگوار داشت. به گزارش روزنامه ایران، شاهدان بلافاصله موضوع را به پلیس خبر دادند و مأموران با ...
تپه سنگی وکیل آباد ؛ سقفی برای کارتن خواب ها
که کتک نمی خوردم. چون از لحاظ عاطفی به بچه ها وابسته شده بودم، هر کاری که می کردند با آن ها همراه می شدم، برای اولین بار به طور تفریحی و درجمعی دوستانه سیگار کشیدم، بعد از مدتی به کشیدن تریاک رو آوردم و در سن 15 سالگی یک معتاد تمام عیار شدم. وقتی خودم معتاد شدم، متوجه شدم که پدرم نیز علاوه بر اعتیاد به الکل، به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده است. با معتاد شدن پدر، سروصدا ها و کتک کاری ها کمتر شد، چون ...
فرنگی کار تیم رعد پدافند: برای حضور در تیم ملی باید خودم را به کادر فنی ثابت کنم
جمال اسماعیلی روز پنجشبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: از یک سال گذشته سرباز هستم و امسال نیز از تیم های مختلفی همچون بازار بزرگ و صبانور سنندج برای حضور در لیگ برتر پیشنهاد داشتم که مسوولان تیم رعد پدافند رضایت ندادند و امسال در ترکیب این تیم قرار گرفتم. وی اظهار داشت: در چند وقت گذشته به دلیل تعطیلی باشگاه های ورزشی مدتی از تمرینات دور بودم و البته سعی کردم به صورت انفرادی ...
چشم هایی که نگران ما هستند
این کارش متنفر بودم. من هم سن منیژه بودم و به مادرم می گفتم: شما مگر خدمت کار این دختر هستید که هرروز رخت و ظرف هایش را می شویید؟ او با لبخند می گفت: منیژه هم سن توست و نگرانش هستم. او دست هایش کوچک است و باید به او کمک کنم. شاید روزی تو نیز احتیاج به کمک داشته باشی! چند سال بعد مادرم مُرد. چند سال بعد من ازدواج کردم و صاحب دو فرزند شدم. روزی که داشتم پرده ی خانه را از چوب پرده جدا می ...
آزار سیاه مسافران در ارابه جهنمی
. من کاری نکردم؛ فقط در سرقت ها بودم و گاهی اوقات هم چاقو را من به دست می گرفتم. هر بار جایمان عوض می شد. یک بار من جلو می نشستم و یک بار هم روی صندلی عقب خودرو می نشستم. باور کنید پشیمان هستم. حالا که دارم صدای فریادهای این شاکیان را می شنوم از کارم پشیمانم. من بچگی کردم و به خاطر این مسأله زندگی خودم و چندین نفر را نابود کرده ام. سرقت خطرناک پراید شاکی دیگر مردی است که خودرو او را ...
اندرمشکلان کودکان برای استفاده از ماسک
بازی نیست. نمی شود هر موقعی که دوست دارند، برش دارند و بازی را از نو شروع کنند. دختر کوچولو موهایش را مدام پشت گوش می زند. مو ها سر می خورند و دوباره توی صورتش می آیند. این وسط کش ماسکش درمی آید. ماسک روی زمین می افتد. دختر بچه دولا می شود تا برش دارد. مادر سرش جیغ می زند: دست نزن! بچه سرجایش میخکوب می شود. مگه بهت نگفته بودم مراقب ماسکت باش؟! در همان حال دارد توی کیفش دنبال چیزی می گردد ...
نامادری بی رحم دختر جوان را به طرز فجیعی مورد شکنجه قرار داد + جزئیات
کودک و نامادری آنها با حکم دادگاه به تحمل حبس محکوم شدند. اما برای مادر فاطمه 12 ساله که چند سالی هست از دیدار فرزند خود محروم شده است،هنوز هم پرونده ای باز در ذهنش وجود دارد.پرونده حق دیدار اولاد! 16 سالم بود همسر پدر فاطمه شدم مهناز مقدم نام مادر فاطمه است.یعنی همان دختری که نامادری اش به دهان او چسب حرارتی زده بود و تمام بدنش از شکنجه های نامادری زخم شده بود. ...
لبخند مادرانه به فرزندخواندگی معلولان
اما من گوشم به این حرف ها بدهکار نبود، پایم را به در چسباندم، دست مصطفی را رها کردم و به سمت امیر علی رفتم. نمی دانستم چه می کنم، اصلاً هوش و حواسم آنجا نبود، فقط یک بچه می دیدم که از شوق شنیدن، وجودش را به من گره زده بود، می دانستم رهایش کنم، کسی یک فرزندخوانده ناشنوا نمی خواهد، می دانستم هر که این روزها پایش به بهزیستی می رسد، دنبال زیباترین ها و بهترین ها می رود، می دانستم امیرعلی بماند، گوشش که هیچ زبانش هم قفل می شود... قرار ما هر دو روز یک بار رأس یک ساعت مشخص بود، ساعت ...
انتظار 6 ساله برای حس رویایی مادر شدن
وقتی بعد از خروج از اتاق عمل برای اولین دفعه فرزندم رو در آغوش گرفتم برایم قابل باور نبود و احساسی مانند خواب داشتم، زمانیکه صورت فرزندم رو به صورت خودم چسباندم متوجه شدم که رویای چند ساله ام به واقعیت تبدیل شده است. مادر اترین و آتریسا که بعد از 6 سال موفق به بارداری شده اند، در تعریف ماجرای درمان ناباروری شان، بیان کرد: با اینکه در سن پایین ازدواج کرده بودم اماعلاقه ای فراوان به ...
بانوی کارآفرینی که معیشت 120 خانوار آسیب دیده از اعتیاد را تامین می کند+فیلم و عکس
دامن اعتیاد باز می گشت، پدر دخترم بود برای نجاتش از هر راهی که فکر می کردم وارد شدم تا بلاخره خدا خواست و موفق شدم. سخت بود ولی وقتی نجات پیدا کرد و شیرینی به روزهای تلخ زندگیمان سر کشید تمام خستگی روزهای تلخی را که تجربه کرده بودم فراموش کردم زندگی بار دیگر روی خوشش را به ما نشان داده بود، حاضر بودم برای استمرار این خوشبختی که برای بدست آوردنش به راستی کفش آهنین پاره کرده بودم هر کاری ...
سارقانی که به زنان و دختران در تهران تجاوز می کردند
چاقو را روی گردن دخترم گذاشته و سرش را به زیر صندلی می برد که دخترم با پا ضربه ای به در می زند که در خودرو باز شده و دخترم موفق به فرار می شود. مادر نگران گفت: یک ماه بود که لحظه شماری می کردم برای دستگیری دزدان و آرامش از من و دخترم گرفته شده است. یکی دیگر از طعمه های این باند که پسر جوانی است در ادامه گفت: این دزدان وقتی دستگیر شدند در کلانتری به ما و ماموران می گوید که 3 ...
ترجمه عربی ساجی در لبنان منتشر شد
چشمای قشنگت برم، عزیزم، جونم، پسر رشیدم، بهمن مادر کجایی؟ بیا برات مهمون اومده پسر سخاوتمندم. همسایه ها ریختند بیرون. عاشورایی شد. همه اهل خانه با چشم گریان دویدند توی کوچه، مادرشوهرم شیون می کرد و شروه می خواند و بقیه زار می زدند. صدای عمو را می شنیدم که مویه کنان می گفت: یا حضرت محمد، موکه بچه هامو به توسپرده بودم! حاج منیژه خانوم، دیدی بی پسر شدیم؟ دیدی بدبخت شدیم؟ پشت ...
چرا زنان تازه مسلمان حجاب را انتخاب می کنند؟
کردم باید دلایل خود را برای انتخاب این کار بنویسم. من می توانستم تمام این دلایل را بر سر او فریاد بزنم، اما تصمیم گرفتم به خانه بروم و در این خصوص مطلبی بنویسم، و آن گاه چندی بعد آن را در صفحه فیس بوکم قرار دادم. این کار را برای آن زن یا هرکس دیگری انجام ندادم، بلکه تصمیم گرفتم برای خودم در این باره مطلبی بنویسم و سپس بر آن شدم تا به خاطر اهداف آموزشی آن را به اشتراک بگذارم. امید من این است که ...
آنیتا فارغ، دختر بادپا
.... 2 سال است که دارم در مسابقات ورزشی اسکیت رشته ی آلپاین ماده ی اسلالوم شرکت می کنم و مقام می آورم. چند مدال نقره و طلای استانی دارم. به تازگی، امسال هم در مسابقات بین باشگاهی مشهد در 28 شهریور در رده ی سنی 7 سال مقام اوّل را به دست آوردم و صاحب مدال طلا شدم. در بین رشته های گوناگون چرا رشته ی ورزشی اسکیت را انتخاب کردی؟ من از بچّگی خیلی به سرعت علاقه دارم. اسکیت ورزشی است که هم ...
روایت های وحشتناک کرونایی؛ نمی دانستیم می میریم یا زنده می مانیم؟
یادم نمی آید چون اصلا هوشیار نبودم؛ فقط یادم است پرستارها بالای سرم می آمدند، طب و بدن درد شدید داشتم و ترسیده بودم، واقعا مرگ را جلوی چشمانم دیدم. خوشبختانه بعد روز ششم، بیماری در بدنم متوقف شد، اما به حدی ترسیده بودم که تا 20 روز بعد از مرخصی از بیمارستان، از خانه بیرون نیامدم، روزی 20 بار دستانم را می شستم و حتی فاصله را با پدر و مادرم رعایت می کردم. از پنجره که می دیدم مردم در ...
خاطرات کرونایی طلبه جهادی (بخش پایانی)
به گزارش خبرگزاری حوزه ، حجت الاسلام علی رستمی، یکی از طلاب جهادی است که خاطرات کرونایی خود را به رشته تحریر درآورده و رسانه رسمی حوزه این خاطرات را در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خواهد کرد. یکی از دوستان زنگ زد که آماده شو باید برویم بیمارستان. صبح زود آماده شدم که برویم. اولین بار بود که می خواستم از نزدیک جنازه ببینم. بیمارستان هوایش سنگین بود نفس کشیدن با ماسک کار را سخت تر می کند. وقتی پرستارها را می دیدم که ساعتها مجبور بودند با آن تجهیزات ...
به پاختاکور گل بزنم خوشحالی جدیدی رو می کنم
السد بی نهایت خوشحال شدم، انگار روی هوا بودم. نمی دانستم چه کار باید بکنم، در نهایت پیراهنم را درآوردم و متأسفانه یک کارت زرد هم گرفتم. از این به بعد باید حواسم باشد که پیراهنم را در نیاورم. اگر هم به پاختاکور گل بزنم، خوشحالی جدیدی رو می کنم. باور کنید در بازی با السد شرایط خاصی داشتم و گل مهمی زدم. این گل تا الان مهم ترین گل دوران فوتبالم بود و نمی دانستم چطور باید خوشحالی کنم. در مورد بازی ...