سایر منابع:
سایر خبرها
نکرد دسته جمعی آشپزی کنیم. شام داشت آماده می شد. به زور بیدارش کردیم. خیلی بی حال بود و چشم هاش پف داشت. گفت می خواد بره حموم. 20 دقیقه ای گذشت. صدای دوش آب غیرعادی بود؛ یعنی آهنگ صدای آب عوض نمی شد. انگار که حموم خالی باشه. رفتم پشت در، چند تا مشت کوبیدم. صداش زدم. جواب نداد. فقط صدای آب بود. با لگد که در رو باز کردم دیدم کف حموم چهارانگشت آب و خون جمع شده. بوی خون که به دماغم خورد، حالم به هم ...