زن جوان:همسر وسواسی ام از من می خواهد روزی چندبار پاهایم را با آب نمک ...
سایر منابع:
سایر خبرها
دختر نوجوان از قصاص پدر گذشت
مشکوک مادرم شدم گهگاه با تلفن حرف می زد و بعد هم شماره را از گوشی اش پاک می کرد. می ترسیدم موضوع را به پدرم بگویم. مدتی به خاطر این موضوع مریض شدم. حتی به مادرم اعتراض کردم، اما او با پرخاشگری تهدیدم کرد و کتکم زد. تا اینکه مادرم گفت می خواهد از پدرم جدا شود من دوست نداشتم پدر و مادرم از هم جدا شوند. از آن به بعد درگیری اش با پدرم زیاد شد. بعد موضوع را مخفیانه به خانواده مادرم گفتم و آن ها گفتند با ...
رانندگی با جسد همسر در صندوق عقب خودرو
تهران در حالیکه همسر و فرزند دو ساله ام در خودرو نشسته بودند و من هم در حال رانندگی بودم، بار دیگر با همسرم درگیر شدم. در آن درگیری یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و مقابل چشمان دختر خردسالم همسرم را به قتل رساندم. او در ادامه گفت: بعد از قتل جسد را داخل صندوق عقب ماشین گذاشتم و راهی دزفول شدم تا قبل از مراجعه به اداره پلیس، فرزندم را به خانواده ام بسپارم. با اقرار های مرد جوان ...
عشق پیری مرد 75 ساله را به خاک سیاه نشاند
کنار آمد . اما از حدود دو سال قبل دوباره اعتراض ها و مشاجره های مادرم در حالی شدت گرفت که من و سه خواهر و برادر دیگرم هر کدام از موقعیت شغلی و اجتماعی خوبی برخوردار بودیم. من که دیگر بیش از 50 سال دارم از مادرم خواستم برای حفظ آبروی خانوادگی باز هم سکوت کند و به این مشاجره ها پایان دهد ولی وقتی مادرم ادعا کرد که نمی داند پدرم حقوق بازنشستگی اش را چه می کند، من هم کمی به ماجرا مشکوک شدم ...
روایتی دردناک از غرق شدن یک زن در مرداب اعتیاد
اجازه می داد درس بخوانم، قطعاً سرنوشت بهتری داشتم، خواهران و برادرانم هر کدام از موقعیت اجتماعی بهتری نسبت به من برخوردارند و پدرم همه تلاشش را برای خوشبختی فرزندانش به کار می گرفت، اما من که فرزند اول خانواده بودم کمتر از خواهران و برادران دیگرم مورد توجه خانواده بودم، به طوری که هیچکس به من کاری نداشت و همیشه همان طور که دل شان می خواست با من رفتار می کردند. " حکایتی از ازدواج اجباری ...
قتل در انبار لوازم یدکی خودرو
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، بعد از ظهر روز جمعه نهم آبان به دنبال تماس تلفنی با مرکز فوریت های 110 وقوع قتل مردی حدود 45 ساله در خیابان شبرغان کرج به پلیس گزارش شد. خیلی زود تیمی از کارآگاهان جنایی در محل قتل حضور یافتند و با جسد مرد جوان که در انبار لوازم یدکی روی زمین افتاده بود روبه رو شدند. بیشتر بخوانید: زن جوان: از وسواس های زجرآور و رفتار های کثیف ...
پسری که از قتل مادرش پشیمان نیست!
مادرم به وعده هایش عمل نکرد، به همین دلیل با او دچار اختلافات شدیدی شدم. شب حادثه بار دیگر بر سر همین موضوع با مادرم جر و بحث کردم. مادربزرگم وقتی اوضاع را متشنج دید، جلو آمد و دخالت کرد. من که به شدت عصبانی بودم و کنترلی بر رفتارم نداشتم، چاقویی برداشتم و هر دو نفرشان را زدم. بعد از اینکه از مرگ آنها اطمینان یافتم سریع از خانه فرار کردم البته نقشه خاصی نداشتم و نمی دانستم در کجا باید پنهان شوم ...
به امام رضا (ع) گفتم همین امشب مرا بکش
رسید که اجبار مصرف داشتم و پدر و مادرم به من پول نمی دادند و مجبور شدم ترک تحصیل کنم و سر کار بروم و کلاس دوم راهنمایی در محله پنج راه در گاراژ کار می کردم و در آنجا که اکثراً اعتیاد داشتند با حشیش آشنا شدم و حس خوب تازه ای را پیدا کردم. با مصرف حشیش مشکلاتم را فراموش می کردم و از دست پدر و مادرم ناراحت نبودم و می توانستم خیلی محبت کنم و آرام بودم و در صحبت کردنم آرامش داشتم و خیلی برایم لذت داشت ...
پیروزی را با انفاق جان و مال نصیب خود کنید
کنی نه با عدلت که طاقت عذابت را ندارم خدایا اگر مرا به خاطر نافرمانی هایم سرزنش کنی هر چند که خود را مستحق مذمت می بینم از تو می خواهم بپوشانی آنچه بر من گذشت و مرا مورد عفو خود قرار دهی من که شرمنده ام در حضور تو و شرمندگی ام، اجازه سخن گفتن را نمی دهد پس تو خود دستم را بگیر. حال که توفیق حضور در جبهه ها را به من دادی مرا خالص گردان و دست رضایتت را به سوی من دراز کن از تو می خواهم مرا نجات دهی و ...
آنچه کرونا از بچه هایمان دزدید
از مدرسه بوده است. من مادر چهار بچۀ مدرسه ای هستم و هم چنین پزشکی که در شهر نیویورک، در خط مقدم مقابله با ویروس کوید-19 مبارزه می کنم. مارس، آوریل و می نه فقط غیرعادی، که واقعاً واقعاً ترسناک بودند. ما در خانواده برنامه هایی ریختیم و طرح های پشتیبان را هم آماده کردیم: اگر من مریض شوم چه کار باید بکنیم؟ اگر من و همسرم هر دو مبتلا می شدیم چه؟ اگر لازم بود یکی از بچه ها بستری شود چه؟ اگر ...
خاطرات زایمان در ایام کرونا/ زندگی با وجود کرونا با قدرت ادامه دارد
کم کم وقتی متوجه شدم کرونا قرار است تا زایمان و به دنیا آمدن بچه هم با من باشد خیلی توی دلم خالی شد. مدام فکر می کردم حالا چه طور به دکترم مراجعه کنم؟ چه طور سونوگرافی بروم؟ چه طور به بیمارستان بروم. فکر می کردم حتما بلایی سر فرزندم خواهد آمد زیبا ادامه می دهد: مرکزی که در آن برای کلاسهای آمادگی بارداری شرکت کرده بودم در فرودین ماه کلاسها را به صورت مجازی برگزار کرد و توصیه های جایگزین ...
اولین گفت و گوی همسر ناصر محمدخانی؛ از لاله تا شهلا
و وجودش برای من، مهریه است. از نظر من ناصر در قتل لاله هیچ نقشی نداشت تصمیم به ازدواج با مردی که یک زنش به قتل رسیده، همسر دیگرش قاتل بوده، خانواده زن سومش او را دزدیدند و ... اصلا کار ساده ای به نظر نمی رسد. فکوری، اما نظر دیگری در این باره دارد: من می دانستم که ناصر حتی یک درصد هم در ماجرا های پیش آمده برای ازدواج های قبلی اش مقصر نیست. یکی از فامیل های خیلی نزدیکم که قاضی ...
گفتگو با همسر سوم ناصرمحمدخانی / اسم شهلا می آید، ناصر بی خواب می شود
کردم شاید این طور به نظر برسد کسی که با فوتبالیست ها ازدواج می کند، خودش هم باید یک طرفدار دو آتشه باشد. فکوری در این باره می گوید: من قبل از ازدواج با ناصرخان اصلا فوتبال نگاه نمی کردم چون فوتبال یک ورزش به شدت استرسی است و حرص و جوش دارد. البته خانواده ام فوتبالی بودند و در زمان های دربی با این که بازی را نگاه نمی کردم و فقط صدایش را می شنیدم اما چون عاشق رنگ قرمز بودم، همیشه دوست ...
خواهران دوقلو در بخش کرونا چه می کردند؟
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی: رقابت همیشگی و جذاب دوقلوها این بار مغلوبه شده بود. قُلِ کوچک تر با یک فرصت طلبی مجازی، گوی سبقت را از قُلِ بزرگ تری ربوده بود که همیشه به خاطر همان چند دقیقه زودتر به دنیا آمدن، اول صف بود و احترامش واجب! و همه اینها را مدیون کرونا بود! نه، درست تر بگویم؛ مدیون جهاد علیه کرونا... ماجرای حضور داوطلبانه زهرا و فاطمه قَدبیگی در بخش بیماران مبتلا به کرونا، از آن ماجراهای شیرین روزهای تلخ کرونایی است. خواهران طلبه دوقلویی که با حضو ...
تهدید زندگی ام را به فرصت تبدیل کردم
ورزش دوست است که با دست خالی برای رسیدن به اهدافشان تلاش می کنند. قرار گرفتن در کنار این بچه ها از شانس های زندگی من بود. از 38 کیلو تا 125کیلو امیررضا اولین مسابقه زندگی اش را این طور تعریف می کند: اولین مسابقه من مسابقات جام رمضان بود که در آن موفق به کسب مقام سوم شدم. برای من تجربه شیرینی بود که در اولین مسابقات مدال کسب کردم. تا مدت ها شب ها موقع خواب مدال را توی بغلم می گرفتم ...
این همه دروغ قابل تحمل نیست!
ایرانی حاضر در بخش مسابقه اصلی نخستین جشنواره دولتی فیلم فجر در بهمن 1361 بود. اما فیلم وقتی همه خوابیم در همان جشنواره بیست و هفتم و در کنفرانس مطبوعاتی بعد از نمایش فیلم (که به جنجال کشیده شد) و همین طور در نقدها و نوشته های پس از آن، مورد هجوم تندترین و شدیدترین انتقادات مطبوعات و سینماگران قرار گرفت، چرا که در آن فیلم، سینما و رسانه ها، خیلی صریح به چالش کشیده شده و باندباز و فاسد معرفی ...
طیبی که طاهر شد + عکس
دولت رضاخان درگیر شدند. من هم چند بار با اون نامرد درگیر شدم. نمی گذاشتم توی محله ما کسی به ناموس مردم بی حرمتی کنه. نمی گذاشتم کسی چادر از سر زن ها بگیره. بعد از اون ماجرا رضاخان با امام حسین(ع) هم درگیر شد. وقتی اجازه برگزاری عزاداری نداد، همون موقع گور خودش را کند. ما اون موقع توی خونه خودمون مجلس روضه برگزار می کردیم. ایام محرم که می شد در و دیوار رو سیاه پوش می کردیم و خرج می دادیم. من در ...
نیم قرن همراه با چرم
.... اوستا کارش را تعطیل می کند و با ما همکلام می شود. در این گزارش با علیرضا جلالی آشنا شوید. کار برای فرار از تنبیه علیرضا جلالی متولد 1345 است. او 4 برادر و 2 خواهر دارد و فرزند چهارم خانواده است: تا وقتی هشت ساله بودم در کوچه سیابون نزدیک حرم زندگی می کردیم بعد به خیابان 17 شهریور نقل مکان کردیم. پدرم قبل از انقلاب کار آزاد داشت و بعد انقلاب در شرکت مشهد بوتان کار می کرد. ...
مادر مقتول از قصاص شوهرش گذشت
به گزارش بخش قضایی سایت خبرمهم ، رسیدگی به این پرونده از بهمن سال گذشته با گزارش قتل پسری جوان به دست پدرش در دستور کار مأموران قرار گرفت. برادر مقتول که موضوع را به پلیس خبر داده بود، گفت: برادرم معتاد بود و وقتی با پدرم درگیر شد این حادثه رخ داد. پس از این اظهارات مأموران بلافاصله به نشانی اعلام شده رفتند و مرد میانسال را که کنار جسد فرزندش نشسته و در انتظار پلیس بود دستگیر کردند ...
آیت الله محمدکاظم عصار به روایت شوشا گاپی
اعدام مردم بزند. آن روحانی به سادگی پاسخ داد: فتحعلی باید روزه بگیرد، و نباید مردم بی گناه را اعدام کند. [2] و همین طور هم شد. (ص10) دو دنیای اندرونی و بیرونی سید محمدکاظم، پدر نویسنده در دوران اقامت سید محمد و حلیمه در کاظمین به دنیا می آید، و خانواده پس از تولد او به ایران بازمی گردد. (ص15) در همین صفحه شرح جالبی از زندگی شخصی و خانه ی سید محمد در تهران آمده است؛ توصیفات جالبی ...
بازار خرید و فروش اعضای بدن؛ کلیه 150، نیمی از کبد 200 میلیون تومان! / قلب کم است اما هست!
نداری بوده اند. زن خیاطی می کند و این تنها منبع درآمد فعلی خانواده است. می گوید به نهادهای حمایتی هم سر زدیم. قرار شد 5 میلیون وام بدهند. اما ضامن می خواست و ما ضامن نداریم. حتی وام ازدواجمان را هم نتوانستیم بگیریم. چون آن هم ضامن می خواست. سال قبل کلیه را فروخته اند و حالا آگهی فروش کبد زده اند بلکه کاری راه بیندازند. داده های مرکز آمار ایران نشان می دهد در تابستان امسال 9. ...
ماه موبُل
بُکُم را از سر بگیره. (پنگ: شاخه هایی که میوه درخت نخل یعنی خرما از ابتدا تا انتها در آن رشد میکند.)(نِک نِک یعنی دغدغه)(موبول یعنی ماه هرس نخل از نیمه مهر تا اواخر آبانماه) در همین ایام به سفارش پدرم که با پدر بی بی رفاقت داشت، به خونشون رفت. در که زدن، خدابیامرز کل مشال(پدر بی بی) در رو باز کرد و با خوشرویی منو تحویل گرفت و بفرما زد. ورودی خانه شان دایره ای شکل بود، با سقفی ...
از دستکاری در شناسنامه تا خمپاره ای که 2 دستش را برد
بمب های شیمیایی ها. اما حکایت این گفت وگو متفاوت است، حکایت نوجوانی 12 ساله است که با ترس و لرز دست به شناسنامه خود برد و با شهدا و رزمندگان همسفر شد. نوروزعلی صمدی جانباز 70 درصد و رزمنده نوجوان دفاع مقدس در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم با بیان اینکه در روستای برج سفلی از توابع شهرستان هشترود استان آذربایجان شرقی متولد شدم و در دوران کودکی به تهران هجرت کردیم، به ...
همسفر با وحید شوتی و گذر از خاطره های تلخ
انتظار او در صرف شام مرا همراهی نکرد و به صاحب رستوران گفت که شام مرا آماده کنند . او خودش نیز به آشپزخانه و سپس به پستوی رستوران رفت، البته به من گفته بود که شام را حساب نکنم ، به حساب خود وحید باشد! ساعتی گذشت از او خبری نشد، ساعت دیورای رستوران تقریبا 11و نیم شب را نشان می داد، کم کم سر و کله وحید در حالی که مشغول و گفت و گو با صاحب رستوران بود پیدا شد، البته آن نیم روز تا شب و تا قبل از ...