هوای حوا ؛ محمدرضا عیوضی
سایر منابع:
سایر خبرها
حرمان سبزواری درگذشت
از 20 عنوان کتاب نیز توسط وی ویراستاری شده است. قطعه شعر زیر از حرمان سبزواری از سفر حج به جای مانده است: امشب سراپا آتشم توفان دردم آخر اسیر اشک تلخ و آه سردم امشب دلم اندازه دنیا گرفته است سوزی دمادم در وجودم پا گرفته است در سینه ام صد ابر ماتم می خروشد بر شانه هایم کوه ماتم می خروشد می سوزم و این سوختن پایان ندارد دردی که دارم در ...
سربازان نیار روایتی از خاطرات کلام اله اکبرزاده رزمنده هشت سال دفاع مقدس
ها راهی تهران شد؛ در یک آجیل فروشی کار می کرد و وقتی به خانه برمی گشت، با دست پر می آمد. عموعلی دامدار بود و عموحیدر، کشاورز. شوهرِ مادرم مرد مؤمنی بود. به مادرم گفته بود هر وقت خواست به بچه هایش سر بزند؛ ولی عموهایم روی خوش به مادرم نشان نمی دادند. هر روز بی تابی می کردم و بهانه مادرم را می گرفتم. دلم می خواست مرا در آغوش بگیرد، من دستم را روی سینه اش بگذارم و او با من حرف بزند. گاهی ...
در 13 سالگی خودم را در اختیار پسر همسایه گذاشتم؛در شرایط اسف باری قرار گرفته ام!
من از پدر و مادرم و خانواده پدر بزرگم خیلی گلایه دارم چون آن ها سرنوشتم را به بازی گرفتند و به این وضعیت فلاکت بار افتادم. دختر جوان در دایره اجتماعی کلانتری افزود: متأسفانه چند سال قبل پدر و مادرم به خاطر دخالت های بی جای مادربزرگ و عمه ام از همدیگر جدا شدند و قرار بود عمه ام مرا مثل بچه های خودش بزرگ کند. اما او خیلی زود خسته شد و پس از ازدواج مجدد پدرم ناچار شدم به زندگی با نامادری بی عاطفه ام ...
تحرکات پنهان آمریکایی ها در عین الاسد
باز است و این هشدار بود. همه آنجا بودند و یادم آمد که شهید قبلاً به من گفته بود اگر شهید شدم، زینب بی تابی و شکایت و فریاد نکن . از شهادتش مطمئن شدم، به نماز ایستادم، بقیه می گفتند در این شرایط چگونه نماز می خوانی؟ ، گفتم همسرم برای نماز رفت و من چگونه نماز نخوانم؟ ، شب نیز فرزندم متولد شد. دوست داشتم پیکر همسرم را ببینم، او قطعه قطعه شده بود، وقتی دیدمش به او گفتم راه درست و آسان تر را ...
بسطامی چگونه خواننده شد؟
بود که از خوشحالی خوابم نمی برد. بلند شدم تا به کوه بروم. ایرج که در هال خوابیده بود، بلند شد و با لهجه شیرین کرمانی اش، گفت کجا می روید؟ گفتم که بی خواب شده ام و می خواهم بروم کوه. بلند شد و گفت من هم خوابم نمی برد، با تو می آیم. خلاصه با هم رفتیم درکه. چند ایستگاهی بالا رفته بودیم که گفتم کاش با خودم ساز می آوردم؛ اما حالا که نیاورده ام، تو بخوان. ایرج هم شروع کرد و آوازی را که همان شب ضبط کرده ...
چشم های مضطرب، از قفسه خالی داروخانه تا زیرزمینِ دپوی دارو
ردیف کردن جملاتی که سعی می کند با اتکا به آنها عمق درد و رنج روحی و جسمی اش را توصیف کند، برایمان می گوید: از این که هیچ وقت نگفته ام، دیابت دارم، دلم آتش گرفته است. نمی خواستم ترحم کنند و بگویند: طفلکی! سنی هم که نداری! وی ادامه می دهد: برای هیچ کس اهمیتی ندارد که بداند این دیابت نوع یک، بیشتر بچه ها را مبتلا می کند و اگر من هم گرفته ام، نمونه نادری هستم تا این درد ذره ذره کشنده را روایت کنم ...
قاب ماندگار با لوطی گذر امین السلطان
بدهکار بودیم چک هاش هم ؟؟ می کرد بنده خدا آدم خوبی هم بود وقتی رفتم اونجا گفت که فلانی این خانه را که من اینجا دارم 300 متره در یوسف آباد متری 40 تومان می شه 12 هزار تومان . یه دکان هم که دارم خریدم 5 تومان ؟؟؟؟ می شه 17 تومان ، 18 تومان طلب داری یه تومانش را هم به ما ببخشید و این خانه و زندگی من را بگیرد اینقدر من ناراحت شدم گفتم فلانی یعنی من بیام خانه و زندگی تو رو بگیرم تو بری تو خیابان بشینی ...
بازسازی یک بخش بیمارستان با پس انداز 25 ساله حقوق کارمندی
خوش رنگی که روی میز گذاشته به دستم می دهد و با همان لحن آرام و با طمأنینه ادامه می دهد: پنج، شش سال بعد از فوت مادرش، ناراحتی قلبی پیدا کرد، تهران هم برای دوا دکتر رفتیم اما دو سال بعد در همین خانه، نصف شب روی دست خودم تمام کرد. همیشه دوست داشت کار خیری انجام دهد که هم خودش و هم مردم را خوشحال کند، آن موقع ها که گاهی کنار هم می نشستیم و از پستی و بلندی های روزگار درد دل می کردیم، می گفت دلم می ...
مناجات با امام زمان ؛ جانم فدای جان تو برگرد جان من
دستی بکش به روی سرم دل پرم ببین از این زمانه از همه دل می برم ببین حتی من از خودم چقدر دلخورم ببین آقا منی که نان تو را میخورم ببین گاهی عجیب اشک تو را در میاورم خبط از من است حوصله را سر میاورم اصلأ خودت برای دلم فکر چاره کن این نامه ی سیاه مرا پاره پاره کن با دست خود ردای تنم را قواره کن از نو بسازنوکرتان را اداره کن از درد و غصه های ...
فتح بام ایران با پای مصنوعی
به دل کوه می زدم تا آن یک قدم آخر فتح دماوند را هم با قدرت بردارم. تابستان سال 1391 همراه با گروه کانون کوهنوردان گرگان از جبهه جنوبی راهی دماوند شدم. خیلی ها نگران وضعیت جسمی من بودند و به سرپرست گروه می گفتند سمیرا نمی تواند تا قله پیش بیاید. اما ابراهیم علی اکبرزاده، سرپرست گروه که من موفقیت هایم در کوهنوردی را مدیون او هستم از من حمایت کرد. جرجانی از لحظه های غرورآمیز فتح دماوند می ...
ازدواج را آسان بگیرید
خرج مرا مردم می دهند ازدواج نکرده ام. آن نبی معظم خدا گفت: من دخترم را به تو ترویج می کنم؛ و دختر خود را به عقد او درآورد. شنیدنی های تاریخ- صفحه: 37 بسم الله الرحمن الرحیم امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: مردی نزد پدرم آمد. پدرم به او گفت: آیا ازدواج کرده ای و همسر داری؟ آن مرد گفت: نه! پدرم به او گفت: من هیچ دوست نمی دارم که تمام دنیا متعلّق به من باشد و یک ...
فال روزانه جمعه 30 آبان 99 + فال حافظ و فال روز تولد 99/08/30
مخصوص متولدین خرداد: برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست***مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست میان او که خدا آفریده است از هیچ***دقیقه ایست که هیچ آفریده نگشادست تعبیر: حالا که همه چیز دارد درست می شود پشتپا به آنه نزنو کارها را خراب نن زیرا به زودی پشیمان شده وبعد می فهمی که چه گوهری را از کف داده ای. از دشمن دیرین خود کمک نخواه چون تیشه به ریشه ات می زند. هر چند ...
وداع تلخ با حیوان خانگی در قاب تصاویر
از دست دادن حیوان خانگی می تواند یکی از لحظات به شدت دردناک و ناراحت کننده در زندگی باشد. راس تیلور، عکاس مستند، در این باره می گوید: وقتی کسی به من می گوید که با مرگ یک حیوان خانگی دست وپنجه نرم می کند، قلبم به درد می آید . مرگ اتفاقی است که ما اغلب دوست نداریم درباره ی آن صحبت کنیم. بسیاری از افراد مقوله ی مرگ را مضطرب کننده، غمگین و ناراحت کننده می دانند. مرگ تقدیری است که برای همه ی ما اتفاق ...
پنجشنبه های شهدایی| روستازاده نوجوانی که عشق را وظیفه می دانست
دیگران می باشد: مادرم، خواهر و برادران عزیزم و اهل فامیل، شاید نتوانید بفهمید که عشق و علاقه به حق تعالی چقدر شیرین می باشد، شاید نفهمید که دیگر دل چه کارها که نمی کند. این حقیقتی است که نمی توان آن را رد نمود، شما مرا تقریبا می شناسید، می دانم که باعث اذیت و آزار بیش از حد شده ام، اما درخواست حلالیت می نمایم. نمی توانم بگویم که اصلا ناراحت نباشید، ولی می توانم درخواست خونسردی و توکل ...
مسئولان از استعدادها حمایت کنند
به گزارش خبرگزاری برنا تهران؛ سید محسن حسینی ، خواننده جوان اهل شهرری و متولد سال 1371 است. به تازگی از او چندین قطعه موسیقی منتشر شده که مورد اسقبال قرار گرفته است. با او گفت و گویی کردیم که از نظرتان می گذرد. از چه زمانی متوجه وجود استعداد خوانندگی در خودتان شدید؟ از دوران کودکی همیشه نسبت به موسیقی یک حس خاص و مبهمی داشتم و تو عالم خودم رویا پردازی می کردم و خودمو رو ...
دستان خدا بر روی زمین
و یک پسر بچه ذوق زده به استقبال خانم رازی و دکتر موسی نژاد آمدند. دکتر موسی نژاد با وجود درد کمری که داشت با کمک راننده ی وانت یخچال را داخل خانه بردند. دلم سوخت که بعد از این دکتر باید درد کمرش را تحمل می کرد. بچه ها، خانم رازی را بغل می کردند و او هم مانند مادری مهربان ناز و نوازششان می کرد. دخترک می گفت خاله خوب شد که آن روز، برای پنجره ی اتاقمان شیشه خریدید، دیگر شب ها ...
روایت زندگی حامد علیزاده، جودوکاری که 2بار المپیکی شد
.... گفتم تو یک بار درد من را نکشیدی که من 23 جای بدنم شکست. همه جای بدنم را عمل کردم. دکتر ها می گفتند تو نباید ورزش کنی. می گفتند فقط دعا کن بتوانی روی زانوهایت راه بروی. گفتم شما اصلا سختی نکشیدید در ورزش. من دو ماه تهران که بودم شب ها توی پارک می خوابیدم. وضع مالی ام خوب نبود که بتوانم جایی بروم. تیم ملی را هم دوست داشتم، ولی تیم ملی جای خواب نداشت. فقط من بچه شهرستان بودم. هفده ...
قتل به خاطر شوهر جدید!
و خواست دیگر مزاحم آنها نشوم. اعصابم به هم ریخت و با چاقویی که دستم بود او را زخمی کردم که همسر سابقم بیرون آمد و او را هم زخمی کرده و متواری شدم. چند روز فراری بودم و وقتی بازداشت شدم فهمیدم آن مرد فوت شده است. پشیمانی؟ بله. اعتیادم مرا به اینجا کشاند. بچه هایت در زندان به ملاقاتت آمدند؟ یک بار به زندان آمدند و هرازگاهی با آنها تلفنی حرف می زنم. دلم ...
نمی دانم چرا بعد از مختارنامه 4 سال ممنوع الکار شدم!
. 33 سکه مرا خورد! سکه هایی که در مراسم مختلف به من می دادند، دست او بود و گفت آن سکه ها را برایم شمش می کند که همه را خورد! کلی هم پول از من گرفت. از مدیر برنامه تان مدرکی نداشتید که شکایت کنید؟ یارو چک دارد، نمی تواند وصول کند، من که تنها از او یک نامه دارم. هر کس دوروبر من آمد، خورد و رفت. من که سکته کردم و بیمار شدم و حال خوشی نداشتم، زندگی ام را از دست دادم. خانه، زمین و ماشین ...
زیارتش زیارت ثارالله ست
داشت و امام او را تأیید کرد. مناسب است ما این روایت را نقل کنیم. شیخ صدوق (ره) و غیر ایشان از جناب عبدالعظیم روایت کرده اند که فرمود: بر آقای خودم، حضرت امام هادی (علیه السلام) وارد شدم. چون مرا دید فرمود: مرحبا به تو ای ابوالقاسم! تو ولیّ ما هستی. عرض کردم : ای فرزند رسول خدا! می خواهم دین خود را بر شما عرضه کنم. اگر مورد پسند شما است تأیید بفرمایید و اگر ناپسنداست راهنمایی ام کنید. من ...
خاطراتی از فرش تا عرش با سعید انگاشته/می جنگم تا دوباره به تیم ملی برسم
برگزار می کرد من رفتم هتل المپیک تا سردار آزمون، علیرضا جهانبخش و بقیه بازیکنان را ببینم. از فاصله دور که سردار من را دید با صدای بلند گفت سلطان معرفت اومد. برام جالب بود که چرا منو با این اسم صدا زد. ازش پرسیدم چرا معرفت!؟ در جواب گفت یادم نمیره، وقتی دوبی پول همرام نبود تو از سهم خود دلار به من دادی و این تا آخر عمرم یادم میمونه و در تیم ملی منتظرت میمونم. * شنیدم قول دادی اینبار حقتو از فوتبال ...
یارا ؛ دارکوب
از خوبی تو منم بهتر شدم با گرمای تو دلم آب شد عیش و نوشمان رو به راه شد یادی نمیکنی چرا ز ما ترسم کنی فراموش کنی مرا تنها روم به جمع دوستان مویت نمیکند مرا رها یادی نمیکنی چرا ز ما ترسم کنی فراموش کنی مرا تنها روم به جمع دوستان مویت نمیکند مرا رها
پیشنهادهای ویژه هفته
می زنم زمین/محو تماشاتم همین/بیا راحت بسوزون این/کویر خشک و خالی رو/بیا و شعله ور کن این/ همه شب زنده داری رو/بیا بارون شو ببار آروم کن/ بیا لیلا شو منو مجنون کن... /عشق دلم بال و پرم تاج سرم فقط تو/ماه دلم شاه دلم رفیق من فقط تو... . قطعه قبلی این خواننده با استقبال خوبی روبه رو شده بود. این قطعه را نیز می توانید از سایت های موسیقی دانلود کنید. ...
از سیستان تا خوزستان، همه جای ایران جبهه رزم بابا بود
ایشان به پدرم اجازه داد که به هدفش برسد. روز شهادت بابا را یادتان هست؟ آن موقع کجا بودید؟ من سال 1375 دانشجوی ترم اول دانشگاه اراک بودم. خانواده به من زنگ زدند و گفتند مادربزرگ بیمار شده و در بیمارستان بستری است و می خواهد تو را ببیند. شب سختی بود. ساعت 5 صبح به سمت کرمانشاه حرکت کردم. وقتی رسیدم بیمارستان، پیکر پدرم را دیدم. محل تشییع جنازه که رفتم دیدم خیل عظیمی از مردم ...
رئیس بیمارستان جم: می دانستیم استاد این بار به خانه برنمی گردد
ها قبل... ایشان به ندرت می توانست چند کلمه ای به زبان بیاورد... نخستین بار کی ایشان را دیدید؟ ایشان برای فیزیوتراپی آمده بودند بیمارستان. نخستین بار از نزدیک همین جا دیدمشان. ذوق زده شدم و با سرعت رفتم که ببوسم شان. و روز آخر؟ تمام که شد من بیمارستان را ترک کردم. رفتم گوشه تنهایی خودم، یک دل سیر گریه کردم. رؤیای من از دست رفته بود. ...
چله سوگ سیاوش
هفدهم مهر ماه امسال دردانه آواز ایران استاد محمدرضا شجریان پس از تحمل یک دوره بیماری درگذشت اما هیچ عاملی نه سن زیاد، نه بیماری ای با سابقه طولانی و... نتوانست تسلی ای بر دل دوست داران وی باشد. استاد در زمان مرگ 80 سال داشت، 20 سال با بیماری سرطان مبارزه کرد و چند روز پیش از فوتش به کما رفت ، اما در مقایسه با اتفاقات و تصادفات و حتی بیماری های بی شماری که اغلب به از مرگ جوانان می ...
مخالفت پدربزرگ نبود بابا نوازنده می شد
پرنیان سلطانی همه ما مهدی اخوان ثالث، این شاعر پرآوازه معاصر و این کیمیاگر شعر فارسی را می شناسیم و حتی گاهی شعرهایش را زیر لب زمزمه می کنیم. اخوان زندگی پرفراز و نشیبی داشته که بسیاری از آنها بر ما پوشیده است ...