پروانه عشق جوانی ام اتفاقی منشی ام شد / عجیب ترین شکایت از مادر
سایر منابع:
سایر خبرها
دردسر کاهش وزن برای دختر نقاش
که پیدا کرده بودم با شاهرخ تماس گرفتم و داروی جدید خواستم. او هم گفت تهران نیست و آدرس باغی در اطراف تهران را داد. او گفت برایش کار پیش آمده و مجبور است چند وقتی تهران نباشد، بعد هم گفت مقدار زیادی پول ببرم تا داروی کافی بخرم. من هم با قرض توانستم 10 میلیون تومان طبق خواسته شاهرخ به صورت نقدی با خودم ببرم. اما وقتی که وارد باغ شدم، شاهرخ مرا در اتاقی زندانی کرد و پس از کتک زدن پول و طلا و گوشی ...
اعتیاد به شیشه، فرجام اعتماد دختر چاق به داروساز قلابی
هنوز به وزن ایده آل نرسیده بودم که تصمیم گرفتم از ایرج داروی لاغری بخرم. مقداری دارو از او خریدم و به خانه مان رفتم و طبق دستور او مصرف کردم که خیلی زود چند کیلویی لاغر شدم، اما خبر نداشتم که ایرج به من مواد مخدر شیشه فروخته و مرا معتاد کرده است. دو روز قبل که موادم تمام شد 10 میلیون تومان پول برداشتم و به خانه باغی که ایرج آدرسش را داده بود، رفتم تا مواد بخرم. ایرج وقتی در را باز کرد با چوب دستی ...
دام شیطانی در باغ برای عروس خانم عشق لاغری !
سختی راه می رفتم و چند کیلومتر پیاده روی کردم تا اینکه روی زمین افتادم و بعد از آن یک خانواده مرا با خودرویشان به بیمارستان رساندند. دانشجوی نقاشی ادامه داد: در بیمارستان متوجه شدم آمپولی که به تزریق شده داروی بیهوش و مواد مخدر بوده است که در ادامه نیز پی بردند داروهای لاغری نیز مواد مخدر شیشه بوده و باعث شده تا به این مواد اعتیاد پیدا کنم. بنا بر این گزارش، تحقیقات پلیسی برای دستگیری عامل این آدم ربایی و سرقت میلیونی از دختر دانشجو که باعث اعتیادش شده ادامه دارد ...
واکنش جنجالی نفیسه روشن به خبر ازدواج مجددش همه را شوکه کرد + عکس
تماس گرفتم که اگر فرصتی هست او را در فرودگاه ببینم. از من اسم ایرلاین و ساعت پرواز را پرسید و وقتی جواب دادم، گفت که این پرواز من است. برای من خیلی حس خوبی داشت اما او کمی دستپاچه شده بود. فکر می کردم که شوخی می کند اماوقتی با اتوبوس به هواپیما رسیدیم، متوجه شدم که نه؛ واقعا او بالا ایستاده است و خیلی ذوق زده شدم. همان اول آمد و سلام کرد و سعی کرد مادرم را آرام کند چرا که مادر من از پرواز ...
مادرم را من کشتم!
ادامه می دهد: مادرم 72 ساله بود. ناراحتی قلبی داشت و به خاطر همین تمام این مدت را که کرونا آمده در خانه مانده بود. خودش خیلی وسواس داشت و می گفت من اگر مریض شوم، بچه هایم گیر می افتند و به همین خاطر باید مراقب باشم. اصلاً کسی دیدنش نمی رفت و اگر هم می رفتیم، همان جلوی در او را می دیدیم و داخل نمی رفتیم. نمی دانم چرا به مادر اصرار کردم با ما به شمال بیاید. خسته شده بودیم و یکهو تصمیم گرفتیم چنین ...
2 ادعا در پرونده آدم ربایی نویسنده جوان
چند روز قبل مرد جوانی به پلیس رفت و از ربوده شدنش توسط آدم ربایان اجیر شده خبر داد. او گفت: در حال رفتن به خانه ام بودم که خودروی پژویی راهم را مسدود کرد. سرنشینان خودرو با تهدید مرا سوار خودرو کرده و راننده که پسر جوانی بود به راه افتاد. هر چه می پرسیدم چرا مرا ربوده اید و به کجا می برید جوابی نمی دادند. مسافت زیادی نرفته بودیم که راننده در خیابانی خلوت توقف کرد. مردان ناشناس با تهدید چاقو مرا ...
روایت عجیب از شهیدی که در سردخانه زنده شد! + عکس
سینمایی ویلایی ها بخشی از شرایط اردوگاه ها را به تصویر کشیده است. آن روز شهید نورانی و پکوک قصد داشتند برای سر زدن به خانواده هایشان به اردوگاه بروند و مرا هم دعوت کردند. آخر آن روز ها من به اردوگاه ابوذر راهی نداشتم. می خواستیم به سمت مهران حرکت کنیم، ابتدا پکوک پشت فرمان نشست و، چون گواهی نامه نداشت، من با او جا به جا شدم تا اینکه به حوالی میدان اسلام آباد رسیدیم. بچه ها گُله به گله دور ...
دام پسر داروفروش برای دختری که می خواست لاغر شود
گرفتم بار دیگر از او قرص و دارو بخرم. روز حادثه به ایرج زنگ زدم و او نشانی باغی در اطراف تهران را به من داد و گفت برای تحویل دارو به آنجا بروم. من هم بی خبر از همه جا راهی آنجا شدم. پس از ورود به باغ او به من حمله کرد و با چوبدستی کتکم زد. بعد از آن آمپولی به من تزریق کرد که از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم داخل اتاقی زندانی بودم. دست و پایم با طناب بسته شده بود و ایرج با تهدید به من تجاوز کرد و ...
کوتاه از حادثه/آدم ربایی یا اختلاف مالی؟ شکایت 2 نویسنده از هم
و من هم به خیال اینکه قرار است با یکدیگر ازدواج کنیم و او شریک زندگی ام شود، سرمایه ام را در اختیار وی قرار دادم. طلاهایم را فروختم و حدود 100میلیون تومان به او پول دادم، اما کمی بعد متوجه شدم که تمام وعده های او دروغ بوده و وی قصد ازدواج با مرا ندارد. او نه تنها پولی به خاطر نوشتن کتاب به من پرداخت نکرده، بلکه پول هایی را که از من گرفته بود پس نداد و برای همین از او شکایت کردم. نوید هم وقتی ...
از تحصیل در دانشگاه های امریکا تا علاقه به فیلم جدایی نادر از سیمین / چنگیز جلیلوند دغدغه دوبله داشت+فیلم
خیلی تعجب آور است. هنوز خودم باور نمی کنم که دارم این نقش را بازی می کنم شاید دچار همان فراموشی کاراکتر نمایشی ام شده باشم! باید این را بگویم که در این سال ها از من برای بازی در تئاتر زیاد دعوت می شد اول که به هیچ شکلی وقت نداشتم درضمن دستمزدی که پیشنهاد می دادند برای این همه وقت صرف کردن بسیار پایین بود و مورد سوم اینکه مدام دلهره این را داشتم که چطور می توانم اینها را حفظ کنم چون به هر حال سن و ...
چنگیز جلیلوند: با همه کاستی های اقتصادی سال های اخیر ایران بهشت است
کار کردن مثل همیشه را نداشتم. آمدم دفترم روی صندلی ولو شدم، یکی دیگر از افسانه هایم گرفتار مرگ شده بود. چشمان نافذ او زیر آن ابروان پرپشت جلوی چشمم بود. وقتی براندو مرد، یاد زنده باد زاپاتا افتادم، آن جایی که با کشاورزان مکزیکی به دیدن رئیس جمهور رفته بود و از او تقاضای زمین می کردند و رئیس جمهور قبول نمی کرد. بعداز مقطع تحصیلی دیپلم وارد چه رشته ای در دانشگاه شدید؟ و چرا ادامه تحصیل ...
شکایت عجیب از دختر به جرم اغفال پسر!
من ابراز علاقه می کرد تا جایی که من هم یک دل نه، صد دل عاشق او شدم و بدین ترتیب ماجرای عشق و عاشقی ما ادامه یافت و به دیدارهای حضوری در پارک و خیابان کشید. مدتی بعد هاشم مرا به منزل خودشان برد ، آن روز مادرش در خانه حضور نداشت. پدر و مادر هاشم از یکدیگر جدا شده بودند و او با مادرش زندگی می کرد. از آن روز به بعد حتی زمانی که مادرش نیز در خانه بود مرا به اتاقش می برد و با یکدیگر قلیان و ...
دختر 19ساله: مرا به باغ برد، تجاوز کرد و فیلم گرفت
وقتی تهدیدم کرد که از روابطمان فیلم و عکس تهیه کرده است، این بار خودم با التماس از مادرم اجازه گرفتم تا برای گفت وگو با بهزاد به دیدارش بروم اما او آن قدر کتکم زد که همه بدنم سیاه و کبود شده است و ... دختر 19ساله در حالی که با نگرانی و وحشت با نشان دادن آثار هولناک کتک کاری های خواستگارش به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: حدود دو سال قبل جوانی به نام بهزاد که مدعی بود روزهای زیادی مرا در ...
اسم واقعی سلبریتی ها که شماراشگفت زده می کند
وانم را تولید کنم و شاید بعد از اینکه دوران حرفه ایم به پایان رسید بتوانم به جایگاه این نام دست پیدا کنم . نام کامل جان لجند در واقع جان راجرز استفنس (John Rogers Stephens) است. میلا کونیس (میلنا مارکوونا کونیس) میلنا مارکوونا کونیس (Milena Markovna Kunis) در سن هفت سالگی همراه خانواده اش از اوکراین به لس آنجلس، کالیفرنیا نقل مکان کرد. مادر میلا کونیس، الویرا، و پدرش، مارک، خیل ...
اقدام شیطانی زن صیغه ای با مهندس شیمی
خودم جسد را سوزاندم و بعد از آن وسایل خانه را جابه جا کردم که اگر خانواده مقتول اجازه بدهند همه وسایل را برمی گردانم. وی ادامه داد: شوهر سابقم به شیشه معتاد بود و از او یک فرزند داشتم که طلاق گرفتم. بعد از ماجرای جدایی از شوهرم، خاله ام با یکی از نزدیکان مقتول ازدواج کرد و ما به مجلسی دعوت شدیم و در آن مهمانی با مقتول آشنا شدم. وقتی از داستان زندگی ام باخبر شد، ابراز علاقه کرد و گفت ...
50 بانوی بسکتبالیست برای نی ریز کم است
اصالتاً لاری است و از 15 سالگی وارد زمین بسکتبال شده. راضیه محقق نائب رئیس هیئت بسکتبال نی ریز است. متولد سال 1371 هستم. برادرم ورزشکار بود و پدر و مادرم هم ذوق زیادی داشتند و همین بهانه ای شد که مرا هم به ورزش علاقه مند کنند. از زمانی که پا به مدرسه گذاشتم شروع به ورزش کردم. 15ساله بودم که به همراه دوستانم برای ورزش به زمین بسکتبال رفتم و آنجا بود که به این رشته ورزشی علاقه ...
اسم واقعی سلبریتی ها که شما را شگفت زده می کند!
. در نهایت اریک مارلون بیشاپ (Eric Marlon Bishop) نام جیمی فاکس را برای خود انتخاب کرده و علت این انتخاب را ادای احترام به سریال مورد علاقه اش، Samford and Son، و بازیگر و کمدین این سریال، رد فاکس، اعلام کرده است. بن افلک (بنجامین گزا افلک-بولت) بولت در واقع نام مادر بن افلک قبل از ازدواج است و اسم گزا نیز از نام یکی از دوستان مجارستانی والدینش الهام گرفته شده است. بن افلک که ...
2 روایت در پرونده آدم ربایی نویسنده جوان
آنها بیش از یک میلیارد تومان از من سفته گرفتند و بعد هم مرا از خودرو پیاده کردند و متواری شدند.مرد نویسنده مدعی بود که در این ماجرا به یک زن به نام اکرم مشکوک است. او ادامه داد: لابه لای حرف های آدم ربایان اسم اکرم را شنیدم. او زنی است که با وی اختلاف حساب دارم و مدت هاست که با هم درگیر هستیم. به همین دلیل از او شکایت دارم و احتمال می دهم که پشت پرده این آدم ربایی اکرم حضور دارد. رو ...
فتح بام ایران با پای مصنوعی
با برادرهایم و لذت دویدن در طبیعت پیش چشم هایم آمد. مکثی می کند و ادامه می دهد: نگران پدرم بودم که می گفت چطور دوباره راه رفتن سمیرا را ببینم. تمام وجودم با این حرف پدر پر از حسرت شد. اما همان لحظه در بیمارستان به خودم قول دادم خیلی طول نمی کشد که آرزوی پدرم را برآورده می کنم. چند ماه بعد وقتی زخم پایم بهبود پیدا کرد، حتی بدون کمک عصا ایستادم و پیش از گرفتن پروتز با برادرهایم والیبال بازی کردم ...
همخوابی زن بیوه با یک شیطان
. دو هفته از این ماجرا گذشت و من در خانه احمد مخفی شده بودم. اما از چند روز قبل او ادعا کرد خانواده اش راضی به این ازدواج نیستند. احمد مرا به یکی از بستگانش معرفی کرد تا به عقد موقت فرد دیگری دربیایم و... . این آدم شیطان صفت وقتی با مخالفتم روبه رو شد قصد داشت در آن خانه زندانی ام کند که موفق شدم فرار کنم و خودم را نجات بدهم. مرضیه افزود: از شما چه پنهان در سن 18 سالگی با پسر ...
تحرکات پنهان آمریکایی ها در عین الاسد
هر بار من می آیم می پرسی که "چرا مرا ترک کردی؟!" من تو را ترک نکرده ام و حاضر و موجود هستم. پسر بزرگم که زمان شهادت پدرش 9 سال داشت، امتحان سخت و مهمی در مدرسه داشت که نیاز به شماره کارت بود، من خیلی می ترسیدم و نگران بودم، شهید را در خواب دیدم و گفت: چرا می ترسی؟! این شماره پسرم است. ، وقتی بیدار شدم و بعداً کارت را گرفتم دیدم همان شماره است، مطمئنم که شهیدان زنده اند. دختر ...
دختر 13 ساله بودم که خودم را در اختیار پسر همسایه گذاشتم
رویداد24 من از پدر و مادرم و خانواده پدر بزرگم خیلی گلایه دارم، چون آن ها سرنوشتم را به بازی گرفتند و به این وضعیت فلاکت بار افتادم. دختر جوان در دایره اجتماعی کلانتری افزود: متأسفانه چند سال قبل پدر و مادرم به خاطر دخالت های بی جای مادربزرگ و عمه ام از همدیگر جدا شدند و قرار بود عمه ام مرا مثل بچه های خودش بزرگ کند. اما او خیلی زود خسته شد و پس از ازدواج مجدد پدرم ناچار شدم به زندگی با نامادری ...
سربازان نیار روایتی از خاطرات کلام اله اکبرزاده رزمنده هشت سال دفاع مقدس
و لقمه ای نان بیشتر برای خانواده، مثل بعضی از جوان ها راهی تهران شد؛ در یک آجیل فروشی کار می کرد و وقتی به خانه برمی گشت، با دست پر می آمد. عموعلی دامدار بود و عموحیدر، کشاورز. شوهرِ مادرم مرد مؤمنی بود. به مادرم گفته بود هر وقت خواست به بچه هایش سر بزند؛ ولی عموهایم روی خوش به مادرم نشان نمی دادند. هر روز بی تابی می کردم و بهانه مادرم را می گرفتم. دلم می خواست مرا در آغوش بگیرد، من ...
گلایه های آقای بازیگر: مدیر برنامه ام پول هایم را خورد!
رویداد24 بعضی ها چک دارند، نمی توانند وصول کنند، من که تنها از او یک نامه دارم. هر کس دوروبر من آمد، خورد و رفت. من که سکته کردم و بیمار شدم و حال خوشی نداشتم، زندگی ام را از دست دادم. خانه، زمین و ماشین ام را از دست دادم و الان چیزی ندارم و مستاجر هستم. اصلاً حال خوبی ندارم، بیماری جای خودش، افسردگی هم اضافه شده است. بیشتر بخوانید: رضا رویگری: از کرونا خواهش می کنم تشریف بیاورد منزل ...
بلای شوم بر سر سارا و وحید در خانه مجردی ولنجک
نامزدش را به بهانه ای به داخل خانه راه نداد یکباره رفتارش تغییر کرد .او می خواست مرا آزار دهد که مقاومت کردم. دختر جوان ادامه داد :وحید همان موقع به سرویس بهداشتی رفت و ظرف حاوی اسید را برداشت.او تهدیدم کرد اگر به خواسته سیاه او تن ندهم اسید را رویم می پاشد. ما با هم درگیر شده بودیم که یکباره اسید روی هر دو ما ریخت خودم هم در این ماجرا دچار سوختگی شدم. به دنبال اظهارات ضد و نقیض دختر و 30 ساله پرونده به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا به آن رسیدگی شود .قرار است دختر و پسر تحصیل کرده هر دو در دادگاه از خود دفاع کنند ...
رضا رویگری: نمی دانم چرا بعد از مختارنامه 4 سال ممنوع الکار شدم!
...> پول هایم را خورد و رفت. 33 سکه مرا خورد! سکه هایی که در مراسم مختلف به من می دادند، دست او بود و گفت آن سکه ها را برایم شمش می کند که همه را خورد! کلی هم پول از من گرفت. از مدیر برنامه تان مدرکی نداشتید که شکایت کنید؟ یارو چک دارد، نمی تواند وصول کند، من که تنها از او یک نامه دارم. هر کس دوروبر من آمد، خورد و رفت. من که سکته کردم و بیمار شدم و حال خوشی نداشتم، زندگی ام را از ...
عروسی های بدون مراسم و ساده در ایام کرونا
.... من هم دوست داشتم مثل بقیه در دوران نامزدی رستوران گردی کنم و پول خرج کنم، ولی به خودم می گفتم من باید عاقلانه عمل کنم. به همسرم پیشنهاد دادم که با پدر و مادرم صحبت کنیم که هزینه جهیزیه را به ما بدهند تا روی پول خونه بگذاریم. ابتدا راضی نمی شدند، اما ما توانستیم راضی شان کنیم. پول جهیزیه را هم روی پول خانه مان گذاشتیم و توانستیم بالاخره در یکی از نقاط جنوبی تهران خانه بگیریم. بله من هم مثل ...
سارق، نقش زن باردار را بازی می کرد
پول می دادم. حتی برایش لباس و مواد خوراکی می خریدم که به خانه اش ببرد. او آخرین بار در خورش قورمه سبزی که پخته بود داروی بیهوشی ریخت. پس از خوردن آن از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم در بیمارستان بودم و متوجه شدم که 24ساعت در خانه بیهوش بوده ام. دخترم که موفق نشد با من تماس بگیرد، به خانه ام آمد و مرا بیهوش پیدا و اورژانس را خبر کرد. اگر او نمی رسید و فرشته نجاتم نمی شد به گفته پزشکان جانم را از ...