سایر خبرها
ماجرای پیکر خون آلود در سرویس بهداشتی
عاقبت ندارد گوشش بدهکار نبود تا این که مدتی بعد متوجه شدم که مواد مخدر سنتی نیز مصرف می کند هر چه تلاش کردم نتوانستم او را کنترل کنم و در حالی که به 18 سالگی رسیده بود مصرف مواد مخدر صنعتی را آغاز کرد هر چه سعی کردم که او را ترک بدهم موفق نشدم تا این که کارش به تزریق هروئین کشید. اکنون پسرم به 30سالگی رسیده است و به دلیل مصرف و تزریق مزمن مواد مخدر دیگر برای تزریق هروئین نمی تواند ...
پسر خشمگین قتل پدرش را انکار کرد
...: درگیری های پسرم و شوهرم از وقتی شروع شد که پسرم به زور از پدرش پول گرفت و گوشی گران قیمتی خرید، اما چون شوهرم از این ماجرا ناراحت بود سامان گوشی را به قیمتی پایین فروخت. آنها سر همین موضوع با هم درگیر شدند و پسرم دست شوهرم را شکست.مدتی بعد وقتی بار دیگر سامان از پدرش پول خواست شوهرم تصمیم گرفت او را به داخل خانه راه ندهد. به همین دلیل در خانه را قفل کرد، اما سامان مقابل در آمد و داد و بیداد ...
پسر خشمگین قتل پدرش را انکار کرد
. بر اساس کیفرخواست صادرشده یک سال قبل خبر مرگ مردی به مأموران پلیس داده شد. وقتی مأموران به محل رسیدند هرچند پسر خانواده مدعی بود پدرش خودکشی کرده، اما مادر این پسر گفت شوهرش با پسرش، سامان، درگیر شده است. او گفت: پسرم در طبقه پایین خانه ما زندگی می کرد. با پدرش درگیری داشت و روز حادثه هم آنها با هم دعوا کردند و بعد من صدای افتادن چیزی را شنیدم و متوجه شدم شوهرم از پنجره به پایین پرت شده ...
دوست پسر سابقم وقتی شوهرم خواب بود به خانه می آمد / به حسام قرص خواب می دادند
ادامه اعترافاتش به کارآگاهان گفت: من فریب فریبا را خوردم. او قبل از اینکه من دست به کار شوم، یک بار خودش برای قتل شوهرش اقدام و او را با سم مسموم کرده بود اما کمال زنده ماند، به همین دلیل فریبا از من کمک خواست. روز حادثه درحالی که چاقویی همراه داشتم، در پشت بام خانه حسام مخفی شدم. شب وقتی او خوابید، فریبا با من تماس گرفت و گفت وقت اجرای نقشه رسیده است. او درِ خانه را برایم باز گذاشت و من حسام را در خواب به قتل رساندم و فرار کردم. من فریب فریبا را خوردم و به شدت از کاری که کرده ام پشیمان هستم. بنا بر این گزارش متهم درحال حاضر در بازداشت به سر می برد و تحقیقات از او ادامه دارد ...
مهربانی، اجاره همسایگی
به ما رحم کرده و بلا و مصیبت را از ما دور می کند. معامله با خدا خانم مشهدی، یکی دیگر از اهالی محله وحید، 3 سال است طبقه همکف خانه اش را به پیرزنی تنها اجاره داده است. او تعریف می کند: 4 سال قبل تصمیم گرفتیم با اضافه کردن یک طبقه به بنای منزلمان، برای کمک خرج طبقه همکف خانه را اجاره دهیم. شوهرم کارگر کارخانه نساجی بود. بعد از 18سال کار در کارخانه، چون مشمول قانون سختی کار می شد، 2 ...
تبرئه زن جوان از اتهام قتل شوهر صیغه ای
.... او گفت: به عقد موقت منصور درآمده و قرار گذاشته بودم بعد از اینکه منصور همسر اولش را طلاق داد، به عقد دائم او دربیایم. آن روز منصور به خانه ام آمده بود که به خاطر تلفن های مشکوک منصور با او درگیر شدم. این زن گفت: من از شوهر اولم طلاق گرفته بودم چون به شیشه اعتیاد داشت. یک پسر داشتم و با پسرم زندگی می کردم. خاله من با یکی از اقوام نزدیک منصور ازدواج کرده بود و من در رفت وآمد به خانه خاله ...
به دنبال معلم جدید در آگهی های دیوار !
سایت "دیوار" برای پیدا کردن معلم کلاس آگهی داده بود و قصد داشت فردی که پیدا شده را به مدیر مدرسه معرفی کند. وی با بیان اینکه اولیاء درخواست داشتند که معلم کلاس اولشان تدریس را ادامه بدهد که ممکن نشده است می گوید: معلم کلاس اول پسرم بسیار کوشا و فعال و شب ها تا دیروقت مشغول تهیه فیلم های آموزشی بود. معلم خلاق و خوب در این روزها کم ندیده ایم. معلم هایی که فیلم های تدریس شان در فضای مجازی دست ...
کرونا چگونه توانست آمار طلاق را کم کند؟
ناخواسته به سمت مواد مخدر روی آوردم؛ من حاضرم ترک کنم، اما فعلا شرایط ترک اعتیاد به خاطر بیماری کرونا ممکن نیست و همسرم باید در این خصوص همراهی کند. فوت پدر و مادر شوهرم بر اثر کرونا طلاق را به تاخیر انداخت لیلا زن 35 ساله ساکن شهر محمدیه به خبرنگار ایرنا گفت: از سال 97 با شدت گرفتن اختلافات بین من و همسرم، تصمیم به جدایی گرفتیم و الان نزدیک به 2 سال است که جدا از یکدیگر زندگی ...
مرگ یک کارتن خواب دیگر در حاشیه مشهد/ مرگی که مسئولان شهری را ناراحت نمی کند!
بودیم رفتم و پس از چندید بار صدازدن در چادر را کنار زدم و با چند بار تکان دادن بدنش متوجه شدم فوت کرده است. وی در پایان گفت: سعید زباله گرد بی خانمانی بود که به مواد مخدر اعتیاد داشت و از ترس خماری از گرم خانه های شهرداری هراس داشت، چراکه در همین چند ماهی که به قول خودش میهمان چایی و قند ما شده بود با او و دوستانش آشنا شدم و همه آن ها از طرح های به اصطلاح ساماندهی کارتن خواب ها فراری بودند. انتهای پیام/ ...
معلمی که بخاطر دانش آموزان، بیخیال سانتافه شد
این کار خوشحال است . همسر و 5 فرزندم، مشوق من در این کار خیر بودند یادم هست زمانی که تصمیم داشتم هدیه 22 میلیونی رئیس جمهور را بین محرومان تقسیم کنم که در آن زمان می شد با آن یک پراید صفر خرید، نگران واکنش همسر و فرزندانم بودم اما بعد متوجه شدم که همسر بنده هم موافق است که این کار صورت بگیرد . اسدی با این مقدمه می افزاید: همسرم همیشه همراه و موافق کارهای خیر من است. من پنج ...
حکایت سجده بندگی در پرواز خونین/ طولانی ترین بمباران هوایی در جنگ
: اتفاقات روز چهار آذر سند مقاومت مظلومیت، ایثار، از خود گذشتگی و وطن پرستی فرزندان سنگربان کرخه و دز در دوران دفاع مقدس است. همسر شهید فاطمه بگم عیدی گماری ادامه داد: چهارم آذر همانند سایر روز ها برای انجام وظیفه صبح از منزل خارج شدم، اما حال عجیبی داشتم زیرا چند روزی بود به واسطه دو بار افتادن ترکش در خانه چشم هایم ترسیده بود و هر بار با دلهره منزل را ترک می کردم. او در ادامه افزود ...
کرامات عسکری علیه السلام
(علیه السلام) مزیت دیگری هم دارند.(5) برکات حجت خدا احمد بن اسحاق گوید: بر امام حسن عسکری (علیه السلام) وارد شدم و می خواستم از امام بعد از او سوال کنم. امام قبل از سوال من فرمود: ای احمد بن اسحاق! خداوند زمین را از زمان خلقت آدم تا روز قیامت از وجود حجت خالی نمی گذارد و به وسیله اوست که بلا را از اهل زمین دور می گرداند، باران می بارد و برکات زمین ظاهر می شود. عرض کردم: یابن ...
من مالک اولین خاور مشهد هستم
برادر دیگر باید جور خانه را می کشیدند. من هم 5 یا 6 سال بیشتر نداشتم که کنار اوستایی به کفاشی مشغول شدم. مانند پدرم چارقددوزی را شروع کردم. روزی چند قران دستمزدم بود. چارقد اینطور دوخته می شد که یک تکه چرم را با سوزن سوراخ می کردیم و از آن تسمه رد می کردیم و بندش را به ساق پا گره می زدیم. چادرنشین های حالا هم از این نوع کفش برای پوشش پا استفاده می کنند، ولی قیمت الان این کفش 2 میلیون تومان است ...
چنگیز جلیلوند: با همه کاستی های اقتصادی سال های اخیر ایران بهشت است
امانتی نزد مصاحبه کننده بود تا روز تلخ دوم آذر... در ادامه گفتگوی مرحوم جلیلوند از نظرتان می گذرد : * شما گوینده ثابت مارلون براندو بودید. خاطره روز مرگ براندو را برایم بگویید چون قول گرفتید اگر شما زودتر از من رفتید من این گفت و گو را پس از مرگ شما منتشر کنم . همان سال چند شب قبل از مرگ براندو داشتم فیلم امتیاز را نگاه می کردم و هر بار که براندو را با آن هیبت عجیب و غریبش می ...
دردسر کاهش وزن برای دختر نقاش
مبلغش کمی گران است. بعد هم به عنوان نمونه کمی از دارو را به من داد که با مصرف داروها وزنم به طور عجیبی کم شد. اما موضوع عجیب این بود که بعد از چند روز احساس کردم وقتی دارو را سر وقت مصرف نمی کنم حالم بد می شود و بدنم درد می گیرد و کلافه می شوم.آن زمان متوجه نشدم که داروها، مواد مخدر هستند و با مصرف آنها معتاد شده ام. ملیکا گفت: داروهایم که تمام شد هم به خاطر کاهش وزنم هم به خاطر اعتیادی ...
پسر ناخلف: درگیری را قبول دارم قتل را نه
تشکیل شد، بعد از اعلام رسمیت جلسه در جایگاه قرار گرفت. او با انکار جرمش در شرح ماجرا گفت: قبول دارم با پدرم اختلاف داشتم، اما راضی به مرگش نبودم. آن روز وقتی با پدرم درگیر شدم از خانه بیرون رفتم تا کمی آرام شوم، اما وقتی به خانه برگشتم متوجه شدم آن ها در حیاط را قفل کرده اند. این شد که عصبانی شدم. متهم ادامه داد: لحظاتی بعد پدرم در را باز کرد و من وارد خانه شدم. پدرم از عصبانیت به طبقه ...
دام شیطانی در باغ برای عروس خانم عشق لاغری !
بروم اما وقتی به محل رسیدم او با چوب دستی مرا به باد کتک گرفت و سپس یک آمپول به من تزریق کرد که بیهوش شدم. قرص لاغری با مواد مخدر شیشه مریم در حالیکه با یادآوری صحنه ربوده شدنش از ترس می لرزید در ادامه گفت: وقتی به هوش آمدم، دست و پاهایم با طناب بسته شده بود، به سختی توانستم دست و پایم را باز کنم و متوجه شدم طلاها، گوشی موبایل و 10 میلیون تومان پول خرید داروهایم به سرقت رفته است، به ...
اعتیاد به شیشه، فرجام اعتماد دختر چاق به داروساز قلابی
هنوز به وزن ایده آل نرسیده بودم که تصمیم گرفتم از ایرج داروی لاغری بخرم. مقداری دارو از او خریدم و به خانه مان رفتم و طبق دستور او مصرف کردم که خیلی زود چند کیلویی لاغر شدم، اما خبر نداشتم که ایرج به من مواد مخدر شیشه فروخته و مرا معتاد کرده است. دو روز قبل که موادم تمام شد 10 میلیون تومان پول برداشتم و به خانه باغی که ایرج آدرسش را داده بود، رفتم تا مواد بخرم. ایرج وقتی در را باز کرد با چوب دستی ...
دام پسر داروفروش برای دختری که می خواست لاغر شود
گرفتم بار دیگر از او قرص و دارو بخرم. روز حادثه به ایرج زنگ زدم و او نشانی باغی در اطراف تهران را به من داد و گفت برای تحویل دارو به آنجا بروم. من هم بی خبر از همه جا راهی آنجا شدم. پس از ورود به باغ او به من حمله کرد و با چوبدستی کتکم زد. بعد از آن آمپولی به من تزریق کرد که از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم داخل اتاقی زندانی بودم. دست و پایم با طناب بسته شده بود و ایرج با تهدید به من تجاوز کرد و ...