سایر منابع:
سایر خبرها
از خط مقدم جنگ تا پشتیبانی
نیروی داوطلب مردمی، برای دفاع از کیان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و حقانیت دین خدا، جزء اولین نفراتی بودم که وارد کمیته انقلاب اسلامی شدم. اندکی بعد با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان کازرون، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمدم. از همان بدو عضویت در سپاه، به عنوان مامور تامین راه های کازرون حکم گرفتم و با چند نفر از دوستان، دست به کار شدیم تا راه ها را که در آن ...
راز بچه ای در شکم دختری که ازدواج نکرده بود! / بازداشت کبری در تهران
اش نیاز به کار دارد و حاضر است در خانه های مردم کارگری کند. من هم دلم برایش سوخت و او را به عنوان آشپز به خانه ام بردم. حتی کبری را به سه نفر از دوستانم که آن ها هم شاغل هستند معرفی کردم. گاهی اوقات هم برای خودش یا بچه هایش لباس و مواد غذایی می خریدم. تا اینکه دو روز قبل کبری برای ناهار قورمه سبزی درست کرد و وقتی غذا را خوردم بیهوش شدم. الان هم فهمیدم پول و طلاهایم را سرقت کرده است. ...
حاج آقا خداحافظ!
.... یادم هست بیست و چند سال پیش خانه ما نزدیک فرودگاه مهرآباد بود. شب بود و آماده خواب بودم که تلفن خانه زنگ زد. راستگو بود. گفت می آیی مرا از فرودگاه به خانه ات ببری؟ سر به سرش گذاشتم که ای بابا تاکسی بگیر و بیا ... بگذار آقایان علما و شخصیت ها یک بار هم شده سوار تاکسی شوند و از این حرف ها. شوخی هایم که تمام شد، گفت: بابا جیب علما خالی است. پول ندارم. زود بیا و منتظر ...
مادران شهدا، مثل کوه استوار
.... دلم لرزید، گفتم، پسرم شهید شده؟ اگر شهید شده مرا کنارش دفن کنید. مأموران سپاه بی قراری مرا که دیدند سعی کردند آرام آرام شهادت فرامرز را به من بگویند. مادران شهدا مانند کوهی استوار حالا آهی می کشد و ادامه می دهد: دخترم! مادر بودن سخت است اگر غم از دست دادن فرزند را روی کوه بگذاری، طاقت نمی آورد و ذوب می شود. سه روز اول شهادت پسرم نمی دانم چگونه گذشت، مردم برای خانواده ...
روایت مغازه ای که پایگاه بسیج شد/ وقتی معاون فرهنگی بسیج، دانشمند هسته ای می شود
... محمودرضا بیضایی مثل بچه بسیجی ها زندگی می کرد؛ ساده و به دور از تجملات. نمی پذیرفت در خانه حتی مبل داشته باشد. روحیه اش این طور بود. اینطور نبود که از روی تصنع باشد و بخواهد تظاهر به زهد کند. محمودرضا مثل همه بچه های بسیج به یاد و نام و تصاویر سرداران شهید دفاع مقدس به ویژه حاج همت تعلق خاطر داشت. این اواخر پیگیر محصولات جدید ادبیات دفاع مقدس بود. گاهی از من می پرسید: فلان کتاب ...
بین این همه وهابیِ تشنه، چه بلایی سر ناموست می آید؟!
کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد : سریعتر بیاید! تا رسیدن به خانه، در کوچه های سرد و ساکت شهری که آشوب از در و دیوارش می پاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم می دیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر می چرخد تا کسی دنبالم نباشد. به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی هوشی روی همان بستر سپید افتادم. در ...
مدافع حرمی که فرزندش را هیچ گاه ندید
...، می گفت: من از روز چهارشنبه با دوربین حرارتی ای که داشتم، متوجه شدم دشمن کاملا در حال آماده شدن است و اطلاع هم دادم، اما گفتند، چون آتش بس اعلام شده و بچه های سازمان ملل اینجا هستند، دشمن حمله نمی کند. با این حال بچه های نیروی قدس به این اکتفا نکردند و گفتند شما آمادگی داشته باشید. شهید کابلی هم با اصابت خمپاره به شهادت رسید. شهید بلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت شهید ...
کرونا ؛ نابغه ها را نشانه گرفته است
حرکات و رقص های دختران با پارچه های رنگی بود که بارها و بارها بعد از تماشای فیلم در خانه مادربزرگم آن را بازی می کردیم و همه با هم می خواندیم گلنار مثل گلی بود که گفتن پرپر گشته این حال و هوای زیبا و دوست داشتنی همراه ما بزرگ شد، گاهی برای گرامیداشت روز جمعه ای که فیلم گلنار را تماشا کرده بودیم بچه می شدیم به همین سادگی و همان جمع دخترخاله و دخترعمه آوازخوان همدیگر را در آغوش می کشیدیم، آخرین بار ...
گفتگو با روحانی که یک خلافکار درجه یک بود
قرار 50-40 تا نوجوان. ما کتاب می خواندیم حتی بازی می کردیم و همه تلاشم این بود که وقت شان در خیابان نگذرد. این جریان تا 20سالگی من ادامه داشت، آن موقع من امام جماعت دوم مسجد شده بودم و کار فرهنگی مسجد و کل شهرک تعاون را در دست داشتم تا این که حاج رسول وقتی علاقه من را به این کارها دید گفت محمدمهدی بیا برو حوزه. تو به درد حوزه می خوری و من هم رفتم حوزه کرمانشاه و از پایه دوم ملبس شدم. ...
روایت بچه های سردار از شهید طهرانی مقدم / از تأمین معیشت نیروها تا تلاش های خستگی ناپذیر
و تأکید می کرد اگرچه دنیای شما باید تأمین شود؛ اما کار جدی است و شب و روز باید کار کنیم . یک آزمایشی داشتیم که مدت ها روی پروژه آن کار کرده بودیم، چندین ماه آمدیم پای آزمایش پروژه، اما با خطا مواجه می شدیم؛ یک بار که با خطا مواجه شدیم، حاج آقا رسید و گفت: چه شده؟ چرا ناراحتید؟ دست ها را گرفت و همه را بلند کرد و شروع کرد به تشریح آورده ها و دستاورد های این آزمایشی که با خطا همراه بود ...
خسرو حکیم رابط : میکروب ها بگذارند، قرن تازه را می بینم
داستان بنویسم. به او گفته بودم من که داستان نویس نیستم، حالا اگر فیلمنامه یا نمایشنامه بود، باز یک چیزی. ولی او گفته بود هرچه دلت خواست بنویس. او ادامه می دهد: آن غروب جمعه که دلم خیلی تنگ بود، خودم را سپردم به دست ذهنم و دستم. نیم ساعتی چشمانم را بستم و بعد ناگهان خودش آمد... حکیم رابط انگار دوباره به همان روز باز می گردد و بی اختیار بخش اول کتاب را برای ما که این سوی خط ...
وقتی مدافع حرم، نصف شب استخاره می خواهد
می گیرم. تلفن را قطع کرد و دوباره لحظاتی بعد تماس گرفت. گفتم: استخاره ات خوب نیامد. پرسید: خوب نیست؟! و زد زیر گریه. پرسیدم موضوع استخاره چه بود که وادارت کرد این وقت شب تماس بگیری؟ گفت سید یعنی این بار هم من شهید نمی شوم؟ این همه در این جنگ ها دنبال شهادت دویدم، باز هم باید برگردم؟ گفتم هر چه قسمتت باشد، همان می شود. اما شهید مرادخانی اینقدر گریه کرد که مرا هم به گریه وا داشت. وقتی برگشت حضوری ...
خاطره نگاری و مستندنگاری در حوزه دفاع مقدس از رمان پیشی گرفته است
ستاد بوده قطعاً در عملیات برای ما این ابهام وجود داشته که لحظه عملیات ایشان چکار می کرده؟ ما بی سیم هایی پیدا کرده بودیم که گواه این را داشت که ایشان در لحظه عملیات جنگ را مدیریت کرده و در جایی که حاج همت از فرط خستگی خوابش برده در آنجا همه ارکان لشگر با عباس ورامینی در ارتباط هستند. در تألیف کتاب از نظر اصالت اسنادی به سراغ اسنادی رفته ام که تاکنون منتشر نشده اند و این دیتای خودم را از ...
چند کودک قربانی آخرین تاریخ رُند قرن می شوند؟
جدای از تاریخ هایی است که والدین درخواست زایمان در روز و ماه مشابه با تاریخ تولد همسر، سالگرد ازدواج یا بچه های دیگرخانواده دارند. زهره مادری است که یک بار درگیر فانتزی تاریخ رُند و مشابه برای فرزند خود شده است. حالا بعد از گذشت 6سال می گوید حاضر است کمپین راه بیاندازد و به همه دنیا بگوید، درد و رنجی که او در زمان تولد فرزند دومش تحمل کرد و عذاب وجدانی که هنوز آن را به دوش می کشد، به ...
غروب خورشید قم
پای ضریح ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء و به حضرت عرض می کند که: برادرم در این همه مدّت که به من خدمت کرده، یک مرتبه هم نتوانستم جبران کنم، جز همین که بیایم این جا و به شما عرض کنم و از شما خواهش کنم اکنون که برادرم فوت شد، شما به خواهرتان حضرت معصومه علیها السلام سفارش برادر مرا بفرمایید تا به برادرم کمکی کند. همان شب، یکی از تجّار که از قضیّه اطلاع نداشته، خواب ...
برخوردی که به دوستی 30ساله ختم شد
جشنواره فیلم دهلی داشتیم 10روز با هم بودیم. فیلم ها را نگاه می کردیم. یک روز یک فیلمساز کره ای پیشم آمد و شروع به تعریف و تمجید از فیلمی کرد که در آن دو بچه بازی می کنند. این فیلمساز مدام از فیلم تعریف می کرد و نهایت متوجه شدم او از فیلم بازی بزرگان نوشته و کارگردانی کامبوزیا پرتوی تعریف می کند. به آن فیلمساز گفتم که من کارگردان فیلم نیستم و همان موقع پرتوی را صدا کردم. بعد از کمی صحبت، آن فیلمساز ...
طرح شهید بهنام محمدی باید کانون خانواده، مدرسه و مسجد را متحول کند
در درون خود محکم و نهادینه کنید و نلغزید و به زمین نخورید و اگر هم خواستند به زمین تان بزنند به زمین بخورند. سردار معروفی در تشریح این چهار عنصر گفت: ایمان واقعی، توسل و توکل به ائمه اطهار (ع) ، ارتباط واقعی ( همان که در وجود حاج قاسم سلیمانی موج می زد، در زمین خدا و ائمه اطهار بود، دستش در دست خدا بود؛ همه ما می توانیم حاج قاسم سلیمانی باشیم که اینقدر خدا انسان را در دنیا و آخرت عزیز ...
همراه با نویسندگان و شاعران جبهه و جنگ | بسیجی دیده بیدار عشق است
را همانجا دست به دست می کردیم و روی سینه دیوار می چسباندیم. گاهی به دلیل قریحه نوشتنم، کمی که بزرگ تر شدم، اعلامیه ها را به من می دادند که بنویسم. اعلامیه ها را می نوشتم و چند بار به چشم خودم دیدم که مأموران رژیم شاه، با سرنیزه اعلامیه های مرا پاره می کردند. خودش می گوید: حالا پس از سال ها، به جای تفنگ قلم دست گرفته ام. چون به قول معروف قلم علما از خون شهیدان بالاتر است. من این مهم را ...
ناگفته هایی از معلمی که می خواست با بال های کاغذی پرواز کند
از شروع جنگ جهانی اول برای نجات از توقیف تعطیل شد، او در آخرین سال جنگ در نتیجه گیر و دارها به ترکیه رفت و پس از چندی تحویلدار شهرداری شهر "ایگدیر" و چندی پس از آن هم فرماندار آن شهر شد. پس از شکست دولت عثمانی چون اسلحه و قدرت جنگی نداشت، تسلیم "داشناق ها" شده و به ایروان بازگشت، در قحطی و مرض و جنگ های محلی که همه جا را فرا گرفته بود و بعد از دست دادن پدر و مادرش در سال 1298 راه سرزمین ...
جنبش گسترش همجنسگرایی را کدام هنرمندنماها تشکیل دادند؟
، بچه در جشن هنر نوشته بود، به این خبرنگار در دو نوبت حمله فیزیکی کرد! این ماجرا چنان رسوایی به بار آورد که کمیته برگزاری مجبور شد از اُوانسیان ابراز برائت کند و هر گونه سمت اجرایی او را در آن جشن تکذیب نماید، در حالی اُوانسیان اصولا یکی از بانیان و طراحان جشن هنر شیراز محسوب می شد. او در اولین و آخرین فیلم بلند سینمایی خود، بازیگر زن جوان فیلم خود را وادار به برهنگی سر صحنه فیلم کرد و از مدافعان ...
امام حسن عسکری(ع) چگونه در حصر جامعه بشری را هدایت می کرد؟/ شیوه کارآمد و مناسب در برخورد با خطاکاران
سخن امام درست بود؛ زیرا من دویست دینار پنهان کرده بودم. سرانجام هرچه داشتم، خرج کردم و به مشکل بسیار بزرگی گرفتار شدم و درهای روزی به رویم بسته شد و به سراغ دینارهای پنهان کرده رفتم؛ اما آنها را نیافتم. پس از جستجو دریافتم که پسرم جای دینارها را فهمیده، آنها را برداشته و فرار کرده است و به دیناری از آنها دست پیدا نکردم. در این قضیه، حضرت با اینکه می دانستند او دروغ می گوید؛ ولی از روی لطف ...
خاطره قیام 5 آذر گرگان از زبان روحانی که بر جنازه های شهدای این روز نماز خواند/ روایت قیام 5 آذر گرگان ...
گاز اشک آور و تیراندازی ماموران ابتدا هوایی بعد هم زمینی به طرف مردم شروع شد. نماینده فقید مردم گلستان در مجلس خبرگان رهبری نقل می کند: در آن واقعه دست کم 9 نفر بلکه بیشتر به شهادت رسیدند، [آن روز وقتی تیراندازی شد و جمعیت پراکنده شدند] ما از پشت امامزاده از مسیر گرگانجدید بیرون رفتیم و گفتم برویم به بیمارستان [پهلوی سابق] تا ببینم چند نفر شهید شده اند . در حالی که هنوز تیراندازی و شلیک ...
ماجرای رزمنده ای که پس از شهادت زنده شد!
. در ابتدا در پشت خط بودم و کمک کار رزمندگان تا اینکه کم کم اجازه یافتم جلو هم بروم، سال 65 عملیات کربلای 5 بود، بعدها شدم معاون دسته، البته در آن زمان سمت و درجه زیاد مهم نبود بلکه همه باهم برای دفاع از خاک کشور عازم جبهه شده بودیم و چیزی که مهم بود دفاع از آب و خاک ایران اسلامی بود. رزمندگان زنجانی دو گردان داشتند که یکی از آنها ولی عصر(عج) که غواص بودند و دیگری گردان امام ...
تجاوز به دانشجوی دختر رشته نقاشی توسط پسر داروفروش
تصمیم گرفتم بار دیگر از او قرص و دارو بخرم. روز حادثه به ایرج زنگ زدم و او نشانی باغی در اطراف تهران را به من داد و گفت برای تحویل دارو به آنجا بروم. من هم بی خبر از همه جا راهی آنجا شدم. پس از ورود به باغ او به من حمله کرد و با چوبدستی کتکم زد. بعد از آن آمپولی به من تزریق کرد که از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم داخل اتاقی زندانی بودم. دست و پایم با طناب بسته شده بود و ایرج با تهدید به من تجاوز کرد ...
چنگیز جلیلوند: با همه کاستی های اقتصادی سال های اخیر ایران بهشت است
طور آزمایشی در تنهایی خودم حرف زدم که در آن موقع با حالتی عصبی و خش دار دیالوگ ها را با قدرت گفتم که خود نماینده کمپانی پارامونت قتی آن تکه 10 دقیقه ای را دید افسوس خورد و مرا به ناهار در رستورانی دعوت کرد و همان جا به من گفت تو صدایت هم ردیف یول براینر و ریچارد برتن است. می دانی که این صداها جزء 10 صدای برتر دنیا هستند. این حرف ها دردی را دوا نمی کرد چرا که پدرخوانده از دست رفته بود و منی که تمام ...
خداحافظ قصه گوی بزرگ؛ عموی راستگو
هر وقت بحث مان طولانی می شد او با خنده و شوخی می گفت: بچه! من عموی تو بوده ام، اینقدر با عمویت بحث نکن و بگو چشم. من هم کوتاه می آمدم و نظرش را می پذیرفتم. به او گفته بودم وقتی که دبستان می رفتم، برنامه بازی با کلمات او عصرها از تلویزیون پخش می شد. مدرسه ما دو شیفته بود و ما یک هفته صبحی و یک هفته بعد از ظهری بودیم. هفته هایی که بعد از ظهری بودیم، به محض تعطیلی از مدرسه تا خانه که شاید ...