سایر منابع:
سایر خبرها
عنوان کارگردان گلنار به من معرفی کرد. شاید اولین بارم نبود که او را می دیدم ولی این بار نامش با فیلم گلنار همراه بود که تاثیر دیگری رویم داشت. در همان سینما شهرقصه، اولین بار لبخند مخصوص او در ذهنم حک شد و شنیدن نام فیلم گلنار و خیال خاله قورباغه و خرس و کلوچه و دستمال آبی بر لب من هم لبخند آورد. از آن اولین بار، سال ها گذشته بود. دیگر خردسال نبودم. حالا دانشجو بودم در غربت و ...
خواهر ناتنی از مادرم که در ماهشهر است؛ پدر و مادرم به رحمت خدا رفتند پدرم عبدالله و مادرم سکینه خانه دار بود چند سالی ساکن ونک بودم وقتی پدر و مادرم را از دست دادم به سمیرم رفتم و با خانم قائم مقامی (راجی) که از قبل در برگزاری اردوهای مذهبی همکاری داشتم خانه ای اجاره کردیم و با هم زندگی می کنیم. از تشکیل بسیج بانوان تا برگزاری اردوهای فرهنگی خانم جعفری از چگونگی تشکیل بسیج ...