سایر منابع:
سایر خبرها
توسعه حرم حضرت معصومه (س) و افزایش زائران در دوره ناصری
کرده بود، بعد از رسیدن به تاج سلطنت، به توسعه و عمران شهر قم دست زد(تاریخ نو: 218؛ میر خواند، ج10: 91) و با تخریب بافت قدیمی ابنیه حرم حضرت معصومه (ع)، به ساخت ابنیه جدید دست زد که صحن عتیق از مهمترین آنها است. در دوره سلطنت ناصرالدین شاه، توسعه فیزیکی حرم حضرت معصومه(ع) بیش از پیش ضروری به نظر می رسید. ساخت و تعمیر راه تهران به قم و تبلیغات دولت قاجار، تعداد زائرین قم را افزایش داد. از ...
درباره فروغی، مرد پشت پرده خاندان پهلوی
باعث بروز چالش هایی در کشور، ازجمله قیام گوهرشاد شد. به مسئولان دولتی بگویید جناب در مرداد ماه این سال تمامی القاب از قبیل خان، بیک، میرزا و امیر که قبل یا بعد از اسم به کار می رفت ملغی شد و عنوان مقامات کشور به جناب تغییر پیدا کرد. بنا بر این دستور، نام وزراتخانه ها نیز باید به شکل اصلی و نوین خود نوشته می شد. تغییر نام بیش از 30 شهر کشور در شهریور ماه ...
آدولف تولکاچف؛ داستان باورنکردنی موفق ترین جاسوس آمریکا در دوران جنگ سرد؛قسمت دوم+عکس
بود را روی دسته صندلی سوار کرده و با قرار دادن یک لامپ در کنار آن از این اسناد عکس های واضح می گرفت. بعد از ناهار نیز این اسناد را به مرکز تحقیقاتی باز می گرداند. سپس فیلم ها را در طول 21 ملاقاتی که در خیابان های مسکو با مامورین سازمان سیا داشت به آن ها تحویل می داد. اما یک روز در سال 1981، تولکاچف بی احتیاطی کرد. وی همیشه بعد از اتمام کار وی دوربینش را جمع کرده و در فضای خالی و مخفی بالای ...
درخواست قصاص برای برادرِ خواهرکش
مشکوک شده بودم. به همین خاطر مخفیانه نرم افزاری روی تلفنش نصب کردم و متوجه شدم روابط نامناسبی دارد. روز حادثه اعضای خانواده مان برای تفریح به باغی رفتند اما خواهرم همراهشان نرفت. صبح با هم صبحانه خوردیم اما ساعتی بعد متوجه پیام هایی از یک مرد ناشناس شدم و دیدم خواهرم برای عصر با او قرار گذاشت به خاطر همین من بشدت عصبانی شدم. حدود ساعت 2 بعدازظهر بود که به او گفتم حق ندارد از ...
پرویز شاپور؛ مردی که دنیایش به دور از همه دنیاهاست
قفلی را خیلی دوست دارم و نیمرخ آن شبیه اشرف مخلوقات است و برای وصل کردن آمده است. یک نفر زیپ لباسش در رفته بود، آن را سنجاق قفلی زده بود. این است که یک کتاب تحت عنوان فانتزی سنجاق قفلی و یک کتاب هم از موش و گربه عبید زاکانی مصور کردم. او با بیان این که طنز را به صورت جدی از روزنامه توفیق شروع کرده می گوید: من اول پیش خودم همین طور فکر می کردم و آن وقت خنده ام می گرفت. هر کسی هم اگر [مرا ...
ماااررراااادوووناااا و سینما
... تصور کنید امیر کوستوریتسا در حال ساخت فیلم مستندی از زندگی مارادونا بود و با خود مارادونا هم هماهنگی صورت گرفته اما او، فیلمساز و گروهش را ساعت ها فقط جلوی در خانه اش معطل می کرد و بعد هم از خانه بیرون می آمد یک سلام کرده و بدون هیچ توضیحی سوار ماشین می شد و می رفت! فیلمساز امیر کوستوریتسا است کسی که 2 بار نخل طلای جشنواره کن را به خانه اش برده است و در عالم سینما برای خود غولی حساب می شود ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، دوشنبه 5 آذر 1245؛ نماز سختی کردم، بسیار با زحمت
...، خرش گریخته بود رفته بود منزل. ترک مردم سوار شده بود. قصیده ذوقی حاجی مطلب خان را تماما خواند. حاجی میرزا علی، عکاس باشی، پسر بهاءالملک، جبارخان، احمدخان، یحیی خان، موچول خان، حسین خان، شاطرباشی بزرگ و غیره و غیره بودند. بعد از آن سوار شده از راه بالای عمارت با خستگی تمام رفتم. وقت اذان مغرب به عمارت رسیدیم. بسیار خسته بودم. شام خورده بعد از شام قُرُق شد. محمدتقی خان ...
مدافع حرمی که فرزندش را هیچ گاه ندید
خبرگزاری میزان _ روزنامه وطن امروز نوشت: حدود 40 روز از تشییع پیکر های شهدای مدافع حرم خان طومان می گذرد؛ شهدایی که حدود 5 سال پس از شهادت شان در دفاع از حرم آل الله در منطقه خان طومان سوریه، پیکرهای پاک شان شناسایی شد. شهید مدافع حرم محمد بلباسی و همرزمان شهیدش از شهدای لشکر عملیاتی 25 کربلا بودند که سال 95 در منطقه خان طومان سوریه به شهادت رسیدند و پس از 5 سال به کشور عزیزمان بازگشتند. پیکر ...
ماجرای مرموز ناپدید شدن زن میانسال
آبیاری رفتم و زمانی که برگشتم ازهمسرم فرنگیس خبری نبود. کیف و وسایل همسرم داخل اتاقک باغ بود، ولی از خودش خبری نبود. با خودم گفتم احتمالاً باز قهر کرده و به خانه رفته است. شب همانجا ماندم و صبح به خانه برگشتم. شیشه های شکسته کیوان ادامه داد: وقتی به خانه رسیدم با دیدن در خانه و شیشه های ماشین دامادمان که شکسته بود متعجب شدم. همسایه ها مدعی شدند که عامل شکستن در و شیشه ها فرنگیس ...
از خط مقدم جنگ تا پشتیبانی
اسدی مرا خواست. رفتم. گفت: ما نیاز به ماشین داریم. گفتم باشد. با برادر سردار اسدی و چند نفر بسیجی دیگر راهی مناطق شدیم. حدوداً 25-26 تا ماشین را از مناطق جمع آوری کردیم. اینها را سوار تریلی کردیم و در انبار پنبه کازرون که حالا شده بود ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ خالی کردیم. حسین حمیده گروهی از مکانیک های کازرون را جمع کرد و کار را شروع کردند. محمد دیدار و نیک زاد را فرستادم سراغ ...
این که ماسک نیست، پرده توری است
به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: هر روز می گویند ماسک بزنید! ماسک بزنید! می گویند تأثیر ماسک بر پیشگیری از کرونا ثابت شده. هر چقدر این توصیه ها جدی تر می شود ماسک ها نیز بی کیفیت تر از روز قبل از آب درمی آیند. این حرف ها را زنی می زند که از یک داروخانه در مرکز شهر تهران بیرون آمده. یک جعبه ماسک دستش گرفته؛ جعبه ای که قصد داشته بعد از خرید پس بدهد، چرا؟ چون بی کیفیت بوده. ماسک آبی رنگی را از ...
وقتی مدافع حرم، نصف شب استخاره می خواهد/ دیدار به قیامت باباجان!
.... اجازه بده نمازم را بخوانم، بعد می گیرم. تلفن را قطع کرد و دوباره لحظاتی بعد تماس گرفت. گفتم: استخاره ات خوب نیامد. پرسید: خوب نیست؟! و زد زیر گریه. پرسیدم موضوع استخاره چه بود که وادارت کرد این وقت شب تماس بگیری؟ گفت سید یعنی این بار هم من شهید نمی شوم؟ این همه در این جنگ ها دنبال شهادت دویدم، باز هم باید برگردم؟ گفتم هر چه قسمتت باشد، همان می شود. اما شهید مرادخانی اینقدر گریه کرد که مرا هم ...
در کتاب ها زندگی می کرد
سال 1301شروع شد . 1308 از 8 سالگی همراه پدرش در باغ و زمین رعیتی کار می کرد. پدرش نمی گذاشت به مدرسه برود؛ چون به نظرش مدرسه دولتی حرام بود! خودش می گوید: من مختصری خواندن و نوشتن را توی خانه از پدرم یاد گرفتم و قرآن خواندن را از مادربزرگم . 1314 با اصرار پدرش به مدرسه طلبگی خان رفت و درس طلبگی خواند. اینطور که آذر یزدی می گوید، صبح های تاریک به مدرسه می رفت و تا ...
قتل دختر جوان در عالم مستی
خواب دیده ام و توهم کشتن شهلا به من دست داده و شهلا زنده است. به تلفن همراهش زنگ زدم، اما او تلفن را جواب نداد و همین بیشتر مرا ترساند. راهی خانه اش شدم، کمی اطراف خانه گشتم و بعد وارد شدم. در آپارتمانش نیمه باز بود و جسدش در حالی که صورتش کبود بود روی تختخواب قرار داشت. جسد را داخل ملحفه ای پیچیدم و بعد هم داخل روتختی قرمز، بعد جسد را در صندوق عقب خودروی سراتو قرار دادم و به سمت دماوند ...
مربی طلاب انقلابی؛ از حجره تا جبهه
شروع به درس گفتن کردم. درس آیت الله میلانی می رفتم و مدتی نیز مدرسه آقای تبریزی بودیم. بعد نیز امتحان دادیم و مدرسه امام صادق(ع) قبول شدیم. دو سال نیز کمک کار مرحوم موسوی نژاد بودیم. من بیشتر مدرسه داری را آنجا یاد گرفتم. یک روز به ایشان عرض کردم من غرق در طلبه داری هستم و فرصت اینکه درس بروم کمتر دارم. ایشان گفتند حالا فرض کن که درس خواندی، خیلی نیز نمره خوب و بالا گرفتی اما این کاری که تو می کنی ...
دفن جسد زن جوان در دره گنج
به دور گردنش انداختم و او را خفه کردم. وقتی دیدم نفس نمی کشد خیلی ترسیدم و از خانه اش بیرون رفتم. چند ساعتی در محله مان پرسه زدم و دوباره به خانه مهرنوش برگشتم و جسد او را داخل روتختی پیچاندم و به صندوق عقب خودروام منتقل و به طرف دماوند حرکت کردم. ساعتی بعد در چاله هایی در دره ای اطراف دماوند که برای پیدا کردن گنج کنده شده بود جسد را دفن کردم. ...
روایت آخوندی که بر جنازه های شهدای 5 آذر نماز خواند
هوایی و زمینی توسط پلیس ادامه داشت، به بیمارستان رسیدیم که دیدم گلوله مغز آقای سیدنظام الدین نبوی که یکی از بستگان ما بود را متلاشی کرده و شهید شده است. وی ادامه می دهد: در بیمارستان خواستم که به اورژانس بروم تا هم از مجروحان واقعه عیادت کنیم و هم تعداد شهدا را بدانم اما از مسیر شیبی که مخصوص رفت و آمد برانکاردهای چرخدار بود رفتم و چون پله نداشت دست مرا گرفتند و کمک کردند تا وارد ...
از ارتش اجاره ای قاجار تا ارتش نمادین رضاخان
...> رضاخان پس از کودتا به کار میرزا کوچک خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در تبریز خاتمه داد، شورش های قبایل را در اقصی نقاط کشور سرکوب کرد، نیرو های چپ را سرکوب کرد و قدرتش را تثبیت کرد سپس دست به اقداماتی زد که سرانجام به اعلام تاسیس سلسله جدیدی تحت عنوان سلسله پهلوی توسط مجلس موسسان در آذر سال 1304 شمسی ختم شد. در سال 1313 رضا شاه به اصرار و پافشاری ذکاء الملک فروغی که سالیانی چند در ترکیه ...
شهیدی که در سردخانه زنده شد!
؟ که یکی از بچه ها تلنگر زد که داد نزن، کمین خورده ایم. تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده، همه مان را مانند ستونی ردیف کرده بودند تا رگبار گلوله هایشان را بر جانمان بنشانند، صحنه ای که شاید بسیاری فقط آن را در فیلم ها دیده باشند، صحنه ای که در جنایات داعش بار ها به تصویر کشیده شد و من که از قبل هم تیر هایی بر دست و پاهایم نشسته بود، دوباره از هوش رفتم و بعد ها متوجه تیری شدم که به قفسه سینه ام ...
تجاوز به دانشجوی دختر رشته نقاشی توسط پسر داروفروش
تصمیم گرفتم بار دیگر از او قرص و دارو بخرم. روز حادثه به ایرج زنگ زدم و او نشانی باغی در اطراف تهران را به من داد و گفت برای تحویل دارو به آنجا بروم. من هم بی خبر از همه جا راهی آنجا شدم. پس از ورود به باغ او به من حمله کرد و با چوبدستی کتکم زد. بعد از آن آمپولی به من تزریق کرد که از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم داخل اتاقی زندانی بودم. دست و پایم با طناب بسته شده بود و ایرج با تهدید به من تجاوز کرد ...
این مرد را می شناسید؟!/ شبح تاکسی های اینترنتی تهران کیست؟!
به گزارش رکنا، چندی قبل راننده یک تاکسی اینترنتی با حضور در دادسرای ناحیه 10 تهران ادعا کرد که چند روز پیش مسافر جوانی را در اسلامشهر سوار بر خودرو کرده و به تهران منتقل کردم و در مسیر از من خواست جلوی یک مغازه توقف کنم. راننده تاکسی اینترنتی ادامه داد: پسر جوان به مغازه سوپرمارکت رفت و دو لیوان نسکافه در دست داشت که یکی از آنها را به من داد و به سمت مقصدی که اعلام کرده بود حرکت کردیم ...
مهم ترین آموزه زندگی محمدعلی کشاورز در آستانه 90 سالگی
روزنامه ایران - نرگس عاشوری: 26 فروردین 1309 در محله سیچون اصفهان به دنیا آمد. پدر که خان و بزرگ و کدخدای محل بود مولود تازه را محمدعلی نامید. به خاطر موقعیت پدر همیشه خانه آن ها شلوغ از رفت وآمد ها برای حل اختلاف بود از اختلاف زن و شوهر تا ارباب و رعیتی. خاطرات خوشی که محمدعلی کشاورز از نوروز به یاد دارد متعلق به همین ازدحام دید و بازدیدهاست: نوروز همیشه برای ما ایرانی ها مهم بود و پر بود از ...
روز اول دفاع مقدس بکاو و بکش راه انداختیم
خراب است و عراق آماده شده که شهر و پادگان سرپل ذهاب را تصاحب کند. فرمانده ای که سر پل ذهاب بود گفت که من می خواهم زاغه مهمات پادگان را منفجر کنم - که اگر منفجر می شد نصف شهر هم از بین می رفت- شهید شیرودی و خلبان ها می گفتند ما جلوی عراق را می گیریم و نمی گذاریم به اینجا بیاید؛ اما ایشان مُسِر بود که باید آنجا را منفجر کنیم. چیزی که باعث شد این اتفاق نیفتد این بود که یگان های ما آنجا ماندند و ...
روایت بچه های سردار از شهید طهرانی مقدم / از تأمین معیشت نیروها تا تلاش های خستگی ناپذیر
مقدم بود. یک لحظه دیدم که یک نفر از عقب داد می زند که فلانی حسن آقا را چه کار داری! گذشت... غروب که شد، وقتی خودروی حاجی مقابل در دژبانی رسید، رفتم و گفتم حاج آقا ببخشید، بی ادبی شد ، حاجی گفت: تازه آمدی؟ ، گفتم بله ، نگاهی کرد و خنده ای کرد و گفت: می دانی چه کار مهمی داری؟ پای کار باشی ها! . دست تکان داد و گفت: در این راه موفق باشی ، بعد هم خیلی راحت خندید و رفت. یک روز صبح بود، تا ...
بالابردن جذابیت کار، راهکار مقابله با چالش های اقتصادی/ برگزاری جشنواره پرواز بالون
زمینه های مختلفی مثل ( تفریحی، ورزشی، تبلیغات و جشن ها ) مورد استفاده قرار داد. علاقه مندان پرواز با بالون همه جای دنیا هستد. این افراد حاضرند برای سوار شدن در بالون پول پرداخت کنند یا حتی به عنوان کارمند جذب این کار شوند. حتی به صورت داوطبانه در تیم های پرواز بالون حضور پیدا می کنند و از نزدیک شاهد مراحل پرواز آن را به نظاره می نشینند. جالب است که بدانید آقای هادی داوودی، اولین ...
امام حسن عسکری(ع) چگونه در حصر جامعه بشری را هدایت می کرد؟/ شیوه کارآمد و مناسب در برخورد با خطاکاران
که ناگاه درها گشوده شد تا خود امام(ع) آمد و بر در اطاق ایستاد و فرمودند: اتقُوا اللَّهَ! خَافُوا اللَّهَ؛ پروا پیشه کنید و از خدای متعال بترسید! و چون صبح شد دستور دادند آن خدمتکار را فروختند و مرا از خانه بیرون کردند. در این جریان، حضرت با فروش خادم، زمینۀ رابطۀ حرام آنان را برطرف نمود و آنها را از انجام گناه دور ساختند. امام (ع) در بسیاری از موارد، خطاکاران را با شیوه های مناسب و ...
گفتگو با معلم اندیمشکی که ارثیه میلیاردی پدری اش را به دانش آموزان هدیه داد+ عکس
ساله در مقطع ششم زده شد، زمانی که قصد داشت با ارث میلیاردی که از پدر مرحومش به وی رسیده بود یک سانتافه بخرد، اما یک تماس، سرنوشت دیگری برای پولش رقم زد. او در این باره بیشتر توضیح می دهد: حقیقتا با این پولی که به من ارث رسید، می خواستم یک سانتافه بگیرم. حتی تا پای قراردادش هم رفتم، اما موضوع از آن جا شروع شد که خانمی که مدیر یک مدرسه است، به من زنگ زد و گفت که یکی از شاگردان مان به ...
طمع به مقام مخدوم و فرجام مرگ!
خواهد کشت... بعد هم که در غذای دایی مصطفی سم ریختند و او را کشتند! من آن موقع در ایران نبودم و در اروپا بودم. دایی مصطفی هر روز صبح به سواری می رفت. آن روز میرآخورش می بیند که او نیامده است. دنبالش می رود و می بیند درِ اتاقش قفل است. در را به هر شکلی که بوده باز می کنند و می بینند حالش خوب نیست. او را سوار ماشین می کنند به بیمارستان ببرند که وسط راه از بین می رود. جسد را به پزشک قانونی می برند. دکتر ...