وقتی مدافع حرم، نصف شب استخاره می خواهد/ دیدار به قیامت باباجان!
سایر منابع:
سایر خبرها
حسن راستگو؛ عمو پورنگ دهه شصتی ها با عبا و عمامه
و برپایی اردو پرداخت. مرحوم راستگو درباره شروع فعالیت خود در گفت و گویی چنین گفت: من فعالیت قصه گویی برای بچه ها را تقریبا از سال 1343 یا شاید زودتر از این تاریخ شروع کردم. چون در این سال من به دبیرستان می رفتم و در زنگ های تفریح برای بچه ها قصه می گفتم و در جای حساس قصه، آن را قطع می کردم و می گفتم بقیه اش باشد زنگ تفریح بعدی. پدرم امام جماعت مسجد محل بود، بچه ها را جمع می کردم و برای ...
کرامات حضرت فاطمه معصومه (س)
پاسخی نداده بودم که چیزی به پایم خورد و از خواب بیدار شدم، برخاستم و ایستادم. چند قدم راه رفتم و باورم شد که کاملا شفا گرفته ام. پای من کاملا خوب شد و پزشکانی که قرار بود مرا عمل کنند، بعد از معاینه مجدد، همه اعتراف کردند که در حق من معجزه شده است. پس از شفا گرفتن نذر کردم هر ماه یک بار به قم بروم و بالاخره بعد از یک سال و اندی مسلمان شدم و نام سمیه را برای خودم انتخاب کردم . [18] آنچه خواندیم تنها ...
فرهنگ سازی در تعویض روغنی
همین چند سال پیش درباره درخت های بلوط کنجکاوی نداشتم و اگر هم این درخت ها را می دیدم، چیزی بود مثل دیدن بقیه درخت ها. حدود 10 سال پیش بود که می دیدم پدرم هر روز مقداری آب با خودش می برد تا به چند نهالی که در کوهی نزدیک خانه کاشته آب بدهد. 10 سال پیش سن پدر بنده حدود 80 سال بود برای همین یک روز به پدرم گفتم چرا هر روز برای نهال ها آب می بری؟ این کار برایت سخت است، باید هفته ای یک بار آب ...
خاطرات یک عمر گویندگی تیتراژ/چک اول را با گفتن ارتش سری می زدم!
آبادان هم بود. یک بار که به آبادان آمد، با من صحبت کرد. بعد رفت و به مسئولان گفت صدای من برای گویندگی خوب است. آن موقع مرتضی اخوت گوینده و رئیس بخش اخبار تلویزیون آبان بود. ایشان از من تستی گرفت و چند نصیحت کرد. بعد از آن بود که به کار گویندگی مشغول شدم. وقتی به تهران منتقل شدم، فکر می کنم سال 48 بود. سال 49 آقای صفا مدیر واحد دوبلاژ تلویزیون بود. برای این که بتوان فیلم های مستند را بگویم، ب ...
کشف جسد زن جوان در محل عتیقه
در مجیدیه شمالی زندگی می کرد. البته او در یک بنگاه املاک کار می کرد. ارتباط ما ادامه داشت تا اینکه پنجشنبه 24 مهر به همراه شهلا به خانه ویلایی مادرم در اطراف دماوند رفتیم. شب را آنجا ماندیم و صبح جمعه با هم به تهران آمدیم و تا ساعت 3 و نیم عصر باهم بودیم. بعد پدرش با او تماس گرفت و خواست به خانه اش برود. پدرش می خواست خانه ای را که در پردیس دارد به نام شهلا بزند. او خانه دیگری داشت که ظاهراً ...
روایت مغازه ای که پایگاه بسیج شد/ وقتی معاون فرهنگی بسیج، دانشمند هسته ای می شود
. محمد به حمزه گفت: اگر دوست داشته باشید می توانید عضو بسیج شوید فقط باید یک فرم ساده را پر کنید. و بعد برگه را گذاشت جلویش. همزه روی صندلی نشست و فرم را پر کرد و داد به محمد. او هم لبخندی زد و گفت: به پایگاه بسیج شهید تیموری خوش آمدید! از بسیج راهی جبهه شد از وقتی که وارد بسیج شده بود، اتاق کوچک پشت خانه هایشان را تبدیل کرده بود به انبار تدارکات پایگاه. چند تا از اسلحه های ...
دزدی از خانه همسایه/ متهم دستگیر شد
.... چند روز بعد که می خواستم تلوزیون را برای فروش از خانه ببرم، همسایه مان از مسافرت بازگشت و متوجه سرقت شد. این سارق اظهار کرد: آن ها پلیس را خبر کردند و من با اولین سرقتم گرفتار شدم. فرهاد بیان کرد: من دزد نیستم و اعتیاد هم ندارم. من نمیخواستم دوباره این کار را انجام دهم و فقط به دنبال پول برای رفع نیازم بودم، اما دستگیر شدم. انتهای پیام/ ...
شوهر دادن دختر 15 ساله بخاطر اعتیاد پدر
موادش فضای خانه را پر می کرد. آن روزها نمی فهمیدم که وقتی مادرم صبح زود از خانه بیرون می رود و شب با بدنی خسته و رنجیده به خانه باز می گردد و مرا در آغوش می کشد، با کارگری در خانه های مردم برای تامین هزینه های اعتیاد پدرم تلاش می کند اما پدرم پاسخ محبت های او را با پرخاشگری و توهین می داد. خلاصه زمانی که به کلاس پنجم ابتدایی رسیدم تازه از گوشه و کنایه های دوستانم فهمیدم که پدرم اعتیاد دارد ...
دفن جسد زن جوان در دره گنج
سرویس حوادث جوان آنلاین: روز چهارشنبه سی ام مهرماه امسال پسر جوانی در تهران به اداره پلیس رفت و گفت که خواهر 41 ساله اش به نام مهرنوش به طور ناگهانی ناپدید شده است. شاکی در توضیح ماجرا گفت: خواهرم مهرنوش چند سال قبل به خاطر اختلافاتی که با شوهرش داشت طلاق گرفت و از آن روز به بعد خانه ای نزدیک میدان رسالت اجاره و به صورت تنهایی شروع به زندگی کرد. خواهرم چند روز قبل با پدرم تماس ...
از خط مقدم جنگ تا پشتیبانی
نیروی داوطلب مردمی، برای دفاع از کیان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و حقانیت دین خدا، جزء اولین نفراتی بودم که وارد کمیته انقلاب اسلامی شدم. اندکی بعد با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان کازرون، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمدم. از همان بدو عضویت در سپاه، به عنوان مامور تامین راه های کازرون حکم گرفتم و با چند نفر از دوستان، دست به کار شدیم تا راه ها را که در آن ...
دل نوشته ماهور احمدی و غزل شاکری به درگذشت خالق "گلنار"
اینجا نبودی ، راحتِ راحت خوابیده بودم (دیالوگ خرسی خانم به گلنار). مادرم از گلنار راضی ست ، و هر بار که اتاقم را به هم می ریزم یاداوری می کند که گلنار مرتب و تمیز است و خانه تپلی تنبلی رو تمیز می کرد. دلم کلوچه می خواهد. مادرم به هرکسی که شمال می رود کلوچه سفارش می دهد. روزی پدرم به خانه می آید و می گوید فردا عصری به دفتر خانم طائرپور می رویم، فردا عصر وارد دفتر می شویم، خانم ...
کاش خبر شهادت همسرم را بهتر می گفتند! / قبل از تشییع، یک شب پیکر محمد در منزل بود
همین خاطر فرمانده اش مخالفتی نکرد و اجازه داد برود. بعد هم شروع کرد به نوشتن بدهی هایش. در عرض چند ساعت کارهایش را راست و ریس کرد. البته چون دیروقت شده بود، نتوانست از مادر و خواهرش خداحافظی کند. تنها کسی که از خانواده می دانست محمد عازم سوریه شده است، من بودم. * برای مادر شهید بلباسی سخت نبود که فرزندشان بی خداحافظی عازم سوریه شد؟ البته محمد به تهران که رفته بود زنگ زده بود ...
مسیر بی توقف محسن چاوشی در اینستاگرام
با بیان این نکته که اگر آن فرد بفهمد اسمش را آورده ناراحت می شود، گفت: زمانی برای یک محکوم به اعدام به شیراز رفته بودم، فراخوان دادم و مردم در کمتر از 24 ساعت 50 میلیون تومان فرستادند. جوانی به من زنگ زد و گفت من به شما 80 میلیون تومان می دهم به شرطی که شما را ببینم، گفتم من شیراز هستم. گفت من شیراز می آیم و می بینمت. وقتی آمد گفتم چقدر قیافه ات برایم آشناست؟! گفت اسمم محسن است. گفتم فامیلی ات ...
کسی باور نمی کرد پسرم ایرانی نباشد
همکلاسی های دانشگاه می گفتند که روحیه مهدی عین بسیجی ها بود و باور نمی کردیم ایرانی نباشد. شناخت شهدا شهادت در سوریه با چنین روحیه ای که مهدی داشت، وقتی قضیه دفاع از حرم پیش آمد، معطل نکرد و برای اعزام ثبت نام کرد. بار اول شهریور 93 رفت، سه چهار ماه ماند و بعد برگشت. فقط چند روزی ماند و بار دوم که رفت، یک ماه و 10 روز بعد به شهادت رسید. آنجا با شهید صدرزاده رفاقت ...
مثل ببر فقط با یک چشمت بخواب
.... به سرعت به خانه رفتم. مادر از بی وقت آمدنم تعجب کرده بود. سلام کردم. به جای علیک، احوالم را پرسید. گفتم: آمده ام که برایم فکری بردارید. اینکه نشد زندگی. لبخندی زد و چای برایم ریخت. تا کی دست روی دست بگذارم؟ دیگه وقتشه. مشتری ندارم. می خوام یه کار دیگه رو شروع کنم. زیرزمینو به من می دین؟ همه وسایل را توی کارتن بسته بندی کردم و می خوام مغازه را ببندم. مادر داشت به حرف هایم فکر می کرد ...
قتل شهلا زن مطلقه بعد از میهمانی در باغ دماوند
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی پایان تیتر ، 30 مهر امسال پسر جوانی با چهره ای آشفته پای در اداره پلیس گذاشت و از ناپدید شدن خواهر 41 ساله اش به نام شهلا خبر داد و عنوان کرد هر چه با خواهرم تماس می گیریم پاسخ نمی دهد و پدرم نیز بارها به جلوی در خانه خواهرم رفته اما کسی در را باز نکرده و نگران سرنوشت خواهرمان هستیم. بدین ترتیب با توجه به حساسیت پرونده بازپرس جنایی تهران دستور داد تا تیمی از ...
بیوگرافی نیلوفر شهیدی
؟ سؤال شما جالب است، باورتان نمی شود حتی پدرم دوست نداشت من وارد سینما یا حوزه بازیگری شوم. با اینکه رشته هنر در دانشگاه قبول شدم باز هم اجازه نداد در این رشته تحصیل کنم. به همین علت مهندسی کامپیوتر خواندم. چند مقطع بعد بدون اجازه پدر تصمیم گرفتم در کلاسهای بازیگری ثبت نام کنم، که باز بابا متوجه شدند و نتوانستم این کلاس ها را ادامه دهم. تا اینکه یک بار بطور اتفاقی رفتم سر کاری که ...
سر 2 زن بوسیله قصاب بریده شد
یکی از متهمان در بازجویی گفت: با این دو زن توافق کردیم تا با پرداخت مبلغی به خانه آنها بروی ولی روز حادثه بعد از ارتباط اتفاقاتی افتاد تا مجبور شدیم سر این دو زن را ببریم. قضات دیوان عالی کشور حکم قصاص مرد قصاب را که دو سال قبل با همدستی شاگرد نوجوانش 2 زن را به قتل رسانده بود تأیید کرد. رسیدگی به این پرونده از سال 97 با تماس فردی مبنی بر انتشار بوی نامطبوع از خانه همسایه به ...
شکارچی لحظه ها
در ساخت موسیقی فیلم هم بی رقیب بود و برای حدود 120 فیلم ملودی نوشت و تقریبا با اکثر کارگردانان نامی ایران همکاری کرد.از بهرام بیضایی گرفته تا مسعود کیمیایی؛ سیروس الوند؛ بهروز افخمی و خیلی های دیگر. موسیقی سریال ولایت عشق ساخته مهدی فخیم زاده از کارهای ماندگار او به حساب می آید. خشایار اعتمادی خواننده موسیقی پاپ درباره حال و هوای بابک بیات هنگام ساخت موسیقی این سریال گفته است: همیشه صورتش شش تیغه بود. اما به یاد ...
کاش بعضی آقایون روشنفکر اینجا رو ببینن +عکس
؛ ولی وقتی شما یه جایی رو می گیرین و ثبات به اون منطقه برمی گرده، خوشاینده. وقتی دفعۀ اول حلب محاصره شد، خمپاره می زدن، شلیک می کردن، اونی که ماشین داشت و می تونست بره، دار و ندارشو زده بود پشت ماشین و می رفت. صحنه ای تو خیابون دیدم که جگرم سوخت. مادری دست بچه شو گرفته بود و می رفت. یأسی توی صورت این بود که گفتم خدایا این مادر زیر این آتیش نمی دونه تا چند دقیقۀ دیگه این بچه رو داره یا نه! و این بچه ...
علاقه وافر مقام معظم رهبری به زیارت امام رضا(ع)/توصیه آیت الله بهجت برای گشایش گره ازدواج
بوده است که برای رهبرمعظم انقلاب انجام دهید؟ موضوعی که در رابطه با این سوال به ذهنم می رسد این است که سالها پیش از ایشان پرسیدم چه کاری می توانم برای شما انجام دهم. ایشان فرمودند هروقت حرم بودی از طرف من به حضرت سلامی عرض کن، چند سال پیش به محضر ایشان شرفیاب شده بودم، به ایشان گفتم ماموریتی را که به من داده بودید را هنوز انجام می دهم. ایشان ابتدا تعجب کرده و بعد ابراز خوشحالی نمودند ...
تجاوز به دانشجوی دختر رشته نقاشی توسط پسر داروفروش
تصمیم گرفتم بار دیگر از او قرص و دارو بخرم. روز حادثه به ایرج زنگ زدم و او نشانی باغی در اطراف تهران را به من داد و گفت برای تحویل دارو به آنجا بروم. من هم بی خبر از همه جا راهی آنجا شدم. پس از ورود به باغ او به من حمله کرد و با چوبدستی کتکم زد. بعد از آن آمپولی به من تزریق کرد که از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم داخل اتاقی زندانی بودم. دست و پایم با طناب بسته شده بود و ایرج با تهدید به من تجاوز کرد ...
ماجرای تحول پربرکت یک روحانی
با یکی از پیرمردهای مسجد که اهل جبهه و جنگ بود به اسم حاج رسول آشنا شدیم و از اینجا به بعد واقعا تغییرات ما شروع شد. یادم هست که من تا قبل از آن سوال های شرعی ام را از بقیه می پرسیدم، اما وقتی با حاج رسول آشنا شدم خودم رفتم رساله را برداشتم و در 10 روز همه آن را خواندم و تمام کردم. حتی یادم هست که حاج رسول چند کتاب عرفانی به من داده بود و کم کم من تبدیل شدم به یک کتابخوان حرفه ای و روزی 14 ساعت ...
هدف تکفیری ها از جنگ در سوریه چه بود؟/ جولان تروریست ها در 500 متری حرم
فراوانی با برادرش دارد. از جمله روایت های او درباره رفتار تکفیری ها در سوریه و هدف آنان از به راه انداختن این جنگ نیابتی در ادامه می آید: تکفیری ها در 500 متری حرم شب تاسوعا پیامک زده بود که: سلام! در بهترین ساعت عمرم به یادت هستم. جایت خالی ساعتی بعد زنگ زد و حرف زدیم. گفت: امروز منطقه اطراف حرم حضرت زینب(س) را به طور کامل پاکسازی کردیم و تکفیری ها را که قبلا تا 500 متری حرم ...
شهیدی که راهش را انتخاب کرده بود
باری که فرزندم علی می خواست به جبهه برود به او گفتم: چون برادرت در جبهه است شما بمان تا او برگردد بعد تو برو؟ گفت: نه پدر می خواهم بروم، چون اگر او در جبهه حضور دارد برای خودش است و اگر من هم در جبهه باشم برای خودم و هیچ موقع دو نفر را در یک کفن نمی پیچند. عمویش هم که آن شب در خانه ما بود به او گفت: علی جان پدرت راست می گوید بمان تا برادرت برگردد، اما باز هم فایده ای نداشت چون او راهش را ...
سبک زندگی اسلامی در آموزه های امام حسن عسکری (ع)
به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسه ای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینه ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو. [1]ساده زیستی امام (علیه السلام) ساده زیستی از ویژگی ها و اخلاق های زیبای همه ائمه بوده است در ...
تأسی به امام حسن عسکری(ع) در ایجاد روابط اجتماعی سالم و متدینانه
شایستگان زمان قرار گرفت. بار دیگر امام حسن عسکری(ع) را نزد صالح بن وصیف زندانی کردند. او نیز شخصی پلید و بی رحم بود. گروهی از جنایت پیشگان بنی عباس نزد صالح بن وصیف رفتند و درباره امام به گفت وگو پرداختند. زندانبان به آنان گفت که آخر من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز با شگفتی دیدم آن دو به نماز، عبادت و روزه روی آورده اند، به آنان گفتم که چه چیز اتفاق ...
محاکمه دوباره یک زن به اتهام قتل شوهر
اینکه شوهرم عصبانی شد و او را زد. به او اعتراض کردم و گفتم حق ندارد بچه را بزند. اما این بار به سمت من حمله کرد. با اینکه بار ها از او کتک خورده بودم، اما این بار مقاومت کردم و او به آشپزخانه رفت و چاقو برداشت وقتی به من حمله کرد چاقو را از او گرفتم و به عقب پرتش کردم وقتی روی مبل افتاد شالم را دور دهانش پیچیدم تا نتواند فریاد بزند آنقدر فشار دادم که خفه شد. بلافاصله اورژانس را هم خبر کردم، اما او ...
گفتگوی منتشر نشده از روحانی محبوب کودکان؛ حجت الاسلام راستگو: مخالفان می گفتند آبروی اسلام و روحانیت را ...
و به همه شکلات می دادند. ایام جشن میلاد بود. خوشحال شدیم و جلو رفتیم. دیدیم علاوه بر جیب معمولی که همه قبا ها دارد، حاج آقا چند جیب اضافه هم در قبایشان دوخته اند و تمام این جیب ها پر از شکلات است. انگیزه حاج آقا از این کار ها چیست؟ اولا که این خبر را تصحیح کنم. پشت بقیع نبود، بلکه پشت بام هتل بود. هتل چند طبقه بود و شب هایی که برنامه داشتیم، بقیه کاروان ها هم می آمدند. بعضی کاروان ها 4 ...