ماجرای نوجوانی که به پلیس پناه برد
سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی مدافع حرم، نصف شب استخاره می خواهد
جوان بیست و چند ساله ای بودم و بارها پیش آمده بود با دوستانم سفرهای زیادی بروم. تنها بیرون زیاد می رفتم. حتی همین سفر اربعین را بارها تنها رفته بودم. او در این مدت که من در سفر بودم، گاهی تماس می گرفت و مثلا می گفت داری می روی حرم مرا هم دعا کن. تماس های خیلی کم و معمولی برای همین التماس دعا. خیلی معتقد بود جوان باید روی پای خودش بایستد. از زمانی که خبر داده بودند باید برود سوریه و به من گفت یک ساعت ...
کرامات حضرت فاطمه معصومه (س)
مسیحی اهل تهران است که خودش می گفت: شانزده ساله بودم که ازدواج کردم و هنوز پانزده روز از ازدواجمان نگذشته بود که پدر و مادر شوهرم در تصادف کشته شدند و من سرپرستی سه فرزند آنها (آلبرت، ادیت و آلبرتین) را عهده دار شدم. پس از 20 سال که دخترها ازدواج کردند و آلبرت خود را برای تحصیلات دانشگاهی آماده می کرد، ناگهان رامان ; برادر گمشده شوهرم پیدا شد. او با همسر و سه فرزندش، خانه ای نزدیک منزل ما اجاره کرد و ...
شوهرت همیشه کتکت می زند؟!
که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم. تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس می کردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید فرار می کردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید. طوری ...
شوهر دادن دختر 15 ساله بخاطر اعتیاد پدر
از اظهارات دختر 15 ساله ای است که با چهره ای مضطرب و با قلبی آکنده از تردید وارد کلانتری شده بود تا شاید راهی برای نجات خانواده اش از دام اژدهای هفت سر بیابد . این دختر نوجوان در حالی که بیان می کرد من اولین قربانی اعتیاد در جامعه نیستم و آخرین آن نیز نخواهم بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار گفت: از روزی که چشم باز کردم پدرم را پای بساط موادمخدر دیدم که همواره دود غلیظ سیگار و ...
فرزند شهیدی در قامت یک مرزبان
گروه استان های دفاع پرس – سید احمد اصغری ؛ چند روزی می شد از مدرسه که می آمد به اتاقش می رفت و بیشتر تو خودش بود. خیلی نگرانش شده بودم، چند بار هم بهش گفتم: مادر جان چی شده؟ چرا ناراحتی و مدتی توی خودت رفتی؟ نکنه تو مدرسه با همکلاسی ها و دانش آموزان دیگه حرفت شده؟ یا معلم ها جدا از درس هات ازت کار فرهنگی می خواهند؟ اما مجید با لبخندی می گفت: نه مادر جان، نگران نباش، نه تو مدرسه مشکلی برام پیش ...
فرهنگ سازی در تعویض روغنی
همین چند سال پیش درباره درخت های بلوط کنجکاوی نداشتم و اگر هم این درخت ها را می دیدم، چیزی بود مثل دیدن بقیه درخت ها. حدود 10 سال پیش بود که می دیدم پدرم هر روز مقداری آب با خودش می برد تا به چند نهالی که در کوهی نزدیک خانه کاشته آب بدهد. 10 سال پیش سن پدر بنده حدود 80 سال بود برای همین یک روز به پدرم گفتم چرا هر روز برای نهال ها آب می بری؟ این کار برایت سخت است، باید هفته ای یک بار ...
خسرو حکیم رابط : میکروب ها بگذارند، قرن تازه را می بینم
ما به انگیزه تولد این نویسنده با او هم کلام شدیم و هرچند این مناسبت درست نبود ولی چیزی از شیرینی این گفتگو کم نشد. حکیم رابط در این گپ و گفت، کمی درباره انتشار آثارش صحبت می کند، کمی درباره میکروب های زنده و یکی از خاطره های کوتاهش را از روی کتاب زندگی نامه اش برایمان می خواند. او در آغاز به ایسنا می گوید: فروردین امسال 90 ساله شدم. کرونا را نمی گویم ولی شاید اگر میکروب های ...
دل نوشته ماهور احمدی و غزل شاکری به درگذشت خالق "گلنار"
روی پای مادرم بالا و پایین می پرم ، می گوید آرام، آدمهای پشت الان اعتراض می کنند. گلنار دنبال دستمال آبی اش که یادگار مادرش است، می دود و گم می شود و به خرس های مهربان می رسد ، مرا هم با خودش می برد، می برد و می برد، با مادرم کنار خیابان ایستاده ایم و منتظر ماشین دربست هستیم ، به خانه می رسیم ، من می خواهم گلنار باشم ، مادرم برایم خمیر درست می کند ، من خمیر را ورز می دهم تا کلوچه درست کنم ...
دفن جسد زن جوان در دره گنج
سرویس حوادث جوان آنلاین: روز چهارشنبه سی ام مهرماه امسال پسر جوانی در تهران به اداره پلیس رفت و گفت که خواهر 41 ساله اش به نام مهرنوش به طور ناگهانی ناپدید شده است. شاکی در توضیح ماجرا گفت: خواهرم مهرنوش چند سال قبل به خاطر اختلافاتی که با شوهرش داشت طلاق گرفت و از آن روز به بعد خانه ای نزدیک میدان رسالت اجاره و به صورت تنهایی شروع به زندگی کرد. خواهرم چند روز قبل با پدرم تماس ...
جسد زن گمشده در چاله کاوشگران گنج
می کردم خواب دیده ام و توهم کشتن شهلا به من دست داده و شهلا زنده است. به تلفن همراهش زنگ زدم، اما او تلفن را جواب نداد و همین بیشتر مرا ترساند. راهی خانه اش شدم، کمی اطراف خانه گشتم و بعد وارد شدم. در آپارتمانش نیمه باز بود و جسدش در حالی که صورتش کبود بود روی تختخواب قرار داشت. جسد را داخل ملحفه ای پیچیدم و بعد هم داخل روتختی قرمز، بعد جسد را در صندوق عقب خودروی سراتو قرار دادم و به سمت ...
روایتی از ایثار یک بسیجی دهه هفتادی/ وقتی مادر بیمار، دختر را برای خدمت به بیماران راهی می کند
. بلافاصله پس از حکم جهاد رهبر به بیمارستان دورود می رود اما آنجا به نیرو نیاز نداشتند، از طریق اطلاع رسانی نهاد رهبری و یکی از دوستانش راهی استان مرکزی می شود. از چگونگی ورودش به عرصه طلبگی می گوید: سال های گذشته در اردوی جهادی با محوریت تربیتی و آموزشی شرکت کردم و با دوستان طلبه آشنا شدم، همین اتفاق انگیزه ای برای خواندن درس طلبگی و ورودم به حوزه علمیه شد. علی ...
همراهی همسایگان مستاجر زنجانی را به خانه بازگرداند
ا بازگویی علت ماجرا اظهار کرد: از سوی مسکن و شهرسازی پیامکی مبنی بر تکمیل پرونده و واریز حدود 40 میلیون برای مسکن اقدام ملی دریافت کردم و با کمک یکی از دوستان موفق شدم با دریافت وام این مبلغ را برای واریز آماده کنم. وی افزود: تلاش من و خانواده ام برای تکمیل پرونده موجب شد تا نتوانیم کرایه خانه خود را در موعد مقرر آن هم بعد از سه سال خوش حسابی پرداخت کنیم و همین امر بهانه ای شد تا صاحب خا ...
قتل نوعروس 15 ساله در شب نامزدی!/ متهم فراری را شناسایی کنید
زندگی کند. او به صورت قاچاقی وارد کشور شد و به فعالیت در کار جمع آوری ضایعات پرداخت. او وحشت زده فریاد زد و اهالی منزل را به اتاق خواب کشاند. لحظاتی بعد و درحالی که عقربه ها ساعت 5:30 بامداد را نشانه رفته بودند، تلفن پلیس 110 به صدا درآمد و خبر جنایتی وحشتناک در بی سیم های پلیس پیچید. بدین ترتیب سرهنگ علی مالداری (رئیس کلانتری پنجتن) که در آن ساعت بامداد مشغول گشت زنی و انجام وظیفه در ...
تفکر انقلابی و بسیجی باعث پیشرفت کشور شد / قبل از انقلاب اجازه فکر کردن به ما نمی دادند
دلایلی دو تاریخ تولد دارم . تحصیلات دبستان و دبیرستان را در گرگان و دبیرستان استرآبادی گذرانده ودر رشته ریاضی فارغ التحصیل شدم. وی ادامه داد: قبل از انقلاب در سال 54-55،موقع برای اعزام به سپاه دانش شرکت کردم و قبول شدم اما شرایط خانوادگی اجازه نمی داد بروم ، با وجود اینکه در خانواده مذهبی و نسبتا متوسط بودم و پدر هم کشاورز بودن و هم کامیون داشتند ، بالاخره سال 55 خدمت سربازی رفتم. ...
یک خاله شمس گل و یک عمر جهاد/ روایت بزرگ زنی کوچک که معلولیت هم جلودارش نیست
شش ماه از سال را در مزارع اطراف ونک به دامداری وکشاورزی مشغول بودند و شش ماه دیگر در خود روستا زندگی می کردند و شمس گل که همانند پدر جثه کوچکی دارد با دلی بزرگ از همان دوران کودکی مادر را در کارهای سخت خانه کمک می کرد. گذری بر زندگی شمس گل شمس گل جعفری از خانواده و زندگیش می گوید: من دو خواهر و یک برادر ناتنی دارم که خواهر و برادر از پدر هستد و در شهر اصفهان زندگی می کنند ...
سارا قمی: سال ها برای سرزمینم جنگیدم
گلی را وارد دروازه حریف کردم که بهترین گل مرحله مقدماتی شد و خودم هم بهترین بازیکن آن بازی شدم. *خانواده موافق فوتبالیست شدن تان بودند؟ جایگاهی که امروز در فوتبال دارم حاصل حمایت های خانواده ام است. در برخی موارد واقعاً کم می آوردم اما مادر و پدرم با صحبت های شان مرا تشویق به ادامه کار می کردند. کل خانواده همیشه کنارم بودند. *چه حسی از کناره گیری از تیم ملی دارید؟ در سالیان ...
حکایت سهل انگاری هایی که موجب ابتلای به کرونا شد
درآورده و همسرم کنارم نشسته بود که عطسه کرد و قطرات عطسه اش به لباسم خورد و با خودم گفتم 14 روز گذشته و لباسم را عوض نکردم که شب خوابیده و فردای آن روز با چشم درد و گلودرد مواجه شدم و بعد از 3 روز تست کرونای من مثبت شد و در منزل شروع به مصرف مایعات کرده و مدام به فکر مرگ بودم و گریه می کردم تا اینکه یک روز بالاخره به خودم گفتم من باید تلاشم را برای زنده ماندن بکنم. او یکی از گلایه هایش ...
روایتی از یک آزار جنسی تا تباهی/ روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان در میان خلاء های قانونی
.... محسن به بهانه های مختلف هادی را از خانه دور می کند و کار های مختلفی دستش می دهد و بعد از خروج هادی از منزل به خانه او می رود. وقتی متوجه شدم که هادی را به چه منظوری از خانه دور می کند من هم شروع به مقابله کردم، هر وقت که همسرم از خانه خارج می شد به خانه مادرشوهرم می رفتم. وقتی محسن متوجه شد که نمی تواند از این راه وارد شود، شوهر کم سنم را با مواد مخدر آشنا کرد همسرم معتاد شد، او ...
خشونت تنها یک چشم کبود نیست
به گزارش خبرنگار ایمنا ، برای فرار از سختگیری های بی مورد پدرم به ازدواج پناه بردم، اما نمی دانستم که از چاله به چاه می افتم، اوایل زندگی همه چیز خوب بود، اما کم کم اخلاق واقعی حامد رو شد و هر وقت که بحثمان می شد مرا به باد کتک می گرفت. این ها حرف های سمیرا دختری 25 ساله است که در خانواده ای مردسالار بزرگ شده است و بعد از ازدواج نیز از خشونت و آزار همسرش گله دارد: "خشونت پدرم صدبار به ...
مرد قصاب به مرگ محکوم شد
سرویس حوادث جوان آنلاین: شهریور سال 97، مأموران پلیس از قتل دو زن جوان در یک منزل مسکونی در خیابان نامجو باخبر و راهی محل شدند. مأموران بعد از حضور در محل، با اجساد دو زن جوان روبه رو شدند که گلوی آن ها بریده شده بود. اجساد به نام های پری و مانا به پزشکی قانونی منتقل شد و در بررسی تلفن همراه دو مقتول، مشخص شد پری آخرین بار با حسام 17 ساله تماس داشته است. بنابراین حسام بازداشت شد و در ...
سبک زندگی اسلامی در آموزه های امام حسن عسکری (ع)
نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف می پوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می دارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آن گاه فرمود: یا کامل! هذا لله و هذا لکم؛ این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده ام برای شماست. [2 ...
تجاوز به دانشجوی دختر رشته نقاشی توسط پسر داروفروش
خلوت و بیابانی بودند که چشمشان به دختر جوان افتاده و او را به بیمارستان منتقل کرده بودند. در این شرایط تیمی از مأموران راهی بیمارستان شدند و به تحقیق از دختر نقاش پرداختند. او گفت: مدتی قبل یکی از همکلاسیان دانشگاه مرا عضو یک گروه تلگرامی کرد که در آنجا با جوانی به نام مهران آشنا شدم. اوایل رابطه ما فقط در حد چت در تلگرام بود تا اینکه یک روز مهران به من زنگ زد و قرار ملاقات گذاشت. به ...
رمان وحشت تا پایان این فصل تعطیل است برای نوجوانان منتشر شد
موهای خیس عرقش را از روی پیشانی اش عقب زد و همان طور سیخ و روی هوا رهای شان کرد و گفت: همون طور که جیمز باند گفته، هرگز نگو هرگز. پشت سر هم گفت: هرگز، هرگز، هرگز. وقتی بالاخره به خانه رسیدیم، پاهایم درد می کرد. در واقع وقتی از دوچرخه پیاده شدم چیزی نمانده بود که بیفتم. حسابی خسته شده بودم. قبل از آنکه بخواهم به سمت خانه بروم تا توی وان حمام دراز بکشم و استراحت کنم، خانم ...
محاکمه دوباره زن جوان به اتهام قتل شوهر | زن: با چاقوی آشپزخانه حمله کرد؛ خفه اش کردم
راضی نبودم اما فکر کردم اگر بچه دار شوم اخلاقش بهتر می شود. اما با اینکه دو دختر برایش به دنیا آوردم، نه تنها رفتارش بهتر نشد، بلکه با بزرگتر شدن بچه ها بدتر هم می شد. زن ادامه داد: روز حادثه او داشت به دخترم که 9 ساله بود، ریاضی درس می داد اما چون با عصبانیت حرف می زد، دخترم از او می ترسید و نمی توانست خوب یاد بگیرد. تا اینکه شوهرم عصبانی شد و او را زد. به او اعتراض کردم و گفتم حق ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، یکشنبه 4 آذر 1245؛ محقق کتاب روزنامه های خیلی قدیم مرا می خواند
در منزل نماز کردم. حکیم آمد قدری روزنامه خواند. محمدعلی خان و غلام علی خان از شهر آمده بودند. بعد از نماز رفتم مهتابی. شکار را سیاچی، محمدعلی خان و حسین خان بردند کوه بالای عمارت ول کردند رفت. تکه چر بود. شب بعد از شام قُرُق شد. کاغذهای صندوق ملاحظه شد. به نورمحمدخان داده شد. حاجی میرزاعلی از شهر آمده بود. محمدعلی خان خیلی خندید به علی رضاخان. محقق کتاب روزنامه های خیلی قدیم مرا می خواند که به طور مرقع چسبانده ام. دبیرالملک آمده است. ...
شهیدی که در سردخانه زنده شد!
؟ که یکی از بچه ها تلنگر زد که داد نزن، کمین خورده ایم. تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده، همه مان را مانند ستونی ردیف کرده بودند تا رگبار گلوله هایشان را بر جانمان بنشانند، صحنه ای که شاید بسیاری فقط آن را در فیلم ها دیده باشند، صحنه ای که در جنایات داعش بار ها به تصویر کشیده شد و من که از قبل هم تیر هایی بر دست و پاهایم نشسته بود، دوباره از هوش رفتم و بعد ها متوجه تیری شدم که به قفسه سینه ام ...
او فقط چهارده سال دارد!
به گزارش آوای رشت، این قهرمان کوچک اظهار داشت: ابتدا مثل همه بچه ها ورزش را با رشته ژیمناستیک شروع کردم، کمی هم در تکواندو وقت گذرانی کردم، ولی با تشویق های پدرم از 9 سالگی وارد دنیای پرهیاهوی شطرنج شدم، با داشتن مربی خوب و با دانشی مثل آقای ارسلان زرین فام، که در باشگاه نخبگان رشت فعالیت می کرد، آرام آرام وارد دنیای حرفه ای این رشته جذاب شدم و اکنون توانستم قهرمان جهان شوم. معصومی با ...
تأسی به امام حسن عسکری(ع) در ایجاد روابط اجتماعی سالم و متدینانه
به گزارش ایکنا، اغلب تاریخ نویسان معتقدند امام عسکری(ع) در سال 232 قمری در شهر مدینه چشم به جهان گشودند و هنوز چند سالی از عمر مبارکشان نمی گذشت که به همراه پدر بزرگوارشان امام هادی(ع) از مدینه به سامرا تبعید شدند و در مرکز عسکر(لشکرگاه) تحت نظارت مأموران خلیفه ساکن شد. آن حضرت و پدر بزرگوارشان به مناسبت اینکه در محل استقرار لشکریان حکومت ناگزیر به سکونت شده بودند، عسکریین(ع) (به معنای دو عسکری ...
کوچ بی وداع
همچنان می تازد و انگار قصد تمام شدن ندارد و هر روز به علت بی مبالاتی ما انسان ها دامش پهن تر از دیروز می شود. ایران دختر جوانی زنجانی است که در اربعین حسینی پدر 54 ساله اش را به علت کرونا از دست داده است. از او درباره حال این روزهایش می پرسم، می گوید: در حال حاضر بدترین روزهای زندگیم را سپری می کنم، هر چند مرگ حق است اما مرگ این چنین بسیار زجرآور است. به ویژه برای بازماندگانی که حتی نمی ...