کرونا؛ داغی که تا ابد بر دل خواهد ماند
سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی تهی از عشق
تمام کرده بودم که برای سال سوم ثبت نامم نکرد. هرچه گریه کردم، هرچه التماس کردم، گفت تا همین جا هم زیادی خوانده ای و باید در خانه بمانی... خیلی گریه کردم اما مادرم روی حرفش ماند که ماند. آن وسط پدرم هم کاره ای نبود که بخواهد میانجی گری کند و حرف، حرفِ مادرم بود.... نشستم توی خانه و با حسرتِ روزهای مدرسه، به زندگی ام ادامه دادم. وقتی دوستانم را می دیدم که با چه شوق و ذوقی از مدرسه می گویند ...
خنثی کردن مین با دست مجروح
هم شد، مرتضی با دست بسته و گچ گرفته برگشت جبهه وشنیدم با همون دست مجروحش مین خنثی می کند. بعد از عملیات مسلم بن عقیل تازه از منطقه آمده بودم. همان صبح که من رسیدم تهران مرتضی حرکت کرد تا برود اسلام آباد غرب. یک هفته از رفتن مرتضی گذشته بود و منزل یکی از دوستانم بودم که خبر آمد مرتضی در جبهه مجروح شده. تا شنیدم انگار به من الهام شد. گفتم: مرتضی دیگه این بار شهید می شه. بعد چند ...
تصادفی که رنگ قتل گرفت
... بازبینی دوربین ها با اظهارات شاهد ماجرا، تیم تحقیق به دستور بازپرس مصطفی واحدی به سراغ دوربین های مداربسته اطراف محل حادثه رفتند. اما در دوربین ها مشخص نبود که راننده در حال حرکت بوده و با شهاب تصادف کرده یا اینکه با دیدن شهاب خودرو را روشن کرده و تعمدی این تصادف را رقم زده است. تماس های مشکوک در ادامه همسر شهاب نیز گفت: ما چند ماه قبل ازدواج کردیم. شوهرم در ...
اقدام شیطانی پسر تهرانی با عمه جوانش
ماجرا نقشی داشت؟ آن روز من خیلی ناراحت بودم. چند وقت قبل با دختری در اینستاگرام دوست شدم. اوایل خودم را پسری پولدار معرفی کردم و برای اینکه به دختر دلخواهم ثابت کنم که وضع مالی خوبی دارم، مدام ماشین های لوکس و لاکچری کرایه می کردم و به محل قرار با او می رفتم. اما او از این ماجرا با خبر شد و مرا به خاطر وضع مالی بدم رها کرد.آنقدر حالم بد بود که حتی قرص اکس مصرف کردم. شب قبل از ...
خاطرات تلخ و شیرین پرستار مشهدی در بخش کرونا
های لازم برای انجام این کار را گذراندم و به عنوان نیروی جهادی مردم یار در بیمارستان امام رضا(ع) مشغول به کار شدم. او که با سپری شدن دوران مرخصی خود مامور به خدمت در بیمارستان شریعتی بخش بیماران کرونایی در شیفت هایی فشرده می شود، انگار خدا او را برای مصافی تنگاتنگ و هر روزه با این ویروس منحوس انتخاب کرده است؛ حالا او چند روز در هفته را به عنوان پرستار در شیفت هایی فشرده مشغول انجام وظیفه ...
ناقوس مرگ امانمان را برید...
، دردناک ترین خبرها برایم همین اخبار هستند. اینکه آدم ها در شرایطی با زندگی خداحافظی می کنند که نه کسی می تواند برایشان سوگواری کند و نه فرد داغدار می تواند در کنار همدلی و همدردی اطرافیانش تسکین پیدا کند. پیدا کردن اخبار خوب، اخبار امیدبخش که هم حال خود ما به عنوان خبرنگار خوب باشد هم احساس کنیم به اندازه هر یک نفری که مخاطب خبر ماست امید و انگیزه می دهیم، نگرانی بیشتری دارد؛ آنقدر که حجم خبرهای بد بالا رفته است و احساس می کنید شدت این همه مرگ های بی فاصله را باید با خلق یک خبر یا یک اتفاق مهم جبران کنید و نبود آن اتفاق خوب کم کم شما را افسرده می کند. انتهای پیام ...
حکایت رنج ها و گنج ها
فروردین 99 شروع به درس خواندن کردم که البته با توجه به اینکه چند مقام کشوری در المپیادها داشتم توانستم پیشرفت علمی خوبی داشته باشم. در مورد افکار منفی هم از پدر و مادرم کمک می گرفتم. گاهی اوقات هم به دوستانم زنگ می زدم و آنها با حرف هایشان به من روحیه می دادند. مهدی ذکایی: بین رشته های تجربی و ریاضی مردد بودم اما به هر حال از آبان 98 درس خواندن را شروع کردم. از دروس اختصاصی ریاضی ...
بوکسور جوان با یک ضربه عمه اش را کشت
داشتن قاتلی آشنا در این قتل مطرح شد؛ بررسی ها نشان می داد برادرزاده مقتول به خانه وی رفت و آمد دارد. بدین ترتیب پسر جوان بازداشت شد و در ادامه تحقیقات به قتل عمه اش اعتراف کرد: پدربزرگم همه اموالش را به عمویم داده بود و به پدر فلج من هیچ ارثی نرسیده بود. از طرفی با دختری آشنا شده بودم که وقتی متوجه شد بی پول هستم، رهایم کرد و رفت. او ادامه داد: شب قبل از جنایت به خانه عمه ام ...
ماجرای خوشگذرانی با پول های زن غریبه!
. تا این که روزی یکی از دوستانم با من تماس گرفت و از مرگ پدرم بر اثر بیماری کرونا خبر داد.او در ادامه سخنانش گفت در این مدت پدرت هزینه زندگی و اجاره خانه همسرت را پرداخت می کرد اما اکنون که دو ماه است پدرت از دنیا رفته، صاحبخانه نیز همسر و فرزندانت را به دلیل نپرداختن اجاره منزل از خانه بیرون کرده است. آن جا بود که به خود آمدم و تازه فهمیدم چگونه در دام یک زن شیطان صفت افتاده ام و زندگی ام را تباه ...
مارادونا، اسطوره نامیرا
تاکنون راجع به خیلی از موضوعات و مسائلی که برایم پیش آمده صحبت کرده ام، اما هنوز مطمئن نیستم تمامی موضوعات مهم را توضیح داده باشم.آن روزها در خانه مان در فیوریتو اگر به موقع سر سفره می رسیدی می توانستی غذا بخوری و اگر نمی رسیدی غذا گیرت نمی آمد. یادم می آید تابستان ها هوا خیلی گرم و در زمستان ها حسابی سرد بود.خانه ما از 3 قسمت تشکیل شده بود از در فلزی که رد می شدی حیاط رو به رویت بود که فقط زمین خالی بود و بعد داخل خانه می شدی، آشپزخانه که علاوه بر مح ...
ماجرای خوشگذرانی با پول های زن غریبه!
من تماس گرفت و از مرگ پدرم بر اثر بیماری کرونا خبر داد.او در ادامه سخنانش گفت در این مدت پدرت هزینه زندگی و اجاره خانه همسرت را پرداخت می کرد اما اکنون که دو ماه است پدرت از دنیا رفته، صاحبخانه نیز همسر و فرزندانت را به دلیل نپرداختن اجاره منزل از خانه بیرون کرده است. آن جا بود که به خود آمدم و تازه فهمیدم چگونه در دام یک زن شیطان صفت افتاده ام و زندگی ام را تباه کرده ام.بعد از این ماجرا بود که ...
مخمصه وحشتناک برای دختر جوان در پی ارتباط عاشقانه
مشهد ماند و برای تامین مخارج زندگی به کارگری در خانه های مردم پرداخت. از سوی دیگر پدرم نیز با همسر دومش در شهرستان زندگی می کرد و هفته ای یک بار به ما سر می زد. در این شرایط خواهرم که دیپلم گرفته بود، در یک شرکت خصوصی مشغول کار شد تا بتواند کمک خرج مادرم باشد و جهیزیه اش را تهیه کند. من هم که تلاش آن ها را می دیدم، از خودم خجالت می کشیدم و از مادرم می خواستم اجازه بدهد تا من هم در بیرون از منزل کار ...
اولین بار مادرم به من مواد داد
همانجا به من یاد داد تا هروئین بکشم، روز بعد دوباره رفتم پیش او و همراهش به سیاه خانه رفتم. در آنجا، همه افراد از زن، مرد و بچه مواد مصرف می کردند و همان جا شب را سپری می کردند. در آنجا هیچ کسی خانه ندارد و در زیر یک ساختمان نیمه کاره بلند همه جمع می شدند و مواد مصرف می کردند. رامین پس از شروع مصرف هروئین بدون اطلاع به خانواده اش به سیاه خانه می رود و مدتی در آنجا می ماند، وی خاطرنشان می کند: بعد از ...
آخرین شعر سیروس گرجستانی که حکایت از رفتن داشت/ حسرتی که بر دل پسرش ماند
...> گرجستانی اظهار کرد: بعد از فوت پدرم همه دوستان و فامیل از من خواستند که مادرم و خواهرهایم را آرام کنم، با خودم قرار گذاشتم که این اتفاق همیشه رخ دهد. سعی میکنم حال بد من را نبینند. اما خودم هم اتفاقاتی را تجربه میکنم که سخت است. وی افزود: همین چند وقت پیش مادرم یک مقدار حالشون خوب نبود، با دکتر پدرم صحبت کردم بهم گفتند که مادرم به بیمارستان مراجعه کند، اما مناصرار داشتم مطب دکتر بروم ...
جزئیات تیرباران در تپه اوین در گفتگو با خانواده دو نفر از قربانیان
...، می خواستند پس از انتشار خبر کشته شدن این 9 نفر در بند، در آنجا حضور نداشته باشم تا دیگر زندانی ها تحریک نشوند. چون یکی از آنها برادرم بود. سپس مرا به مدت یک ماه به کمیته بردند، بعد از کمیته به اوین آمدم. پدر و مادرم هم در ملاقات هایی که با من داشتند، چیزی نگفتند. به یاد دارم در تیرماه سال 54 بود حتی از من پرسیدند حال مصطفی چطور است و من هم گفتم خوب است. در آبان ماه همان سال وقتی به ...
نیکبخت واحدی: هیچ کس اندازه محمود فکری از باخت بدش نمی آید
برده ولی باز اول فصل یک تیم جدید می گیرد. برعکس است. همه باید به محمود فکری کمک کنند و اگر تا نیم فصل نتایج خوبی نگرفت آن وقت دنبال ایراد بگردند. هیچ کس به اندازه خود فکری از باخت استقلال ناراحت نمی شود. من هم تیمی او بودم و می دانم که می گویم. بازی با پیکان را چطور می بینید؟ بازی ها رفته رفته سخت تر می شوند. شاید اگر پیکان در هفته های اول و دوم به استقلال می خورد، بهتر بود چون ...
قربانت بروم؛ چقدر دلم برای خنده هایت تنگ شده بود!
خواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و حسرت حضورش را خوردم : سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم سوریه باشیم، اما تکفیری ها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد! نگاه ابوالفضل گیج حرف هایم در کاسه چشمانش می چرخید و انگار بهتر از من تکفیری ها را می شناخت که غیرتش آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد : اذیتت کردن؟ شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم ...
همون همیشگی!
نباید زیاد منتظر نتایج خوب باشند! به هر حال وقتی یک اتفاق بد مدام تکرار می شود، حتما دلایلی علمی دارد، اما ظاهرا منصوریان مایل نیست به طور جدی به این موضوع بپردازد. دعوای گلرهای استقلال عالم و آدم می دانستند 2دروازه بان مدعی در استقلال نمی توانند با هم کنار بیایند؛ البته همه می دانستند، غیر از مدیران و مربیان استقلال! اختلاف رشید مظاهری و حسین حسینی خیلی زودتر از آنچه تصور می شد استارت ...
مالک تا آخرین گلوله مقابل تروریست ها مقاومت کرد
. هنوز باورم نمی شود که داداش از پیش ما رفته است. فکر می کنم رفته سرکار و به زودی برمی گردد. روز پنچشنبه مادرم داداش را از زیر قرآن رد کرد و او را به تبریز فرستاد. 10 روزی بود که مالک از مرخصی آمده و پیشمان بود. این چند روز که از مرخصی آمده بود، خیلی به اهل خانواده محبت می کرد. از لرزش صدایتان مشخص است که شهادت برادر تأثیر زیادی روی شما گذاشته است. بله، من و مالک خیلی به هم ...
مجتبی محرمی پیشکسوت پرسپولیس : خیلی عاشق مارادونا بودم و حتی به عشق او دو ساعت به دستم می بستم
ایران در دهه نود میلادی در ادامه گفت: از خبر مرگ مارادونا خیلی ناراحتم و اصلاً از آن روزی که این خبر بد را شنیده ام حال و حوصله و اعصاب درستی ندارم. خیلی عاشق مارادونا بودم و حتی به عشق او دو ساعت دستم می بستم! بعد از شنیدن خبر مرگ مارادونا هم کلی گریه کردم و اشک ریختم چون با همه وجود این اسطوره را دوست داشتم. محرمی همچنین گفت: فرشاد عباسی( عکاس با سابقه ورزشی ) آن ...
حسین دهلوی چگونه هنرمندی بود؟
به گزارش ایسنا، در ابتدای مراسم علی رهبری آهنگساز و رهبر ارکستر که از شاگردان حسین دهلوی بوده است، درباره رابطه خود با این هنرمند فقید توضیح داد: استاد دهلوی برای من تنها معلم نبود، همه چیز بود. آشنایی من با ایشان مثل یک پدر بود. زمانی که ایشان رییس دبیرستان شدند من آلوده رادیو و تلویزیون و برنامه های مختلف بودم که البته پول خوبی هم کسب می کردیم و مدام به جای مدرسه به دنبال این کارها بودیم. زمانی ...
جزئیات تلاش دختران برای خودکشی دسته جمعی در بهزیستی مشهد
پدر در زندان، خواهر در یک مرکز بهزیستی، برادر در مرکز دیگر بهزیستی، مادر گرفتار اعتیاد و بی خانمان تر از بچه ها؛ همه این ها را ساجده در کنار تنهایی، دل تنگی و دردهای تمام نشدنی زندگی اش تاب آورد، اما شب سرد ششم آذر ماه انگار قرار بود پایانی تلخ تر از همه این ها رقم بخورد؛ خودکشی و تمام... صدای دردهای ساجده را نه در تاریکی شب ششم آبان ماه و نه هیچ وقت دیگری کسی نشنیده بود. مأموران ...
همسر شهید: پیکر شوهرم را ندیدم و تا آخر عمر پشیمانم!
حکومت اسلامی آیت الله العظمی امام خمینی پناه آورده بودند... *** یک هفته از حاج احمد خبری نبود. اخلاقم عوض شده بود و ناراحت بودم. خودم هم نمی دانستم چه خبر است. گمان می کردم این حالم برای روزهای آخرِ بارداری است. حاج احمد چند روز قبل گفته بود ماشینم را به برادرم سپرده ام، برو ببین جلوی خانه است یا در پارکینگ لشکر. از یکی از تاکسی سرویس های محله که آشنا بود خواستم من ...
بازی مخالف خوانی با عمو مسعود
بی رودربایستی باشیم؛ مسعود مهرابی فردی بسیار تلخ بود. کسی که بارها شنیده بودم افراد برای ورود به اتاقش ترس دارند. البته و پس از مرگ او، مردمان مرثیه سرا و اسطوره سازمان شاید آن لحظات را فراموش کردند و فقط در مدح او گفتند و نوشتند و همیشه دلم می خواست فریادی بزنم که، این همه دروغگویی را بس کنید! ، ولی سکوت کردم. او تلخ بود ولی من همان تلخی را ترجیح می دادم، چون در جامعه ای که ...
تیزی نگاه هیزش جانم را می گرفت!
این سکوت مثل خواب سحر به تنم می چسبید که لحن نرم مصطفی به دلم نشست : برای زیارت اومده بودید حرم؟ صدایش به اقتدار آن شب نبود، انگار درماندگی ام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم می لرزید : می خواید بریم بیمارستان؟ ماه ها بود کسی با اینهمه محبت نگران حالم نشده و عادت کرده بودم دردهایم را پنهان کنم که صدایم در گلو گم شد : نه... به سمتم برنمی گشت و از همان نیم رخ صورتش خجالت می ...
ماجرای مرگ دختر جوان با نیت انتقام جویی از برادر
پس از شروع درمان های اولیه وی در تشریح این حادثه به پلیس گفت: من جلوی در خانه مان بودم که ناگهان دختر جوانی صدایم کرد، وقتی برگشتم او با عصبانیت فریاد زد و گفت برادرت کجاست؟ همان طور که او را با تعجب نگاه می کردم شروع کرد به فحاشی و مدام به برادرم و پدر و مادرم ناسزا می گفت. عصبانی شدم و گفتم تو کی هستی که به خانواده من بد و بیراه می گویی؟ دخترجوان مدعی شد برادرم رامین او را مورد آزار و اذیت قرار ...
لطفا برایم مراسم نگیرید و آگهی تسلیت نفرستید!
...، اصلا کشش و توان کافی را ندارد. چشمانم سیاهی می رود؛ نمی دانم چه خبر است،ک! یک باره همه چیز شلوغ می شود؛ دکترها سراسیمه می شوند و پسرعمویم داد می زند پرستار پرستار... انگار خوابم می آید پلکم سنگینی می کند، دیشب هم که نخوابیدم اصلا؛ ولی! ولی پدربزرگ! پدربزرگ جلوی تختم ایستاده است با همان کلاه و عصا! خواب می بینم؟ یا ابوالفضل اینجا چه خبر است؟ آمین آمین، به آمین قول داده بودم برایش اسباب بازی بخرم ...
حلوای شیرین مصادره ای در شب تلخ سوم شهدا
پرشور بچه ها نبود. چادرها صدای خنده بچه ها را عجیب کم داشت. جای تمام آن صدای خنده را صدای هق هق خفه رزمنده هایی که رفقایشان را در خط جا گذاشته بودند گرفته بود. کلافه و دلتنگ در چادر نشسته بودم. به سرم زد برای شب سوم بچه ها مراسم ختم بگیریم، شاید این طوری مرهمی برای دل های بی قرارشان می شد. برای برپایی یک مجلس ترحیم حداقل چیزی که باید باشد، خرما و حلواست! تا مراسم کمی شبیه مراسم ختم شود ...
پیامدهای کتمان کووید-19
ساله کارمند یک شرکت خصوصی در مرکز تهران است. او ماه گذشته یعنی در زمان اوج پیک سوم کرونا به این بیماری مهلک دچار شد. به گفته خودش برای تردد به محل کارش از مترو استفاده می کرده و زمانی که گلودرد و بدن درد خفیف به سراغش آمده این طور به خود تلقین کرده که سرماخوردگی گرفته است و با یکی دو روز استراحت خوب می شود. سر کار نشسته بودم که احساس کردم خیس عرق شدم. سرفه هام زیاد نبود ولی چشمام به ...
قاتل: قصد انتقام داشتم
سرویس حوادث جوان آنلاین: دو سال قبل، مأموران پلیس تهران از مرگ مشکوک زن جوانی در یکی از بیمارستان های شهر باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به افسانه 30 ساله بود که روز قبل با ضربه چاقو از سوی دوست شوهرش زخمی شده، اما بعد از انتقال به بیمارستان فوت کرده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، مرد جوان به نام هاشم که حین فرار از سوی همسایه ها دستگیر شده بود به پلیس آگاهی منتقل شد. او در روند بازجویی ها ...