راننده آژانس: زن آرایشگر مرا در هوس های خود غرق کرد
سایر خبرها
شوهرم با دعوت از دوستان مرا آزار می دادند
اجتماعی کلانتری مراجعه کرده بود. این زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بی بند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی می توانست هزینه های زندگی خانواده پنج نفره اش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به ...
جوان 23ساله: تمام درآمدم را صرف زنان می کردم
مدنظر رسیدیم به او گفتم کیف و گوشی و دیگر وسایلت را داخل خودرو بگذار تا روی میزمان خلوت باشد. او همین کار را کرد اما من به بهانه سفارش نوشیدنی و شستن دست هایم از طرف دیگر کافی شاپ خارج شدم و سوار بر خودرو اموال او را به سرقت بردم . به گزارش خراسان، از آن روز به بعد زن ها را سوار می کردم و به همین ترتیب آن ها را به مرکز خرید یا رستوران می بردم و کیف و اموال شان را سرقت می کردم. تا این که نفهمیدم چگونه توسط نیروهای تجسس دستگیر شدم.... https://www.savalankhabar. ...
سهم یک جانباز از عاشقی
است که در جوانی جانباز شد و حالا با شرایط جدیدی روبروست. داستان عاشقی و دلدادگی یک خانواده که بر پایه آرمان ها شکل گرفت. در این اثر، مخاطب در کنار شرح حضور راوی در مبارزات پیش از انقلاب و عملیات های مختلف، با شمه ای از زندگی جانبازان جنگ و مشکلاتی که هر روز با آن دست و پنجه نرم می کنند نیز آشنا می شود. کاوسی در این کتاب، سبک جدیدی از زندگی را پیش روی مخاطب جوان خود می گشاید. خاطرات ...
مرگ به وقت 8 شب
از دست دادم و دوستم برایم نوبت دکتر رزرو کرد و گفت: هرچه سریعتر به متخصص مراجعه کن. داروهایی را که سر خود مصرف می کردم قطع کردم و به پزشک متخصص مراجعه کردم و با انجام تست متوجه شدم 15 درصد ریه ام با این بیماری درگیر شده است. کم کم سرفه ها شدیدتر شد و دل درد و تهوع هم به باقی دردها اضافه شد. نمی توانستم در خانه بمانم چون مجبور بودم پدرم را هم نزد دکتر ببرم، همزمان با هم مبتلا شده بودیم و ...
دیگر کسی برای هنر اره به دست نمی گیرد
در آینده شرایط بهتری برای چنین کار فراهم شود. آشنایی ام با هنر معرق به سال های بعد از انقلاب بر می گردد. سال ها کار معرق را انجام دادم تا اینکه سال 70 با استادی به نام آقای شمسیان آشنا شدم. آن زمان هم کار معرق می کردم و هم به عنوان یکی از مدیران ایران خودرو دیزل مشغول به کار بودم. طی جلسه ای که با استاد شمسیان داشتم قرار شد شش ماه آموزش ببیننم. به ایشان گفتم مدت هاست کار معرق انجام می ...
خاطرات نمازی – آفرین بر این دختر!
بطری آبی که در آن بود را بیرون آوردم تصمیم گرفتم در وسط ماشین وضو بگیرم و نشسته، روی صندلی نمازم را بخوائم. همین که مشغول وضو بودم، شاگرد ران نده پرسید: چه کار می کنی؟ ماجرا را توضیح دادم و او هم همه چیز را به راننده گفت. راننده که از آینه ماشین وضوگرفتن مرا میدید، خوشش آمد. راننده گفت: دخترم! من به احترام نماز شما دقایقی توقفمی کنم. با خوشحالی از اوتشکر کردم و از ماشین ...
درخواست اشد مجازات برای مأمور کتک زن شهرداری
، طبق آن حکم اجازه کار ندهیم. متهم ادامه داد: آن روز حین مأموریت به سرویس بهداشتی پارکی رفته بودم. از آنجا برمی گشتم که دیدم شاکی در حال جمع آوری ضایعات است. جلو رفتم و به او تذکر دادم، اما او اهمیتی نداد. ناچار شدم او را سوار ماشین کنم و به شرکت ببرم. باور کنید، نمی دانستم حکم ساختگی و جعلی است به همین خاطر احساس وظیفه کردم تا دستورات شرکت را انجام دهم. در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد. ...
علی چریک در خانه دلسوزترین همسر و مهربان ترین پدر بود
به شدت تحملش بالا بود. خیلی کمک حال من بود. وقتی از جبهه برمی گشت می گفت تا الان من نبودم و تو با وجود دخترمان فاطمه مجبور بودی در خانه بمانی. الان من بچه را نگه می دارم و تو هرجایی که دوست داری برو. ایشان بچه روستا بود، اما خیلی به روز فکر می کرد. منظورم این است که آن موقع مرد سالاری بود و ما از همسرهایمان توقع نداشتیم که در کار های خانه یا بچه داری همراهی مان کنند. ولی شهید خداداد از این حیث خیلی فکر بازی داشت. از کار خانه گرفته تا نگه داشتن بچه کمکم می کرد ...
نقشه ناکام مرد متأهل برای تصاحب ارثیه دختر رزمی کار
ها به ایران آمده و به خاطر شرایط پرواز ها فعلاً در ایران ماندگار شده و قصد ازدواج دارد. ازدواج برای ارثیه دختر جوان گفت: بعد از ملاقات آرش از او خوشم آمد و برای همین قرار ازدواج گذاشتیم، اما چون پدرم تازه فوت کرده بود و از طرفی به خاطر شرایط کرونا نمی شد مراسم گرفت، قرار شد که جشن مختصری بگیریم. در حالی که چند روز بیشتر به عقدمان نمانده بود یک شب زن جوانی به مقابل خانه ام آمد و در ...
پاسخ به پرسش های حقوقی بانوان در هفته نامه شهربانو
دلیل نشوز من از دادگاه حکم ازدواج دوباره بگیرد، این موضوع به من اجازه می دهد که به استناد بند های سند ازدواج مثل عسر و حرج یا بند 12 عقدنامه از او طلاق بگیرم؟ خیر، از آنجا که ازدواج با اجازه دادگاه انجام شده است، شما به این دلیل حق طلاق ندارید. همسرم در دادگاه علیه من شکایت طرح کرده است و خواهان فسخ نکاح به دلیل بیماری صرع من است درحالی که من اصلا صرع ندارم. تنها یک مرتبه بعد از ...
یک لحظه غفلت یک عمر حسرت
داغدار درد دل هایی دارند، یک لحظه غفلت باعث شده است تا یک عمر حسرت نبود عزیزانشان را بخورند، 47 هزار خانواری که مرگ عزیز را دیده اند و بدون شک برخی از آنها پشیمان هستند که چرا این ویروس را جدی نگرفتند. یکی از شهروندان خرم آبادی که پدر خود را بخاطر ابتلا به این ویروس از دست داده است می گوید: عصر روز آفتابی بیرون خانه بودم که خواهرم تماس گرفت و خبر داد که تب پدرم به بالای 40 درجه رسیده است ...
مسافران جاده های سرد روایتی از کردستان در دوران دفاع مقدس
به دست اشرار ضد انقلاب دستگیر می شوند اما در نهایت پدر آزاد و پسر گروگان باقی می ماند. این داستان بلند سعی کرده است در کنار نمایش اختلاف نظرهای موجود به نوعی در راه رفع سوء تفاهم ها نیز گام بردارد. بخشی از کتاب: برف همچنان می بارید و من داشتم در میان دریایی از غم و غصه غرق می شدم. معلق مانده بودم بین زمین و آسمان. دلتنگ بودم، دلتنگ تر از همیشه. حتی دلتنگ تر از وقتی ...
خاطرات مادرها چگونه از من پدر بهتری ساخت؟
نداشتن زمان کافی برای کار. شب های بلند و بی خواب و چرت های بریده بریده. ترس از اینکه خودشان هم ممکن است مثل پدر بی محبتشان ظالم و سرد شوند. شیبن می نویسد: پدرم به ندرت مرا بغل می کرد یا می بوسید. از سن سه چهار سالگی به بعد، یادم نیست دستم را گرفته باشد . لحن شوخ و سربه هوای این کتاب ها در ابتدا برایم جالب بود. مثلاً لوئیس می نویسد یک شب که داشت دوش می گرفت، دخترش [ناگهان و بدون اجازه] به ...
ماجرای خوشگذرانی با پول های زن غریبه!
را رها کرده بودم و در باغ ویلای گیتی ساکن شدم. اگرچه او از نظر مادی هر آن چه می خواستم فراهم می کرد اما چندین برابر آن پول، سفته از من می گرفت. من هم که شیفته آن زن بودم هیچ گاه به عاقبت کارهایم فکر نمی کردم و هر آن چه از من می خواست چشم و گوش بسته انجام می دادم.آن زن به اندازه ای مرا از خانواده ام دور کرده بود که حتی چهره کودکانم را به خاطر نداشتم و در منجلاب فسق و فجور فرو رفته بودم ...
اقدام شیطانی پسر تهرانی با عمه جوانش
شدن گاز و انتشار آن شده است بنابراین احتمال مرگ بر اثر گازگرفتگی مورد بررسی قرار گرفت. از طرفی نبود آثار کبودی و جراحت روی بدن زن جوان و مرتب بودن خانه این فرضیه را قوت بخشید. اما بازپرس شعبه 10 دادسرای امور جنایی پایتخت دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی را صادر کرد. صحنه سازی در قتل زن مطلقه با انجام آزمایشات متخصصان پزشکی قانونی و تنها کمتر از 24 ساعت از کشف جسد زن جوان، مشخص ...
مخمصه وحشتناک برای دختر جوان در پی ارتباط عاشقانه
به گزارش بخش قضایی سایت خبرمهم ، روزی که از نیروی انتظامی با من تماس گرفتند و درباره حساب بانکی از من سوال کردند خیلی متعجب شدم چرا که کارت و رمز بانکی آن حساب دست شریکم بود که از مدتی قبل به قصد ازدواج با هم در فضای مجازی آشنا شده بودیم. آن جا بود که فهمیدم چه بلای وحشتناکی بر سرم آمده است و ... دختر 18 ساله ای که با یک ارتباط عاشقانه در فضای مجازی دچار مخمصه عجیبی شده بود، درباره ...
تمام خانواده ام هرویین می کشند
دو سال پیش در یکی از روزهای سرد زمستان برف شدیدی آمده بود و من همه آن مدت زیر پل سلطان آباد بودم و با مشما خودم را می پوشاندم، اما ترجیح می دادم، خانه نروم، چراکه پدرم من را کتک می زد و مجبورم می کرد برایش مواد تهیه کنم. وقتی صحبت از کودک می شود، ناخودآگاه صدای خنده، شیطنت و بازی های کودکانه به ذهن می رسد، اما هستند کودکانی که سهم آنها از زندگی شیشه، تریاک، خماری، نشئگی و کارتن خوابی است. آنچه در ...
خاطرات کرونایی یک خبرنگار، زن خانه دار، کارمند و مدیر همدانی
نشده بود اما در این روزها تا غروب در بیمارستان بودم که بعد از چند روز احساس بدن درد شدید و تنگی نفس به من دست داد و مجبور شدم در خانه بمانم و تنها با تکیه بر دعا و توسل به ائمه توانستم شب ها و روزهای سخت قرنطینه را به تنهایی بگذرانم. امروز دقیقاً یک ماه و 7 روز است که از بیماری سختمان گذشته و خدا را شاکریم که نعمت سلامتی را دوباره به ما برگرداند و فرصت دوباره با هم بودن را به ما عنایت ...
نقشه زن ورزشکار برای انتقام جویی از خواستگار قلابی
زن ورزشکار که به اتهام سرقت و گروگانگیری دستگیر شده، در دادسرای جنایی مدعی شد برای انتقام جویی از خواستگار قلابی اش نقشه گروگانگیری کشیده است. به گزارش همشهری، چند روز قبل مرد جوانی نزد ماموران پلیس رفت و گفت در دام گروگانگیران سارق گرفتار شده است. وی توضیح داد: در حال رفتن به خانه بودم که یک خودروی پژو 206سد راهم شد. 3مرد جوان از آن پیاده شدند و طوری به من ضربه می زدند که حدس زدم رزمی کار ...
حسرت که بر دل پسر سیروس گرجستانی ماند
. وی ادامه داد: از آن روزها بیاد دارم پدرم وقتی مشغول به کاری میشد. مقابل یک آین های که داشتیم و همچنان در خانه داریم مینشست و ساعت ها نقش را تمرین میکرد. پدرم می گفت مهم نیست اسمم در تیتراژ کجا قرار بگیرد گرجستانی عنوان کرد:از زمانی که حرفه پدرم را شناختم، روی میز کارش یک آیینه تعبیه می کرد و بعد از هر قرارداد برای هر کاری مقابل آن آیینه ساعت ها می نشست و نقش را می ...
وقتی زن 29 ساله عاشق پسر 20 ساله شد / 12 سال زن موقتش هستم !
این جملات اظهارات زن 42 ساله ای است که با در دست داشتن مرجوعه قضایی مبنی بر ایراد صدمه بدنی عمدی به کلانتری احمدآباد مشهد مراجعه کرده است تا از همسر 33 ساله اش شکایت کند او در شرح ماجرای ازدواجش به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: در خانواده ای نسبتا مرفه در شهر مشهد متولد شدم پس از پایان تحصیلات در دوره متوسطه و کسب مدرک دیپلم در حالی که کنکور سراسری را پیش رو داشتم منوچهر به خواستگاری ام ...
آخرین شعر سیروس گرجستانی که حکایت از رفتن داشت/ حسرتی که بر دل پسرش ماند
و نشیب شغل پدرم آشنا شدم. حتی یک نقشی هم بازی هم کردم. وی ادامه داد: از آن روز ها بیاد دارم پدرم وقتی مشغول به کاری میشد. مقابل یک آین های که داشتیم و همچنان در خانه داریم مینشست و ساعت ها نقش را تمرین میکرد. پدرم می گفت مهم نیست اسمم در تیتراژ کجا قرار بگیرد گرجستانی عنوان کرد:از زمانی که حرفه پدرم را شناختم، روی میز کارش یک آیینه تعبیه می کرد و بعد از هر قرارداد ...
مخمصه وحشتناکِ دخترجوان با ارتباط عاشقانه
انداخته است، به طوری که مردان بسیاری فریب او را خورده اند و پول های زیادی را از دست داده اند. این بود که بلافاصله با تنها شماره تلفنی که از امید داشتم با او تماس گرفتم و ماجرا را برایش بازگو کردم اما امید با شنیدن موضوع کانال همسریابی، گوشی تلفن را قطع کرد و دیگر پاسخم را نداد.حالا هم من که هیچ مشخصات دیگری جز همین شماره تلفن از او ندارم، در مخمصه وحشتناکی افتاده ام و نمی دانم چگونه خودم را از این گرداب هولناک نجات بدهم و ... شایان ذکر است، به دستور سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) پرونده این دختر جوان برای بررسی های کارشناسی و قضایی در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت. ...
زندگی تهی از عشق
تمام کرده بودم که برای سال سوم ثبت نامم نکرد. هرچه گریه کردم، هرچه التماس کردم، گفت تا همین جا هم زیادی خوانده ای و باید در خانه بمانی... خیلی گریه کردم اما مادرم روی حرفش ماند که ماند. آن وسط پدرم هم کاره ای نبود که بخواهد میانجی گری کند و حرف، حرفِ مادرم بود.... نشستم توی خانه و با حسرتِ روزهای مدرسه، به زندگی ام ادامه دادم. وقتی دوستانم را می دیدم که با چه شوق و ذوقی از مدرسه می گویند ...
وقتی دانشمند هسته ای کشورمان عروسی خود را در سلف سرویس دانشگاه برگزار می کند
ازدواج با شهید شهریاری عمق رفتار نمونه و متشرع بودنش را در زندگی شخصی خودمان دیدم و نماز شب خواندن همسرم را مشاهده کردم. در شب اول ازدواج مان سجاده نماز شب شهید شهریاری پهن بود. شهید شهریاری بسیار مبادی اخلاق بود و ادب، نگاه، صحبت، رفتار و تقدم سلام وی همیشه زبان زد بود. یادم هست برای انجام کاری به کرج رفته بودم که با شهید شهریاری تماس گرفتم و به وی گفتم برای فرزندان مان غذا درست کند که وی بدون ...
کوتاه از حادثه/سؤالات کرونایی تلفن 110 را اشغال کرد
کرده بود اما او حاضر نمی شد حق مرا بدهد. برای همین نقشه سرقت کامیونش را کشیدم و از 2نفر از دوستانم برای اجرای آن کمک خواستم. وی ادامه داد: شب حادثه، ابتدا یکی از دوستانم شاکی را به محل قرار کشاند و بعد من و همدست دیگرم که سر و صورتمان را پوشانده بودیم وارد کامیون شدیم و پس از کتک زدن شاکی، کامیون را سرقت کردیم. بعد آن را به شهرستان پردیس بردیم و در یک پارکینگ مخفی کردیم تا در زمان مناسب به ...
عکس بروسلی آدم ربایان را به دام انداخت
سرویس حوادث جوان آنلاین: چند روز قبل مرد جوانی در جنوب تهران به اداره پلیس رفت و از سه مرد پژو سوار به اتهام آدم ربایی و سرقت اموالش شکایت کرد. شاکی در توضیح ماجرا گفت: ساعتی قبل در حال رفتن به خانه ام بودم که خودروی پژویی با سه سرنشین راه مرا سد کردند. همان لحظه فهمیدم که آن ها قصد سرقت یا آدم ربایی دارند و از آنجایی که ورزشکارم تصمیم گرفتم با آن ها مقابله کنم، اما خبر نداشتم که سه مرد پژو سوار ...
گروگانگیر، جان گروگان را نجات داد
صاحبکارم به من اطمینان داد که دستگیر نمی شویم و در مدتی کوتاه پولدار می شویم. من هم تصمیم گرفتم ریسک کنم و خطر را به جان بخرم اما در آخر پشیمان شدم. چرا؟ چون صاحبکارم دستور قتل گروگان را داد. در نقشه او جنایت نبود. قرار نبود کسی کشته شود. همین که دست به آدم ربایی زده بودم، کلی ریسک کرده بودم و حالا از من می خواست که قتل انجام دهم. به همین دلیل جا زدم و می خواستم هر طور شده از وسط این میدان ...
خاطرات وکیل/ چقدر بدبختم من که باعث شدم حق زنی با چندبچه یتیم، پایمال شود
هماهنگی و اذن موکل ها مستقلا به وی سپردم و دورادور مراقب اوضاع و احوال قضیه بودم. جلسه اولین پرونده ی مستقل را به خوبی پشت سر گذاشت و چند هفته بعد دادنامه به نفع موکل صادر شد.بدیهی بود که ازموفقیت در اولین پرونده اش ذوق زده و خوشحال باشد . دادنامه به دست وارد دفتر شد،سایر همکاران موفقیتش را تبریک گفته،پیش از شروع کلاس آشنایی با اصول و اخلاق حرفه ای وکالت هر یک از دوستان در توصیف عملکرد ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، جمعه 9 آذر 1245؛ زن ها جمیع ناخن های پلنگ را کندند!
. تفنگچی در سیاسنگ زده، از ترس مواخذه به غلام زرین کمر فروخته است. خلاصه، رخت پوشیده سوار شدیم به اسب میرزامهدی. قدری راه رفته بدهوایی می کرد. پیاده شده اسب آقا میرزا هاشمی را سوار شدم. کلب حسین خان بود، می گفت: دو سه روز است آمده ام. ناخوش بودم. از سر تپه امیرآخور و از خانه میرشکار سربالا رفتیم برای کوک داغ کوچک. عین الملک و دیگران مرخص شده رفتند برای کبک. ما رفتیم. به سرخی ها که رسیدیم ...