سایر منابع:
سایر خبرها
آنچه رقبا ندیدند
آدام و اریک که در دوران مدرسه دوستان خوبی در میشیگان بودند، دانشگاه را در دو سمت کشور آمریکا گذراندند. آدام مهندسی شیمی خواند و اریک مدیریت کسب وکار. آنها اواخر دهه 90 میلادی و کاملا به صورت تصادفی با یکدیگر برخورد کردند. آدام برای من توضیح داده است: پس از سال ها در ورود به هواپیما با اریک مواجه شدم. یک سال بعد، اریک به آدام و سه هم خانه او پیوست. در آن زمان، آدام در حوزه علوم زیست محیطی کار می کرد. اریک هم در یک موسسه تبلیغاتی به ترویج محصولات تجاری می پرداخت. کریسمس سال 1999، زمانی بود که مسیر شغلی آن ...
انتقام عجیب پسر جوان از زن ها در مشهد
کلانتری سناباد گفت: کودکی بیش نبودم که پدر و مادرم پس از کشمکش های فراوان بالاخره از یکدیگر جدا شدند و من هم مانند خیلی از کودکان دیگر کاسه گدایی محبت به دست گرفتم. مادرم بعد از طلاق مجبور بود برای تامین مخارج زندگی اش در خانه های مردم کار کند و من به ندرت می توانستم او را ببینم. پدرم نیز به دنبال کارو زندگی خودش بود و هیچ توجهی به من نداشت. من در حالی به مدرسه می رفتم و به تحصیلاتم ...
مرگ به وقت 8 شب
کرونا 75 درصد ریه پدرم را درگیر کرده بود و از آنجاکه او بیماری زمینه ای داشت بستری شد، با بستری شدن پدرم من هم در خانه قرنطینه شدم. خیلی نگران حال پدرم بودم. وی که بعد از گذشت یک ماه همچنان سرفه می کند و احساس ضعف دارد، ادامه داد: سرفه های شدید داشتم و به محض بلند شدن از رختخواب زمین می خوردم، دائم خواب بودم و شب ها به حدی حالم بد می شد که دائم به مرگ فکر می کردم. در این ایام پدرم به ...
میلاد با توطئه زن خائن به دام شیطانی افتاد
دوستم هم چند ضربه به او زد و بلافاصله فرار کردیم . به دنبال اظهارات تکان دهنده این مرد ،سوگند ردیابی و بازداشت شد .اما ادعا کرد از نقشه قتل شوهرش اطلاعی نداشته است . تشریح جنایت عشقی در دادگاه این زن گفت: قبول دارم اشتباه کردم و در فضای مجازی با میلاد آشنا شدم .او گفت به من علاقه مند شده و قصد دارد با من ازدواج کند .اما من از نقشه قتل شوهرم بی اطلاع بودم. او به تنهایی ...
قاتل عمه در انتظار محاکمه
به قتل عمه اش اعتراف کرد: پدربزرگم همه اموالش را به عمویم داده بود و به پدر فلج من هیچ ارثی نرسیده بود. از طرفی با دختری آشنا شده بودم که وقتی متوجه شد بی پول هستم، رهایم کرد و رفت. او ادامه داد: شب قبل از جنایت به خانه عمه ام آمدم. آنقدر از این زندگی و وضعیت مالی ام ناراحت بودم که شروع کردم به پدربزرگ و عمویم ناسزا گفتم. عمه ام وقتی دید من دارم به پدر و برادرش بد وبیراه می گویم عصبانی ...
قاتلان پیک موتوری محاکمه شدند
طبیعی نداشتیم که مرتکب قتل شدیم. در ادامه متهم دیگر نیز با تأیید این توضیحات به جرمش اعتراف کرد و گفت بر اثر مصرف مواد مرتکب قتل شده است. زن جوان نیز در جایگاه ایستاد و با انکار جرمش گفت: در فضای مجازی با میلاد آشنا شدم. او ابراز علاقه کرد و می خواست با من ازدواج کند و الان از این اشتباه پشیمانم. باور کنید از نقشه آن ها در روز حادثه اطلاعی نداشتم. در پایان هیئت قضایی وارد شور شد. ...
مرد باوقار دنیای طنز
. خلاصه راه افتادم و رفتم. تا برسم بعد از ظهر شده بود. وقتی در را باز کردم با پیکر بی جانش رو به رو شدیم. تقریبا یک روز و نیم از فوتش گذشته بود. جالب این که دو سه روز قبل از فوتش به من گفت: محمد! اگر مُردم زود مرا به خاک نسپارید. دوست ندارم خیلی زود چشمم را داخل قبر باز کنم. نمی دانم شاید نوع فوتش و این که ما دیر سراغش رفتیم عمدا بود؛ ما ناخواسته دیر متوجه درگذشتش شدیم تا او به خواسته قلبی اش برسد ...
داستان/زندگی فراموش شده
، خداروصدهزار مرتبه شکر که شما پیداش کردید. پس از تعارفات و تشکرات معمول روبه حمید گفتم هرچند با سیاوش دوستی، اما خب این اتفاق باعث شد بیشتر آشنایی پیدا کنیم، نیم نگاهی به پیرزنِ شبیه به مادرم انداختم و ادامه دادم مخصوصا که مادرجان هم به شدت به دلم نشسته. ان شب مهمان ناخوانده به همراه بقیه به خانه شان رفتند و من اتفاقات را از اول مرور کردم، در تنهایی و با یاد مادر عزیزم بغض سمجی که کل روز همراهم بود به شکل دو قطره اشک خود را نمایان کرد. آهی کشیدم و لبخندی زدم،خوشحال بودم که وسیله ای برای پیدا شدن آن پیرزن بودم، خوشحال بودم لبخند زیبای مادرم درون قاب عکس خبر از رضایتش میداد . ...
راننده آژانس: زن آرایشگر مرا در هوس های خود غرق کرد
ادامه می دهد: این رفت و آمدها به یک حس عاطفی تبدیل شد و من دیگر مانند برده ای در چنگ او بودم. خیلی از شب ها را در مهمانی ها و پارتی های شبانه به همراهش می رفتم و در باغ ویلای زیبایش به مصرف مشروبات الکلی و موادمخدر می پرداختم. کم کم از همسر و فرزندانم طوری فاصله گرفتم که انگار آن ها را فراموش کرده بودم. مدتی بعد به حدی در این خوشگذرانی و هوسرانی های زودگذر غرق شده بودم که خانواده و اطرافیانم را رها ...
یک لحظه غفلت یک عمر حسرت
...> دلم طاقت نیاورد و برای عیادت پدرم به بیمارستان رفتم، مطمئن شدم که حالش خیلی خراب است و این روز به سختی برایم گذشت تا اینکه روز بعد دوباره پرستار مرا به بیمارستان فراخواند وقتی رفتم تنها جمله ای که شنیدم این بود که خدا به شما صبر بدهد. همه پدرها خیلی برای فرزندان عزیز هستند اما پدر من به واقع مهربان بود و این مرگ برایمان بسیار سخت بود، با خودم می گفتم ای کاش هر لحظه با پدرم بودم و اجازه ...
نقشه ناکام مرد متأهل برای تصاحب ارثیه دختر رزمی کار
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، چند روز قبل مرد جوانی به یکی از کلانتری های جنوب پایتخت رفت و از ربوده شدنش توسط مردان پژو سوار خبر داد. وی گفت: در حال رفتن به خانه بودم که یک خودروی پژو 206 با سه سرنشین راهم را سد کرد. راننده پسر جوانی بود که چهره اش خیلی شبیه بروسلی بود. ناگهان دو سرنشین پیاده شده و مرا با زور سوار خودروشان کردند. او ادامه داد: خودرو بعد از حدود یک ساعت ...
از اچ آی وی تا کووید 19
و معلوم شد او هم مبتلا است. بعد از نتیجه آزمایش گفت در زندان برای مصرف مواد از سرنگ مشترک استفاده می کرده و خودش هم خبر نداشت به اچ آی وی مبتلا است. آن روزها به دخترم شیر می دادم و نگران بودم که او هم مبتلا شده باشد اما خدا را شکر نتیجه آزمایش اش منفی شد. 6 سالی است دارو مصرف می کنم و فعلاً وضعیت عادی دارم ولی وضعیت جسمی شوهرم هر روز بدتر شد. رنگکار بود و به خاطر ضعیف شدن سیستم ایمنی ریه هایش از ...
گفتگو با بانویی که 16 سال است قطع نخاع شده، اما 300 اثر نقاشی با دهان ثبت کرده است
این ها به من کمک کرد حال بهتری داشته باشم. می خواستم به زندگی برگردم من و 2 خواهرم از کودکی سرسخت بزرگ شده بودیم. پدرم همه مان را آدم های مسئولیت پذیری بار آورده بود. تصمیم گرفته بودم به زندگی برگردم. به همین دلیل، سراغ درس، گویندگی و ... رفتم. اواخر 84 وارد آسایشگاه شده بودم و سال 85 تصمیم گرفتم درس بخوانم. رشته پژوهشگری علوم اجتماعی قبول شدم. دانشگاه پیام نور را انتخاب کردم ...
گفت وگو با بانویی که 16 سال است قطع نخاع شده، اما 300 اثر نقاشی با دهان ثبت کرده است
هایشان درس می خوانند، کار و ازدواج می کنند و بچه دار می شوند. همه این ها به من کمک کرد حال بهتری داشته باشم. می خواستم به زندگی برگردم من و 2 خواهرم از کودکی سرسخت بزرگ شده بودیم. پدرم همه مان را آدم های مسئولیت پذیری بار آورده بود. تصمیم گرفته بودم به زندگی برگردم. به همین دلیل، سراغ درس، گویندگی و ... رفتم. اواخر 84 وارد آسایشگاه شده بودم و سال 85 تصمیم گرفتم درس بخوانم. رشته ...
من کودکی نکرده ام
زندان به سر می بردم. در 16 سالگی هم می توانم خاطرات آوارگی ام را ورق بزنم. یک زن تنها در شهر غریب که مجبور بودم روی صندلی پارک ها و در خیابان بخوابم. دلم می خواست خودم را از صفحه روزگار پاک کنم اما انگار مرگ هم برایم حرام بود. به گفته مددکار خانه مادری، اغلب مادرانی که سر صحبت را با او باز می کنند با یکدیگر همدرد هستند. وجه اشتراک زندگی همگی آنها تنهایی، آوارگی و مصرف مواد است. ...
خاطرات مادرها چگونه از من پدر بهتری ساخت؟
.... اما بعد فهمیدم که زنان نویسندۀ این کتاب ها نیز خود را به اندازۀ من از باشگاه مادرانگی مطرود می دانسته اند. همه شان از این کشف دلزده بودند که در سایۀ معمای اساطیری مادر ایدئال زندگی می کنند. به بیان دبورا لوی در کتاب چیزهایی که نمی خواهم بدانم15، این را کامل نفهمیده بودم که مادر ایدئال، مطابق با تصورات و سیاست های نظام اجتماعی، پنداری بیش نیست. دنیا این پندار را بیشتر از ...
ماجرای خوشگذرانی با پول های زن غریبه!
زنانه می دانستم.خلاصه این رفت و آمدها به یک حس عاطفی تبدیل شد و من دیگر مانند برده ای در چنگ او بودم. خیلی از شب ها را در مهمانی ها و پارتی های شبانه به همراهش می رفتم و در باغ ویلای زیبایش به مصرف مشروبات الکلی و موادمخدر می پرداختم. کم کم از همسر و فرزندانم طوری فاصله گرفتم که انگار آن ها را فراموش کرده بودم.مدتی بعد به حدی در این خوشگذرانی و هوسرانی های زودگذر غرق شده بودم که خانواده و اطرافیانم ...
اقدام شیطانی پسر تهرانی با عمه جوانش
ماجرا نقشی داشت؟ آن روز من خیلی ناراحت بودم. چند وقت قبل با دختری در اینستاگرام دوست شدم. اوایل خودم را پسری پولدار معرفی کردم و برای اینکه به دختر دلخواهم ثابت کنم که وضع مالی خوبی دارم، مدام ماشین های لوکس و لاکچری کرایه می کردم و به محل قرار با او می رفتم. اما او از این ماجرا با خبر شد و مرا به خاطر وضع مالی بدم رها کرد.آنقدر حالم بد بود که حتی قرص اکس مصرف کردم. شب قبل از ...
مخمصه وحشتناک برای دختر جوان در پی ارتباط عاشقانه
مشهد ماند و برای تامین مخارج زندگی به کارگری در خانه های مردم پرداخت. از سوی دیگر پدرم نیز با همسر دومش در شهرستان زندگی می کرد و هفته ای یک بار به ما سر می زد. در این شرایط خواهرم که دیپلم گرفته بود، در یک شرکت خصوصی مشغول کار شد تا بتواند کمک خرج مادرم باشد و جهیزیه اش را تهیه کند. من هم که تلاش آن ها را می دیدم، از خودم خجالت می کشیدم و از مادرم می خواستم اجازه بدهد تا من هم در بیرون از منزل کار ...
اولین بار مادرم به من مواد داد/ تمام خانواده ام هروئین می کشند
برف شدیدی آمده بود و من همه آن مدت زیر پل سلطان آباد بودم و با مشما خودم را می پوشاندم، اما ترجیح می دادم، خانه نروم، چراکه پدرم من را کتک می زد.
حسرت که بر دل پسر سیروس گرجستانی ماند
. وی ادامه داد: از آن روزها بیاد دارم پدرم وقتی مشغول به کاری میشد. مقابل یک آین های که داشتیم و همچنان در خانه داریم مینشست و ساعت ها نقش را تمرین میکرد. پدرم می گفت مهم نیست اسمم در تیتراژ کجا قرار بگیرد گرجستانی عنوان کرد:از زمانی که حرفه پدرم را شناختم، روی میز کارش یک آیینه تعبیه می کرد و بعد از هر قرارداد برای هر کاری مقابل آن آیینه ساعت ها می نشست و نقش را می ...
زندگی تهی از عشق
تمام کرده بودم که برای سال سوم ثبت نامم نکرد. هرچه گریه کردم، هرچه التماس کردم، گفت تا همین جا هم زیادی خوانده ای و باید در خانه بمانی... خیلی گریه کردم اما مادرم روی حرفش ماند که ماند. آن وسط پدرم هم کاره ای نبود که بخواهد میانجی گری کند و حرف، حرفِ مادرم بود.... نشستم توی خانه و با حسرتِ روزهای مدرسه، به زندگی ام ادامه دادم. وقتی دوستانم را می دیدم که با چه شوق و ذوقی از مدرسه می گویند ...
نقشه زن ورزشکار برای انتقام جویی از خواستگار قلابی
زن ورزشکار که به اتهام سرقت و گروگانگیری دستگیر شده، در دادسرای جنایی مدعی شد برای انتقام جویی از خواستگار قلابی اش نقشه گروگانگیری کشیده است. به گزارش همشهری، چند روز قبل مرد جوانی نزد ماموران پلیس رفت و گفت در دام گروگانگیران سارق گرفتار شده است. وی توضیح داد: در حال رفتن به خانه بودم که یک خودروی پژو 206سد راهم شد. 3مرد جوان از آن پیاده شدند و طوری به من ضربه می زدند که حدس زدم رزمی کار ...
عکس بروسلی آدم ربایان را به دام انداخت
فراموش کردم، این موضوع را اطلاع دهم تا اینکه ساعتی قبل همان خودرو را که روی آینه آن همان آویز با عکس بروسلی قرار داشت در نزدیکی باشگاه محله مان دیدم. باشگاه محله ما با رعایت اصول بهداشتی در هفته چند روز باز است و امروز برای تمرین به باشگاه رفتم که با خودروی آدم ربایان روبه رو شدم. اول فکر کرده و اشتباه می کنم، اما دقایقی بعد دیدم همان پسر جوانی که شبیه بروسلی است از باشگاه بیرون آمد و سوار خودروی ...
آخرین شعر سیروس گرجستانی که حکایت از رفتن داشت/ حسرتی که بر دل پسرش ماند
و نشیب شغل پدرم آشنا شدم. حتی یک نقشی هم بازی هم کردم. وی ادامه داد: از آن روز ها بیاد دارم پدرم وقتی مشغول به کاری میشد. مقابل یک آین های که داشتیم و همچنان در خانه داریم مینشست و ساعت ها نقش را تمرین میکرد. پدرم می گفت مهم نیست اسمم در تیتراژ کجا قرار بگیرد گرجستانی عنوان کرد:از زمانی که حرفه پدرم را شناختم، روی میز کارش یک آیینه تعبیه می کرد و بعد از هر قرارداد ...
وقتی زن 29 ساله عاشق پسر 20 ساله شد / 12 سال زن موقتش هستم !
آمد قصه آشنایی من و منوچهر همان قصه تکراری عشق و عاشقی دختر و پسر همسایه بود! عشقی که به ازدواجی زود هنگام ختم شد و من با پوشیدن لباس عروسی سوار بر اسب سفید خوشبختی پا به خانه منوچهر گذاشتم مدتی بعد من که شوق ادامه تحصیل و رویای حضور در دانشگاه را در سر می پروراندم با شنیدن خبر بارداری ام دفتر کنکورم را بستم تا بیشتر به وظایف همسری و مادری ام رسیدگی کنم مدت کوتاهی از تولد اولین فرزندم ...
خاطرات کرونایی یک خبرنگار، زن خانه دار، کارمند و مدیر همدانی
مبتلا نشده اید! او خاطرنشان می کند: ما به منزل برگشتیم اما بعد از گذشت چند روز احساس تنگی نفس و بدتر شدن اوضاع جسمی به همان پزشک مراجعه کردم اما همان حرف قبلی را زد. وقتی اوضاع جسمی ام بدتر شد به مراکز 16 ساعته مراجعه کردم، در این مرکز اعلام کردند که فقط از زنان باردار، افراد بالای 60 سال و کادر درمان تست کرونا گرفته می شود. این بیمار بهبودیافته ادامه می دهد: بالاخره بعد از چند ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، جمعه 9 آذر 1245؛ زن ها جمیع ناخن های پلنگ را کندند!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ صبح از خواب برخاستم. دیشب [زهرا] سلطان بله شده بود، رفتم حمام. زن ها دور حمام آمدند. پلنگ را آوردند توی حیاط. پلنگ یک ساله بود. جمیع ناخن های پلنگ را زن ها کندند. در سر این پلنگ نزاع است. رحمت الله خان می گوید از غلام های زرین کمر در کوه قره قاج زده بودند، می آوردند؛ آدم های میرشکار ریختند او را زده اند از دست او گرفته اند ...
اندر مشکلات مادربزرگ!!!
نگذشته بود که خبر داد یخچالش آب خنک نمی کند و گوشت های فریزر خراب شده!!! احتمال زیاد می دادم که موتورش سوخته باشد. شروع به کنترل در و سیمهای یخچال کردم و با تعجب دیدم دوشاخه برق یخچال کامل در پریز نیست!!! دوشاخه را فشار دادم و یخچال روشن شد! گفتم: ننه دوشاخه را درست جا نزده بودی! برگشت و گفت: خودم عمداً دو شاخه را فشار نداده بودم تا برق زیاد مصرف نشود! آخه ننه قبض برقم برج قبل خیلی زیاد شده بود! تو هم دوشاخه را همین اول پریز بگذار تا برق کمتری مصرف شود! قربانتان غریب آشنا ...
ماجرای سرقت های یک نجار
هایشان رسیده اند و حوصله چک کردن خودرو های خود را که در خیابان ها پارک کرده اند، ندارند. این متهم با بیان اینکه به صورت تفننی به دزدی می رفته است، گفت: من نجارم و حرفه اصلیم دزدی نیست، اما بعضی وقتا به دزدی می رفتم و با فروش ضبط ها پول خوبی گیرم می آمد. وی درباره سایر سوابق خود افزود: قبلا زندانی شدم و جرم مواد مخدر بود نه دزدی. چون من 20 سال هروئین مصرف می کردم و امروز پاک پاکم ...