سایر منابع:
سایر خبرها
: وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت. من تکان های قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگی اش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا می کرد : قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم. چشمانش از گریه رنگ خون شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمی شد که از کنارم بلند شد، قدمی به ...
زندگی داره؛ که شکل ساده عشقه که از عطر تو سرشاره... به دریا میزنم هر بار برای عشق و آرامش؛ برای خاطر اون که به قد دنیا میخوامش چراغی نیست جز یادت تو؛ این موجای سرگردون... مث فانوس دریایی منو تا خونه برگردون؛ به دریا میزنم هر بار برای عشق و آرامش برای خاطر اون که به قد دنیا میخوامش؛ چراغی نیست جز یادت تو این موجای سرگردون مث فانوس دریایی منو تا ...
با هر پلک اشکم بیشتر می چکید و او دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی شد که غمزده خندید و نازم را کشید : هر کاری بگی می کنم، فقط یه بار بخند! لحنش شبیه شربت قند و گلاب، خوش عطر و طعم بود که لب هایم بی اختیار به رویش خندید و همین خنده دلش را خنک کرد که هر دو دستم را با یک دستش گرفت و دست دیگر را به سمت چشمانم بلند کرد، به جای اشک از روی گونه تا زیر چانه ام دست کشید و دلبرانه پرسید ...