سایر منابع:
سایر خبرها
حرف های همسایه/ الماس در ساعات منع تردد
مهدیا گل محمدی- روزنامه نگار از میدان تجریش پیچید سمت سربالایی و ترافیک سنگین خیابان فناخسرو و شیشه را کمی پایین داد. یک دانه برف از لای پنجره خودش را هل داد میان گرمای ماشین و صاف نشست روی سیاهی روکش های صندلی. بلور برف انگار زیر میکروسکوپ باشد چنان شکل منظمی داشت که برای دیدنش به قیمت بوق ممتد راننده پشت سری کنار زد و ایستاد و آب شدنش را تماشا کرد. هوا تاریک شده بود و برف چغری داشت ...
دست وحدت نسبت به هم بیشتر بفشارید/ سد محکمی در مقابل توطئه گران باشید
به مکتب رفت و نزد پدرم قرآن آموخت. او از همان ایام به اعمال عبادی علاقه داشت و پشت سرم به نماز می ایستاد. بزرگ تر که شد، به نمازجمعه و جماعت روی آورد. در ترک محرّمات نیز، اهتمامی خاص داشت. قنبرعلی به واسطه حضور در جلسات مذهبی قبل از انقلاب، با اهداف و عقاید امام خمینی آشنا شد. او علی رغم سنّ کمش، به صفوف تظاهرات کنندگان پیوست و هم پای آنان ندای آزادی سر داد. با پیروزی انقلاب ...
سیر آفاق وانفسی مرد آمریکایی برای معنا/آنچه شرق دارد و غرب ندارد
.... به نمونه هایی از این دست اشاره خواهیم کرد. در طول کتاب، بارها به نویسنده بودن موام اشاره شده و شخصیت او به طور مستقیم با نام خودش، مخاطب دیگران قرار می گیرد. اولین نمونه در صفحه 36 کتاب است: الیوت به خواهر خود رو کرد و گفت لوئیزا، آقای موآم آدم رازداری است و تو هرچه دلت بخواهد می توانی به او بگویی. برای پرداختن به کتاب قطوری مثل لبه تیغ نیازمندیم ابتدا، طرحی از داستان را به طور خلاصه ...
گزارش میدانی از مِلک دولت در جماران
.... یکی دیگر از ساکنان به انصاف نیوز گفت: اینجا همه غیر قانونی می سازند، فقط مربوط به ریاست جمهوری نیست. روبروی همین خونه ی روحانی یکی خواست ساختمونشو بسازه اما بهش گیر دادن و خرابش کردن اما در نهایت ساخت و گفت هرکسی گیر بده، آجر به سمتش پرتاب می کنم در نهایت کار خودشو کرد. ظاهر خونه ها رو نبین داخلش شبیه کاخه. اما مشاور املاک ساکن در این خیابان قیمت های این خیابان را با جاهای دیگر این ...
پنج زن زندگی غلامرضا تختی
، تنها. بعد چند روز شوفری رسیدیم تهرون. بردیم خانمه رو رسوندیم سرمنزل مقصود. تحویل خونواده اش دادیم. بعد شنیدیم زنه به شوهرش زنگ زده که بگه ما سالم رسیدیم تهران. وسط حرفاش گفته بود این آقا کی بود منو سپردی دستش؟ شوهره گفته بود خب هموطنم بود دیگه، چطو؟ زن آلمانی گفته بود این همه شب و روز راه آمدیم، یک بار هم تو مردمک چشم هام نگاه نکرد. این مریضه؟ مرده گفته بود نه، اهل عصمته. شما درک نمی کنین مردایی که ...
همه مصائب وام 100 میلیونی ازدواج
میکنن تا که خودت منصرف بشی از گرفتن وام بعد از یه چند وقت رواندازی به این و اون ضامن بردیم تازه میگه دیگه بودجه نداریم برو یه جایی دیگه ثبت نام کن. مشکل مبلغ نیست کلا قصدشون اینه که وام ندن وام رابانک ها به مردم نمیدن فقط از ضامن ایراد می گیرن. من وام 50 میلیونی می خواستم بگیرم ضامن نداشتم. سند مغازه ام یا خونه رو می ذاشتم قبول نمی کردن اونم سندی که مبغلش 700میلیون بود. یکسال دنبالش ...
متنی طنزآمیز برای پیرمرد خندان رادیو
وارد می شد، همه را شاد می کرد، و از بهترین ها یاد می کرد. لطیفه هایش تاریخ گذشته بود، و همه ی آنها را روی کاغذی نوشته بود. اگر کسی پنچر بود، او را باد می زد، هیچ وقت هم سرِ کسی داد نمی زد. در هیچ شرایطی هم قات نمی زد. تنها عیبش این بود که هر خاطره را صد بار می گفت، و یادش می رفت که آن را به کی گفته و به کی نگفته، و یا اگر گفته، چطوری ...
منظومه افشین علا مفتخر به تقریظ مقام معظم رهبری با حضور فرزندان حاج قاسم در کرمان رونمایی شد
... در رزم نداشت چون هماوردی شد کشته ولی به ناجوانمردی شیری که شرر به خصم کافر زد کفتار به او ز پشت، خنجر زد زد لکه ی ننگ، خود به پیشانی با کشتن قاسم سلیمانی بر باد چو آبروی دشمن رفت خاری شد و در گلوی دشمن رفت در ملک چو این خبر به گوش آمد ماتم زده خلق در خروش آمد یک باره غریو ناله در خاور برخاست چو شور ...
پایان تکاندهنده "بیگانه ای با من است"
می رفتند. بعضی از آنها هم حاضر نیستند نوزادشان را در این شرایط کاری سخت قرار دهند. قلی خانی: بچه ها زود بزرگ می شدند و مجبور بودیم عوضشان کنیم. امینی: چنین چیزهایی از دست من خارج است. مثلا ما در خیابان نمی توانستیم تصویربرداری کنیم، چون شکل خیابان، ماشین ها، کرکره مغازه ها و... عوض شده است. در یک صحنه سعید باید به بانک می رفت، اما بودجه ما اجازه نمی داد بانک بسازیم و این ...
"بحران خودباختگی و خودتحقیری" و نقش آن در بی اعتمادی به مصرف کالای فرهنگی ایرانی اسلامی
معمول گشته است، یعنی حتی در بیماریهای جسمی از راه تقویت قوای روحی روانی بیماران را معالجه می کنند، از راه تلقین و القاء، از راه معتقد کردن و مؤمن کردن بیمار به این که قوای بدنی تو این قابلیت را دارد که خوب شوی. اما اگر خدای نکرده یک طبیب ناشی گری کرده و در مقابل بیمار، حرفهای مایوسانه و منفی زده، اظهار نگرانی و تردید نسبت به توانایی ها و قابلیتهای او برای مقابله با بیماری کرده، مثلا بگوید که مرضت ...