جزئیات حادثه آدمکشی برای خودنمایی
سایر خبرها
عاشقم چون پاکم
. رعایت این نکته به خاطر خودتان است. و باز یک تجربه دیگر: آمپول اول را که زدم دو سه روزی منگ بودم، حالت خستگی داشتم اما بعد از آن همه چیز عالی شد. دیگر دنبال مواد نبودم. دیگر مدام به مواد فکر نمی کردم. شاید یک لحظه به مغزم خطور می کرد اما زود می رفت. آزاد شده بودم. کم کم مغزم به حالت طبیعی خودش برگشت. دوباره یک آدم نرمال و سالم شدم. کاش همه معتادها و الکلیها همین راهی را بروند ...
قتل مهسا 21 ساله به دست ملیکای 18 ساله
این نقطه از زندگی رساند؟ پدرم اعتیاد داشت و سه سال قبل از حادثه مادرم را طلاق داد. این اتفاق خیلی من را افسرده کرده بود. هر روز مشت مشت قرص اعصاب می خوردم. پرخاشگر شده بودم و فقط با دوستانم وقت می گذراندم. برای بعد از آزادی برنامه ای داری؟ اگر بتوانم رضایت بگیرم فقط جای قدم های مادرم را می بوسم و سعی می کنم به او کمک کنم. مادرم در این سال ها خیلی عذاب کشیده است. روزهایت را در زندان چطور می گذرانی؟ با همان قرص های اعصاب! ...
قتل دوست صمیمی به خاطر فحاشی در اینستاگرام
نداشته باشم؛ اما فردای آن روز یکی از دوستان مشترکمان با من تماس گرفت و گفت شب گذشته، بعد از میهمانی مقتول در اینستاگرام لایو گذاشته و به من در لایو فحاشی کرده است. بعد از آن دوستم گفت بیا برویم با او دعوا کنیم و بگوییم چرا این حرف ها را پشت سر تو زده است. من دارو خورده بودم و حالت گیج و منگ داشتم و بدون فکر دنبال دوستم راه افتادم و به مقابل خانه مقتول رفتیم. زنگ درِ خانه شان را زدم و او ...
روایتی جالب از کتک خوردن یک وهابی به خاطر جسارت به حضرت ام البنین
دمپایی رو روی صورتش با ضرب کشیدم {از بالا به پایین}... گفتم: بیچاره شدی هان...؟ گفت: زدم و در رفتم، فکر کنم دهنش پر خون شد... اولش چند نفر دویدن دنبالم، بعد از یکی دو دقیقه دیدم نمی آن دیگه... قدما رو آروم کردم و رفتم هتل... گفتم: بعدش چی شد... بعدش؟ گفت: دو سه روز تو هول و ولا بودم که کی میان دستگیرم کنن. ولی دیدم کاری باهام ندارن. خیلی ام تعجب کرده بودم ...
فرار شبانه دختر 16 ساله از دست بردارش
. چند بار هم به منزل آن ها رفتم و به طور پنهانی با رامبد به گشت و گذار پرداختیم. در همین حال برادرم متوجه ارتباط ما شد و موضوع را به خانواده ام اطلاع داد . از آن روز به بعد ورق برگشت و رابطه خانواده ام با من تغییر کرد. برادرم مرا مقابل چشمان پدر و مادرم کتک می زد و نمی گذاشت از خانه بیرون بروم. فیروزه که در جریان ماجرا قرار گرفته بود، موضوع ارتباط من و رامبد را برای خانواده اش بازگو کرد تا این که ...
مصطفی بعد از قتل یک ماه با مادرش در خیابان بود / آزادی پس از 16 سال کابوس +عکس
. به این ترتیب وی بار دیگر پای میز محاکمه ایستاد و گفت: ناپدری ام مادرم را اذیت می کرد. مادرم بارها از او کتک خورده بود. به همین دلیل آن ها از هم جدا شدند، اما اختلاف های آن ها ادامه داشت و ناپدری ام اجازه نمی داد مادرم خواهر و برادر ناتنی ام را ببیند و احمد خواهر و برادر ناتنی ام را به شدت اذیت می کرد. من که از این وضع خسته شده بودم مقابل خانه احمد رفتم و با او درگیر شدم. اما من واقعا ...
معینی: به خاطر گریم سنگینم در ابلق 3 بار بیمارستان رفتم/ نرگس آبیار در بهترین اثر و کارگردانی شانس سیمرغ ...
همین رابطه تصریح کرد: نقشم در فیلم ابلق را بسیار دوست دارم اما گریم به شدت سنگینی را تحمل کردم، به خاطر گریم طولانی و سخت حتی سه بار کارم به بیمارستان کشید، اما آنچه شیرین بود اینکه خود نرگس آبیار کنارم بود و همیشه حتی در بیمارستان هم مرا تنها نگذاشت. گریم من در فیلم ابلق سخت ترین و طولانی ترین تجربه گریمی بود که طی تمامی سالهای بازیگری تجربه کرده بودم. بازیگر فیلم سینمایی ابلق نرگس آبیار ...
باید خیلی بجنگم تا به قائدی برسم
رمضانی کنارم است. او در ایذه مربی ام بود. الان هم در اصفهان با هم در یک تیم بازی می کنیم. خانواده ام هم به خاطر من به اصفهان آمده اند. البته آنها فولادشهر هستند و من در اصفهان با بچه ها در خوابگاه می مانم. می گویند برای باشگاه ها شرط گذاشته ای که هر جا سحر بازی کند تو هم همان جا بازی می کنی. بله 2سال است که در لیگ بازی می کنم و سال قبل هم با سحر سپاهان بودم. هم به خاطر سن کمی که دارم ...
گفتگو با سارق طلافروشی جوادیه / سارق مسلح: قرص خورده بودم
اعتراف کرد. او در ابتدا همه چیز را گردن گرفت و گفت: مدتی بود که دچار مشکلات مالی شده بودم. از سوی دیگر من ساکن یکی از شهرهای غربی کشور هستم و هرچه به دنبال کار می گشتم موفق نشدم شغل خوبی پیدا کنم. به همین دلیل چند روز قبل نقشه سرقت مسلحانه از طلافروشی در پایتخت را کشیدم. وی ادامه داد: یکی از دوستانم در شهرستان یک اسلحه فروش را به من معرفی کرد، چراکه برای اجرای این کار نیاز به اسلحه برای ترساندن ...
نگین زندی؛ هم دختر و هم فوتبالیست
نگین زندی، پدیده 17 ساله فوتبال زنان که با مهدی قائدی مقایسه می شود، آرزو دارد هر چه زودتر به اروپا برود
دهقان فداکار دهه هشتادی
محمد مهدی عباسی، نوجوان 14ساله اهل روستای قلعه نو شفیع آباد است که چند روز قبل با اعلام یک نقص فنی در ریل نزدیک محل بازی اش به اداره راه آهن، فداکاری ریزعلی در کتاب درسی را تکرار می کند.محمد مهدی عباسی می گوید: آن روزبا دوستانم درزمین خاکی کنار مدرسه مان که در نزدیکی راه آهن است غرق بازی فوتبال بودیم که تنها سرگرمی ما در روستا است.او ادامه می دهد: بعد از تمام شدن بازی، من رفتم توپ را که بچه ها ...
کبودی های بدنی که روح کودکی را خراشیده است
است و به تازگی جذب آموزش وپرورش شده، اگرچه مسئولین ورود چنین معلمانی به بدنه آموزش وپرورش را سفارشی و ناشی از عدم رعایت قانون می دانند اما احمدی می گوید: من از طریق ماده 28 جذب شدم، رشته دانشگاهی ام علوم تربیتی است و بعد از پذیرفته شدن در آزمون ماده 28 به دانشگاه فرهنگیان رفتم و بعد از گذراندن یک سال دوره آموزشی فعالیت خود را دریکی از روستاهای قزوین آغاز کردم. از نحوه برخوردش با دانش ...
قصه توهمات زنی که با اجنه زندگی می کند
بیشتر دو خانواده و پس از انجام تحقیقات محلی ، در حالی من و او پای سفره عقد نشستیم که مادر شوهرم به طور غیر مستقیم از ازدواج پسرش ابراز نگرانی می کرد.او که پس از مرگ همسرش وابستگی زیادی به تنها فرزندش پیدا کرده بود تصور می کرد که من می خواهم او را از پسرش جدا کنم . در دوران عقد بیشتر روزهای آخر هفته را به منزل مادر قنبر می رفتم اما هر بار پس از مشاجره با مادرشوهرم با حالت قهر از خانه آن ها خارج می ...
گفت وگو بادکتر احمد خنجری قمی ، جانبازقطع عضو(بخش نخست) ابر و باد و مه و خورشید و فلک تلاش کردند شهید ...
نان خیرالله با هدایت عملیات، با هلی کوپتر بالای سر ما بودند و کلاً ارتباط ما با عقبه قطع شده بود و در مقابل ما سیصد-چهارصد تانک بود، من خود به چشم دیدم. فاش نیوز: چند ساله بودید که برای اولین بار به جبهه رفتید؟ - 17 مهر 1359، 17 ساله بودم و جزء پیش قراول سپاه که به جبهه اعزام شدم. در میدان راه آهن با کلی وسایل و ساز و برگ نظامی، زمانی که برای تجدید وضو رفتم، دوستم شهید قربانی و ...
قتل زن میانسال؛ پایان رابطه نامشروع
مجرد است، من هم به او علاقه مند شدم، اما وقتی گفت متأهل است و نمی تواند با من ازدواج کند خیلی عصبانی شدم. شب حادثه ماده مخدر شیشه مصرف کرده بودم، به خانه رویا رفتم تا با او صحبت کنم که دعوایمان شد. در این درگیری سرش را چندین بار به دیوار کوبیدم و بعد از بستن دست و پایش او را خفه کردم. بعد هم طلا ها و گوشی تلفن همراهش را سرقت کردم و آن ها را فروختم و در ازایش مواد خریدم. پس از ...
برق دلار چشم 15 مشهدی را کور کرد / اعتماد به دوست دردسرساز شد
متوجه مسدود شدن سایت شدم. دستم بسته بود و هیچ اطلاعاتی از این سایت نداشتم. با دست خودم همه سرمایه ام را آتش زده بودم. به سراغ چند نفر از دوستانم رفتم که متوجه شدم آن ها هم مثل من سرشان کلاه رفته است. بعد از کلی کلنجار رفتن با دوستی که سایت مورد نظر را به من معرفی کرده بود به همراه چند مال باخته دیگر به پلیس فتا آمدیم و از او شکایت کردیم. دوستم می گفت سود خوبی گیرم می آید. او می گفت ...
حدادی فر: در مورد منظمی با رحمان رضایی هیچ صحبتی نداشتم
تصمیم گرفت منظمی را به تیم امید بفرستد و او از این خواسته سرپیچی کرد و به همین دلیل وقتی قصد داشت در تمرینات بزرگسالان حاضر شود مانع او شدند. او از من خواست برای میانجی گری وارد عمل شوم و به عنوان کاپیتان تیم در این خصوص صحبت کنم که من با مسئولان باشگاه صحبت کردم و گفتم تکلیف او را اگر می شود روشن کنید. وی افزود: من هیچ صحبتی با رحمان رضایی در خصوص منظمی نداشتم و اینکه گفته شده به خاطر او با سرمربی تیم حرف زدم و حتی وارد دعوا شدم صحبت ندارد و این موضوع را تکذیب می کنم. صحبت من در خصوص او تنها با باشگاه بود. ...
انگلیسی حرف زدن با مادر در خواب
می زدم. سوادم بد نبود. به اندازه کلاس چهارم و پنجم ابتدایی سواد داشتم؛ اما حساب و جغرافی و این جور چیزها را نمی دانستم. مرا به مدرسه امانت بردند. بعد رفتم به مدرسه اسلام. بعد به مدرسه افتخاریه رفتم در آن ایام من معمم و پیش نماز شاگردان مدرسه بودم. عشق به مطالعه از همان دوران کودکی سراغ مینوی آمد. او این دوران را این گونه شرح داده است: وقتی بنده کوچک بودم، پدرم می رفت کتاب امانت می گرفت یا کرایه ...
همسرکشی؛ مرد جوان به آتش کشیده شد
متهم به نام امیر بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد. او گفت: شوهر دخترخاله ام مرد بد اخلاقی بود. او همیشه دخترخاله ام را اذیت می کرد. من خیلی به دختر خاله ام و دختران او علاقه مند بودم. آخرین بار وقتی دختر 12 ساله آن ها به من گفت پدرش او را کتک زده، عصبانی شدم. من آن شب با دوستانم مشروب خوردم و مست بودم. یک خودرو را از نمایشگاه ماشین محل کارم برداشتم و به خانه دخترخاله ام رفتم. من ...
تازه داماد در آغوش طناب دار!
مدام با دوستانم مشروب می خوردم یا با آن ها سرکوچه می ایستادم! گاهی برای خودنمایی و نترس نشان دادن خودمان، چاقویی به کمر می بستیم تا قدرتمان را به رخ دیگران بکشیم! آرام آرام به یک جوان شرور تبدیل شدم و همیشه با خودم چاقو حمل می کردم تا این که شش ماه قبل از این حادثه به خواستگاری دختری رفتم که پدرش از دوستان پدرم بود! تصمیم گرفتم بعد از ازدواج دیگر این خلافکاری ها را کنار بگذارم ولی گویی تقدیر من به گونه دیگری رقم خورده بود که این حادثه رخ داد و حالا فریاد می زنم که همین غرور و خودنمایی با چاقو روزگارم را سیاه کرد! ...
الهام از من قاتل اعدامی ساخت! / ردپای زنانه در جسد سوخته بهرام + عکس
.... به این ترتیب امیر 24 ساله که در نمایشگاه خودرو کار می کرد ردیابی و بازداشت شد. امیر گفت: شوهر دخترخاله ام مرد بد اخلاقی بود. او همیشه دخترخاله ام را اذیت می کرد و من خیلی به دختر خاله ام و دختران او علاقه مند بودم. آخرین بار وقتی دختر دوازده ساله آنها به من گفت پدرش او را کتک زده عصبانی شدم .من آن شب با دوستانم مشروب خورده و مست بودن که یک خودرو 206 را از نمایشگاه ماشین برداشتم و به ...
پسرخاله خطاکار به میز محاکمه بازگشت
او دختر 12 ساله اش را به شدت کتک زده است، عصبانی شدم و تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. او در خصوص قتل گفت: شب حادثه بعد از خوردن مشروب به خانه مقتول رفتم. بعد از خوردن شام ماشینم را در حیاط خانه بهروز پارک کردم و سپس از او خواستم با ماشین خودش مرا تا نزدکی خانه مان برساند. او قبول کرد و با هم از خانه خارج شدیم. ساعت یک نیمه شب بود که حوالی اتوبان امام علی با چاقویی که همراه داشتم چند ...
کمک به ایتام شرط اولیای دم برای بخشش قاتل
.... این مرد ادامه داد: روز حادثه به او زنگ زدم و گفتم می خواهم او را ببینم. به مقابل خانه اش رفتم و زنگ که زدم در را باز کرد. من عصبانی بودم و با او درگیر شدم. صورتش را به دیوار کوبیدم و بعد خفه اش کردم. وقتی دیدم نفس نمی کشد تازه فهمیدم که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. تصمیم گرفتم صحنه سازی کنم تا انگیزه قتل را سرقت نشان بدهم. به همین دلیل دست و پایش را با شال و روسری بستم و جسد را زیر تخت ...
تأیید حکم قصاص پسر خاله جنایتکار
من به فریبا علاقه مند بودم، نمی توانستم به راحتی از کنار آزار و اذیت های او بگذرم. آخرین بار وقتی دختر بزرگ آنها به من گفت که پدرش فریبا را کتک زده خیلی عصبانی شدم و به دنبال تلافی کارش بودم. شب حادثه به خانه آنها رفتم و بعد از مهدی خواستم مرا به خانه ام برساند. حوالی اتوبان امام علی با چاقو چند ضربه به او زدم که جان باخت. سپس او را به سمت جاده ورامین بردم. نگران بودم که اثر انگشتم روی ماشین مانده ...
قصاص، مجازات قاتلان پیک موتوری
قتل را کشیدم و سیما از این موضوع اطلاعی نداشت.کیوان نیز گفت: من به خواست خودم همراه محمود رفتم و وقتی دیدم آنها با هم درگیر شده اند و داریوش قصد فرار دارد چند ضربه چاقو به او زدم.سیما نیز بار دیگر اتهام خود را انکار کرد و گفت: من اصلاً خبر نداشتم محمود با شوهرم قرار گذاشته است. او خودسرانه چنین تصمیمی گرفته بود. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک های موجود در پرونده محمود و کیوان را به قصاص محکوم کردند. زن جوان نیز به خاطر معاونت در قتل به زندان محکوم شد. ...
طنز/ خاطره بازی با روزای دانشگاه
کوچه زدن بیرون. همینجور میخ کوچه شده بودم و میخواسم بلند شم برم دنبالشون که یهویی یه موتور گشت پلیس وایساد کنارم و یه سرباز یغور، پشت گردنمو گرفت. هرچه داد زدم و تقلا کردم، سربازه ول کن نبود. سربازه و استواری که راننده بود، دستبند زدن رو دستای من و بردنم کلانتری. اونجا بود که متوجه شدم چن شبی میشه توی اون کوچه دزد پیدا شده و شبا، خونه ها رو میزنه و حالا با دیدن حرکات من، سربازه و استواره ...
واکنش مدافع سایپا به شایعه جنجالی مقابل استقلال
شایعه اما خیلی زود تکذیب شد. گرامی درباره خبری که در فضای مجازی منتشر شد، می گوید: بعد از بازی در صفحات مجازی این شایعه مطرح شده بود که من برای بازی با استقلال 4 کارته بودم و این موضوع کمی نگرانم کرد. به همین خاطر با سرپرست تیم صحبت کردم و خیلی زود متوجه شدم که این خبر فقط در حد شایعه است. گرامی در لیگ بیستم مقابل نفت مسجدسلیمان، فولاد خوزستان، ماشین سازی و پیکان کارت زرد گرفت و به همین دلیل دیدار باصنعت نفت آبادان را به خاطر محرومیت از دست داد. او مقابل ذوب آهن پنجمین کارت زرد خود را گرفت و مشکلی برای بازی مقابل استقلال نداشت. ...
سرنوشت دانشجویی که در یک قدمی اعدام است
در گفت وگو گفت: من به دانشگاه و درس علاقه داشتم و با نصایح پدرم مشغول تحصیل در رشته کامپیوتر بودم و همیشه از درگیری و نزاع فاصله می گرفتم، اما آن شب با تماس میلاد از خانه بیرون رفتم و ناگهان گرفتار بلایی شدم که در خواب هم نمی دیدم. یک باره از پشت صندلی دانشگاه به پشت میله های زندان افتادم و نمی دانم سرنوشتم چه می شود . خانواده مقتول در اجرای حکم قصاص مصمم بودند و به هیچ عنوان از خواسته ...