سایر منابع:
سایر خبرها
سربلند آشنایی با ابعاد شخصیتی شهیدحججی
.... پس از آن با عنوان پاسدار به سوریه برای دفاع از حرمین عازم شد و عاقبت در سحرگاه ششم مرداد ماه 96 با حمله عناصر تکفیری تروریستی داعش به مواضع جبهه مقاومت روبرو شد و به اسارت دشمن درآمد. او سرانجام در هجدهم مرداد 96 به شهادت رسید. در بخشی از کتاب سربلند می خوانیم: برگشتم به حاج سعید گفتم: آخه من چطور این بدن ارباٌ اربا رو شناسایی کنم؟! خیلی بهم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک ...
عمادالدین باقی: به خاطر مستند منتظری وسایلم را ضبط کردند
مرحوم آیت الله منتظری بوده است، افزود: در حکم نوشته شده بود با رعایت احترام کامل بازرسی و ضبط ابزارآلات جرم صورت گیرد و به آنها گفتم این خودش بی احترامی است، بدون اتهام قبلی و بدون اینکه هیچ اتهامی متوجه ی من باشد این حرکت ها را انجام دهید. بعد از کلی بحث نهایتا گفتند ما شنیدیم یک مستندی را درباره ی آقای منتظری قرار است که بسازید و می خواهیم هر چیزی که درباره ی مستند است را جمع آوری کنیم. گفتم به ...
شایان مصلح : طرفدار سپیدرودم، نه استقلال و پرسپولیس
بالاتر از من در استقلال بازی می کرد و از همانجا رفیق شدیم. پیوس، قلعه نویی و منصوریان در تست ردم کردند شایان مصلح گفت: یک زمانی بود که بعد از رده امید باید تیم پیدا می کردم. کوله پشتی ام را برداشتم و از این شهر به آن شهر می رفتم تا یک تیم پیدا کنم. همدان، تهران، گیلان و... رفتم باشگاه نفت منصوریان مرا نخواست، رفتم سپیدرود آقای پیوس من را نخواست و آقای قلعه نویی هم که در ...
هر روز برای پسران شهیدم گریه می کردم/حضرت زینب و حضرت زهرا، الگوی ما
روز تکریم مادران و همسران شهدا با او به گفت و گو نشستم. پرسیدم از زندگی گذشته و فرزندانتان برامان بگویید او از سال های رفته ی زندگی حرف های زیادی برای گفتن دارد. از همسرش می گوید که از وقتی با او ازدواج کرد رخت نظام بر تن داشته بعد از انقلاب هم همراه پسرانش در جبهه ی جنگ تحمیلی 8 سال جنگیده. با خنده می گوید آن قدر رخت جنگ بر تنش بود و جنگید که چریک پیر صدایش می کردند. ...
امام (ره) می فرمود، هرچه دارم از همسرم دارم/ خاتمی به کسانی بها می داد که چندان وارسته نبودند
و گفتم خانم مگر خواندن این کتاب ها درست است؟ این ها که کتاب گمراه کننده است. خانم گفت کسی که دعای کمیل خوانده باشد و آن فراز اول دعا، همان جمله اول یعنی اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شی، را فهمیده باشد با این کتاب ها گمراه نمی شود؛ و بعد این جمله را گفتند که صادق هدایت، صادق بود، ولی هدایت گر نبود. صادق بود، چون خودش به ناامیدی رسید و خودکشی کرد، اما هدایت گر نبود، چون انسان را ناامید و ...
بازیکنی که قرار بود داماد برانکو شود
خارجی داشته باشم اما روز آخر فتح الله زاده جواب تلفنم را نمی داد و در این بین حاج حبیب کاشانی زنگ زد که بیا پرسپولیس و من هم گفتم باید غرامت به استقلال بدهم که گفتند مهم نیست، بیا قراردادت را با پرسپولیس امضا کن. پاس اجازه نداد بروم دینامو زاگرب و ماینتس با تیم امید و آقایی برانکو رفتیم واراژدین اردو که با تیم بلاژویچ بازی کردیم و یک حرکت خیلی خوب انجام دادم بعد از دریبل چند بازیکن ...
مهرداد میناوند؛ ستاره ی نسل طلایی 98 که عجول بود
نباید درگیر فاز مجازی ِ هواداری شد و در آخر هم پاسخ امیرحسین صادقی را نداد تا نشان دهد کسی که 9.9.99 تصمیم گرفته نقطه عطف زندگی اش باشد نیاز به تنش ندارد. او عجول بود در تصمیمات؛ خیلی زود نقش پیشکسوتی را فراموش کرد و وارد جنجال هواداری شد، 26 سالگی از فوتبال ملی رفت، 30 سالگی از فوتبال و حالا 45 سالگی از دنیا! آخری اما دست خودش نبود و اتفاقا جنگید اما جبر جایی است که امروز تولد 45سالگی اسطوره ی ...
شمس لنگرودی: عباس صفاری ناتمام ماند
. برای همین شعرش روز به روز پیشرفت می کرد و آن جا بود که حرکت او در جایی که دیگران بازمی ایستادند ادامه پیدا کرد و روز به روز بهتر شد. در نتیجه فکر می کنم علتش خانواده و خلوت شخصی خودش بود. سال های دور از شعر این شاعر دوره سکوت عباس صفاری در شعر را با دوران سکوت شعری خودش همزمان می داند و از آن سال ها می گوید: آن سال ها درست همان زمانی بود که من هم شعر نمی گفتم، من حدود سال 74 به ...
به حاج قاسم گفتم پیش از شما مردان یک زن انقلابی بودم +عکس
....) گفتم: من در یتیم های خودم مانده ام حالا تو می روی و با یتیم های تو چه کنم؟ گفت: مادر همان خدایی که به واسطه لطف او ما بزرگ شدیم و از آب و گل درآمدیم. همان خداوند مادر من را کمک می کند تا بچه های من را هم بعد از شهادت بزرگ کند. خیلی زود شهید شد. اوایل حضور فاطمیون در سوریه بود. آذر ماه سال 93 بود که به شهادت رسید. شهید اسدالله مثل پدرش 34 و 35 ساله بودند که به شهادت رسیدند. ...
دیدار مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران با مادر چهار شهید
هم بهانه جبهه گرفتند تا دو سال بعد این دو برادر هم به برادر بزرگترشان بپیوندند: علی و یونس هر دو برای عملیات خرمشهر رفته بودند. علی شب شهید شده بود و یونس صبح؛ اما چون یونس جلوتر بود، جنازه اش چند روز دیرتر و موقع مراسم ترحیم علی رسید. محمد پسر ته تغاری و شوخ طبع خانواده هم پنج سال بعد به شهادت رسید تا بالاخره مادر خود را ام البنین ایران کند. منبع: ایرنا ...
دلنوشته توکلی زاده برای وفات مادر شهیدان سنگبر/ دده زبیده شیر زنی که نامش با استقامت عجین بود
می فهمیدی چقدر کوچک هستی. در یکی از سفرهای رهبر انقلاب به اهواز صف طولانی در انتظار ملاقات با ایشان تشکیل شده بود. همین طور که می رفتم تا آخر این میعادگاه عاشقی را پیدا کنم نزدیکی مسجدجوادالائمه عمو عیدی را دیدم. رفتم، احوال پرس شدم و دست ایشان را بوسیدم. گفتم عموجان صف خیلی طولانی است نوبت به شما نمی رسد شما با این سن و سال خسته می شوید. دستش را در جیب پیراهنش کرد و چند عکس درآورد تا ...
14 سال در انتظار یک خبر
ایستاده و می خواهد از نردبانی پایین بیاید، در خواب به او گفتم پسرم مواظب باش، بگذار کمکت کنم که جعفر در جوابم گفت، مادرجان مراقبم نگران نباش و پایین آمد که چند روز پس از آن در سال 1374 بود که پیکر فرزندم پیدا شد. خانم نیازپور افزود: از پیکر فرزندم با همه لباس هایی که برتن داشت چیزی نمانده بود و حتی برادران و خواهرانش پیش از من نتوانستند او را شناسایی کنند اما وقتی که من با همین حال و روز، بر ...
شهید فانوسی پیش از اعزام به سوریه آماده شهادت شده بود
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید محسن فانوسی از تخریبچی های گروه مهندسی رزمی 43 امام علی (ع) که در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) به شهادت رسید. شهید فانوسی از اهالی شهر همدان بود که تا آخرین قطره خون به مبارزه با تروریست های تکفیری پرداخت و اجازه نداد مرتجعان و تروریست ها به بقاع متبرکه شیعیان بی احترامی کنند. عشق به اهل بیت (ع) شهید فانوسی در سال 1379 در گردان 43 رزمی ...
شهید اتوکشیده ای که 2 مسجد پاتوقش بود
و خودش یک بسیجی فعال بود، در همان زمان بر روی 40 پرونده شهید کار می کرد و مهارت کامپیوتری خوبی داشت، همیشه موقع کار بر روی پروند شهدا گریه می کرد. یک روز زمان کار بر روی پرونده شهدا به کنارش رفتم، طبق معمول گریه می کرد تا مرا دید گفت مادر دعا کن بین دو راهی سپاه و دندانپزشکی در سپاه قبول شوم، گفت این موضوع را با پدر درمیان نگذارم چون اگر متوجه شود مرا برای رفتن به رشته دنداپزشکی متقاعد می کند ...
گفتگو با مادر شهیدی که پیکرش بعد از کشف و شناسایی سالم بود
به گزارش عصر اترک از مانه و سملقان، شهید "علی اکبر شرکاء"، ساکن و اهل آشخانه در تابستان سال 63 در حالی که پانزده سال بیشتر نداشت به جبهه رفته و در سال 64 در منطقه کردستان عراق به فیض شهادت نائل شد. پیکر این شهید 7 سال میهمان کوهستان های کردستان بود و نکته قابل توجهی که داشت این بود که پیکرش در زمان تفحص سالم بوده است. به مناسبت روز شهادت بانوی بزرگوار، حضرت ام البنین (س) و روز تکریم ...
برای پسر شهیدم خواستگاری می رفتم
که دعای مادر مستجاب می شود و نام مهدی، برادر شانزده ساله ، به عنوان اولین شهید خانواده در جبهه مهران ثبت می شود. آن روزهای سال 62 برایش تازه است که می گوید: همان زمان باخبر شدیم پدر مجروح شده و در بیمارستان بستری است، اما از شهادت مهدی فقط همسایه ها خبر داشتند. همان زمان احساس کرده بودم که همسایه ها چیزی را از خانواده ما پنهان می کنند. گویا پیکر مهدی را به درخواست پدرم در سردخانه بیمارستان امام رضا ...
ام البنین کاشان
نمی خوابیدم و ساکشان را خودم می بستم. صبح روز اعزام هم دست و پایشان را حنا می کردم. همسرتان با رفتن پسرانش به جبهه مخالفت نمی کرد؟ نه. من و همسرم مثل هم فکر می کردیم. البته مدیریت خانه با من بود و هرچه می گفتم همان می شد. به همین خاطر به همسرم می گفتم امروز اسلام نیاز به حضور واجدان شرایط در جبهه های جنگ دارد و امام هم چنین فرموده اند. بنابراین وقتی محسن شهید شد یکی از ...
در آستانۀ در
در دانشگاه های تاپ مملکت درس خوانده اند، منتظر بودم خانم متصدی بپرسد خب حالا دوست دارید خدمتتون کِی و کجا باشه؟ اما متأسفانه زرتی چند برگ رنگارنگ داد دستم و گفت اول اسفند اعزامتونه . به ادامه حرف هاش توجه نکردم و فقط به مدرک تحصیلی دوستانم فکر می کردم که با صدای آقا لطفا برید کنار همان پسربچه به خودم آمدم. گفتم اینجا مربوط به مشمولینه . پسرک گستاخ گفت لابد مشمولم دیگه . بعد به مامانش نگاه کرد و خندید. کنار ایستادم و گوش کردم. متولد 80 بود و دیپلم ردی. زن همراهش هم مامانش نبود، همسرش بود که می خواستند بعد خدمت بروند خارج. برگ هایم ریخت. جمع شان کردم زدم بیرون. ...
آرزوی بر دل مانده شهید مدافع حرم
عاشق اهل بیت (علیهم السلام) بود و در تمامی مراسمات مذهبی حضور فعالی می داشت. پایگاه هوایی تیفور سوریه محل پرواز ابدی مرتضی بود مادر این شهید عزیز با اشاره به اینکه مرتضی بسیار پیگیر بود که به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شود، می افزاید: تنها یک مرتبه به سوریه اعزام شد که همان یک دفعه پرواز ابدیش را رقم زد و در پایگاه هوایی تیفور سوریه به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت دست یافت ...
روایت 2 عکاس از ماجرای تصاویر تکان دهنده شان از مادران شهدا
شوق قاب عکس خیابانی پسرش و چند شهید دیگر را گردگیری می کند به تازگی تصاویر یک مادر شهید در شبکه های اجتماعی پربازدید شده که هر روز به قاب عکس خیابانی پسرش سر می زند و برای دقایقی، جلوی آن می نشیند و با پسرش درد دل می کند. منیژه صحراگرد مادر شهید علی احمدی از روستای بنه گز شهرستان تنگستان استان بوشهر است. او که خودش تک فرزند بوده، خواهر و برادری نداشته و پدرش را هم در کودکی از دست داده است ...
مانع رفتن عباسعلی نشدم/ نامه ای که دلواپسی ام را بیشتر کرد
دوم مجروح شد، دیگر قادر نبود راه برود، هر دو پایش فلج شده بودند. او را در بیمارستان بستری کردیم. دفعه قبل که مجروح شده بود، مدتی نه می توانست صحبت کند و نه می توانست بشنود، ولی با هزار نذر و نیاز، بعداز مدتی شنوایی و قدرت تکلمش را بدست آورد! یک روز که به ملاقاتش رفتیم رو کرد به طرف پدرش و گفت: پدر دیگر از این وضعیت خسته شدم. پدرش در جواب گفت: توکل کن به خدا، توکل کن به ائمه اطهار... چند روز مانده ...
حاج قاسم تأکید داشت که حاج محب باید از گمنامی دربیاید
، گفتم نه برای سلامتی شما دعا می کنم، مراقب خودتان باشید و خداحافظی کردم. شهادت میخ های تابوت حاج محب به بی مهری های مسئولان حاج محب از بی مهری های بنیاد شهید و امور ایثارگران بسیار دلگیر بود؛ در همان ایامی که ما در زاهدان بودیم، حاج محب را خیلی اذیت کرده بودند؛ یک روز از بنیاد شهید و امور ایثارگران به دیدن وی آمده بودند، خطاب به آن ها گفت که من هیچ وقت در حق شما کوتاهی نکرده ام ...
جا مانده از راوی
در میدان شهدای مشهد بود. زمان انقلاب 17 سالش بود. از همان نوجوانی فعالیت های انقلابی و سیاسی اش را شروع کرده بود. دو بار هم ساواک گرفته بودش و چند روز بازداشتش کرده و کلی کتکش زده بودند. در یکی ازفیلم های معروف روز 22 بهمن هست که هرسال تلویزیون نشان می دهد. همان جوان موفرفری با لباس چهارخانه که بالای مجسمه شاه دور میدان شهداست. مادرش هم خدا رحمتش کند خیلی آن زمان به انقلابی ها کمک می کرد. چون ...
چیزی نگویید، مختصات زخم را دارم!
اعتماد نکن، چون ته تهش مجبور می شوی عکس های عروسی ات را مثل من بیندازی دور، آخ خدا مرگم بدهد، تو چه پرسیدی من چه گفتم، ولی خب همه ی قصه از حوالی همان جایی شروع شد که داشتم میگفتم. درد سوار پیکان شدیم، با پیراهن پف و چادر سفیدی که جان حکیم درآمد تا آن را روی شینیون عجیب موهایم سفت کند، میگفت میترسم در حین سوار شدن سُر بخورد که خورد. صدای خنده ی وَرده پوست ترکاند، چند تا ...
فیلمنامه دیدن این فیلم جرم است سرقتی است!
...،یا اثری در حمایت از حاکمیت بسازد. قلاده های طلا را ساختند که چیزی هم نبود. من اگر جای فتنه گران و هوادارن جنبش سبز بودم، می گفتم:" همین قلاده های طلا پیمان وحدت ما باشد چون فیلم می گوید که در ماجرای فتنه چهارتا همجنسباز بودند، چهار نفر از MI6 آمدند و همه باهم خوب بودیم، همان 4 تا همجنسباز و سرویس مخفی ملکه مملکت را برهم ریختند. سازمان اوج جرات نمی کرد پای فیلمی با مضمون فتنه بایستد ...
دفاع در کوچه پس کوچه های صدخرو
کد محتوا: 38880|| تاریخ: 08 بهمن 1399 شهرآرا نیوز : پرسیده بودند: اگر برایتان آرد بیاوریم، برای جبهه نان می پزید؟ زن میان سال صدخروی هم لابد به خیال اینکه حکایت یکی دو کیسه است گفته بود: چرا که نه؟! و چند روز بعد شده بود حکایت یک خاور آرد گندم ناخوانده، وسط یک روستای کویری در سبزوار. حکایت صدخرو از همین جاها آغاز می شود، از پشت در خانه خیرالنسا صدخروی که بعدها نامش تا همه جای ایران ...
امام جمعه کرمان: شهید سلیمانی فرمانده ای که جهان استکبار را به لرزه در آورده بود؛ کنار صندلی مادر شهید ...
می آمدند و غذا نداشتند و حتی مداد و دفترچه خود را در بچگی نصف می کرد و به بچه هایی که مداد و دفتر نداشتند می داد." امام جمعه کرمان بیان کرد: روزی در پرواز با حاج قاسم همراه شدیم و از او سؤال کردم چرا مردم دوست دارند سخنرانی شما را بشنوند و سخنرانی ها شما شلوغ می شود؟ گفت "خودت فکر می کنی دلیلش چیست؟" گفتم یکی از دلایلش این است که مردم خاطرات شما را دوست دارند." وی با بیان ...
وقت رفتنش، عین مرغ بسمل بودم
. یک دفعه دیدم بچه ام بغلم نیست. گریه کردم. دستم را کوبیدم روی سینه و به مأمور گفتم: تو چه دانی دردم چیست و پی چه می گردم. رمضانعلی توی یکی از بازآمدن هایش وقتی بی طاقتی مادرش را می بیند، می رود توی جبهه و یک نوار کاست از صدای خودش پر می کند و با او حرف می زند. یک بار هم یک عکس از خودش را توی پاکت می گذارد و می فرستد. می گوید: توی عکس یقه پسرم لق بود. یعنی لاغر شده بود. برای همین تا وقت شهادت پسرش ...
مادران شهدا، شوق به شهادت را به فرزندانشان آموخته بودند
رزمندگان نبود و ریشه در تشویق و ترغیب خانواده های شهیدپروری داشت که اوج دلدادگی و اخلاص خود در راه آرمان های اسلام و انقلاب با بذل جان خود و عزیزانشان نشان داده اند. وی ادامه داد: در بیان مصادیق ایثارگری مادران و همسران شهدا، اکتفا به اعزام فرزندان و همسرانشان به جبهه ها به دور از انصاف است چراکه در موارد متعدد سراغ داریم که علاوه بر اعزام یک یا چند فرزند ذکور از یک خانواده، مادر آن ...